۲۲ تیرماه سالگشت در گذشت خلیل ملکی ست (۱۲۸۰ در تبریز – ۲۲ تیر ۱۳۴۸ در تهران). خلیل ملکی اندیشمند و نظریه پرداز سیاسیِ سوسیال دموکرات از جوانان جمعی بود که به ۵۳ نفر شهرت یافتند، که به اتهام اقدام علیه امنیت کشور زندانی شدند. برخی ازاین افراد پس از آزادی حزب توده ایران را برپا کردند. ازخلیل ملکی نیزخواستند به حزب بپیوندد او اما با تجربه ی بدی که از رفتارعده ای از این افراد در زندان داشت، در آغاز از پیوستن به حزب خودداری کرد. سرانجام اما به حزب پیوست و از رهبران حزب توده ایران شد. وی پس از چندی در رابطه با مشی سیاسی حزب و نقش اتحاد جماهیر شوروی در این سیاست گذاری ها اعتراض ها و انتقاد هائی را متوجه رهبری این حزب کرد، و از این حزب جدا شد.(۱).
خلیل ملکی پس از انشعاب از حزب توده ایران، در۱۶ آذر ۱۳۲۶ اعلامیه انشعاب “حزب سوسیالیست توده ایران” که امضای ۱۲ نفر از همفکران اش را نیز پای خود داشت، منتشر کرد. (۲) ” وی از سال ۱۳۲۸ در روزنامه “شاهد” بقایی مطالبی در انتقاد از حزب توده و علت انشعاب خود از آن حزب را نوشت. او دو سال بعد با آغاز نهضت ملی به اتفاق بقایی حزب زحمتکشان ملت ایران را تاسیس کرد. ملکی که انتشارات حزب را به عهده داشت، نشریه ای به نام “نیروی سوم” به عنوان ارگان سازمان جوانان حزب منتشر کرد که این نام، پس از جدایی از بقایی، به گروه سیاسی ملکی اطلاق می شد. در حالیکه دکتر بقایی به تدریج در مقابل مصدق قرار می گرفت، ملکی و هوادارانش با وجود انتقادهایی که از مصدق داشتند از مصدق حمایت کردند و به مخالفت با تغییر مشی بقایی وحزب زحمتکشان پرداختند.” اوّلین مقالات اصلی دربارهء ملّی شدن صنعت نفت ایران به قلم خلیل ملکی در روزنامهء شاهد منتشر شد.”…اکثر فعالان از نظرات ملکی طرفداری می کردند…ملکی پس از کودتای ۲۸ مرداد تحت تعقیب قرار گرفت، بازداشت شد و مدتی در قلعه فلک الافلاک به زندان افتاد. در سال ۱۳۳۶ “جامعه سوسیالیست های جبهه ملی” را تشکیل داد، و نشریه “علم و زندگی” را تا سال ۱۳۳۹ منتشر کرد.”
او در سال ۱۳۴۴ دوباره بازداشت و محاکمه شد. اتهام او همان اتهام ۲۷ سال پیش، قیام علیه امنیت کشوربود. آل احمد محاکمه ملکی را ” به خاطر خفه کردن جبهه ملی سوم بود در نطفه اش، که ملکی و جامعه سوسیالیست ها محرک اصلی انعقادش بودند و اعلامیه وجودی اش با شرکت تمام احزاب وابسته به نهضت ملی در تیرماه ۱۳۴۴ مخفیانه منتشر شد.”، می دانست.
ملکی و سه نفر از یارانش در دادگاه، دفاعی مفصل از خود کردند که به شکلی محدود در نشریات منتشر شد. دادگاه ملکی را مجرم شناخت و به سه سال زندان محکوم کرد. او پس
جدائی خلیل ملکی از حزب توده سبب شد رهبری حزب توده ایران و حزب کمونیست اتحاد شوروی با روزنامه ها و نشریه های متعدد مثل رادیوپیک ایران، رادیو مسکو و…دست به “ترورشخصیت” او بزنند، و فراتر از این تا آن حد پیش بروند که – به روایت دکتر مهرداد بهار ” رفقای حزبی اش نقشـهء قتل ملکی را در زندان فلک الافلاک” بکشند.
“…ملکی آدمی صدیق، صمیمی و اصولی بود و تسلیم زور یا اشتباه بزرگ نمیشد. تا سال ۱۳۲۶ که ملکی در حزب توده بود ایراد اساسی او (به رهبری جناح اصلاحطلب حزب) یکی رفتار خودسرانه و بوروکراتیک سران حزب بود، دیگری سرسپردگی آنان به سفارت شوروی، اگرچه همان سران پس از شکست فاحش سیاستشان در قبال قیام آذربایجان (که ملکی با آن مخالفت کرده بود) برای مدت کوتاهی به ملکی روی آوردند اما پس از انشعاب ملکی و یارانش از حزب توده کار آنها به جایی رسید که ملکی را جاسوس انگلیس، نوکر دربار و مامور سازمان امنیت بنامند. این بود نمونه اخلاق سیاسی “حزب طراز نوین”(۳)”
“…از همان ساعات نخستین این واقعه (انشعاب گروه ملکی از حزب توده) ، انشعابیون به خصوص شخص ملکی شدیدا” و بطور بی رحمانه مورد حملات خردکننده حزب توده و رادیو مسکو قرار گرفت. آنچه ناسزا و تهمت و افترا در زرادخانه ی برچسب زنی این دو پیدا می شد نثار دو سه تن از این گروه خصوصا” ملکی گردید و او که تا پیش از این جریان در تمام محافل حزبی و نشریاتش بزرگترین صاحب نظر مسایل سیاسی حزب شمرده می شد و القابی نظیر: فرزند دلیر وطن، یاور خلق ، پرچمدار نهضت توده های وسیع را به یدک می کشید به یک باره دشمن قسم خورده خلق های محروم، نوکر امپریالیسم، جاسوس انگلیس، دستیار بیگانگان و مسافر لندن قلمداد شد…”(۴) .” از آن پس حتی نزدیک شدن به خلیل ملکی ” جرم حزبی” تلقی می شد.”
“…پس از ماجرای فرقه دموکرات آذربایجان و مساله امتیاز نفت به شوروی، نطفهٔ شک و تردید روشنفکران ایرانی به استالین و شوروی بسته شد. خلیل ملکی یکی از رهبران حزب توده ایران بود که پرچم استقلال فکر و اندیشه را در مقابل سیاستهای شوروی علم کرد. گرچه خلیل ملکی توسط حزب توده و رادیو مسکو ترور شخصیت شد اما او توانست در دوران نهضت ملی ایران حزب زحمتکشان را تشکیل دهد.”
“… “…دکتر اسحاق اپریم… پیش از سفر به انگلستان با گروه روشنفکران ارانی ارتباط داشت… در انگلستان با حزب کمونیست انگلیس رابطه داشت و بعد به ایران آمد. از همان ابتدا که نزد ما آمد، درست مثل جاه طلب های معروف، شلوغ کردن را شروع کرد و یک چه باید کرد نوشت و مدعی شد که باید حزب را عوض کنیم و یک گروه آوانگارد تاسیس کنیم که یک توده وسیع دموکرات را رهبری کند… اپریم به گرو ه ملکی نزدیک شد… البته او محاکمه و از حزب اخراج شد…”(۵)
“…حزب توده ادعا کرد ملکی از حزب “اخراج شده” است …استراتژی آنها این بود که ملکی را اگر نه آلت دست شاه، دستکم هم پیمان حکومت او و بریتانیاییها نشان دهند. یکی از اولین اقدامات آنها چاپ تلگرافی بود که علی الظاهر امضای ملکی را در پای خود داشت و در روز سوء قصد به جان محمدرضا شاه پهلوی ارسال شده بود. این تلگراف که در یکی از دو روزنامه پر تیراژ آن روزهای تهران چاپ شد، به “حمله ناجوانمردانه و خائنانه” به شاه اعتراض میکرد. اعضای بلند پایه حزب توده گمان میکردند با این کار ملکی را در وضعیتی دو سر باخت قرار دادهاند. اگر او جرأت میکرد ارسال تلگراف را تکذیب کند، دچار خشم حکومت میشد. معنی چنین تکذیبی این بود که او از سوء قصد به جان شاه متأسف نشدهاست. اما اگر همانطور که آنها امیدوار بودند، ارسال تلگراف را انکار نمیکرد، میتوانستند او را خائن جا بزنند. آنها همواره تکرار میکردند که دلیل بریدن او از حزب این بوده که با حکومت و بریتانیاییها زد و بند کند. ملکی آنان را با صدور بیانیهای در همان روزنامه غافلگیر و ارسال تلگراف کذایی را تکذیب کرد.(۶)
“…ملکی بهای سنگینی برای خرد، اعتدال، مدارا و اعتقاد به دیالوگ در جامعهای پرداخت که رژیم آن هر حرف انتقادی را بیرحمانه سرکوب میکرد و تنها هدف مخالفان آن نیز برانداختن رژیم بود. در نتیجه، رژیم در ادعانامه دادستان نظامیاش او را “یک ماجراجوی بالفطره و آنارشیست توصیف کرد که از احساسات رقیق جوانان برای رسیدن به هدفهای کثیفش سوءاستفاده میکند و در این راه از هیچ وسیله زشتی فروگذار نخواهد کرد.” و درعین حال براندازان در بهترین حال او را “انشعابچی” ولی بیش از آن نوکر شاه، ساواک، انگلیس و (پس از آن) امپریالیسم آمریکا خواندند”(۷)
“ملکی مرد مبارزِ سیاسی و اهلِ اندیشهی سیاسی بود و از جوانی به رسالتِ روشنفکری و مبارزهگری روشنفکرانه در راستای اندیشهی چپ باور داشت. پس از جدایی از حزب توده و استالینیسم هم همچنان رسالتِ روشنفکرانهی خود را رها نکرد و به جبههی مصدقی پیوست. پس از ۲۸ مرداد به زندان و تبعید افتاد، اما با آزاد شدن از زندان همچنان بر آن بود که نباید میدان را خالی کرد و باید کوشید تا شرایط فعالیتِ سیاسی علنی فراهم شود. ملکی اهل کینهتوزی و نفرت نبود و پختگی فکری او در آن بود که خود را از ذهنیتِ دوقطبی و سیاه و سفید نگرِ کمونیستی رها کرده بود. اما خط سیاسی و فکری ملکی در دوران بعد از کودتا تا انقلاب چندان خریدار نداشت، بلکه دشمنانِ فراوان هم داشت. بهویژه از جانب گروههای گروههای چپ تندرو، و از همه بدتر حزبِ توده، زیرِ ضربِ تهمت و افترای دائمی بود. رژیمِ شاه هم با اعتماد به نفسی که پیدا کرده بود و با پروژهی “انقلابِ شاه و ملت”اش نه تنها جریانهای انقلابی را با خشونتِ بسیار سرکوب میکرد، میدانی به جریانهای مصدقی میانهرو هم نمیداد، از جمله به ملکی و حزبِ او. چنان که جنبشی از ترکیبِ حزبهای ملی-مصدقی را که با رهنمودِ دکتر مصدق با نامِ جبههی ملی سوم در سال ۱۳۴۳در حال شکلگیری بود، در نطفه خفه کرد. و به دنبالِ آن ملکی و چند تن از رهبرانِ جامعهی سوسیالیستها و نیز نهضتِ آزادی که دست اندر کاری آن بودند، به زندان افتادند.(۸)
“عبدالحسین نوشین نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر از دوستان نزدیک خلیل ملکی بود …نوشین از اعضای حزب بود. فشار رهبری حزب برای محکوم کردن انشعاب ملکی، نوشین را نیز ناگزیر کرد تا علیرغم میل خود، با آنان همساز شود و اعلامیۀ شدیداللحن و افتراآمیز حزب توده علیه ملکی را امضا کند….اوایل سال ۱۳۲۷ ،چند ماه پس از انشعابِ دی ماه ۱۳۲۶ از حزب توده، ملکی نامه ای خطاب به نوشین نوشت:
دوست عزیز آقای نوشین! چند ساعت پس از نصف شب است که این سطور را برای شما مینویسم. خیلی دلم برای شما تنگ شده است، ولی ملاقات با یک نفر خائن و منحرف برای شما خیلی خوشایند نباید باشد. گاهی خیال میکنم شما را در روی صحنۀ تئاتر زیارت نمایم، ولی نمیتوانم خود را راضی کنم. ایراد من نه برای این است که شما امضایی برای تقبیح عملی نمودهاید که مسبّبین حقیقی آن را بیشتر از من میشناسید. برای این نیست که من نمیخواهم و نمیتوانم حتی در روی صحنۀ شما را ببینم،
بلکه تنفر من از دیدن شما به این جهت است که در مقابل این روشِ بیشرفانه و ناجوانمردانه، سکوت اختیار نمودید. …شما نقشی را که امروز در صحنۀ سیاسی بازی میکنید در صحنۀ تئاتر بازی نمائید و شخصیّت سیاسی خودتان را به مردم مجسّم سازید؛ بیشک موفقیت بزرگی خواهید داشت…در روی صحنه، یک فرد اجتماعی و مبارزی را مجسّم نمایید که تا دیروز علیرغم توجه تمام دوستان خود و علیرغم عقل و منطق، هنر و قریحۀ خود را فدای سیاست، یعنی وکیل شدن برای مجلس نموده بود، ولی امروز – به عکس- تمام عقاید سیاسی و اجتماعی خود را به تمام معنیِ کلمه، فدای قریحه و هنر، یعنی فدای نتیجۀ حاصل از هنر، یعنی “پول” نموده است، همان پولی که شما هنرمندانه بارها آن را در صحنۀ تئاتر معرفی نمودهاید، که با آن میتوان وجدان اخلاقیترین مردم را خرید. با پول میتوان شجاعت اخلاقی انسان را خرید، البته تصدیق خواهید فرمود که این نوع خریداری لازم نیست همیشه مستقیم باشد، غیرمستقیم هم، از لحاظ اخلاقی همان اثر و نتیجه را دارد.
اگر یک فردِ مبارزِ هنرمندی برای رواج بازار تجارت هنرمندانۀ خود، و یا از ترس کسادی بازار خود، اجازه دهد که به نام او – و یا بـا سوءاستفاده ضمنی از نام و شخصیّت او – قبیحترین مردم، شریفترین افراد را خیانتکار و منحرف و عامل امپریالیسم و همردیف تروتسکی و غیره جلوه دهند، و او ساکت و آرام بنشیند که اسم او نیز به عنوان عضو هیئت اجراییه در این اتهامات به عنوان اکثریت تام و تمام [هیئت اجراییه موقت حزب توده] مورد سوءاستفاده قرار بگیرد، اسم این را چه میتوان گذارد؟
….اگر من جرأت صراحت لهجۀ گستاخانه را پیدا کردهام، البته تعجب نخواهید نمود….متوجه هستید که من امروز با حادثهای روبرو شدهام که هر نوع صراحت لهجۀ گستاخانهای را توجیه مینماید. شما خوب متوجه هستید در این پیس سیاسی که امروز در نهضت تودهای ایران به قلم آقای طبری نوشته میشود، و به کارگردانی ایشان و شرکت دکتر یزدیها و دکتر کشاورزها و قاسمیها و عمّه مظفر فیروزها و شوهر او و متأسفانه با شرکت خودِ شما بازی میشود، نقش خیانتکار به من و خامهای و جواهری و سایر افراد شرافتمند تحمیل شده است…
دوست عزیزم آقای نوشین، گویا فراموش نمودهاید این انحرافات خیانتکارانه که به من نسبت داده میشود تاریخش، به عکس آنچه ادعا شده، از موقع انتشار کتاب “چه باید کرد؟” [اثر اپریم اسحق، اردیبهشت ۱۳۲۵] نمیباشد. خیلی زودتر از آن شروع شده. البته فراموش نکردهاید – و اگر اشتغالات کسبی باعث فراموشی شده باشد، با کمی تأمّل تصدیق خواهید نمود – که طبری و قاسمی و کیانوری و شما بودید که این فکر امروزی را که من تعقیب مینمایم، در من تزریق نمودید. گویا فراموش نکرده باشید که من پس از شناختن افراد “اپورتونیست” در گوشۀ خانۀ خود منزوی شده بودم. وقتی شما از طبری تعریف و تمجید کردید و مرا به تبعیت از فکر خودتان تشویق نمودید، من ضعفها و خودخواهیهای او را که در زندان دیده بودم برای شما تعریف کردم. شما خوب میدانید که فکر امروزی من عیناً همان فکر مشترکی است که من و شما و طبری و قاسمی و کیانوری آن روز تعقیب مینمودیم و گویا تنها من و خامهای، از آن عده، امروز نسبت به آن افکار شریف و عالی وفادار ماندهایم،…حتماً فراموش ننمودهاید که علاوه بر اشخاص نامبرده، یک شخص ساکت و آرام نیز در اغلب جلسات ما حضور داشت…خواهش میکنم این سطور را برای صادق هدایت بخوانید. او فراموشکاری شما را جبران خواهد نمود.
من پس از نوشتن این مراسله، حس میکنم که تمام نفرت من از شما تبدیل به محبت و صمیمیت همیشگی گردیده و حس میکنم که در یکی از شبهای هفته میتوانم شما را در روی صحنۀ تئاتر ببینم … من در عالم دوستی موظّف بودم به تکلیف خود عمل کنم، و افکار خود را دربارۀ شما به خودِ شما بنویسم تا بتوانم استراحت نمایم.(۹)
“ملکی و جریانی که در سال ۱۳۲۶ از حزب توده انشعاب کردند، ابتدا فکر میکردند اشکال از حزب توده و کژروی رهبرانِ آن است. آنان با انگارهی آرمانیای که از اتحادِ شوروی داشتند، فکر میکردند که شوروی از آنها حمایت خواهد کرد. ولی وقتی رادیو مسکو به انشعابیون حمله کرد جا خوردند. حتا مدتی از صحنهی سیاسی بیرون رفتند. ولی با ماجرای جدا شدنِ تیتو، رهبرِ حزبِ کمونیستِ یوگوسلاوی، از کمینفرم، ملکی دریافت که ماجرا جهانی ست و ریشهی فساد در خودِ استالینیسم است. ملکی آدمِ با سوادی بود. به فرانسه و آلمانی کمابیش مسلط بود. به انگلیسی هم میتوانست بخواند. مشاهدهی صحنهی جهانی و مطالعات او را آرام-آرام به سمتِ سوسیال دموکراسی کشاند. به لحاظِ روشِ سیاسی هم رویکردِ او دیگر نه انقلاب با ایدههای لنینی بلکه روشهای خشونتپرهیز بود. ملکی از جنبشِ گاندی در هند و منشِ سیاسی جواهر لعل نهرو هم تاثیر پذیرفته بود. خط فکری نهرو و حزبِ کنگره هم سوسیال دموکراسی بود”.(۱۰)
ترور شخصیتِ خلیل ملکی یکی از تلخ ترین و شرم آورترین رخداد های سیاسی، فرهنگی و اخلاقی تاریخ معاصر میهنمان است. شدت و ابعاد فشارهای عصبی و روانی ناشی از این ترور به حدی بود که ملکی را تا آستانه خودکشی پیش برد.
“…زجر و شکنجــهء روحی که همرزمان سابق من بر من تحمیل کرده اند، خیلی کُشنده تر از شکنجـه های جسمانی ست که (در زندان) به من داده اند و یا می توانند بدهند.”(۱۱)،” من شخصاً – همواره – عادت کرده ام که از بروتوس ها از پشت خنجر بخورم
“…خلیل ملکی بعد از جدائی از حزب توده و اضطراب و نگرانی ناشی از آن، و از آن مهمتر شوک حملات بی رحمانه و ترور شخصیت رادیو مسکو و ملازمان ایرانی آن، دچار یأس و سرخوردگی شدید شد. او تصمیم گرفت کلاً از عالم سیاست کنار بکشد و تا آستانه خودکشی پیش رفت…”
رهبران حزب توده ایران با زمینه سازی های گسترده و با تمامی امکانات سراغ این یار قدیمی شان رفتند، روش و منشی که غیرمترقبه نبود. ریشه دار بودن فرهنگ عدم تحمل دگراندیشی و مخالفت سیاسی و حزبی، در میان رهبران حزب توده، و نیزمطلق گرایی و خود حق پنداری آنان که حتی ترور و ترور شخصیت را به سود ایدئولوژی و تفکر سیاسی و حزب خود می دانستند، همراه با این باور که هدف وسیله را توجیه می کند، ترور شخصیتِ ملکی را برایشان قابل توجیه و پذیرش کرده بود. برای رهبران حزب توده حرمت و کرامت انسان تا هنگامی مورد پذیرش بود که عضو حزب پذیرای ایدئولوژی، تفکر و رفتار حزبی باشد وبه رهبری حزب توده و حزب کمونیست اتحاد شوروی بدون بُرو برگَرد تمکین کند. مخالفت ونقد رهبری مطلق گرا و تمامیت خواه، عضو معترض ومنتقد را فاقد حرمت و کرامت انسانی می کرد، تا آن حد که با او با زبان ترور و ترور شخصیت سخن می گفتند. با این همه از میان ترورهائی که حزب توده ایران مرتکب شده است ترور ملکی در زمره ی ترورهای نافرجام است:
“ملکی در کوتاه مدت به رغم زندان و محرومیت و فحش و فضیحت، کار زیادی از پیش نبرد چون از زمان خود خیلی جلو بود. تاثیر او دقیقا در درازمدت، در زندگینامه عبرتانگیز او مشاهده میشود.(۱۲).
در بیان نافرجامی ترور شخصیت خلیل ملکی و امثال او، پلخانف حرف آخر را زده است: ” بزرگی یک شخصیت تاریخی به این مناسبت است که او دارای ویژگی های لازمی است که اورا یکی از مستعدترین افراد برای خدمت به احتیاجات زمان و عصر خویش می نماید.(۱۳)
ـــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و زیرنویس:
گوشه هائی از دیدگاه ها ی نظری و سیاسی خلیل ملکی: -۱
درباره خلیل ملکی قضاوت ها ی متفاوت وجود داشته، و دارد: توده ای ها و جریان های مشابه به او تهمت جاسوسی برای آمریکا و انگلیس و همکاری با سازمان امنیت و نوکری شاه زدند، و می زنند. “…دیدارهای ملکی با شاه که نشان از اعتدال سیاسی اوداشت را نشانه ای دانستن مبنی بر اینکه او” جنایات پهلوی ها و عمق جنایات در اذربایجان و گوشه گوشه ایران همراه با جنایات امپریالیسم امریکا و امپریالیسمک انگلستان را به بوته فراموشی سپرده بود.” با واقعیت منطبق نیست. ملکی در دیدارهای اش ذره ای از مواضع خود عدول نکرد و به عنوان یک سوسیال دموکرات آزاد اندیش و آزادیخواه با شاه ملاقات کرد…” ، و طرفداران رژیم شاه نیز او را به اتهام ” قیام علیه سلطنت مشروطه و اقدام به مسموم کردن ذهن جوانان ” محاکمه نظامی، زندان، و از همه حقوق اجتماعی محروم کردند.”. در دوران محمد رضا شاه پهلوی حتی ممنوع القلم اش کردند. ( کتاب ده شب انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۶، سخنرانی شمس آل احمد)
دیدگاه های سیاسی و نظری ملکی در برنامه ” نیروی سوم” تجلی یافته بود ، در برنامه ای که بازتاب این اندیشگی است:
“…روشنفکرانی که خود را در خدمت طبقهٔ سوم قرار دادهاند و راه حل مشکلات خارجی و داخلی را مطابق فرضیههای سوسیالیستی، تنها راه چاره میدانند و با نیروی ملت ایران، رشد و تکامل سوسیالیسم را ضروری میدانند، نیروی سوماند.”
نیروئی با چنین برنامه ای:” واقع بینی در برخورد با مارکسیسم، ارائه کمونیسم مستقل و سوسیالیسم ایرانی؛ تأکید بر هویت ملی و منافع کشور در برابر کمونیسم بینالملل؛ بی طرفی مثبت در سیاستهای جهانی و مواجهه با اردوگاههای قدرت؛ آینده نگری و تحلیلهای نو، استقلال همه جانبه، واقع بینی در برخورد با مذهب؛ طرح و تحلیل نقاط ضعف روشنفکران و پیوند دادن آنها با جامعه و مردم؛ تحلیل صحیح، کار بردی و واقعگرا؛ تحلیل تاریخی از مبارزه و…”
ملکی دربارهء امپریالیسم آمریکا نوشته است:”…اینکه “امپریالیسم آمریکا، دشمن شمارهء یک ملّت هاست” به نظر من شعار پوچ، تهی و خالی از معناست. همین دشمن شمارهء یک ملّت ها در ایران با زور و فشار سعی کرد که جبههء ملّی [دوّم] را جانشین رژیم شاه کند و آنچه در قدرت داشت به شاه فشار آوُرد. اگر جبههء ملّی دوّم موفّق نشد، تقصیر آن دشمن شمارهء یک نبود، … آنها مدت ها از شاه مأیوس شدند، در به در می گشتند تا نیروی جانشینی پیدا کنند. تفرقه و تشتّت، مانع این بود که آلترناتیو پیدا شود و جانشینن رژیم گردد. و”…. من به جلال آل احمد توضیح دادم که روشنفکران رویهمرفته حالت روان شناسی خاص و مشترک دارند امّا ایدئولوژی مشترک ندارند. او در توضیح روشنفکر دچار مشکلات عجیبی شده بود… “. “… غرب زدگی آل احمد یک سوءتفاهم عجیبی راه انداخته که گویا غرب، یکپارچه است و جنبهء طبقاتی ندارد و هر چه در غرب می گذرد بیماری مربوط به سرمایه داری و امپریالیسم است و از هر آنچه غربی است باید احتراز داشت”.(نامه های خلیل ملکی).
۲- دیدگاهی دیگر در باره ” فرهنگ ساز و نظریه پرداز” و انشعاب او از حزب توده : “….جریانی که به همّت خلیل ملکی از حزب توده انشعاب کرد – اساساً – یک جریان فرهنگی بود که اعضاء شناخته شدهء آن عبارت بودند از: فریدون تولّلی، رسول پرویزی، جلال آل احمد، محمد علی خنجی، حسین ملک، ناصر وثوقی، هوشنگ ساعدلو، ابراهیم گلستان، نادر نادرپور، احمد آرام، که صادق هدایت نیز – گاه – در مباحثات آنان حضور داشت، این جریان فرهنگی، ابتداء با انتشار هفته نامهء “نیروی سوم”و سپس با نشر ماهنامهء «علم و زندگی» و بعد: «اندیشهء نو» (به سردبیری ناصر وثوقی) به تبلیغ و ترویج دیدگاه های خویش پرداخت، هر چند که در طول زمان، تنها خلیل ملکی بود که در عرصهء فعالیت های سیاسی- تئوریک باقی ماند. می توان گفت که نیروی سوم از نظر تئوریک، مهم ترین حزب و تنها مکتب فکری مستقل چپ در برابر حزب تودهء وابسته به شوروی بود.( منبع شماره ۱۲)
خلیل ملکی اثار نوشتاری و ترجمه های ارزشمندی از خود برجای گذاشت . وی به سه زبان انگلیسی، آلمانی و فرانسه آشنائی داشت. و بیش از ۱۵ ترجمه و تألیف از او منتشر شده است :نقش شخصیّت در تاریخ ( پلَخانُف)، قهرمان تاریخ (سیدنی هوک)، انقلاب ناتمام (ایزاک دویچر)، فرهنگ اصطلاحات اجتماعی (توماس سوره)، کتاب سیاه گرسنگی (حوزه دو کاسترو).”
ملکی با نام مستعار نیز مقاله می نوشت : درمجلهٔ “نبرد زندگی” با امضای “دانشجوی علوم انسانی” قلم میزد
خاطرات خلیل ملکی در گفتگو با هما کاتوزیان
http://fararu.com/fa/news/169729/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-
۴- محمد علی حقیقت سمنانی، یادی از زنده یاد خلیل ملکی و قضیه انشعاب تاریخی، نگین، شماره ۸، دور جدید- تابستان۱۳۷۸
۵- خاطرات نورالدین کیانوری، موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، انتشارات اطلاعات و تهران ۱۳۷۲
۶- ویکیپیدیا، در باره خلیل ملکی
۷- اقباس از: وب سایت دکتر کاتوزیان – خلیل ملکی و مسأله مدرن شدن ایران؛ گفتگو با همایون کاتوزیان
http://www.nedayeazadi.net/1393/01/8329
۸- گفتوگوی زندگینامهای با داریوش آشوری – از امید خلیل ملکی تا یاس احمد فردید- مهرنامه
http://www.mehrnameh.ir/article/2720/%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%
سایت تاریخ ایران، و فیس بوک ” خلیل ملکی”۹- ۱۰-
۱۱- خلیل ملکی: اندیشمندی تنها، علی میرفطروس
http://news.gooya.com/politics/archives/2007/07/061527print.php
* بروتوس سیاستمدار رومی و از نـزدیکـان قیصـر (ژول سزار) که در توطئهء قتل او شرکت کرد و از پشت به او خنجر زد، وقتی قیصر او را در میان قاتلان خود دید از دفاع دست برداشت و فریاد کرد: تو هم، پسرم؟””
۱۲- خاطرات خلیل ملکی در گفتگو با هما کاتوزیان
http://fararu.com/fa/news/169729/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-
۱۳- پلخانف، نقش شخصیت درتاریخ، ترجمه خلیل ملکی
منابعی دیگر:
-خاطرات سیاسی خلیل ملکی، به کوشش محمد علی همایون کاتوزیان – انتشارات رواق ۱۳۶۰
-عباس میلانی: صد چهره قرن بیستم – خلیل ملکی
– عباس میلانی، نگاهی به شاه، نشرپرشین سیرکل، تورنتو- کانادا، سال ۱۳۹۲/۲۰۱۳
-بزرگ علوی: پنجاه و سه نفر – انتشارات نگاه ۱۳۸۹
بی بی سی فارسی- ایران – خلیل ملکی، تودهای که حزب را ترک کرد
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/01/120131_l44_tudeh_party_maleki_milani.shtml
-حزب نیروی سوم
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=30795
– نامه های خلیل ملکی، به کوشش امیر پیشداد و محمدعلی همایون کاتوزیان
– ملکی، از انشعاب تا همراهی مصدق، محمدعلی همایون کاتوزیان
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/01/120111_l44_tudeh_party_maleki.shtml
-در باره خلیل ملکی، حزب سوسیال دموکرات ایران
http://www.spiran.com/fa/party/statute/geschichtespi/khalilmaleki.html
– نامه احمد لنکرانی به مریم فیروز عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران و همسر کیانوری، گاهنامه جمهوری شماره ۵، سال ۱۳۶۰
– خاطرات نورالدین کیانوری، موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، انتشارات اطلاعات و تهران ۱۳۷۲
– مجله آرش ( پاریس) شماره ۷۹ ، آبان ۱۳۸۰
-حسن ماسالی ، سمینار ویسبادن آلمان ۲۸ و ۲۹ سپتامبر سال ۱۹۸۵ “درباره بحران جنبش چپ در ایران”
– ر.ک به نشریات و اسناد منتشر شده از سوی شورای عالی سازمان چریک های فدایی خلق ایران و سازمان چریک های خلق ایران (اقلیت) در بهمن ماه ۱۳۶۴، و یا اسناد و کتاب های منتشرشده از سوی این دو سازمان در رابطه با فاجعه بهمن ماه ۱۳۶۴ در کردستان، برای نمونه: اسناد کمیسیون تحقیق و بررسی در مورد ۴ بهمن، از انتشارات سازمان فداییان خلق (اقلیت)
– “تقی شهرام تیرباران شد”، ایرانشهر، شماره ۱۸ (دوره دوم) سوم مرداد ماه سال ۱۳۵۹
– سایت ” اندیشه و پیکار ”
– محسن نجات حسینی ،” برفراز خلیج” ، نشرنی ، تهران
– مازیاز بهروز، شورشیان آرمانخواه یا ناکامی چپ درایران، ترجمه مهدی پرتوی ، انتشارات ققنوس( تهران)
– شهرام رفیع زاده و نیما تمدن، ترور در ایران، انتشارات اکنون و گلپونه، بهار ۱۳۷۹
– مسعود نقره کار: ترور شخصیت در جنبش چپ ایران
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=12722
بیژن جزنی، تاریخ سی ساله، انتشارات مازیار ۱۳۵۷
-تخریب و ترورشخصیت: پروژه تبدیل قهرمان به ضد قهرمان
http://terrore-shakhsiat.persianblog.ir/
THE SOCIAL PSYCHOLOGY Of CHARACTER ASSASSINATI0N
از: گویا