ابوالفضل محققی: فریدون فرخ زاد این شرقی غمگین ،همیشه شاد بر صحنه!

دوشنبه, 16ام مرداد, 1402
اندازه قلم متن

سی یک سال از کشته شدن فریدون فرخ زاد می گذرد . بار ها از خود می پرسم این همه از جنبش مهسا می نویسی از جان های جوان وآزادی که زندگی را در برابر مرگ ،ترانه را در برابر نوحه ،رقص را در برابرشیون .شادی را دربرابر ماتم نهادند .با آوازی بر آمده از جان در برابرسرگوبگران حکومتی ایستادند !از فراز دارآرزوی شادی برای مردم کردند.
چه میزان شناخت داری؟
نه تنها تو بلکه احزاب ، سازمانها ، به اصطلاح انقلابیون زمان تو وبسیاری از روشنفکران که تو به آن ها تعلق خاطر داشتی وامروز ادعای شنیدن صدای مهسا را می کنند. در گذشته چه میزان قادر به شنیدن صدای های مخالف صدای خود بودند؟
تو که در گذشته صداهای خواهان زندگی ،خواهان شادی را نشنیدی ! قادربه دیدن عناصر نوکه داشت آرام آرام وارد زندگی سنتی و بسته جامعه خوابیده دراعصار می شد نگردیدی!
اگر هم بطور فیزیکی شنیدی، دردا که همراه باعقب مانده ترین لایه های اجتماعی ودر نهایت همراه با متحجری بر آمده از حوزه های مذهبی ، زبان به تقبیح هنرمندانی گشودی که تلاش می کردند تلنگری به دربسته جامعه سنتی ومذهبی ایران بزنند .
هنرمندانی که حتی شده ببهای تحقیر جامعه ای که قادر به درک آنها نبودند !
هنرمندانی که با تمام وجود تلاش می کردند .بمردم بگویند،نشان دهند که نوع دیگری از زندگی است ! زندگی مدرنی که دروازه های آن گشوده نمی شود! جز با قبول تغیر و تحول در تمامی عرصه های زندگی.
از پوشش گرفته تا نگاه به آینده وقبول خانه تکانی اساسی در تفکرجامعه.
من و من نوعی نه تنها تن به هیچ تحولی ندادیم .بلکه در تقابل با هر نو آوری آنرا به سخره کشیدیم ونهایت همدست با عقب مانده ترین تفکر تاریخی ،همراه با خمینی آن کردیم که نباید می کردیم .
دردا که هنوز هم نمی خواهیم قبول کنیم این تفکر و عملکرد ارتجاعی خود.
در همان زمان بودند بسیار جوان ها وافرادی که بهتر از مابه سیر تحولات نگاه می کردند.هنرمندانی که تلاش می کردند سیمائی معاصر بیابند ودر سیمای مدرن ظاهر شوند .اما جهار چوب های تنگ ما هرگز اجازه کوچکترین حمایت از آن ها نداد .
امروز هم با وجود گذشت نیم قرن مانند روزهائی که فریدون فرخزاد را تحقیر می گردیم و مانند تفکر یک عقب مانده مذهبی اورا مورد قضاوت قرار می دادیم.حاضر نیستیم در سالروز کشته شدن وحشیانه او بدست جلادان جمهوری اسلامی یادی از او!از این خنیاگرشادی ،این شومنی که هرگز دیگر نظیر او تکرار نشد!بکنیم.
هرگزکسی بصراحت او بر تابوهای ساخته شده طی قرن ها عقب ماندگی زیر عنوان عفت و اخلاق اجتماعی که در ظاهر با تعصب از آن ها حراست می شد و در باطن جامعه بصورت مخفی جریان داشت و بادروغ گوئی وپنهان کاری پرده بر روی آن ها کشیده می شد!حمله نکرد.ماسک از چهره و دو گانگی جامعه بر نداشت .
کاری که هنوز هم کسی جرئت نزدیک شدن به آن مرزهای ممنوعه در جامعه اسلامی راندارد.
هیچکدام ازجریان های سیاسی ،هیچکدام از ما افراد به اصطلاح کنشگر سیاسی هنوزقادر به دریدن رشته هائی نیستیم که تفکر سنتی ،فضای بسته اجتماعی و سلطه عمیق مذهبی بدور تفکر و قضاوت اجتماعی کشیده است .
از همین رو ما هنوزدرکمان از روح ناظر بر جنبش مهسا که قبل از هر چیز یک جنبش اعتراضی اجتماعی و فرهنگیست بسیار ناقص و ابتر است . فکر می کنیم با حمایت لفظی از این جنبش قادریم با نسلی که نگاهش بسیار با ما متفاوت است ارتباط بر قرار کنیم .بی آن که به ریشه ها و بن مایه های نگاه آن ها به جهان معاصر وروابط اجتماعی مورد نظر آنها دست یافته باشیم!
نسلی که جامعه رنگین کمانی را می پذیرد ودرک می کند .بر رابطه آزاد دختر وپسر صحه می گذارد. پوشش را امر وسلیقه فردی می داند.رقص وشادی را روح فزای جامعه میخواند.
نسلی که با وجود گذشت نیم قرن از زمان شومنی فریدون فرخ زاد وسی ویکسال از کشته شدن او بمراتب بهتر از نسل ما اورا درک می کندوبا اخترام بر او می نگرد. به مردی که جز اندک شادی،اندکی فکر کردن ،نگاهی معاصر داشتن به زندگی و تحول در جامعه برای مردم نمی خواست.
مردی که قلب پاکیزه یک کودک را درون خود داشت.اما دریغ در این سرزمین وحشت! داشتن چنین قلبی بهائی بس سنگین دارد.
“تو از سادگیت واحساسات پاک و بچه گانه ات زندگی می کنی واین ها با مسخره کردن همین احساسات تو نان خواهند خورد .من به این عادت کرده ام و این دلقک ها را خوب می شناسم تو هم بیا تا آنها را بهتر بشناسی .منم مثل تو عاشق گرد و خاک کوچه مان و بچه گداهای خیابان امیریه وکبوتر ها وگل های آفتابگردان هستم ولی تو برای که می خواهی این ها تعریف کنی ؟
….آنهایی که امروز صد دفعه عکس تو را توی مجلاتشان چاپ می کنند و بزور بخورد آن بقیه میدهند و فردا هیچ کاری ندارند غیر از آنکه هرجا مینشینند از تو بد بگویند و هرجا می نویسند از تو بد بنویسند….نمی دانم چقدر می توانی تحمل کنی؟….. تو راه درازی در پیش داری.”از نامه های فروغ به برادرش فریدون فرخزاد.
فروغ وفریدون فرخزاد آئینه تمام نمای جامعه ای بودند وهستند که از درون خود هیولای یک چشمی بنام خمینی رابیرون داد. جامعه ای که حتی لایه های روشنفکریش نیز قادر به درک این دو روح عصیان کرده بر جهل و عقب ماندگی نبودند..
“خواهرم فروغ هرزمان که عاصی می شد درون کمد بزرگی که در خانه داشتیم میرفت در برروی خود می بست ساعت ها وساعت ها درون آن تاریکی می نشست. می گفت میخواهم دور خود دیواری بکشم که بگریزم از مردمی که این همه آزارم میدهند.” از سخنرانی فریدون فرخزاد در استهکلم سال هزارسیصدهفتاد.
براستی این مردم چه کسانی بودند؟انگشت اشاره به توده های عامی نکنیم!خود من وشما در کجا ایستاده بودیم ؟کدام یک از ما؟ کدام حزب ؟ کدام سازمان؟ کدام فردازروشنفکر دانشگاهی تا منتقد ادبی تا سیاست ورز ملی ،مذهبیون که جای خود دارند ،تا چریک سلاح برکمر بسته از مرد سنت شکن وصریح اللهجه ای بنام فریدون فرخزاد و زن سنت شکنی بنام فروغ فرخزاد حمایت کردیم ؟
مگر نه که همپای عقب مانده ترین لایه های جامعه همان الفاظی را تکرار کردیم که آن ها در قضاوت نسبت به فروغ فرخزاد و فریدون فرخزاد برزبان می آوردند؟
در هیچ نوشته حزب توده ویا جریان های چپ نشانی از حمایت یا حتی بازتاب تابو شکنی های فریدون فرخزاد، حتی فروغ فرخزاد نیست.در هیچ اثر سازمان های سیاسی نه دیروز ونه امروز نوشته ای مثبت در مورد فریدون فرخزاد نمی بینی ..
قضاوت ما چندان تفاوتی با قضاوت آن ها یا حتی با فلان فرد مذهبی یا به اصطلاح امروزی ملی مذهبی ندارد.
هنوزتن دادن پوپولیستی به افکار عقب مانده سخت جان در جامعه به گونه ای است که هنوز بعد این همه سال وقبول این واقعیت که جامعه چوب عقب ماندگی آن نگاه و فرهنگی را می خورد که شعرزنانه و سنت شکن فروغ را هرزگی میدانست وگرایش جنسی فریدون فرخ زاد معادل بی سیرتی.برایمان سخت است.
چه رنجی را تحمل کردند این خواهر وبرادرکه از این همه بی محلی جریانهای سیاسی رنگارنگ ازهر قماش که هنوز ادامه دارد.
در هیچ نشریه چپ ،جمهوری خواه ،حتی سلطنت طلبان دو آتشه مانند آقای امیر طاهری و….یادی از آن ها نمی شود.
باز خوانی جامعه روشنفکری ،احزاب و سازمان های سیاسی واجتماعی و هنری در سیمای فریدون فرخزاد و نحوه بر خورد با او از نظر من نشان دهنده عمق ودرک اجتماعی وفرهنگی ماست نسبت به آنچه که در مبارزه با تحجر،عقب ماندگی ،آزادی ،آزادگی و استقلال فردی ادعا می کنیم .نشانه عمق درک ماست از نسل جوانی که جنبش مهسا را آفریدند.
شهامت پذیرفتن ونقد آموزنده از تلاش مردی که سال ها از ما و جامعه ما جلوتر بود. پذیرفتن شهامت مردی، اضافه کنم زنی که وقتی به حقیقتی می رسیدند بدون پروای نام وننگ بیان می کردند .کلماتی که هنوز هیچ روشنفکر و سازمان سیاسی قادر به بیان آن ها نیست.
ای کاش ای کاش در توان ما بود که بک بار هم که شده از صمیم قلب بی هراس از قضاوت دیگران خود و عمل کرد خود رابه عدالت نقد کنیم.بپذیریم کاستی های خود را و قبول کنیم که ما عقل کل نیستیم قاضیان نشسته بر مسند قضا که در مورد همه نظر می دهیم جزخود.
ای کاش ما نیز چون فریدون فرخ زاد توان این را داشتیم آوازی بخوانیم چون اوآزاد ورها که شاهی هم نشین درون خود داشت
“مادرم نماز می خواند و من آواز
عقایدمان چقدر فرق دارد؛
او خدای خودش را دارد و من خدای خودم را!
آیا ما قادریم چنین باشیم؟

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.