بیانیه حامد اسماعیلیون در سالگرد انقلاب زن، زندگی و آزادی
باردیگر شعار زن، زندگی و آزادی را تکرار خواهم کرد
۲۵ شهریور ماه سال گذشته پیکرِ بیجانِ دختری بر تخت بیمارستان کسرا افتاده بود، از لالهی گوش راستش خون میچکید و این نشانه بهرغمِ تلاشهای بیهودهی حکومتیان برای کتمان حقیقت، به سرعت در تمامی ایران و جهان فریاد زد که دختر عزیز همهی ما، مهسا ژینا امینی دیگر در این دنیا نیست.
آن روز، آنچه بسیاری از ما در زندگی خود تجربه نکرده بودیم رخ داد؛ آغاز جنبشی که نوید انقلابِ رهاییست.
نه اینکه تا آن روز وحشیگری، نامردمی و جنایتهای بیشمار از جمهوری اسلامی ندیده بودیم اما با قتل مهسا روح جامعه به نقطهی جوش رسید.
انگاری یاد صدها انسان که در آبادان به دیدن فیلم گوزنها رفته بودند و سوختند، یاد آنها که بیمحاکمه بر پشتبام مدرسهای اعدام شده بودند، آنها که در کردستان نه گفته بودند، آنها که در زندانها سلاخی شده و در گورهای بینام و نشان و خاورانها دفن شده بودند، آنها که در خیابان تیر خورده بودند، آنها که مسافر یک هواپیمای موشکآجین شده بودند، آنها که ربوده شدند و آنها که در غربت ترور شده بودند یکباره در ذهن جامعه زنده شده بود. همه میپرسیدند چرا. همه صدای اشکان، برادر مهسا را فریاد میکردند که میگفت ما در این شهر غریب هستیم.
بهرغم تلاش برای تحریف واقعیت، خانوادهی مهسا دلیرانه ایستاد و در برابر تحریف حقیقت مقاومت کرد. خشمی بزرگ ایران و جهان را فرا گرفت و ما که خود از خانوادهی جانباختگانِ جنایاتِ آن حکومت بودیم چون سربازانی آماده، به خدمت جنبشی درآمدیم که حال میتوانستیم آن را آغازِ انقلاب بنامیم. انقلاب زن، زندگی، آزادی.
بعد از مهسا خونهای زیادی بر زمین ریخته شد. آنچه در خاطرهی تصویری یکسالهی ما هست تصاویر متفاوتیست از اندوه و شادی. اندوه زاریِ پدران و مادران، اندوه به دار کشیده شدن ظالمانهی دلیرترین فرزندان ایران. اندوهِ دیدن عکسها. عکس بچهها، نوجوانان، دخترها، پسرها. با چهرههای زیبایشان. با آیندهی درخشانی که از آنها و از خانوادهشان گرفته شد. اندوه دیدن فرزندانی که پدر یا مادر خود را از دست دادند چرا که دیکتاتور به کشتن آنها که “نه” میگویند خو گرفته است. و اما مقاومت و مبارزهی مردم نیز با صدها عکس و تصویر و فیلم در خاطرهی ما ثبت شده است. شادی از سر انداختن روسریها، شادی دیدن مسری شدن شجاعت، شادی تماشای مقاومت. زنانی که همچنان نه میگفتند و میگویند. جوانانی که به اعتراض جان بخشیدند، هنرمندانی که به صف مردم میپیوستند و تماشای چهرههایی که در عین درد، ایستادگی را معنا میکردند.
انقلاب زن، زندگی و آزادی در زمانی کوتاه در دنیا فراگیر شد. در بسیاری از نقاط دنیا دیگر همه دانستند ایرانیان به نقطهی غیر قابل برگشتی رسیدهاند و باید به آیندهای بدون جمهوری اسلامی در منطقهی خاورمیانه فکر کنند.
انقلابی که در ایران رخ میدهد، پیشرو و متکثر بود و هست اما کمبودهائی نیز دارد. آنچه از چشم بسیاری از ناظران و مردم در داخل و خارج هم دور نمانده است غیبت حزبها، نهادها یا جریانهای سیاسیِ مترقی توانمندی است که بتوانند خود و جامعه را برای گذار دموکراتیک از جمهوری اسلامی و سپس دوران دموکراسی پس از جمهوری اسلامی آماده کنند. متاسفانه تلاشها برای جبران این کمبود در یک سال گذشته از جمله به دلیل دیدگاههای متفاوت نسبت به مسائل اساسی به نتیجهی مهمی نرسیده است.
جمهوری اسلامی در سال گذشته همچنان بر طبل سرکوب کوبید و تلاش کرد از مردم معترض انتقام بگیرد. اعدام کرد، افراد بسیاری از فعالان میدانی و خیابان و جنبش، بسیاری از هنرمندان و خانوادههای دادخواه را به زندان افکند. در دیپلماسی ضد منافع ملی خود ضمن پیش بردن سیاست گروگانگیری از سویی و کرنش بیشتر در برابر چین و روسیه از سویی دیگر، تلاش کرد تا غرب را وادار کند همچنان در آن سوی میز معامله بنشیند. اما تماشای دست و پا زدن جمهوری اسلامی درسهای بسیاری برای همهی ما داشت. ما ایرانیان به درستی آموختیم که باید به خود تکیه کنیم. همزمان با دعوت جهان به حمایت از انقلاب مردم ایران میدانیم که برای نجات ایران فقط و فقط باید بر خود تکیه کنیم و اگر قرار است انقلابی رخ دهد آن انقلاب در داخل مرزهای ایران خواهد بود.
برای من که یکی از یاریکنندگان انقلاب در خارج از مرزها بودم بیش از هر چیز انعکاس صدای مبارزان و معترضانِ داخل ایران و حمایت از جنبش مردم ایران اهمیت داشته و دارد. اینکه غرب بداند ما بیشماریم. اینکه غرب دست از مماشات با جمهوری اسلامی بردارد و مانعی بر سر راه این تحول بزرگ نباشد. اینکه غرب مقصد وابستگان جمهوری اسلامی و اعضای خانوادهشان نباشد. سعی کردم در راهپیماییهای مختلف در سراسر جهان حضور پیدا کنم و یکی از کسانی باشم که صدای مبارزه را تقویت میکنم.
میدانم که مسیر رسیدن به دموکراسی، عدالت اجتماعی، عدالت محیطزیستی، عدالت برای قربانیان و جدا کردن کامل دین از عرصهی حکومتداری در ایران مسیری طولانی و دردناک است. میدانم که شرایط محیطزیست ایران به نقاط غیرقابل بازگشتی رسیده است. میدانم تغییراتی بزرگ در راهند که اجتنابناپذیر است و آسان نخواهد بود. میدانم عدالت برای تک تک قربانیان و دادگاهی کردن هر آنکس که موشک یا گلولهای شلیک کرده است (هم آمر و هم عامل) زمانبر است اما چاره چیست.
اگر بسیاری از این تغییرات را یکی یکی و باحوصله اجرا نکنیم دایرهی بسته را تکرار کردهایم و به خصوص اگر عدالت انتقالی به درستی اجرا نشود (با حذف حکم اعدام، حذف دادگاههای صحرایی و حذف مجازاتهای بدنی و روحی چون شکنجه) و تک تک عاملین جنایات به مجازات نرسند ضمانت چندانی برای رسیدن به دموکراسی وجود ندارد. و میدانم که دموکراسی و حضور آگاهانه و موثر مردم جز با تقویت نهادهای مدنی و صنفی، تاسیس حزبها و نهادهای سیاسی واقعی و آزادی رسانهها ممکن نیست. و میدانم که ما در بستر گذار از جمهوری اسلامی باید که غیبت نهادهای مدنی و احزاب سیاسی مردمی را جبران کنیم. وجود نهادهای مدنی قدرتمند، مطبوعات آزاد، وجود دانشگاهیان موثر در داخل و خارج از کشور و پشتیبانی مردم میتواند اجرای عدالت و رسیدن به دموکراسی را تضمین کند.
آنچه از من برمیآمد این بود و هست که به شکلگیری نهادهای مدنی و سازماندهی صنفی و سیاسی و مدنی لایههای گوناگون مردم کمک کنم. به شهرهای بسیاری سفر کردم و با جوانان بسیاری در این باره حرف زدم. خوشبختانه امروز نهادهای مدنی بسیاری در سراسر جهان و در شهرهای مختلف در میان ایرانیان شکل گرفتهاند که توان کمک حقوقی، مالی و پزشکی به داخل ایران را دارا هستند. تلاش کردم این آدمها همدیگر را پیدا کنند و از تلاشهای یکدیگر تا حد ممکن باخبر شوند.
میدانم در آیندهی نزدیک نهادهای بزرگتری خود را در میان ایرانیان سراسر دنیا خواهند شناساند، نهادهایی که تنها با تکیه بر ایرانیان خارج و داخل استوارند. پس ناامید نیستم. با وجود تمام موانعی که در راه بوده است و با وجود کمپینهای انتشار اخبار نادرست که بسیاری به اشتباه در آن دمیدهاند، راه خودم را ادامه میدهم. میدانم برای افتادن عدهای از اسب قدرت و آمدن عدهای دیگر بر سر قدرت نمیجنگم. آنچه در چشمانداز میبینم یک انقلاب است. و در انقلاب قرار است همه چیز زیر و رو شود. آرزوی من این است که روزی در دادگاهی بیطرف در ایران حاضر باشم و قاتلین عزیزانم و همسفرانشان، و قاتلین تک تک بچههای ایران را در دادگاه ببینم.
شنبه ۲۵ شهریور همراه با هزاران نفر از هموطنانم در تورنتو خواهم بود، شعار زن، زندگی و آزادی را تکرار خواهم کرد و میدانم جمهوری اسلامی دیر یا زود به دست ایرانیان سقوط خواهد کرد. همهی ما باید خود را برای دیدن آن روز آماده کنیم. ما حقیقت را خواهیم فهمید و عدالت را اجرا خواهیم کرد. ما نه فراموش میکنیم و نه میبخشیم.
حامد اسماعیلیون
#دادخواهی
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
#نامش_را_فریاد_کن
از: ایران امروز