حسن شریعتمداری : “اگر بخشهای مهمی از طبقات متوسط هنوز به اعتراضها نپیوسته اند علتش ترس و نگرانی نیست. علتش تردیدهایی است دربارۀ بدیل سیاسی، سرانجام مبارزات، اوضاع جامعه و یکپارچگی ایران پس از سقوط جمهوری اسلامی و همچنین توانایی رهبران سیاسی در ادارۀ کشور پس از سقوط حکومت اسلامی ایران… برای ایجاد یک آلترناتیو معتبر من ایجاد کنفدراسیون جمهوریخواهان را پیشنهاد میکنم.”
https://www.youtube.com/watch?v=IO_FgvUJHLA
ساعاتی پس از آنکه غلامعلی حدادعادل از نیروهای امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی برای جلوگیری از بروز اعتراضها در سالگرد مرگ مهسا امینی تشکر کرد، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با انتشار بیانیهای مدعی شد که بیست هشت تن از وابستگان داعش و اسرائیل را که قصد داشتند در سالگرد اعتراضهای پس از مرگ مهسا امینی سی انفجار در تهران انجام بدهند به موقع دستگیر کرده است.
اگر چه نسبت دادن اعتراضات مردمی به توطئۀ دشمنان خارجی در بیانات مقامهای جمهوری اسلامی تازگی ندارد، اما، آیا اظهارات اخیر آنان گویای این حقیقت نیست که این اعتراضها به سرانجام نمی رسند مادام که پراکنده و بی رهبرند و با مانع یک ماشین بزرگ ارعاب و سرکوب نیز روبرو هستند؟
حسن شریعتمداری، فعال سیاسی جمهوریخواه، در پاسخ به این پرسش و پرسش های دیگر از جمله گفته است :
“اگر چه انقلاب مهسا در تعمیق و تغییر مفاهیم در اذهان مردم موفق بوده است، اما، تاکنون چندان نتوانسته متناسب با این موفقیت سازمان و اشکال هماورد در مقابل رژیم قدار و سرکوبگر جمهوری اسلامی بیافریند. تجارب تاریخی اما، میگویند که هر نظام سیاسی که ماندگاری، دوام و همۀ وزن خود را بر ماشین سرکوب استوار میکند خودبخود به نظامی آسیب پذیر تبدیل میشود.
حضور دائمی این ماشین سرکوب در میدان مقابله با مردم و مواجهه با انتظارات و مطالبات آنان نهایتاً این ماشین را آسیبپذیر میکند. از این گذشته، نمیتوان گفت که همۀ کسانی که در ماشین ارعاب و سرکوب درگیر هستند آدمکش و قاتل هستند. آنان از خود می پرسند : چرا باید بکشم؟ چرا می زنیم و چرا دستگیر میکنیم؟ و این پرسش ها به ریزش نیرو در درون همین ماشین سرکوب منجر میشود.
در حالی که دوام و پایداری ماشین سرکوب به موفقیت دائمی آن در سرکوب مردم بستگی دارد، کافی است تنها مردم یک بار در رویارویی با ماشین سرکوب پیروز شوند تا تکلیف کل نظام مبتنی بر ارعاب برای همیشه تعیین شود.
از صدر مشروطه تاکنون مرکز ثقل تلاش های اجتماعی، سرانجام و موفقیت آنها، به شرکت یا عدم شرکت طبقۀ متوسط در این تلاشها بستگی داشته است. هر گاه طبقۀ متوسط به کوشندگان سیاسی و مردم ناراضی پیوسته است، حکومتها قادر به پیروزی در مقابل مردم نبودهاند. آنجا که این طبقه به مردم ناراضی نپیوسته حکومتها توانستهاند نیروی سرکوب خود را علیه مردم برتری دهند.
در اعتراضهای اخیر جمعیتی معادل یک تا یک و نیم میلیون نفر به صحنه آمدند، در حالی که پیروزی و موفقیت اعتراض های اجتماعی در ایران به حضور دستکم سه تا چهار میلیون نفر در خیابانها بستگی دارد و این شدنی نیست مگر با پیوستن بخشی هایی از جوانان و طبقات متوسط به صف اعتراضکنندگان. در واقع، اگر این بخش مهم از جامعه هنوز به اعتراضها نپیوسته است علتش ترس و نگرانی نیست، بلکه تردیدهایی است دربارۀ بدیل سیاسی، سرانجام مبارزات، اوضاع جامعه و یکپارچگی ایران پس از سقوط جمهوری اسلامی و همچنین توانایی رهبران سیاسی در ادارۀ کشور پس از سقوط حکومت اسلامی ایران… رفع این تردیدها بدون یک آلترناتیو معتبر که نمایندۀ تمام بخش های جامعه باشد میّسر نیست.
دست کم سه عامل بازدارندۀ شکلگیری چنین آلترناتیوی تاکنون بودهاند : نخستین آن تغییر نسل است که در اصل تغییر تلقی های مهم سیاسی متناسب با یک دورۀ تاریخی بی سابقه است. در حقیقت، یک نوع انقطاع گفتمانی شکل گرفته است به این معنای که گفتمان ها و مدل های گذشته قادر به جذب جوانان امروز نیستند. اغلب گفتمان های سیاسی گذشته شخصیتمحور بودهاند. نسل جوان امروز با قهرمان پروری و الیت پروری میانهای ندارد. برای نسل جوان امروز سیاست به درستی امری عمومی است و آنان مایلند نمایندگان این عموم را در رأس امور ببینند. این تفاوت اساسی منشاء دومین عامل بازدارندۀ شکلگیری یک آلترناتیو معتبر است و آن تفاوت سازمانی و تشکیلاتی است. در قیاس با شکل سازمانی گذشته که بیشتر به تشکیلات نظامی مبتنی بر سلسله مراتب میماند، شکل سازمانی جوانان امروز شبکهای و با رعایت حقوق برابر میان افراد شرکت کننده در شبکهها است.
عامل بازدارندۀ سوم، حکفرمایی انواع ناسیونالیسم است، حال میخواهد ناسیونالیسم مرکزگرا باشد یا ناسیونالیسم محلی. نسل جوان امروز ایران میانۀ چندانی با ناسیونالیسم ندارد. این نسل پیراهن ایدئولوژی را از تن به در کرده و اعضای تشکیلدهندۀ آن همگی خود را ایرانیان برابر می دانند که به این عنوان مایل به همکاری با یکدیگر هستند. آنان تبعیض ها را می فهمند و میخواهند برای رفع آنها تلاش کنند ولی این تلاش را در قالب ناسیونالیسم تعریف نمیکنند. بر همین اساس، برای ایجاد یک آلترناتیو معتبر من ایجاد کنفدراسیون جمهوریخواهان را پیشنهاد میکنم. آنچه مسلم است این است که آیندۀ کشور را نهایتاً حضور در خیابان تعیین نمی کند. صندوق رأی تعیین می کند.