شش دهه پس از ملی شدن صنعت نفت در ایران، محمد مصدق، نخست وزیر ایران در دوره مبارزات برای ملی شدن صنعت نفت ایران و یکی از رهبران این تلاش ملی، زیر ضرب انتقادهای منتقدانی است که معتقدند با ملی شدن صنعت نفت ایران، درآمدهای نفتی در اختیار دولت و حکومت ایران قرار گرفت و بنای نفتی شدن و وابستگی اقتصاد ایران به نفت از همان زمان آغاز شد.
به باور این منتقدان، نفت دولتی و دولت نفتی، میراث محمد مصدق برای اقتصاد، جامعه و سیاست ایران است و بدین ترتیب بخشی از گناه مصایب این نفتی بودن برعهده مبارزان ملیکردن صنعت نفت است.
هادی زمانی، اقتصاددان مقیم بریتانیا، در آخرین «نماگر» سال ۹۲ و در آستانه سالروز ملی شدن صنعت نفت ایران، میهمان «یک ماه، یک گفتوگو»ی اسفندماه بود.
آقای زمانی دانش آموخته دکترای اقتصاد در دانشگاه لندن است و صاحب تالیفات متعددی در حوزه اقتصاد و پیوند آن با دموکراسی است، از جمله تالیفات این اقتصاددان ایرانی، «نفرین نفت، تجربه ایران» و «دموکراسی و توسعه اقتصادی پایدار با رویکرد و تمرکز بر ایران» است.
«موانع تکوین دولت مدرن و توسعه اقتصادی در ایران مشروطیت تا جمهوری اسلامی» از دیگر نوشتههای هادی زمانی است.
در گفتوگو با این اقتصاددان و مشاور اقتصادی در لندن، از اقتصاد سیاسی نفت در ایران سخن گفتهایم، که در ادامه میخوانید:
آقای زمانی، چه اتفاقی رخ داده یا چه اتفاق هایی رخ نداده که ثروت و درآمدهای نفت در اقتصاد ایران از نعمت به نقمت تبدیل شده و به نفرین بدل میشود؟
این نفرین نفت و تبعات اقتصاد نفتی، تا جایی پیش رفته کهگاه برخی اقتصادخواندهها و اقتصاددانان حتی آرزو میکنند که ایکاش ایران اصلا نفت نداشت.
این نفرین نفت و تبعات اقتصاد نفتیی تا جایی پیش رفته که گاه برخی از اقتصاددانان و اقتصادخواندهها، حتی آرزو میکنند که ای کاش ایران اصلا نفت نداشت.
چرا که به گمان آنها اگر اصلا نفت نداشتیم شاید امروز در حوزه اقتصاد، سیاست و اجتماع شاهد روزگار بهتری بودیم؟
نمیشود گفت که نفت تماما نقشی منفی در توسعه اقتصادی و سیاسی ایران داشتهاست.
بدون شک درآمد نفت به ایران کمک کرده تا بتواند آهنگ نوسازی خودش را تسریع کند. بدون بودجه نفت احتمالا ما خیلی آهستهتر حرکت میکردیم، ولی از طرف دیگر به دلیل اینکه در کشور ما ساختار دموکراتیکی نبوده که بر در آمد نفت نظارت کند و کنترل صحیحی داشته باشد. این درآمد به دولت امکان مالی داده و به عبارت دیگر باعث جدایی پیوند بین مردم و دولت شده است. در یک سیستم اقتصادی که منبع درآمد دولت، مالیات است طبیعتا دولت مجبور است پیامد سیاستهای خود و تاثیر سیاستهای خود را بر مردم بیشتر مد نظر داشته باشد و آن آزادی عمل را ندارد، هر کاری که دلش میخواهد را انجام بدهد چون ناچار است که آن درآمد لازم را از مردم بگیرد.
ولی وقتی که آن وابستگی مالی نباشد و دولت منابع مالی مستقلی داشته باشد، خوب طبیعتا آزادی عمل بیشتری دارد برای اینکه خواست خودش را نهایتا بر مردم تحمیل میکند و از اینجاست که مشکلات نفت و مشکلات توسعه نفت محور، ناشی میشود.
در کشور ما دموکراسی وجودنداشته است، نه در گذشته وجود داشته و نه در حال وجود دارد و این موضوع، زمینهای برای دولت فراهم آورده و شرایطی آسانتر پدیدآورده است تا روشی خود کامه در سیاستهای اقتصادی و سیا سی در پیش بگیرد.
علاوه بر این، وقتی دولت به مردم متکی نباشد، وقتی که دموکراسی نباشد، دولت مجبور است از طرق دیگری حمایت مردم را بدست بیاورد و در این سیستمهایی که به رانت نفت متکی هستند و ساختار دموکراتیک ندارند، دولت معمولا اقدام میکند به اینکه بخشی از در آمد نفت را بین مردم توزیع کند، بخشی از رانت نفت را، بین حامیان خودش توزیع کند و از این طریق پشتیبانی آنها را بخرد.
این فرآیند، سیستم اقتصاد را در طول زمان تبدیل به یک سیستم رانتی میکند که پیامدهای زیادی دارد، فرهنگ رانت خواری را دامن میزند، باعث فساد اقتصادی میشود و کارآیی اقتصادی را پایین میآورد. وقتی این روند ۲۰، ۳۰ یا ۴۰ سال ادامه پیدا میکند، اقتصاد را از پا در میآورد و این موضوع را ما الان در جامعه ایران در ابعاد بسیار بزرگ شاهد آن هستیم.
آقای زمانی! شما اشاره کردید در دورهای در اقتصاد ایران منابع نفتی وارد اقتصاد شد که ما صاحب دموکراسی نبودیم اگر بخواهیم رابطه نفت و دموکراسی در ایران را به صورت علت و معلولی بحث کنیم.
آیا نفت، مانع تحقق دموکراسی است یا اینکه نفت عامل غیر دموکراتیک بودن سیاست ایران نبوده است؟
این رابطه علت و معلولی نفت و دموکراسی در ایران چگونه رقم میخورد بعد از اینکه نفت هم به منابع درآمدی حاکمیت در ایران اضافه میشود، آیا به جدیترین مانع بر سر دموکراسی تبدیل میشود یا اینکه همچون سایر ریشههای تاریخی و سایر علت العلل غیر دموکراتیک بود ن حاکمیت و سیاست در ایران عمل میکند؟
استبداد در ایران سابقه تاریخی بسیار بلند مدت تری نسبت به نفت در ایران دارد و به عوامل بسیار گسترده تری در ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران بر میگردد، اما وقتی در یک ساختار دموکراتیک درآمد نفت هم به مساله اضافه شد، مشکلات را تشدید کرد و به دولت اجازه خودکامگی بیشتری داد.
اما این الزاما به آن معنی نیست که یک جبر تاریخی وجود داشته و نمیتوانسته از نفت به نحو مطلوب تری استفاده شود ولی این زمینه را به وجود آورده که دولت امکان خودکامگی بیشتری پیدا کند و این تنها مختص به نفت نیست.
در جامعه ما ساختار غیر دموکراتیک و استبدادی از درآمد نفت تغذیه کرده و باعث شده تا این ساختار بزرگتر شود. فرض کنید در زمان محمد رضاشاه پهلوی میبینیم وقتی که در آمد نفت در سال ۱۹۷۲ به واسطه چندبرابر شدن قیمت نفت، نزدیک به شش برابر شد و دو سال بعد از آن بازهم ۲ برابر شد، ناگهان شاهد این هستیم که کنترل رفتار منطقی حکومت، سست میشود و ناگهان اعداد و ارقام مربوط به برنامه پنجم که برنامهای بسیار بلند پروازانه بوده است را سه برابر میکند و یک سال بعد از آن، برنامه پنجم جدیدی را که سه برابر شده بود باز دو برابر میکنند و سال ۱۳۵۷همان برنامهها را هم کنار میگذارد و سیاست را در معرض فرمانهای روزمره قرار میدهد و به تبع آن، میبینیم که نرخ تورم از ۴ درصد به ۲۵ درصد میرسد.
نرخ بیکاری شدید میشود و مهاجرت از شهرها به روستاها ابعاد بسیار گستردهای میگیرد که بحرانها و ناهنجاریهای بسیار زیادی رابه وجود میآورد، واردات به یکباره چهار برابر میشود و تولیدات داخلی افت میکند و پیامدهای سیاسی و اجتماعی بسیار گستردهای به وجود آورد که پیش زمینههای سیاسی دورههای بعدی را به وجود آورد.
امروز هم در ایران، میبینید که توزیع رانت نفت در یک چارچوب غیر دموکرتیک چه مصیبتهایی را به وجود آورده و کل اقتصاد را به فرهنگ رانت خواری وابسته کرده که بدون شک یکی از عوامل جدی توسعه فساد در بستر جامعه است، تمام شیرازههای اقتصاد را از بین برده و مجددا اقتصاد را دچار سیکلهای شدید تورمی- رکودی میکند. در دوره آقای احمدینژاد این مشکلات را به وضوح میبینید و اگر رانت نفت نبود، این در آمد سرشار در اختیار جمهوری اسلامی نبود به احتمال خیلی قوی، جمهوری اسلامی ایران نمیتوانست به این راحتی نگاه ایدئولوژیک خود و بیتوجهی به خواست مردم را به این راحتی بر مردم، تحمیل کند.
این البته به آن معنا نیست که مشکلات ما فقط از نفت ناشی میشود، بلکه دلیل اصلی آن نبود دموکراسی، نگاه ایدئولوژیک به سیاست است، دلیل اصلی آن جهانبینی و مدیریت نادرست در امور اجتماعی است. ولی این درآمد سرشار نفت، این روند را تغذیه می کند، کار را برای افراد خودکامه که دولت را اشغال کردهاند آسانتر میکند.
در سالهای اخیر شاهد این هستیم که موجی از انتقادها به عملکرد دولت و شخص دکتر محمد مصدق، شکل گرفته و منتقدان با توسل به استفاده غیر مطلوب حاکمان پس از شناخته شدن نفت از درآمدهای نفتی، تلاش برای ملی شدن نفت را تلاشی ناکام یا تلاشی سرزنش آمیز تلقی میکنند، آیا اساسا به نظر شما، راهی غیر از ملی شدن صنعت نفت برای مبتلا نشدن به عارضه هایی که بخشهایی از آن را شما اشاره کردید وجود دارد؟ راه میانه برای آنکه درآمدهای نفت در اختیار ایران قرار بگیرد اما دچار ضایعات و بلایای نفتی شدن نشویم، کدامست؟
ببینید، خوانش من این است که مصدق ملی شدن صنعت نفت را همپا با استقرار دموکراسی و همپا با مبارزه علیه استبداد میخواست، و آن را در حقیقت وسیلهای برای رسیدن به استقرار دموکراسی میخواست.
در آن سالها متجاوز از ۸۰ درصد یعنی در حدود ۸۵ درصد از در آمد نفت ایران در اختیار شرکت ایران و انگلیس بود.
در آمد ایران از بابت نفت بسیار بسیار کم بود و شرکت نفت ایران وانگلیس بخشی از رانت در آمد نفت را که بدست میآورد بین قشرهای مختلفی از جامعه در میان درباریون، در بین ارتشیها- البته برخی از آنها، و نه همه آنها، در دربار هم انسانهای بسیار سالمی بودند- و در میان برخی روحانیها و برخی از تجار و انواع و اقسام مختلف اصناف توزیع میکرد و یک شبکه بسیار گستردهای را به وجود آورده بود که این شبکه گسترده، مانعی در برابر تغییر شرایط عمل میکرد و استبداد را باز تولید میکرد.
به نظر من، مصدق به این نتیجه رسید که بدون قطع این شریان اقتصادی و بدون برداشتن این مانع از سر راه، نمیتواند تحولات سیاسی جدی به وجود بیاورد، بنابراین نفت را هدف قرار داد.
از طرف دیگر توسعه اقتصادی ایران نیازمند منابع مالی بسیار هنگفتی بود و در شرایط اقتصادی آن موقع، نفت منبع طبیعی تامین اقتصادی آن نیازها بود و بدون تامین این نیاز اقتصاد ایران، نمیتوانست یک جهش بزرگ داشته باشد. مساله نفت کشمکش بر سر سهم ایران و انگلیس، از زمان رضا شاه بود و شرکت نفت انگلیس هم پاسخگویی لازم را انجام نمیداد و خواستهای ایران را نمیپذیرفت، چرا که اگر میپذیرفت، این مساله اوج نمیگرفت.
در آن مکانیسم سیاسی و در آن جو سیاسی، طبیعتا به این سمت رفت و شعاری هم بود که مردم را بسیج میکرد و در این بستر پیش رفت، منتها باید توجه داشته باشیم که مصدق، ملی شدن صنعت نفت را در بستر و در خدمت دموکراسی میخواست، البته این بدین معنی نیست که دکتر مصدق اشتباه نکرد.
به اعتقاد من در مراحل پایانی آن کشمکشهایی که با دولت انگلیس و شرکت نفت داشت و آشکار شده بود که آمریکا شروع کرده به اینکه موضع خودش را تغییر دهد و هیاتهایی از بانک جهانی به ایران عازم شده بودند و شاید این امکان وجود داشت که بر سر این توافقی به دست بیاید که بیاید که رقمی در حدود ۷۵ درصد از در آمد نفت، به ایران تعلق بگیرد، تصور من این است که احتمالا اگر دکتر مصدق میتوانست انعطافپذیری نشان دهد و آن پیشنهاد را میپذیرفت، آن دستاورد بهتری بود و شاید مسیر تاریخ ما را تا حدودی تغییر میداد.
اما آنچه که اتفاق افتاد، این بود که بعد از ۲۸ مرداد سال ۳۲، شرکت نفت ایران- انگلیس جای خود را به یک کنسرسیومی داد که برای مدت ۲۵ سال تولید و عرضه نفت ایران را به دست گرفت و ۵۰ درصد از در آمد خالص نفت را به ایران پرداخت و این تا سال ۱۳۵۷ ادامه پیدا کرد، در حقیقت در سال ۱۳۵۷، تاریخ قرارداد کنسرسیوم به پایان رسید و فکر میکنم از سال ۱۹۷۲ محمدرضا شاه پهلوی اعلام کرده بود که قصد تمدید این قرارداد را ندارد.
در هر صورت، این هم یکی از شوخیهای تاریخ با مردم ایران است که همزمان با به پایان رسیدن تاریخ قرارداد کنسرسیوم، حکومت محمد رضا شاه پهلوی هم به پایان خودش رسید.
بعد از آن همه در آمد نفت ایران در اختیار دولت بوده است ولی نمیتوانیم بگوییم که الان، واقعا نفت ایران ملی است.
نفت ایران تا زمانی که دموکراسی نباشد آن طور که مصدق میخواست باید گفت که نفت دولتی است و منابع آن عمدتا در حال حاضر، صرف تامین منابع مالی بودجه یک نگاه ایدئولوژیک اسلامی آمرانه به ایران شده است و صرف ایجاد یک سیستم حکومتی رانتی شده و منافع آن را تنها بخش کوچکی از جامعه بهره بردند و نمیتوانید بگویید ملی شده است.
اگر این بر پایه دموکراسی باشد، آن وقت من فکر میکنم بسیاری از این مشکلات نه به طور کامل بلکه بخش عمدهای از آن بر طرف خواهد شد همانطور که در بسیاری از کشورهای پیشرفته، در آمدهای هنگفتی از این بابت دارند اما مشکلاتی از این دست که ما با آنها درگیر هستیم، به هیچوجه نداشته و ندارند و توانستهاند از در آمد نفت به نحو مطلوبی استفاده کنند و آن را در خدمت جامعه و استقرار و تحکیم دمورکاسی به کار بگیرند.
اگر نفت ملی نمیشد آیا ایران شانس بیشتری برای دموکراتیک شدن و تحقق دموکراسی داشت؟
خیلی بغرنج است اگر بخواهیم با این اگرها پاسخ بدهیم و اصولا نمی شود اینگونه پاسخ داد، هزاران اگر مطرح میشود، مثلا اگر زمان شاه، دولت محمد رضا شاه به موقع به مردم جواب میداد، اجازه میداد دموکراسی رشد پیدا بکند،خب خیلی از مصیبتها به وجود نمیآمد، تاریخ ما پر از این اگرهاست و فکر نمیکنم نمیشود به راحتی از این دریچه مساله را تحلیل کرد.
واقعیت این است که سهم در آمد نفت ایران از نفت بسیار ناچیز بود، شرکت نفت انگلیس از زمان رضا شاه نمیپذیرفت و نپذیرفت که رابطه عادلانهای برقرار شود و شرایط سیاسی ما را به این سمت برد.
منتها اگر این ملی شدن نفت در بستر دموکراسی انجام میگرفت، ما دچار این مشکلات نمیشدیم و واقعا نفت میتوانست نعمت بزرگی برای توسعه اقتصادی و سیاسی ایران باشد.
آقای زمانی با وجود رانت نفت و توزیع آن در بین گروههای نزدیک حاکمیت و برخوردار کردن آنها از این رانت نفتی، آن طور که شما به آن اشاره کردید. آیا شانسی برای تحقق دموکراسی در ایران این باقی میماند؟
بله، جامعه ایران جامعه بسیار پویایی است و توانایی این را دارد که به سمت دموکراسی حرکت کند من نگاه امیدوارانهای دارم و فکر میکنم این ظرفیت در جامعه ایران وجود دارد.
اما این همه از یک سو به خواست مردم بستگی دارد و اینکه نیروهای سیاسی بتوانند یک فرمول بندی مناسبی ارایه بدهند که این حرکت را ممکن بکنند و این امکان را از یک امکان تئوریک به امکان عملی تبدیل بکنند. هنوز این فرصت وجود دارد، چنانچه جامعه ایران بتواند، یک تحول دموکراتیکی را به وجود بیاورد، بعد از آن است که درآمد سرشار نفت به جای اینکه نصیب قشر کوچکی بشود و مشکلات متعددی را برای جامعه به وجود بیاورد، در اختیار تحکیم دموکراسی قرار خواهد گرفت همانطور که دکتر مصدق میخواست.
آیا اصولا در ادبیات موضوع توسعه یافتگی و اقتصاد بینالملل آیا کشوری شناخته شده است که اقتصادی نفتی داشتهباشد، اما همزمان توانسته باشد دموکراسی را هم در کشور خود محقق کند؟ می خواهم از مثال نروژ و کشورهای صاحب نفت اما غیروابسته به نفت، گذر کنیم و مثال دیگری را اگر وجود دارد برایمان مطرح کنید.
نه، نمونههای زیادی وجود ندارد یا شاید بتوانیم بگوییم که نمونهای وجود ندارد. ولی در این زمینهها ما نمیتوانیم با نگاه جبر تاریخی برخورد کنیم و چنین نتیجه گیرهایی بکنیم که اگر در زمان دکتر مصدق، کودتای ۲۸ مرداد به وجود نمیآمد یا اگر خود دکتر مصدق انعطاف پذیری بیشتری نشان میداد یا اگر نیروهای اجتماعی اشتباه زیادی نمیکردند و آن خصومت، بین گروههای اجتماعی بوجود نمیآمد و اگرهای دیگر، ایران به راحتی میتوانست یک مسیر توسعه اقتصادی و سیاسی دیگری داشته باشد و در آن شرایط احتمال قابل ملاحظهای وجود داشت که نفت این مشکلات را برای ایران بوجود نیاورد.
همین طور اگر بعد از انقلاب سال ۵۷، وقتی که تحولات جدید به وجود آمد، حکومت تغییر مسیر نمیداد و تحولات جامعه به سمت استبداد تغییر مسیر نمیداد، ما دچار این مشکلات نمیشدیم و هیچ جبر تاریخی وجود نداشت که حکومت ایران را بعد از انقلاب الزاما به سمت استبداد بچرخاند. آن اشتباهات گروههای سیاسی، اشتباهات مردم و مجموعهای از حوادث متعددی بود که جامعه ایران را به اسن سمت برد و هیچ جبر تاریخیای وجود نداشت که ما دچار این سرنوشت بشویم.
از: رادیو فردا