بی بی سی فارسی
شورش نیکنام در یک نمایشگاه ماشین کار میکرد. کتابخوان بود و دستی هم در نوشتن داشت. به گفته کسانی که او را میشناختند، به «زن، زندگی، آزادی» چنان باور داشت که سرآخر، جانش را برای این شعار داد.
شورش ۳۴ ساله بود. ازدواج کرده بود و یک دختر خردسال داشت. وقتی در آبانماه سال ۱۴۰۱، خیابانهای مهاباد پر از معترض شد، شورش هم در کنارشان سعی کرد به شکل مسالمتآمیز اعتراض خود را نشان دهد.
به گفته یکی از نزدیکان خانواده شورش نیکنام که امکان انتشار نامش نیست، او در روز ۲۶ آبانماه در جریان تظاهرات خیابانی با گلوله جنگی هدف قرار گرفت:
«چند خیابون دورتر از خونهشون، کنار یه مسجد با اسلحه جنگی بهش شلیک کردن. زخمی شد و ده دقیقه بعد مردم کمک کردن که زخمش رو ببندن و بعد بردنش بیمارستان. به سینه و شکمش شلیک کرده بودند.»
مانند دیگر معترضانی که در اعتراضهای ایران گلوله خوردند، حکومت مسئولیت تیراندازی به او را به عهده نگرفت. شورش به دلیل شدت جراحات به بیمارستان «سیدالشهدا» در ارومیه، تحت تدابیر امنیتی شدید بستری شد.
۱۰ روز بعد، شورش در این بیمارستان درگذشت.
منبع نزدیک به خانواده میگوید: «پیکر شورش رو به خانواده تحویل نمیدادند. ساعتها معطلشون کردن. میگفتن باید شبانه دفنش کنید. خانواده مجبور شدن ساعت ۴ صبح دفنش کنند. مامورهای امنیتی از دور مراقب مراسم بودند.»
در ویدئویی که از مراسم خاکسپاری او منتشر شد، همسر جوانش دیده میشود که عکس او را در هوا تکان میدهد و به زبان کردی، عزاداری میکند و میگوید: «شورش جان رفیق ۱۱ سالهام! پشت و پناهم همه کسم؛ الهی جگرشان بسوزه. انتقامت را خواهم گرفت. زن نیستم اگر انتقامت را نگیرم.»
ماموران امنیتی اما خانواده او را راحت نگذاشتند. پیش از سالگرد کشته شدن مهسا امینی هم همسر، پدر و برادر شورش احضار و تهدید شدند.
منبع مطلع میگوید: «فشارها بر خانواده شورش همچنان ادامه داره. هنوز به خانواده اخطار میدن که کشته شدنش رو پیگیری نکنند. ماموران امنیتی هم که مرتب آنها رو کنترل میکنند.»
در مراسم چهلم شورش نیکنام عده زیادی جمع شدند و شعار دادند. آنها فریاد میزدند شورش شهید کردستان است و شهید نمیمیرد.
مادر او نیز بر سر مزارش آوازی قدیمی به زبان کردی در ستایش عزیز از دست رفته خواند: «عزیزدل بیدار شو … نمیدانم کبوترم کجاست؟ کبوترم گم شده…»
خانواده شورش نیکنام بعد از کشته شدن او بسیار دلشکسته و غمگینند. حالا دختری از او مانده به نام سانیا که با صدا و خاطرات پدر زندگی میکند و همچنان امیدوار است پدرش برگردد:
«شورش در کار خیر همیشه پیشقدم بود. از کمک به نیازمندان تا کارهای دیگه. زیاد اهل ورزش نبود. بازی تخته نرد دوست داشت و موزیک پاپ گوش میداد.»
ویدیوهای زیادی از شورش نیکنام مانده که در آنها درحال آواز خواندن است:
«شورش همیشه به اطرافیانش میگفت که این انقلاب بالاخره پیروز میشه و امید زیادی به جنبش زن زندگی آزادی داشت. زن زندگی آزادی براش معنای زیادی داشت. آنقدر زیاد که جونش رو براش داد.»