خالصسازی دانشگاه آفت است نه مزیت
معلمها و استادان دانشگاه در این یک سال اعتراضات سراسری، با محدودیتهای بیشماری روبهرو شدند. از اخراج با دلایل مختلف تا قطع حقوق و مزایای آنها. در این پرونده روایت معلمهایی را میخوانیم که گاهی با درخواست مطالبات خود در تجمعات قبل از اعتراضات سال قبل، با حکمهای قضائی مواجه شدند و این موضوع تمام آینده حرفهای آنها را تحتالشعاع قرار خواهد داد.
وقایع سراسری سال گذشته اگرچه بر بستر خیابان شکل گرفت، اما خیلی زود دانشگاهها و مدارس را هم در بر گرفت. درگیرشدن بسیاری از مدارس با این حوادث از اتفاقات جدیدی بود که نمونهاش را کمتر در آنچه سال ۹۶ یا ۹۸ رخ داد، دیده بودیم؛ اما یک سال بعد از این رویدادها اتفاقات رخداده در پاییز و زمستان ۱۴۰۱ به اتخاذ تصمیمات گوناگونی در این دو محیط منجر شد. این یک واقعیت انکارناشدنی است که وقایع سال گذشته با محوریت نوجوانان و جوانان پیگیری میشد و حالا کمی بعد از آن واقعه تصمیماتی برای دو زمینهای که محل تحصیل دانشآموزان و دانشجویان است، گرفته شده است که بخشی از آن دامن دانشجویان را گرفته و بخشی هم دامنگیر معلمان و استادان دانشگاه شده. معلمها و استادان دانشگاه در این یک سال اعتراضات سراسری، با محدودیتهای بیشماری روبهرو شدند. از اخراج با دلایل مختلف تا قطع حقوق و مزایای آنها. در این پرونده روایت معلمهایی را میخوانیم که گاهی با درخواست مطالبات خود در تجمعات قبل از اعتراضات سال قبل، با حکمهای قضائی مواجه شدند و این موضوع تمام آینده حرفهای آنها را تحتالشعاع قرار خواهد داد.
به نوشته شرق؛ همچنین با چهار استاد اخراجشده در چهار دانشگاه مختلف در مرکز، شرق، غرب و جنوب ایران صحبت کردیم که به طرز عجیبی فرایند قطع همکاری آنها همه از یک الگو پیروی میکند؛ قراردادهای پیمانی که چنان شکننده هستند که میتوانند هر استادی را از دانشگاه بیرون کنند و فرسایشیکردن فرایند تبدیل وضعیت و ارتقای استادان منتقد تا یا آنها را در طیف فکری خودشان بپذیرند یا کاری کنند که به هر دلیلی دانشگاه را ترک کنند. این داستان یک بیمهری گسترده در آستانه مهر است.
بلاتکلیفی برای تدریس
سال تحصیلی جدید، با ممنوعیت برخی معلمان از تدریس شروع شده است، معلمهایی که به شکل رسمی با دلایلی، چون بازنشستگی زودتر از موعد یا بازخریدی، از تدریس در مدارس محروم یا اخراج شدند. تعداد دیگری همچنان در ابهام از آینده کاری خود به سر میبرند و یا از حقوق، رتبه بندی و بیمه محروم شدند. طبق روایت معلمهای این گزارش برخی از آنها در انتظار نتیجه حکم زندان خود به سر میبرند، این در حالی است که دو ماه غیبت در قوانین آموزش و پرورش با اخراج معلم برابر است و به این ترتیب در صورت اجرای حکم، این افراد به طور کامل شغل خود را از دست خواهند داد.
روایت اول: حقوق و بیمهام قطع شده و در حبس خانگی هستم
این روزها برخی از معلمها محدودیتهایی را تجربه میکنند که شاید دیگران از بخش قابلتوجه آن بیخبر هستند. محدودیت و تشکیل پروندههایی که در سالهای اخیر و حتی التهابات سال قبل ادامهدار بوده است. یکی از این معلمها فرزانه ناظرپور است که از سال ۹۹ با پرونده باز روبهرو شده و حالا هم با پابند در حبس خانگی به سر میبرد. این معلم در گفتگو با «شرق» به بلاتکلیفی خود درباره آینده کاریاش اشاره میکند و میگوید: «به دلیل پرونده بازی که از سال ۹۹ داشتم، مجبور شدم خودم را دوازدهم اردیبهشت به اوین معرفی کنم. دو ماه زندان بودم و الان هم با پابند الکترونیک در حبس خانگی به سر میبرم. درواقع با پابند فقط تا ۵۰۰ متری اطراف خانه حق تردد دارم. به دلیل محکومیت دو ماه که زندان بودم، در آموزش و پرورش برایم غیبت رد شد و در همین مورد گزارشی هم به هیئت تخلفات رسیده است. البته تا الان هنوز درباره وضعیت من چیزی اعلام نکردند. تنها به من گفتند حق تدریس ندارم. البته به دلیل داشتن پابند اگر برای تدریس هم ممنوعیتی نداشتم، باز نمیتوانستم به مدرسه بروم… به دلیل غیبت دوماهه که داشتم از خردادماه بیمه و حقوقم بهطور کامل قطع شده است. یعنی تا وقتی که پرونده من تعیین تکلیف نشود، وضع همین است. مهرماه ۲۷ سال سابقه کار من پر میشود، ولی همچنان از وضعیت آینده کارم بیخبر هستم، البته پیگیری کردم و گفتند تا بهمنماه که باید پابند داشته باشم این موضوع هم مشخص خواهد شد. ما معلمها تا دو ماه فرصت داریم دلیل موجه برای عدم حضور خود ارائه دهیم. درحالیکه سر دو ماه، بعد از آزادی خودم را به اداره معرفی کردم؛ بااینحال تأثیری نداشت و هنوز از وضعیتم خبری نشده… همان روزهای اتفاقات سال قبل من را خواستند، همانجا به من گفتند یک پرونده دیگر دارید که هنوز برای آن مراجعه نکردید و الان هم برای شما پرونده جدید باز شده… چیزهایی گفتند که اصلا ارتباطی به من نداشت، مثلا گفتند؛ در کلاس بچهها را به اغتشاش دعوت کردید. همانجا به حراست اداره توضیحاتی ارائه دادم و به نظرم با صحبتهای من مجاب شدند که خبرهایی که به آنها رسیده واقعیت نداشته است. هفته قبل هم که دوباره معلمها را احضار کردند، من را هم احضار کردند که همسرم گفته بود ایشان پابند دارند و نمیتوانند بیایند و برای همین من نرفتم، البته خودشان به همسرم گفته بودند پیگیر پرونده من هستند. درحالحاضر میدانم سال تحصیلی جدید هم نمیتوانم در کلاس تدریس کنم، اما درهرحال منتظر هستم…».
روایت دوم: خطر اخراج در کمینم است
یکی دیگر از معلمها که به دلیل التهابات سال قبل با تشکیل پرونده روبهرو شده، مژگان باقری معلمی از شیراز است. این معلم در بیستونهمین سال کاری خود به سر میبرد و در گفتگو با «شرق» به تقلیل رتبه یا انفصال از خدمت همکاران دیگر خود اشاره میکند و میگوید: «در تجمعات معلمان برای رتبهبندی در سال ۱۴۰۱ نزدیک به ۷۰ تا ۸۰ نفر از ما معلمان در فارس بازداشت شدند که من هم جزء آنها بودم. دو ماه بازداشت شدم و الان با وثیقه آزادم. الان برای من و همکارانم حکم صادر کردند که شش نفر حکم پنج سال زندان گرفتیم و حکم دو نفر دیگر هم دو سال حبس خانگی با پابند است. البته هنوز جواب دادگاه تجدیدنظر نیامده است… بعد از آنکه رتبهبندی معلمها انجام شد، هم برای حدود ۲۰۰ نفر هیچ رتبهبندیای اعمال نشد که من هم جزء همان دسته هستم… پیگیری هم کردم، اما وزارتخانه و هیچکجا پاسخگو نبودند…. بعد از التهابات سال قبل، من تنها یک توییت از دبیرکل سازمان معلمان ایران منتشر کردم، هیچ شرح و توضیح هم برای آن ننوشتم، اما حراست ناحیه یک از من شکایت کرد و هیئت تخلفات حکم تقلیلی از دو گروه به دلیل اعمال خلاف شئون معلمین به مدت یک سال را ابلاغ کرد. البته برای این حکم به دیوان عدالت شکایت کردم و هنوز جوابش نیامده…. الان برای شروع سال تحصیلی مدرسه کلاسبندی هم شدیم، ولی در آموزشوپرورش برای ششماه غیبت، حکم اخراج میخورد و من را این خطر تهدید میکند که اگر حکم زندانم تأیید شود، بعد از ششماه هیئت تخلفات آموزشوپرورش من را اخراج کند».
روایت سوم: صدایم را سر کلاس ضبط کرده بودند
پیروز نامی، دبیر کانون صنفی معلمان خوزستان و عضو شوای ملی تشکلهای معلمی نماینده معلمان در شورای آموزشوپرورش استان خوزستان بعد از اتفاقات سال قبل، سه ماه معادل خدمت شده و در گفتگو با «شرق» اشاره میکند: «در این مورد بدون آنکه جلسه تخلفاتی تشکیل دهند، به من حکم دادند. به من دو سال منع فعالیت پست اداری دادند، بعد هم رتبهبندیام را قطع کردند و هنوز هم چیزی به من پرداخت نشده. این حرکتشان کاملا غیرقانونی بوده… به دیوان عدالت اداری شکایت کردم و حتی نظر قاضی هم بر این بود که حرکت آنها غیرقانونی بوده است و باید رتبهبندی من برگردد، ولی هنوز این اتفاق نیفتاده است و هنوز تکلیفم برای تحصیل مشخص نیست. درواقع بهنوعی به من پیشنهاد دادند خودم را بازخرید کنم یا بازنشستگی اجباری انجام دهم وگرنه آیندهام همان اخراج خواهد بود. خودم خیلی خوشبین نیستم. تمام فعالیتهای من طی این ۲۲ سال قانونی و زیر نظر وزارت کشور بوده است. این سالها نماینده معلمان در استان خوزستان بودم، من در تمام این سمتها بودم، ولی حالا ما را حذف میکنند». این معلم به تأثیر مدیران مدارس یا کادر اداری برای ایجاد حواشی معلمان اشاره میکند و میگوید: «برخی افراد به این شکل مؤثر بودند که برای خودشیرینی یا محکمکردن صندلی خودشان، دروغ هم میگفتند. مثلا یک روز من را به هیئت تخلفات بردند و یک شکایت از اداره ناحیه آمده بود که پیروز نامی استوری کرده؛ هشتگ نه به انتخابات. به آنها گفتم این مال من نیست و دلیل این موضوع را هم که مشخص بود، توضیح دادم. اما بعدا در هیئت تخلفات باز همان استوری با تغییر کوچکی که قبلا به آن اشاره کرده بودم، باز جلوی من گذاشتند. یعنی به هر طریق میخواستند این استوری را به من بچسبانند، در صورتی که اصلا من چنین چیزی ننوشته بودم. یا مثلا دانشآموز را سر کلاس من فرستادند تا به قول خودشان از من حرف بکشد، درصورتیکه من معلم هستم و وظیفه من آموزش و پرورش است. دانشآموز را وادار میکنند سؤالی بپرسد تا من جوابی بدهم؛ مثلا اینکه اعتراض و اعتصاب یعنی چه؟ من هم قانون اساسی را برای آنها توضیح دادم، همین صدا را ضبط کردند، بعد هم تقطیعشده آن را بر علیه خودم استفاده کردند. به دادستان گفتند ایشان بچهها را تحریک میکند. در صورتی که اصل حرف من چیز دیگر است و برای همان، یک سال حبس به من دادند که البته برای آن پرونده عفو رهبری گرفتم و سه ماه باقیمانده آن را به جزای نقدی تبدیل کردند…».
روایت چهارم: حکم مدیریتم بهعنوان مدیر مدرسه لغو شد
هرکدام از معلمها که این روزها با محدودیتهای کاری روبهرو شدهاند، روایتهای مخصوص به خود را دارند. یکی از آنها نرگس ملکزاده از ورامین است که در گفتگو با «شرق» تأکید دارد در مقایسه با همکارانش، مسئله کوچکتری برایش پیش آمده است و اضافه میکند: «تصمیمی که برای من گرفته شده است، در برابر مشکلات پیشآمده برای همکارانم اصلا قابلیت بیان ندارد؛ ولی محدودیتی که بهعنوان یک فعال صنفی رسانهای برای من ایجاد شد، این بود که من بیش از ۱۰ سال مدیر مدرسه بودم؛ ولی در مرداد ماه امسال به من اعلام کردند به دلیل فعالیت صنفی و رسانهای، مثل نوشتن مطالب در روزنامهها و شبکههای اجتماعی ابلاغ حکم مدیریتی شما لغو شده است. بازهم میگویم که مورد من، در مقابل بازنشستگی زودتر از موعد، اخراج و انفصال از خدمت، کمکردن گروه شغلی و… هیچ چیز نیست. در طول سالهای گذشته همکاران بسیاری در سطح کشور با مسائلی روبهرو شدند و این مشکلات در این دولت بیشتر به چشم میآید. در دولتهای قبل هم بحث اخراج معلمان و محدودیتها را داشتیم؛ اما در چند ماه گذشته یکسری اتفاقاتی برای معلمها افتاد که به نظر بیسابقه بود…. البته حراستها هم در این زمینه برای ما کم نگذاشتند و بهجای اینکه صیانت و حفاظت از همکار را بهعنوان زیرمجموعه خود داشته باشند، با همراهیهایی کم یا زیاد در موارد مختلف باعث تشکیل پروندههای بسیاری برای همکاران شدند. همکاران بسیاری را به هیئت تخلفات فرستادند و افرادی که سالها بدون هیچ حاشیهای در آموزش و پرورش تدریس میکردند یا مسئولیت مدیر یا معاونت مدارس را داشتند، با مشکلاتی روبهرو شدند».
روایت پنجم: بازخرید اجباری به من دادند
بهمن سال قبل برای ابوالفضل رحیمیشاد، معلم، ابلاغیهای صادر شده که در ادامه به اجبار بازخریدی او از شغل معلمی رسیده. او درباره وضعیت کاری خود به «شرق» میگوید: «بهمن سال قبل از هیئت تخلفات برای من ابلاغیه آمد و در آن یکسری موارد اتهامی مثل شرکت در تجمعات غیرقانونی، نرفتن سر کلاس در یک روز خاص، تشویش اذهان عمومی، تبلیغ علیه نظام و تحریک دانشآموزان و معلمان برای شرکت در اعتراضات وجود داشت. خلاصه رفتم و صحبت کردیم. تقریبا بخشی از صحبتهایم پذیرفته شد و بخش دیگر پذیرفته نشد؛ اما در کمال تعجب حکمی که برای من زدند، حکم بازخریدی است که درواقع من بازنشست نمیشوم و تنها سنوات بیمه را پرداخت میکنند و معلم را درواقع اخراج میکنند. دراینصورت دیگر از بیمه و حقوق بازنشستگی خبری نیست. حکم بدوی من اردیبهشتماه آمد و مردادماه برای اعتراض به حکمی که گرفتم، به هیئت تخلفات وزارت آموزش و پرورش رفتم که برخورد چندان مناسبی نکردند و شرایط از سوی آنها همدلانه نبود. الان هم منتظر نتیجه حکم هستم که آیا برای سال تحصیلی جدید امکان تدریس دارم یا نه. درحالحاضر ممنوعیت تحصیل ندارم؛ اما منتظرم تا ببینم وضعیتم چه خواهد شد…».
روایت ششم: از محدودیتی که ایجاد کردند، خندهام گرفت
یکی از معلمان از شهرستان خواف که تمایلی به رسانهایشدن هویتش در این گزارش ندارد، به محدودیتی که برای ایشان در نظر گرفتند، اشاره میکند که «یک محدودیت کوچک بود که ایجاد این محدودیت واقعا خندهدار است و اصلا هم قابل ذکر نیست … شش ساعت سرگروه آموزشی درسی بودم که سال گذشته در اداره گفته بودند امسال من دیگر نباشم. من فقط متأسف شدم که این شش ساعت را موقعیت تلقی کردند که حضورنداشتن من را در آنجا برای خودشان مهم جلوه دادند. درواقع هر رشته درسی در آموزش و پرورش، سرگروهی دارد که یک روز از هفته در اداره به سر میبرد، دقیقا مانند مدیر گروه در دانشگاه. این سرگروه از طرف معلمان انتخاب میشود و وظیفه برگزاری کارگاههای آموزشی، تحلیل و بررسی سؤالات امتحانی و بازدیدهای آموزشی را دارد. همه سرگروههای درسی در یک روز مشخص در اداره هستند و برای بازدید وضعیت درسی به مدارس میروند تا اگر مشکل درسی و آموزشی در مدارس وجود داشت، با همکاری آموزش اداره رفع کنند. سرگروههای درسی بیشتر با تعامل و همراهی همکاران انتخاب میشوند و موقعیتی به حساب نمیآید که متأسفانه اینها، آن را موقعیتی در نظر گرفتند و تغییر آن را قدرتنمایی خود به حساب آوردهاند…».
ما را کنار گذاشتند
تعدادی از معلمها محدودیتهای جاری را بیش از گذشته میدانند. محمدرضا نیکنژاد، معلم و عضو کانون صنفی معلمان، هم با اشاره به برخی روندها برای اقشار مختلف ازجمله معلمها به «شرق» میگوید: «این شدت روند جاری تا الان بیسابقه بوده است. من از سال ۸۱ با کانون صنفی معلمها در ارتباط بودم؛ ولی نمونهای به این شکل حتی در دوران احمدینژاد هم نداشتیم. معلمی که در یک اعتراض صنفی شرکت کرده، تبعید، کسر رتبه یا بازخرید شده. مدیر یا معاونی را جابهجا کردند. هیچ نشانهای در سالهای قبل به این گستردگی وجود نداشته. من با وجودی که بازنشسته شدم، مدیری به دلیل نداشتن نیرو، خواست در مدرسه بمانم؛ اما فکر نمیکردم من را به دلیل اینکه فعال صنفی-رسانهای هستم، کنار بگذارند. درباره تعداد معلمهایی که با محدودیت روبهرو شدند، آمارها خیلی متفاوت است. سال قبل آماری تأملبرانگیز از شکلهای مختلف تنبیه برای معلمها منتشر شد که البته همان هم تعداد کاملی نبود.
در این دوره با تمام محافظهکاری برخی کانونها در شهرهای مختلف که سعی داشتند ارتباطشان با بدنه اجرائی دولت را قطع نکنند تا رایزنی و ارتباط داشته باشند؛ اما این ارتباط از طرف مسئولان کاملا قطع شد. در دولتهای مختلف این ارتباط کم یا زیاد بوده؛ اما الان این ارتباط تقریبا قطع است. درواقع این طرف ماجرا را قبول ندارد و انگ هم به آن میزند. همینها باعث شده این ارتباط قطع شود و یکسری خواستهها که از پایین به بدنه منتقل میشد، الان وجود ندارد. در گذشته مثلا با قوه قضائیه اختلافاتی داشتیم، دولت واسطه میشد و معاون وزیر دغدغههای ما را به وزیر منتقل میکرد و وزیر هم از قوه پیگیری میکرد؛ اما شرایط اینگونه نیست. در این شرایط ما به کجا شکایت کنیم؟ در این دولت، ما خیلی کنار گذاشته شدیم و برچسب به ما خورده است؛ درصورتیکه کار کانون، صنفی است و طبیعی است که وقتی خواستهها در سطح کلان مطرح میشود، جنبه سیاسی هم پیدا میکند؛ اما بخش زیاد فعالیت کانونهای صنفی بر خواستههای صنفی است که باید پیگیری شود و در مسالمتآمیزترین حالت هم بازتاب پیدا میکند؛ اما دولت برنمیتابد و کانون هم کاری نمیتواند انجام دهد…».
گفتگو با مرتضی نعمتی، استاد سابق دانشگاه شهید چمران اهواز که سال گذشته مجبور به استعفا شد
استعفا دادم، چون دانشگاه چند سال پروندهام را تعلیق کرد
حالا و در شهریورماه ۱۴۰۲ با قطع همکاری با برخی اساتید غیرهمسو از دانشگاهها مواجه هستیم و هر روز بر لیست اساتیدی که از دانشگاه رانده میشوند افزوده میشود. اما ماجرای تنگگرفتن عرصه بر برخی اساتید موضوعی نیست که در همین شهریور ۱۴۰۲ شروع شده باشد. این ماجرا در طول سالهای اخیر به اشکال مختلفی در جریان بوده است. حتی در سال گذشته هم برخی از اساتید یا از کار برکنار شدند یا مجبور به ترک دانشگاه شدند. یکی از این اساتید «مرتضی نعمتی» استاد گروه جغرافیا و برنامهریزی دانشگاه شهید چمران اهواز بود که سال گذشته استعفا داد و به کار کافهداری مشغول شد. مرتضی نعمتی سابقه ۱۲ سال تدریس در دانشگاه شهید چمران اهواز را دارد، اما میگوید که در همه این سالها دانشگاه به دلایلی که هیچگاه بهصورت رسمی به او اعلام نشد، جلوی ارتقای علمی او را گرفته و درنهایت هم مانع از تبدیل وضعیت استخدامی او شده. این تعلیق پروندههای ارتقا و تبدیل وضعیت استخدامی او که هرکدام چندین سال به طول انجامید، نهایتا او را بر آن داشت تا بهصورت اعتراضی استعفا دهد. این استاد سابق دانشگاه شهید چمران حالا در آبدانان، شهر زادگاهش کافه دارد و میزبان تعداد زیادی از دانشجویانی است که علاقهمند به او و کلاسهای درسش بودند و با تعطیلی کلاسها کافه و کتابخانه او را محلی برای دیدار دانستهاند.
شما سال گذشته از دانشگاه شهید چمران اهواز استعفا دادید. کمی درباره سابقه علمیتان و همچنین همکاریهایتان با دانشگاه توضیح میدهید؟
من از سال ۱۳۸۹ در گروه جغرافیا و برنامهریزی دانشگاه شهید چمران اهواز بهعنوان عضو هیئت علمی استخدام شدم. پیش از این من بورسیه وزارت علوم بودم. برای همین با پایان دوره دکترا و از مهر ۱۳۸۹ طی قراردادهای مختلف در دانشگاه فعالیتم را آغاز کردم و نهایتا در شهریور ۱۴۰۱ مجبور به استعفا از دانشگاه شدم. نکته جالب این است که دانشگاه استعفای من را اساسا بررسی نکردند و باوجود اینکه با دانشگاه قرارداد داشتم، واحدهای درسیام را واگذار و حقوق بنده را قطع کردند.
میتوانید درباره نوع قراردادتان با دانشگاه کمی توضیح دهید؟
در ابتدا من بورسیه بودم و بعد از گذراندن دوره خدمت و ضرورت از سال ۱۳۹۵ و با کلی کش و قوس و ردشدن چندباره پروندهام استخدام پیمانی شدم. در سال ۱۳۹۶ امکان ارتقا به دانشیاری را داشتم. در این مقطع یک بار پرونده ارتقای من بهصورت غیرقانونی توسط مدیر گروه وقت که از اعضای هیئت جذب دانشگاه بود، بلوکه شد. بعد شرایط تغییر کرد و مانعتراشیهایی اتفاق افتاد و درنهایت متوجه شدم که اجازه نمیدهند من موضوع دانشیاریام را پیگیری کنم. برای همین در همان استادیاری ماندم درحالیکه داکیومنتهای من در آن مقطع برای دانشیاری و بعدها برای استادی امکان ارائه داشتند. ضمن اینکه دو سال بعد از قرارداد پیمانی میتوانستم برای تبدیل وضعیت به رسمی و آزمایشی تبدیل وضعیت استخدامی بدهم که این اتفاق هم رخ نداد. حدود سه سال پرونده من در کش و قوس هیئت جذب میرفت و میآمد و درنهایت به جوابی نرسید. درنهایت هم به من اعلام کردند بنا به دلایلی که قابل گفتن نیست، پرونده تبدیل وضعیت استخدامی شما رد شده است. هرچه پیگیری کردم که دلایل این مسئله را مکتوب به من اعلام کنید، چیزی به من نگفتند.
دانشگاه چه واکنشی به این ماجرا داشت؟
دانشگاه اعضای هیئت علمی را به چشم کارمند حقوقبگیر نگاه میکند، که ملزم به رعایت منویات سیاسی سازمان هستند. من یک بار با رئیس دانشگاه دراینباره گفتگو کردم. ایشان گفت: شما حقوقبگیر دانشگاه هستید و موظفید قوانین سازمان را رعایت کنید. گفتم: اگر شما در پرونده کاری، علمی، پژوهشی یا اخلاقی من در این مدت یک خط ناخوانا یا کج دیدید من نهتنها از درخواستم صرفنظر میکنم که همه حقوق این ۱۲ سال معلمی را هم پس میدهم.
در پاسخ گفت: که این موضوعات ملاک ما نیست و بحثهای دیگری در این زمینه مطرح است. من از ایشان خواهش کردم که این مسئله را مکتوب کنند و به من اعلام کنند که به این دلایل صلاحیت حضور در دانشگاه را ندارم. اما ایشان در پاسخ گفتند اینها مسائلی نیست که بتوانیم آن را مکتوب کنیم. مشخصا موضوعشان مسائل سیاسی بود.
یک سازوکاری هم در دانشگاه وجود دارد تحت عنوان «تحقیق» که بهصورت محرمانه انجام میشود. آیتمهایی در این پروسه مد نظر قرار میگیرد که بیشتر مباحث سیاسی و… را بیان میکنند. همچنین یکسری ضوابط که یک هیئت علمی حتی شده باید به آنها تظاهر کند تا از نظر هیئت جذب صلاحیت لازم را کسب کرده باشد. برای نمونه به من گفتند که شما در برنامههای رسمی شرکت نمیکردید یا مباحثی از این دست که هیچ دخلی به صلاحیت اخلاقی، علمی یا آموزشی من نداشت.
دستگاه جذب و نهادهای ذینفود در این ارتباط نسبت به مسائل خاص حساسیت زیادی دارند، اما نسبت به فساد علمی و آموزشی و اخلاقی فراگیری که در جریان است، واکنش چندانی نشان نمیدهند. بارها شاهد بودهام که چگونه در این زمینه مماشات و از تخلف و بیاخلاقیهای پژوهشی و آموزشی آشکار چشمپوشی میکنند. این چشمپوشی و مماشات در مورد افرادی که شاخصهای خاص و سیاسی مورد وثوق آنها را احراز کردهاند، بهمراتب بیشتر است. من بالاترین امتیازات آموزشی بالاتر از میانگین گروه یا دانشکده داشتم. در بعد پژوهشی هم من یک داکیومنت کاملا مفصل و قابل ارائه داشتم. اما گویا هیچکدام از این موارد ملاک نبود و شاخصهای سیاسی در این فرایند اهمیت بیشتری داشت.
این مسئله با نگاه انتقادی شما در کلاسهایتان ارتباطی ندارد؟
به من گفتند که شما در کلاسهایتان حرفهای سیاسی زدهاید. این در حالی است که ذات رشتهای که من آموزش میدهم صحبت درباره مباحث آمایشی، برنامهریزی، حکمرانی و حکمروایی است. بههرحال ارائه چنین صحبتهایی کاملا در چارچوب مباحث کلاسی بوده اگرچه کاملا انتقادی بود. این هم یکی از آیتمهایی بود که در فرایند جذب من سنگاندازی کرده.
در نهایت چه شد که تصمیم گرفتید استعفا دهید؟
همانطورکه عرض کردم من در میانه دهه ۹۰ فهمیدم که فرایند ارتقای من در دانشگاه بنا به دلایلی مسدود است و باوجود توصیه دوستان همکار از سال ۱۳۹۶ به بعد دیگر پرونده ارتقا را مطرح نکردم. اما در سال تحصیلی ۱۴۰۱ و درحالیکه تا آبان این سال با دانشگاه قرارداد داشتم، فهمیدم که پرونده تبدیل وضعیت استخدامی من هم قرار نیست راه به جایی ببرد و در حال تعلیق قرار دارد. چیزی حدود سه سال یا بیشتر این پرونده را معلق نگه داشتند تا من به این جمعبندی رسیدم که آنها به دنبال شرایطی هستند که بنده تمکین کنم به آن چیزی که مد نظر آنهاست.
چه چیزی مدنظر آنها بود و آیا به شما چیزی در این زمینه اعلام شده بود؟
دانشگاه اعضای هیئت علمی را بهصورت یک کارمند نگاه میکند. من این موضوع را یک بار در مطلبی که در یکی از گروههای دانشگاهی نوشتم هم تشریح کردم. به نظر بنده و با تجربیاتم در فضای دانشگاهی باید بگویم که دانشگاه دو بال را برای همراهکردن اعضای هیئت علمی در نظر دارد. این دو بال هم یکی «مرعوبسازی» و دیگری «مدیونسازی» است. این مسئله برای خود من بارها با فراخوانده شدن به حراست (فقط به حراست احضار شدم، نه کمیته انضباطی) انجام شد و به نتیجه نرسید. مدیونکردن هم به این ترتیب است که کار شما را به مرحله اخراج میرسانند و درست زمانی که شما شدیدا مستأصل شدهاید، پیشنهاد میدهند که برای پادرمیانی به سایر ارکان دانشگاه مراجعه کنید و اگر شما این کار را انجام دهید، درواقع بهنوعی مدیون شدهاید. این تجربه برای خود من هم اتفاق افتاد و بعد از پروژه ارعاب عدهای در نقش خیرخواه وارد ماجرا شدند، درحالیکه خودشان بخشی از مسئله بودند و پیشنهاد دادند که برای حل مشکل از سایر بخشهای دانشگاه برای پادرمیانی کمک بگیرم. بههرروی اگر استادی به این فرایند تن بدهد که من در این سالها تعداد زیادی را دیدهام که تن دادهاند، مدیون این وساطت میشود.
واکنش همکاران شما به این جو دانشگاهی و اتفاقاتی مانند استعفای شما چه بود؟
باوجود آنکه تعداد معدودی از همکارانم به این مسئله اعتراض کردند، متأسفانه یکی از نکات دردناک این فرایند سکوت کشنده و تأسفبار اکثر آنهاست. من میدانم که بسیاری از همکارانم نقدهایی دارند، اما در برابر آن سکوت میکنند. همین سکوت است که دانشگاه را به سمت کجراهه علمی برده است. اینجا لازم است از تلاش قابل تحسین دانشجویان رشته جغرافیا قدردانی کنم. آنها با تهیه نامهای اعتراضی به رئیس دانشگاه و جمعآوری امضا تلاش کردند تا امکان ادامه حضور بنده در گروه فراهم شود. متأسفانه پاسخ دانشگاه به این درخواست چیزی جز تعلل نبود.
کمی درباره فرایند جداشدنتان از دانشگاه همزمان با اتفاقات سال اخیر توضیح دهید.
من استعفایم را در دوم مهرماه اعلام کردم. قبل از آن چند بار بهصورت شفاهی و غیررسمی اعلام کرده بودم، اما بهصورت رسمی در این تاریخ استعفایم در سامانه دانشگاه ثبت شد.
الان هم به کار کافهداری مشغول هستید. وضعیت در کافه چگونه است؟
من سعی میکنم در کافهام یک غذای خوب به مردم بدهم. در دانشگاه که مهلت نشد یک کار علمی خوب انجام دهیم، اما در اینجا سعی داریم یک غذای خوب دست مردم بدهیم. در اینجا یک کتابخانه هم راهاندازی کردم و به دوستان زیادی کتاب قرض میدهم و تنها سعی نکردم که برای آنها غذا درست کنم و تلاش کردم رسالت علمیام را در اینجا هم ادامه دهم.
در کافهام میزبان دوستان دانشگاهی و دانشجویان و معلمان سابقم هستم و از این بابت خوشحالم.
گفتگو با سمیه سیما، عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس که با او قطع همکاری شد
خالصسازی دانشگاه آفت است نه مزیت
دامنه برخوردهای شدید با اعضای هیئت علمی دانشگاهها به دانشگاه تربیت مدرس هم رسیده و در شهریور ۱۴۰۲ خبر رسید که دکتر سمیه سیما، استادیار دانشکده مهندسی عمران و محیط زیست هم دیگر در این دانشکده فعالیت نخواهد داشت. سمیه سیما از چهرههای شناختهشده در مطالعات آب و محیط زیست ایران است که فارغالتحصیل ممتاز دانشگاه صنعتی شریف بوده و ریاست پژوهشکده مهندسی آب دانشگاه تربیت مدرس را هم تا خرداد ۱۴۰۱ بر عهده داشته است. فرایند اخراج یا قطع همکاری دانشگاه به سمیه سیما هم مدلی از همان رفتاری است که با بسیاری از اساتید منتقد در یک سال گذشته در پیش گرفته شده. تعلیق پروندههای تبدیل وضعیت یا ارتقای آنها و منوطکردن این فرایند به دادن تعهدهایی که شاید چندان پذیرفتنش برای همه اساتید راحت نباشد. سمیه سیما هم از اساتیدی بود که بعد از حوادث سال گذشته با امضای چند بیانیه از حقوق دانشجویان معترض حمایت کرد و همین حمایت نهایتا به پایان همکاریاش با دانشگاه انجامید.
خانم دکتر سیما شما از کی به دانشگاه به عنوان هیئت علمی پیوستید و نوع قرارداد شما با دانشگاه چگونه بود؟ همچنین فرایند قطع همکاری یا اخراج شما از دانشگاه چگونه طی شد؟
من فارغالتحصیل مهندسی عمران آب دانشگاه علم و صنعت و ارشد و دکترای مهندسی عمران دانشگاه صنعتی شریف هستم و یک سال هم بهعنوان دوره پسادکتری در دانشگاه شریف کار کردم. از بهمن ۱۳۹۳ بهصورت پیمانی در استخدام دانشگاه تربیت مدرس بودم. از اواخر ۱۳۹۶ تا خرداد پارسال هم مسئولیت پژوهشکده مهندسی آب دانشگاه را برعهده داشتم. خیلی بنا ندارم از سوابق خودم اینجا صحبت کنم؛ اگر افرادی علاقهمند باشند، میتوانند رزومه من را ببینند.
وضعیت قراردادی و ترفیع من بدون مشکل جدی تا سال گذشته طبق روال انجام شده بود و البته به خاطر مسئولیت اجرائی سنگینی که داشتم، مهلت ارائه درخواست تبدیل وضعیتم تمدید شده بود. مشکل اصلی من در تبدیل وضعیت از پیمانی به رسمی- آزمایشی از سال قبل اتفاق افتاد که درحالیکه مستندات لازم را تکمیل کرده بودم و بر اساس امتیازدهی کمیته علمی دانشکده (که سختگیرانه هم هست) با حاشیه اطمینان خوبی امتیازات موردنیاز آییننامه را برای تبدیل وضعیت و حتی ارتقا کسب کرده بودم، پرونده در کمیته فرهنگی ماند و تأیید نشد. حتی صورتجلسه را هم به دانشکده ندادند که با تکمیل مدارک، روند بررسی پرونده علمی بتواند ادامه پیدا کند و به کمیسیون تخصصی هیئت ممیزه برسد. همزمان گفتند شما درخواست تمدید قرارداد هم بزنید که من هم انجام دادم. درصورتیکه اگر پرونده مسیر عادی خود را طی میکرد، اساسا نیازی به بحث تمدید قرارداد نبود. بعد از پیگیریهای متعدد درخصوص پرونده، نهایتا یک جلسه غیررسمی با یکی از مسئولین هیئت جذب دانشگاه داشتم و ایشان صحبتهایی را عنوان کرد که متوجه شدم اختلال در روند کار پرونده به دلیل مسائل دیگری است. متأسفانه بخشی از مواردی که طرح کردند، اتهاماتی بود که افرادی در کمیته فرهنگی بیان کرده بودند بدون اینکه حق دفاع داشته باشم، بخش دیگر هم مربوط به موضعگیریهایم و امضای چند بیانیه در حمایت از حقوق دانشجویان در سال گذشته بود. صحبتهایی کردند و من هم نظرات و استدلالهایم را بیان کردم و تعهداتی خواستند که حس کردم با باورها و حقوق مدنی من سازگار نیست. درنهایت هم که نامه عدم موافقت با تمدید قرارداد را به دانشکده زدند.
یعنی تبدیل وضعیت شما را به ارائه تعهد و ابراز پشیمانی از فعالیتهای صنفی سال گذشتهتان منوط کرده بودند؟
ببینید من خودم را به دفاع از حقیقت و اخلاق متعهد میدانم و عملکرد هر مجموعه و جریان فکری را با آن میسنجم. نقد مشفقانه و دعوت به مدارا با دانشجویان را هم از مسیرهای قانونی مصداق استفاده از حقوق مدنی اساتید میدانم و هنوز هم باور دارم که به رسمیت شناختن حق اعتراض و کنشگری مسالمتآمیز و فراهمکردن بستر گفتوگوی امن و مؤثر، راهکار برونرفت از این شرایط است.
تا جایی که خبر دارم شما اکنون در خارج از کشور به سر میبرید. وضعیت قرارداد فعلی شما با دانشگاه چگونه است؟
من امسال برای یک دوره فرصت مطالعاتی خارج از کشور در تابستان برنامهریزی کرده بودم و اوایل سال طبق ضوابط، درخواست رسمی خودم را ارائه دادم که با وجود موافقت گروه و دانشکده، هیئت رئیسه دانشگاه با آن مخالفت کرد. درحالیکه منتظر تعیین وضعیت پرونده و شرایط کاریام بودم تا پایان تیرماه و همزمان با تعطیلات تابستان دانشگاه، کلیه مسئولیتهای آموزشی خود را انجام دادم و امتحانات و دفاع دانشجویان را هم برگزار کردم و بعد هم اوایل مرداد برای برنامه پژوهشی آمدم. بر اساس تصمیم هیئت جذب که مستندات آن را در لینکدین ارائه کردم، با تمدید قرارداد من مخالفت شد و درواقع من در سال جاری قراردادی با دانشگاه ندارم.
به نظر میرسد در سال اخیر دانشگاهها از مسیرهای مختلفی برای قطع همکاری با اعضای هیئت علمی استفاده کردهاند تا اسم این فرایند را «اخراج» نگذارند. در چند روز اخیر هم دیدیم که در واکنش به موج اخراج اساتید مدام بیان میشود که «ما کسی را اخراج نکردیم» و عبارات دیگری برای این فرایند تعریف کردهاند. نظر شما در این زمینه چیست و چطور این فرایند در دانشگاهها ساماندهی شده است؟
به نظرم خیلی نباید درگیر این عنوانها شویم. آنچه مهم است این است که یک روند هدفمندی برای حذف اساتید منتقد و دلسوز شکل گرفته و ادامه دارد و در نهایت بیاخلاقی از روال و فرایندهای اداری برای توجیه این کار استفاده میشود. متأسفانه یک جریان سیاسی خطرناک در کشور وجود دارد که با توجیهات به ظاهر ایدئولوژیک، اتهامزنی و تخریب شخصیت افراد را روا میداند و الان این افراد این تئوری را به مرحله عمل رساندهاند. درحالیکه این امر خلاف صریح اصل دین است. جان کلام قرآن و سیره ائمه هدی (ع) توجه به کرامت و حقوق انسانهاست. اما شما میبینید یک عده حتی در کسوت مدیران دانشگاههای کشور که اتفاقا داعیه ارزشی هم دارند، برای حذف افراد غیرهمفکر، بهراحتی به ترور شخصیت علمی و اخلاقی همکارانشان میپردازند و حرفهای خلاف واقع میزنند. به باور من اخلاق کف ایمان است. یک مورد از این کارهایی که آقایان روا میدانند در سیره و روش بزرگان دین دیده نشده است یا من سراغ ندارم. اتفاقا این بزرگان تا پای جان از خودشان هزینه کردند که حقیقت و ارزشهای اخلاقی بماند و نه برعکس.
اتفاقات اخیر چه تأثیری بر فضای علمی دانشگاهها میگذارد؟
دانشگاه مغز متفکر جامعه است. دشمنانگاری منتقدان دلسوز دانشگاهی به فلجکردن مغز جامعه میانجامد. ببینید ما در وهله اول به عنوان شهروند در این کشور یکسری حقوق مدنی داریم که باید به رسمیت شناخته و حفظ شود. اتفاقا برای دانشگاهیان به خاطر مسئولیت مهمی که نسبت به جامعه دارند باید زمینه بحث و تبادل نظر و کنشگری بیشتر فراهم شود. این کاری است که همه جای دنیا میکنند و از نقد دلسوزانه نخبگان استقبال میکنند و از این طریق رشد میکنند. دانشگاهی که منفعل شده باشد و نسبت به مسائل جامعه حساسیت نشان ندهد، عملا کارکرد خود را از دست داده و صرفا به درد آمار رتبهبندی و به تأخیر انداختن مسئله اشتغال میخورد.
از بستهشدن فضای انتقاد در دانشگاهها گفتید. همکاران شما در دانشگاه چطور با این وضعیت سر میکنند و چه بر سرشان آمده در این یک سال؟
وقایع سال گذشته هنوز زخمش بر تن دانشگاه مانده است و همه جامعه دانشگاهی را متأثر کرده است. اما این وسط در میان سکوت و محافظهکاری برخی بزرگان، بیشترین گروه استادانی که به بهانههای مختلف در معرض انواع تهدیدها و بیعدالتیها در جریان رسیدگی به پروندههای تبدیل وضعیت و ارتقائشان قرار گرفتند، استادان جوان منتقد و اغلب دههشصتی بودند. برخیها ناگفته و بی سروصدا مهاجرت کردند یا درصدد آن هستند، خیلیها هم که شرایط مهاجرت ندارند، بهاصطلاح استعفای عاطفی دادهاند و خسته و سرخورده از رویههای ناسالم و بیمهریها برای گذران معیشت با حداقل انگیزهها کار میکنند. درحالیکه اتفاقا این استادان جوان نقش مهمی در پرکردن شکاف بیننسلی موجود دارند. نسل ما که کودکی را در جنگ گذرانده و در اوج سختیها و کمبودها تحصیل کرده و باوجود همه فرصتهای موجود با کمترین امکانات و سختترین شرایط معیشتی در کشور مانده است و کار میکند، هم دغدغه مردم و کشور را دارد و هم میتواند با نسل جدید ارتباط برقرار کند. اما خوب به مصداق «آنکه او ارزان خرد، ارزان دهد» عدهای ابایی ندارند که این سرمایههای انسانی را بهراحتی از دست بدهند.
برکناری اساتید منتقد سابقهای طولانی در نظام دانشگاهی ایران دارد. به نظر شما اتفاقات اخیر به قول دوستان به «خالصسازی» دانشگاه منجر میشود یا اینکه همچنان دانشگاه در مواقع لزوم فضای انتقادیاش را حفظ میکند؟
ما باید تکثر را در جامعه و بهخصوص در نظام آموزش عالی به رسمیت بشناسیم و آن را فرصت رشد ببینیم نه تهدید. خالصسازی اگر هم اتفاق بیفتد که من فکر نمیکنم، آفت است نه مزیت.
با مسئولین دانشگاه و وزارت علوم صحبتی دارید؟
نه صحبت خاصی ندارم و اتفاقا عملکرد آنها را بخشی از مشکل میدانم.
با بقیه افراد چطور؟
من با چند گروه صحبت دارم: اول با آنهایی که به پروندهسازی و اتهامزنی برای افراد مشغولاند میگویم اگر این کارها برای بهدستآوردن مقامهای دنیایی است که بدانید برای چیزی دست و پا میزنید که اگر هم به آن برسید، پایدار نیست و اگر با توجیهات عقیدتی این تهمتها را روا میدارید، بدانید که آنهایی که شما را به این کارها ترغیب میکنند، در آن روز سخت در محضر حق، باری از دوش شما نمیتوانند بردارند و شما میمانید و حقوق تضییعشده بیشمار دادخواهان. دوم به اساتید باسابقه و برجستهای که با وجود امکان تأثیرگذاری در برابر این رویدادها و رویههای ناعادلانه سکوت پیشه کردهاند، میگویم: نگذارید از اسم و اعتبار علمی شما در هیئتهای جذب، ممیزی و شوراها برای توجیه احکام و مصوبات غیرعادلانه استفاده شود و نسبت به حفظ استقلال نهاد دانشگاه و حقوق مادی و اجتماعی اعضای هیئت علمی و دانشجویان حساس باشید. عزیزان دانشگاه دچار بیماری ترس و تخدیر شده است و درمان آن مسئولیت جمعی دانشگاهیان است. سوم از همکاران جوانی که به هر نحوی در معرض تهدید، بیعدالتی و تضییع حقوق آن قرار گرفته و میگیرند میخواهم با سکوتشان این مسیر را هموار نکنند و با همفکری و همدلی همکاران دلسوز عزتمندانه حقوق مدنی و صنفیشان را مطالبه کنند. از کانون صنفی اساتید هم میخواهم که ضمن ایستادگی برای دفاع از استقلال دانشگاه، مسیرهایی را باز کند که با حفظ کرامت افراد موارد کارشکنی و اخلال در روند پروندههای تبدیل وضعیت و ارتقای همکاران ثبت شده و از همان ابتدا مجدانه پیگیری شود؛ و مهمتر از همه به دانشجویان عزیز میگویم: نگذارید در این دوران سخت، رخوت و ناامیدی بر شما غلبه کند و مصممتر از قبل برای رشد علمی و بالابردن آگاهیتان تلاش کنید. ایران خانه همه ماست و آبادی آن دغدغه و مسئولیت ما. باوجود محدودیتهای موجود، با پشتکار، همت جمعی و خلاقیتتان، فرصتهای جدید برای بهبود شرایط کشور و مردم خلق کنید و همواره به لطف خدا امیدوار باشید که «برای انسان جز آنچه برایش سعی کرده نیست».
در پایان از ابراز لطف و حمایت همه دانشجویان، همکاران و هموطنان عزیز طی این روزهای سخت و اتفاقات تلخ تشکر میکنم. از شما هم برای فرصتی که در اختیار من گذاشتید، ممنونم.
گفتگو با بهروز چمنآرا، عضو هیئت علمی دانشگاه کردستان
انقیاد دانشگاه
در ادامه موج اخراج استادان دانشگاه در تابستان ۱۴۰۲ از دانشگاه کردستان هم خبر رسید که بهروز چمنآرا، استاد دانشکده زبان و ادبیات کردی دانشگاه کردستان هم در سال تحصیلی جدید جایی در این دانشگاه نخواهد داشت. چمنآرا، رئیس پیشین پژوهشکده کردستانشناسی است و از چهرههای شناختهشده زبان و ادبیات کردی است که ریاست پژوهشکده مشابهی را در آلمان هم بر عهده دارد. او که از آلمان به ایران بازگشته بود تا در دانشگاه کردستان فعالیت کند، مانند بسیاری از همکارانش که از کار بازداشته شدهاند، درگیر یک فرایند فرسایشی و بدون پاسخ قطعی تبدیل وضعیت شده بود. او در این گفتگو اینکه آیا فرایندی که برای تبدیل وضعیتش در دانشگاه رخ داده، پیوندی با حوادث سال گذشته دارد یا نه را توضیح میدهد.
در ابتدا کمی درباره سابقه علمی و فعالیتهای پژوهشی و نحوه همکاریتان با دانشگاه کردستان به ما بگویید.
من فارغالتحصیل دانشگاه گوتینگن آلمان هستم و بعد از فارغالتحصیلی در این دانشگاه مشغول به کار شدم. در این دانشگاه من در رشته ایرانشناسی با گرایش مطالعات کردی فارغالتحصیل شدم. سال ۱۳۹۵ دوستانی در دانشگاه کردستان با من تماس گرفتند که رشته و زبان و ادبیات کردی در این دانشگاه راهاندازی شده و به نیروی متخصص در این زمینه نیاز دارند. طبیعتا چنین پیشنهادی برای من هم جذاب بود، چون درس این رشته را خوانده بودم و حالا میتوانستم در خانه خودم مشغول به کار شوم. به این ترتیب من سال ۱۳۹۵ به ایران برگشتم و در شهریور همان سال جذب دانشگاه شدم. از شهریور ۱۳۹۵ تا آبان ۱۳۹۷ که من در دانشگاه کردستان فعالیت کردم، دانشگاه هیچ قراردادی به من نداد. طبق معمول بهانههای تکراری مانند اینکه ردیف بودجه نیامده، منتظر تصمیم سازمان برنامه هستیم و بهانههای از این دست موجب شد تا بیش از دو سال من بدون قرارداد در این دانشگاه کار کنم. این در حالی است که من در آلمان کار خودم را داشتم و با تصور اینکه در محیط دانشگاهی اینجا هم همه چیز روی اصول در حال پیشروی است، به ایران آمدم، ولی با یک ساختار بلبشو مواجه شدم. من وقتی به ایران میآمدم، تصورم این بود که بعد از جذب به من میگویند این اتاق شماست، این قرارداد شماست و این هم حقوقتان و…، اما درواقع هیچ چیز سرجایش نبود و من دو سال و اندی منتظر بودم که فقط دانشگاه قرارداد من را بدهد.
یعنی این دو سال هیچ قراردادی نداشتید؟ پرداخت حقوق چطور انجام میشد؟
یک قرارداد شبیه به حقالتدریس وجود داشت که بر اساس آن حقوق را پرداخت میکردند، اما این قرارداد هیچ مزایایی برای من نداشت. نه از بیمه خبری بود و نه از سایر مزایا و شبیه به این بود که دو سال حقالتدریسی در این دانشگاه تدریس کرده باشم. درواقع در سابقه خدمت من هم محسوب نشد. اولین اجحاف اینجا انجام شد.
شرایط کاری شما در سالهای ابتدایی در دانشگاه چگونه بود؟
ما در گروه زبان و ادبیات کردی در همان روزهای اول گرفتار شدیم. نگرشهای غیردانشگاهی از همان روز اول ما را از سایر گروههای دانشگاه جدا کرد. به ما میگفتند که ممکن است گروه شما خطراتی داشته باشد یا گروههای تجزیهطلب از آن استفادههایی کنند و از این حرفهایی که همیشه از گوشه و کنار شنیده میشود. نهایتا این فشارها موجب شد تا وزارت علوم را ملزم کنند که ما مباحث را از نو بررسی کنیم تا به قول آنها خالصسازی رخ بدهد که مشکلی به وجود نیایید. برای نمونه میپرسیدند که «چرا اشعار «ناری» را در کلاس بررسی میکنید او که اهل سلیمانیه است»! این در حالی است که این اشعار بخشی از ادبیات کردی است و مثل این میماند که اکنون بپرسند چرا اشعار مولانا را در مدارس تدریس میکنید، چون او در حوزه جغرافیای فعلی ایران نه به دنیا آمده و نه مرده! به هر روی این بازنگری در دروس انجام شد و ما ساعتها در جلساتی در اتاقهای حراست و دیگر اتاقهای دانشگاه به دوستان توضیح میدادیم.
شما یک مسئولیت هم در پژوهشکده کردستانشناسی داشتید. وضعیت در آنجا چطور بود؟
این فشارها زمانی که من به ریاست پژوهشکده کردستانشناسی دانشگاه رسیدم، چندبرابر شد. من چنین مسئولیت مشابهی را در آلمان هم داشتم که هنوز هم آن موقعیت را دارم. من وقتی به ریاست این پژوهشکده رسیدم یک هدف تعریف کردم. آنهم اینکه اگر چنین پژوهشکدهای در ایران وجود دارد، باید نقش مرجعیت هم داشته باشد نه اینکه انستیتو کردشناسی پاریس، واشنگتن یا برلین در زمینه مطالعات کردی مرجع قرار بگیرند. برای همین شروع کردم و این پژوهشکده را در سطح بینالمللی معرفی کردم و ارتباط بسیار خوبی هم در این زمینه برقرار شد. این اتفاق رونق خوبی در فضای پژوهشی کردشناسی ایجاد کرد و پژوهشکده واقعا شهرتی بینالمللی پیدا کرده بود. تقریبا هر هفته یک رویداد در آن برگزار میشد و تعداد زیادی استاد و پژوهشگر خارجی میهمان آن بودند. در مجموع پژوهشکده بسیار شناختهشده و دورههای زیادی هم برگزار کرد. در یک نمونه مثلا یک کورس نگارش کردی رایگان برگزار کردیم که در شش ساعت چهار هزار نفر در آن نامنویسی کردند و یک کلاس آنلاین بزرگ در این زمینه برگزار شد.
من وقتی به ریاست پژوهشکده انتخاب شدم، اعلام کردم که فقط دو سال در این پست فعالیت میکنیم و واقعا هم دو سال در این پست ماندم. اما دوستان ۲۳ ماه برای من در این پست حکمی نزدند و درنهایت در ماه بیستوسوم حکم ریاست بنده را امضا کردند که من یک ماه بعدش طبق قولی که داده بودم، از ریاست پژوهشکده در سال ۱۳۹۹ کنار رفتم. این حکم با فشارهای رئیس دانشگاه و استاندار وقت صادر شد و اگر نه شاید همچنان با صدور حکم مخالفت میشد.
مشکل قرارداد با دانشگاه بهعنوان عضو هیئت علمی کی حل شد؟ و در مجموع کمی درباره رابطه استخدامیتان با دانشگاه توضیح دهید.
نهایتا آبان سال ۱۳۹۷ من قرارداد پیمانیام با دانشگاه را دریافت کردم. طبق قانون شما تا سه سال بعد از استخدام پیمانی که نمیتوانید برای تبدیل وضعیت اقدام کنید، اما از سال سوم تا نهایتا سال پنجم بعد از استخدام پیمانی میتوانید برای تبدیل وضعیت اقدام کنید. من سال چهارم بعد از استخدام پیمانی بود که برای تبدیل وضعیت اقدام کردم. در آن سال برای نمونه یکی از کتابهای من بهعنوان کتاب نمونه ترویجی استان انتخاب شده بود و مقالات زیادی هم به زبان انگلیسی در مجلات معتبر دنیا منتشر کرده بودم و درمجموع از منظر پژوهشی و آموزشی در موقعیت خوبی برای این ارتقا بودم. فرایند کار هم به این ترتیب است که من برای این تبدیل وضعیت تقاضا کردم و این تقاضا در شورای اولیه در دانشگاه کارهایش انجام و برای هیئت جذب ارسال شد. هیئت جذب هم کارهای کارگروه را انجام داد و پرونده را برای بررسی به داور خارجی ارجاع داد. داور خارجی هم بررسیها را انجام و پرونده را برای هیئت جذب ارسال کرد تا این هیئت حکم بدهد که قرارداد من با دانشگاه از وضعیت پیمانی به رسمی آزمایشی تغییر پیدا کند. این ماجر سال ۱۴۰۱ انجام شد، اما به سرانجام نرسید.
چرا؟
سال گذشته همچنان که میدانید حوادث گستردهای در ایران رخ داد که دانشگاهها را هم در بر گرفت که دانشگاه کردستان هم بخشی از آن بود. به هر روی برخورد با دانشجویان معترض در آن مقطع درست نبود و با خشونت زیادی همراه بود و من به عنوان استاد و عضوی از انجمن صنفی در نامه و بیانیههایی خواستار آرامشدن وضعیت و رعایت حقوق انسانی و آزادی بیان در دانشگاه شدم. اما نهایتا این مسائل به بازداشت من ختم شد. سوم آذرماه سال گذشته بازداشت شدم. سال گذشته بود که رئیس دانشگاه به من گفت که با او تماس گرفتهاند و خواستار صحبت با من هستند. بعد از مشورت با وکیلم ابتدا تصمیم گرفتیم بهصورت تلفنی پاسخ ندهیم و منتظر نامه مکتوب باشیم. اما بعد از چند روز وقتی هیچ مکتوبی نرسید، من ترجیح دادم خودم بروم و با آنها صحبت کنم. چون معتقدم باید باب گفتگو باز شود و ما هم حرفهایمان را بزنیم. درنهایت من به شعبه مربوطه رفتم و قبل از رفتنم در گروه اساتید دانشگاه هم اعلام کردم که قصد انجام این کار را دارم. چند نفر از اساتید هم با من همراه شدند و تا در دادگستری مرا همراهی کردند. در بازپرسی به من گفتند که چرا در اینستاگرام و با استوری اطلاع دادی که در حال آمدن به بازپرسی هستی. این در حالی بود که من چنین کاری را انجام نداده بودم. حالا شاید به طریقی از گروه تلگرامی اساتید به مسئله پی برده بودند که البته این دسترسی هم غیرقانونی است. اما به هر روی آن روز به من گفتند که به دانشگاه برگردم. این اتفاق روز سهشنبه رخ داد و رو جمعه از دفتر معاونت سیاسی امنیتی استانداری کردستان تماس گرفتند و گفتند که آقای معاون قصد گفتگو با من را دارند. من از ساعت ۴:۰۰ عصر تا ۱۰:۲۵ دقیقه شب در دفتر استاندار با او گفتگو کردم. به نظر خودم هم گفتوگوی سازندهای بود. اما بعد از اینکه از استانداری بیرون آمدم و به سمت خانه حرکت کردم در مسیر بازداشت شدم.
برای بازداشت شما حکم داشتند؟
خیر! بازداشت من غیرقانونی بود. حوالی یک نیمهشب در جاده من را بازداشت کردند و وقتی گفتم که برای بازداشت من حکم دارید گفتند خیر شما بازداشت نیستید. به من گفتند که قرار است به جایی برویم که فلان مسئول فرهنگی دانشگاهها که قبلا بارها با او صحبت کردهام، منتظر من است. نهایتا من را بردند و در آنجا به من لباس زندان دادند و گفتند که شما اینجا میهمان ما هستید. نهایتا این چند روز بازداشت بدون وکیل با بازجویی با چشمان بسته سپری شد.
نهایتا چه شد؟
چون بازداشت من در آذرماه بود، قبل از فرارسیدن ۱۶ آذر بنده را آزاد کردند.
پرونده قضائی برای شما تشکیل شد؟ نتیجه آن چه شد؟
بله. پرونده تشکیل شد و من با کفالت رئیس دانشگاه آزاد شدم. خانواده من آلمان زندگی میکنند و در این ماجرا فرزندم و همسرم بهشدت اذیت شده بودند. برای همین من فرصتی خواستم تا به آلمان بروم و با آنها دیدار کنم. برای این منظور به من گفتند که با این وضعیت نمیتوانم از کشور خارج شوم و باید وثیقهای دیگر بگذارم. نهایتا با گذاشتن یک وثیقه دومیلیاردی موفق شدم که در زمستان سال گذشته ۲۰ روز به آلمان سفر کنم و خانوادهام را ببینم. سپس به ایران بازگشتم. در این مدت پروندههای بزرگی برای من تشکیل دادند. مثلا من سال ۲۰۱۲ در دوره دکتریام در اروپا با یک شبکه درباره شاهنامه کردی مصاحبه کردم و الان این را در پروندهام قرار دادند و گفتند این برای فلان گروهک است. این در حالی است که اولا من در این شبکه درباره شاهنامه کردی حرف زدم و دیگر اینکه اصلا اطلاعی نداشتم که چنین ارتباطی وجود دارد. در نهایت هم که اگر چنین موردی وجود داشت، چرا از سال ۹۵ که من برای هیئت علمی شدن تلاش کردم به آن اشارهای نکردید یا برای آن بازخواستی نکردید و حالا آن را به یک اتهام در کنار سایر اتهامات پروندهام تبدیل کردهاید.
با عفو رهبری پرونده شما بسته نشد؟
خیر! نهتنها پرونده بنده را با عفو رهبری نبستند که حتی با ارسال نامهای فرایند تبدیل وضعیت من را هم معلق کردند. به دانشگاه نامهای دادند که ایشان فاقد صلاحیت هستند. حراست دانشگاه به من زنگ زدند که چنین نامهای آمده و اگر میخواهی اعتراضی انجام دهی، باید کارهای اداریاش را انجام دهی. من هم گفتم که من درخواست تبدیل وضعیتم را طبق قانون به دانشگاه ارائه کردم و این فرایند باید در دانشگاه انجام شود و ربطی به نهاد دیگری ندارد. به آنها هم گفتم که برای استخدام در دانشگاه بهعنوان هیئت علمی باید با هیئت جذب صحبت کرد نه حراست دانشگاه.
هیئت جذب به این ماجرا واکنشی نداشت؟
من بعد از این تماس در فروردینماه امسال به هیئت جذب نامهای نوشتم و اعلام کردم که فرایند تبدیل وضعیت من با این کیفیت پیگیری شده و منتظر پاسخ شما هستم. از آنها خواستم که یا قرارداد رسمی آزمایشی بنده را ارسال کنند یا طی نامهای اعلام کنند که به حضور من در دانشگاه نیازی ندارند. بعدها حضوری هم به هیئت جذب مراجعه کردم و با رئیس آن هم دیدار کردم، اما نتیجهای حاصل نشده. در مجموع آنها تلاش میکنند با طولانیشدن پاسخدادن به این درخواست ماجرا را در پروسه فراموشی بیندازند. اکنون نزدیک به شش ماه از سال میگذرد و من از فروردینماه امسال هیچ حکمی در دانشگاه نداشتم. نهایتا من نامه سرگشاده اعتراضی نوشتم که موجب واکنش دانشگاه شد. دانشگاه اعلام کرده که هیچ استادی در این مسیر مشکلی ندارد و کارها طبق روال در حال انجام است. اما نهتنها من که تعداد زیادی از اساتید پیمانی دانشگاه امسال حکمی ندارند و دریافت حکمشان به دادن تعهد در نهادهای خاص منوط شده است. در مجموع فشار سنگینی روی همکاران پیمانی من در دانشگاه کردستان وجود دارد. قراردادهای پیمانی، شرایط سخت و ناپایدار که هر آن ممکن است همکاری با آنها را قطع کنند و گرفتن تعهد از اساتید موجب انقیاد دانشگاههای ما شده است.
درحالحاضر شما به دانشگاه بازمیگردید؟
تنها درصورتیکه حکمی برای من صادر شود، بازمیگردم.