سینا قنبرپور: گسترش فقر زنانه، بی آبی و تصمیمات تک‌جنسیتی؛ گفت‌وگو با اعظم بهرامی

دوشنبه, 10ام مهر, 1402
اندازه قلم متن

سینا قنبرپور

اعظم بهرامی کارشناس محیط زیست می‌گوید: زنان زاگرس‌نشین دستکم ۴ تا ۶ ساعت در طول روز برای حمل آب وقت صرف می‌کنند. ۲۰درصد دختران دانش‌آموز از تحصیل بازمانده‌اند زیرا عموما چنین وظیفه‌ای برای دختران تعریف شده است
اعظم بهرامی کارشناس محیط زیست می‌گوید: زنان زاگرس‌نشین دستکم ۴ تا ۶ ساعت در طول روز برای حمل آب وقت صرف می‌کنند. ۲۰درصد دختران دانش‌آموز از تحصیل بازمانده‌اند زیرا عموما چنین وظیفه‌ای برای دختران تعریف شده است
 

«اعظم بهرامی»، کارشناس محیط‌زیست می‌گوید: «حل مساله زنان که پاشنه آشیل جمهوری اسلامی ایران است و مساله آب و محیط‌زیست، همه مخرج مشترک با جمهوری اسلامی دارند و اگر ما به توانمند شدن زنان و به کارگرفتن زنان در تصمیم‌گیری‌ها به‌ویژه محیط‌زیست و‌ آب بیندیشیم و هرچه ما زنان را قدرتمندتر کنیم، برای عبور از وضعیت فعلی ایران موثرتر می‌شویم.»

این تحصیلکرده فیزیک محیطی و انرژی‌های نو در ایران و ایتالیا، در یکی از سلسله گفت‌وگوهای «ایران‌وایر» درباره تاثیر تصمیمات تک‌جنسیتی بر آب، به تحلیل ساختار قدرت و تسلط بر آب پرداخته و در بررسی چرایی عدم حضور زنان در ساختارهایی که تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در مورد مدیریت منابع آب در آن انجام می‌گیرد، تاکید می‌کند: «علاوه‌بر مساله سهم مشارکت زنان در اقتصاد که براساس آمار رسمی در سال ۱۳۹۵ کمتر از ۱۵ درصد اعلام شده، حرکت تند ایران به سمت فقر زنانه است. بانک جهانی رسما اعلام کرد که ایران در سراشیبی تندی به سمت فقر زنانه حرکت می‌کند. وقتی مشارکت اقتصادی زنان کمتر از ۱۵درصد را کنار ورودی زنان و دختران به دانشگاه‌ها برپایه آمار حکومت می‌گذاریم، می‌بینیم که با هم همخوانی ندارند. در این شرایط، فقر تنها به گروه‌های حاشیه‌نشین محدود نمی‌شود.» 

خانم بهرامی در گفت‌وگویی که پیش‌رو دارید، ضمن اشاره به گزارش‌های سازمان‌های جهانی نظیر تغییر اقلیم هواشناسی و حتی بهداشت جهانی، به تاثیر نبود زنان در تصمیم‌گیری‌های کلان و تاثیر آن بر سیاره زمین به ایران به‌عنوان یک سلول یا یک بخش کوچک‌ شده از این سیاره پرداخته و تسلط میلیتاریزه بر آب در ایران را تحلیل کرده است که چگونه هر توسعه‌ای را تحت‌تاثیر خود قرار داده‌است. خانم بهرامی معتقد است نجات محیط‌زیست و سرزمین ایران، بدون عبور از جمهوری اسلامی ممکن است نیست، زیرا این حکومت در همه سال‌های عمر خود حتی از پس حل یکی از بحران‌های محیط‌زیستی برنیامده و نتوانسته نسخه‌ای برای برون‌رفت از بحران‌هایی نظیر آلودگی هوا یا خاک یا مسائل مرتبط با آن ارائه کند. 

***

اگر نگاهی از منظر موقعیت آبی به جغرافیای ایران بیندازیم، می‌بینیم که از ۶۰۹ دشت کشور، ۴۱۰ دشت آن ممنوعه و بحرانی شناخته‌شده‌اند. همه کلانشهرهای ایران با مشکل آب دست‌وپنجه نرم می‌کنند. وضعیت تالاب‌های ایران و اکوسیستم‌های مختلف بحرانی است؛ نیازی نیست که از وضعیت دریاچه ارومیه، تالاب‌های بین‌المللی هامون، تالاب هورالعظیم، تالاب گاوخونی و نظایر آن به جزییات بگوییم. چنین موقعیتی، حاصل مداومت و حضور مطلق مردان در تصمیم‌گیری‌های مرتبط با آب است. اگر به همه سال‌هایی که دولت مدرن در ایران مستقر شده، چه قبل از انقلاب ۱۳۵۷ و چه بعد از آن بنگریم، می‌بینیم که مدیریت منابع آب و تصمیم‌گیری‌ درمورد آن، فقط توسط مردان انجام گرفته است. با‌وجود آنکه بعد از انقلاب ۱۳۵۷، شاهد افزایش تعداد زنان تحصیل‌کرده در رشته‌های مختلف هم بودیم، ولی ترکیب تصمیم‌گیران تغییری نکرد. چقدر می‌توان بحران‌زدگی وضعیت منابع آب ایران را حاصل تصمیمات تک‌جنسیتی در دهه‌های متوالی دانست؟

نخست باید به این مساله مهم اشاره کنیم؛ مساله چرایی عدم حضور زنان در مناصب تصمیم‌گیری در تمام طول این سال‌ها، صرفا به‌دلیل تحصیلات زنان نبوده است. بخشی از آن ناشی از نگاه جامعه جهانی، به‌ویژه از اواخر دهه ۷۰ که توسعه پایدار معنا پیدا کرد و بعد در پیوند با سند ۲۰۳۰ سازمان ملل معنی پیدا کرد، بحث عدالت جنسیتی و ارتباط آن با عدالت اقلیمی و مساله محیط‌زیست بود که یک ترم جدید معرفی شد. دلیل آن هم این مشابه این است که امروز در ایران به‌عنوان یک تکه از جهان مشاهده و تجربه می‌کنیم. مشکلات جدی محیط‌زیستی در هم گره خورد و بخش‌هایی از گزارش سازمان جهانی محیط‌زیست، کنفرانس تغییر اقلیم، گزارش سازمان جهانی هواشناسی، گزارش سازمان جهانی بهداشت، گزارش سازمان جهانی زنان و همه این گزارش‌ها، نشان داد که چطور نبود زنان در تصمیم‌گیری‌ها در طول دهه‌های متمادی باعث آسیب جدی به سیاره شده است. در سند کنفرانس بین‌المللی تاثیر تغییر اقلیم، ۵ فاکتور را برای لزوم حضور زنان موثر می‌داند که به‌نظر من در مورد لزوم حضور زنان در مورد مساله آب هم درست و صادق است. 

نکته نخست آن این است که زنان نیمی از جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند. یعنی به‌کارگیری زنان، انرژی، پتانسیل، تحصیلات، تجربیات و حتی آرزوهایی که آن‌ها دارند، نیازها و درخواست‌های ویژه خودشان که دارند، باید در تصمیم‌گیری در مورد مسائل تغییر اقلیم دخالت داده شوند و این موضوع در مورد مساله آب هم صادق است. اگر در سیستم مصرف و توزیع آب و روش‌های دسترسی به منابع جدید آبی تامل کنیم و بعد به بررسی حوادث مرتبط با آب و نبود آن نظیر تنش آبی، سیل و خشکسالی و تغییر اقلیم بپردازیم، می‌بینیم که نیمی از جمعیت کنار گذاشته شده‌است. وقتی در بودجه‌ها و برنامه‌ها تناسب جنسیتی را درنظر نگرفته باشید، نتیجه آن در بروز بحران ملموس می‌شود. نکته دوم این است که نابرابری تاثیر تغییر اقلیم را سخت‌تر می‌کند. 

زنان در ایران گرفتار یک تبعیض چندلایه و پیچیده‌تری هستند که عبارت «نابرابرتر»، شاید بتواند مفهوم آن وضعیت را منتقل کند، که در مورد آب هم همین وضع قابل تسری است. از کلانشهرها تا دورافتاده‌ترین نقاط استان‌ها، در تامین منابع آب، برای تامین سلامت، در دسترسی به آب پایدار، بخش نخستی که آسیب می‌بینند زنان، کودکان و سالمندان هستند. در واقع این سه گروه از جامعه، برای برنامه‌ها چه به لحاظ اقتصادی و چه برای اجرای برنامه‌هایی که از بالا ابلاغ شده، آن‌ها توانمند نشده‌اند و صرفا به برنامه‌ها سنجاق شده‌اند و حتی در ضرورت‌سنجی تعیین و اجرای برنامه‌ها زنان حضور نداشته‌اند.  

نکته دیگر از آن ۵ موردی که در گزارش کنفرانس بین‌المللی تغییر اقلیم به آن اشاره شده، این است که ما زمان کوتاهی داریم. در آنجا وقتی به موضوع گرمایش جهانی اشاره می‌کند و در مورد تلاش برای عبور نکردن از افزایش ۱.۵ درجه‌ای دمای جهانی بر نیاز به حضور و مسوولیت‌پذیری همگانی تاکید می‌شود، چگونه این وضع را با موقعیت ایران می‌توان تطبیق داد. در موضوع آب که با جغرافیایی در ایران مواجهیم که ۷۵ تا ۸۰ درصد آن با سطحی از خشکیدگی مواجه است، با شرایط بحرانی و نیاز به تصمیم‌گیری‌های سریع مواجهیم، و بعد می‌بینیم که برای حل این بحران نیمی از جمعیت را حذف می‌کنند. طبیعتا در توسعه آمرانه، قوانین آمرانه، وقتی آن نیاز جنسیتی یا صنفی را نادیده گرفته باشید، روند اجرا کند می‌شود. همان‌طور که می‌بینیم در دهه ۸۰ نهادهایی برای تحقق مساله تاب‌آوری یا سازگاری تشکیل شده، ولی ما هنوز حتی از آن‌ها ندیده‌ایم که برآورد و برنامه‌ای داشته‌باشیم و هیچ نتیجه‌ای هم از فعالیت آن‌ها نمی‌بینیم. وقتی در نقاطی از کشور که مقدار بارندگی در آن از میانگین بارش کشور هم بالاتر است دچار مشکل شده‌ایم، این دیگر مدیریت نیست، این رها کردن وضعیت به حال خودش است که با گره خوردن آن با بحران‌های دیگر عمیق و جدی‌تر می‌شود. 

بنابراین وقتی نگاه فرامرزی به جهان، لزوم حضور زنان را نشان داد و یکی از مهم‌ترین راهکارها را رفع تبعیض جنسیتی دانست، در ایران هم که مثل یک سلول کوچک از دنیاست و ما در آنجا با شرایط بدتری مواجهیم، باید از همین دستورالعمل پیروی کنیم. کافیست نگاه کنیم در شاخص تبعیض جنسیتی سال ۲۰۲۰، ایران در بین ۱۵۷ کشور در جایگاه ۱۵۱ است، و این یعنی ما عملا در سطح عمیق‌تری از تبعیض‌ها و گره‌خودن بیشتر آن‌ها با مسائل جغرافیایی و تغییر اقلیم هستیم. 

 

شما به دو نکته اشاره کردید. تبعیض جنسیتی عمیق و برنامه‌هایی که حتی اگر متناسب هم تدوین شده باشند، به درستی به اجرا درنمی‌آیند و چه بسا کند اجرا می‌شوند یا اساسا اجرا نمی‌شوند. از طرفی جمهوری اسلامی خودش را از جامعه جهانی جدا کرده‌، به این معنا که عموما برنامه‌هایی نظیر سند۲۰۳۰ سازمان ملل متحد را موجب نفوذ غربی‌ها در ایران می‌داند و با اجرای آن به‌شدت مخالفت می‌کند در برابر توافق پاریس موضع می‌گیرد و عملا به‌سبب تحمیل تحریم‌ها، دچار یک جداشدگی عمیقی شده است. همین، بحران‌های ایران را تشدید می‌کند و عملا راه برون‌رفت از آن پیچیده‌تر شده و هر برنامه‌ای هم در ایران تدوین می‌شود، عملا به اجرا در نمی‌آید. 

اگر بخواهم آنچه شما گفتید را جمع‌بندی کرده و به آن پاسخ بدهم، باید این را عرض کنم که باید ببینیم چه چیزی برای یک دولت یا یک حکومت اهمیت دارد و تعیین کننده‌است و بعد آن را در مورد بحث ما یعنی مساله زنان و آب بررسی کنیم. سه مولفه مهم می‌تواند این موضوع را مشخص کند. یکی اسناد بالادستی است، مثل سند آمایش سرزمین و هفت برنامه توسعه‌ای که پس از انقلاب ۱۳۵۷ تدوین شده و همین بودجه‌هایی که به‌صورت سالانه توسط دولت و مجلس تدوین و تصویب می‌شود. بعد ببینیم آنچه توسط دولت و مجلس تصمیم‌گیری شده، چگونه به بدنه مردم و در زیست و زندگی مردم جاری می‌شود، یعنی با میزان پولی که برای آن تخصیص داده شده و خرج می‌شود. در اسناد بالادست، مساله آب در هر برنامه نسبت به برنامه قبل ضعیف و ضعیف‌تر شده است، تا آنجا که می‌بینیم در همین برنامه هفتم توسعه، سرنوشت تالاب‌ها و مساله بیابان‌زایی با حذف آن نادیده گرفته شده است. توسعه روستایی در این برنامه درحالی نادیده گرفته شده که ۲۰ تا ۲۴ درصد از جمعیت ما جمعیت روستایی است. یا اینکه شاهد درآمدزایی و کالاشدگی مساله مهمی نظیر آب هستیم، تا آنجا که برداشت شن و ماسه به‌عنوان منبع درآمد برای وزارت نیرو درنظر گرفته شده است. بعد می‌بینیم که اساسا واژه عدالت جنسیتی از برنامه هفتم توسعه حذف شده است. 

نمود دیگر، اهمیت یک چیز نزد حاکمیت و دولت در سند آمایش قابل رصد است. در سند آمایش، ظرفیت اکولوژیک و پراکندگی جمعیت توصیف می‌شود. بعد شما می‌بینید که در ایران عملا ۷۰ درصد جمعیت در ۳۰ درصد مساحت قابل سکونت زندگی می‌کنند. اینگونه سند آمایش سرزمین بی‌معنا می‌شود، کلانشهری مثل تهران که تحمل جمعیت ۹ میلیون نفری را هم ندارد، الان شناور ۱۲ میلیون نفر جمعیت دارد، عملا این برنامه به هیچ تبدیل نشده است. در همین سند آمایش سرزمین که به ۹ منطقه آبی و حوضه آبی تقسیم شده است و نقدهای جدی به آن وارد است، اصلا توسعه انسانی دیده نشده است که حالا بیایید و بررسی کنید ببینید که آیا در خصوص زنان و آموزش جنسیتی و رفع تبعیض در آن پتانسیلی وجود دارد یا نه. 

سومین مولفه‌ای که اهمیت جایگاه یک موضوع را می‌تواند در نزد دولت نمایان کند، حوزه مدیریت است که ببینیم برای رفع تبعیض تلاشی شده است. در بهترین حالت، ۱۴-۱۵ نماینده زن در مجلس داشته‌ایم، در دولت که حتی معاون وزیر مهمی از میان زنان نداشته‌ایم یا تعدادشان بسیار محدود بوده است. معاون امور زنان و خانواده ریاست‌جمهوری، خود ریل‌گذاری عمیق‌دادن به این تبعیض را پیش می‌برد و نتوانسته گره‌ای از این مشکلات باز کند. در چنین شرایطی می‌رسیم به مساله مدیریت آب که یک مدیریت میلیتاریزه انحصاری دارد، حتی فراتر از مدیریت مردانه است و در واقع در نوع نگاه حاکمیت به مساله آب و مساله زنان هم‌پوشانی دارد. در ایران حتی زنان را قربانی هم درنظر نمی‌گیرند؛ ببینید، در برنامه‌ریزی‌های مربوط به پوشش حوادث سیل و زلزله هیچ بخشی به زنان و نیازهایشان اشاره ندارد. در واقع مدل برنامه‌ریزی با نوع نگاه ایدئولوژیک حاکمیت در مورد زنان گره می‌خورد و تازه در مورد آب این وضعیت عمیق‌تر هم می‌شود. 

 

به وضعیت زنان حاضر در مجلس و دولت اشاره کردید. بگذارید درباره ساختارهای تصمیم‌گیرنده در مورد آب هم از شما بپرسم. در ایران به‌جز اینکه حتی زنان راه یافته به مجلس بسیار انگشت‌شمارند که تازه در میان آنان آیا متخصص مربوط به آب باشد یا نه، هیچ نهاد دیگری نداریم که ساختار آن پذیرنده زنان باشد. برای نمونه وقتی به شورای عالی آب به‌عنوان یک نهاد بالادستی در امور آب و قانون تشکیل آن که برگرفته از قانون تاسیس وزارت جهادکشاورزی است نگاه می‌کنیم، می‌بینیم به‌جز وزرا مرتبط با آب که در جمهوری اسلامی همیشه مردان بوده‌اند، دو کارشناس حاضرند که هیچ قیدی بر جنسیت آن‌ها نیست. در مجمع تشخیص مصلحت نظام که نهادی تصمیم‌ساز است، شاهد یک ساختار سنتی و مردانه هستیم. همه این ساختارهای تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیرنده در مورد آب سنتی و مردانه بوده و هستند. نقش این ساختارها را در وضعیت آب ایران چگونه ارزیابی می‌کنید؟ 

بگذارید در پاسخ به این پرسش شما، چیز جالبی که به‌نظرم رسید را بگویم. پیش‌تر به نرخ تبعیض جنسیتی اشاره کردم که بانک جهانی آن را اعلام کرده بود. ببینید، عربستان سعودی اعلام کرده بود تا سال ۲۰۳۰ نرخ مشارکت زنان را به ۳۰ درصد می‌رسد و الان این کشور اعلام کرده نرخ مشارکت زنان ۳۶ درصد شده است. 

کشور هند اعلام کرده که نزدیک به ۵۰ درصد از استارت‌آپ‌های این کشور را زنان مدیریت می‌کنند. هند از این جهت اهمیت دارد که کشوری است که هم در آب و هم در توامندسازی و تاب‌آوری روستایی، و هم در انرژی فعال است. وقتی سخن از مشارکت اقتصادی می‌شود، یعنی یک ساختار، یک ساز‌و‌کار اقتصادی موجب دستیابی به چنین رقمی شده است. شما حتی در گروه‌ها و «ان.جی.او»‌های ایران هم می‌بینید که روند انتخاب سنتی مردانه پیش رفته است و هیات‌مدیره‌ها و مدیران مردانه هستند. تنها در یک مورد که اعضای «ان.جی.او» روزنامه‌نگاران محیط‌زیستی همه زن بوده‌اند یا بیشتر زن بوده‌اند، شاهد حضور مدیر زن هستیم. در واقع وقتی در چنین حوزه‌های کوچکی که به خود مردم مربوط می‌شود هم، زنان حذف شده هستند؛ نکته را در عدم آگاهی باید جستجو کرد.

زنان جامعه محلی در شمال ایران و در خوزستان را مقایسه کنید. در شمال ایران به‌سبب آنکه زنان کشاورز بخش بزرگی از جامعه را تشکیل می‌دهند، دسترسی با بازارچه‌های محلی و فروش دسترنج خودشان موجب حضور موثرتر آنان شده است، اما در خوزستان به‌سبب استقرار فرهنگ حاکم از بالا به پایین و تسلط مدیریت‌های نفتی حاکمیتی، زنان روستایی نتوانستند حتی در مورد حاصل دسترنج خود تصمیم‌سازی کنند. همین نسبت در زنان در هرمزگان بیشتر است. صیادان زن توانسته‌اند شبکه‌سازی کنند و حتی در گزارش‌هایی که اخیرا منتشر شد خواندیم که زنان صیاد جزیره هنگام تلاش کردند شرایط را برای فعالیت اقتصادی خود تغییر دهند. بنابراین زنانی که به‌لحاظ اقتصادی فعالیت دارند، در شبکه‌سازی و پیگیری حقوق خود پیشروتر بوده‌اند. این مثال‌ها به سبب آن بود که زنان فعالیت اقتصادی‌اشان به آب وابسته‌ بود. 

 

 اتفاقا من هم از نبود زنان در تشکل‌های بخش خصوصی مثالی دارم. فدراسیون صنعت آب ایران که زیرمجموعه اتاق بازرگانی ایران است و از انتخاب نماینده تشکل‌های مختلف شکل می‌گیرد نیز، شاهد حضور زنان در هیات‌مدیره خود نیست. در آنجا که اتفاقا یکی از بندهای اساسنامه تصریح کرده که این نهاد باید صدای واحد آب در ایران باشد، اما عملا بخشی از ذی‌نفعان یعنی زنان جایی در هیات‌مدیره آنجا ندارند. آیا ممکن است این غیبت زنان را به‌ویژه در ساختارهایی که مردمی است یا مربوط به بخش خصوصی است، ناشی از عدم رغبت زنان به رقابت یا عدم تمایل زنان برای حضور در عرصه‌های تصمیم‌گیری تحلیل کنیم؟

شاید عدم رغبت زنان و تمایل آن‌ها به رقابت، در طول زمان و دوره‌های متمادی این موضوع محلی از اعراب داشت، ولی الان دیگر فاکتور موثری نیست. جمع زیادی از زنان در بخش‌های خدمات و کشاورزی فعال هستند و این را هم باید درنظر داشته باشیم که نسل روستایی و کشاورز امروز دسترسی به تکنولوژی را هم شناخته است و ضرورت دسترسی به اطلاعات و تکنولوژی را هم دریافته‌اند. من موافق این نیستم که زنان نخواهند یا نگران پیروز نشدن در رقابت باشند. کمااینکه دیدیم زنان به این ضرورت رسیده‌اند که فضاهای مختلف را اشغال کنند و در آن حضور داشته باشند.
ببینید، «فائو» به‌طور مرتب گزارش‌هایی از توانمندسازی زنان در آفریقا یا کشورهای دیگری نظیر نپال منتشر می‌کند. گزارش فائو نشان می‌دهد توانمندسازی زنان در تانزانیا و نپال و دادن حق مالکیت به زنان برای تصمیم‌گیری در نوع کشت و دیگر مسایل مربوط به کشت سبب شده سوتغذیه در این دو کشور کاهش یابد و حتی آلودگی زمین نیز کاهش پیدا کرده است. گزارش فائو همچنین نشان می‌دهد توانمندسازی زنان به توانمندسازی کل خانواده منجر شده و سبب شده بچه‌ها به دانشگاه بروند. زنان ایران که در مقایسه با زنان نپال و تانزانیا هم دانش بیشتری دارند و هم توان بیشتری. اما مساله نگاه حاکم مردسالار است. همین موضوع مالکیت زنان بر زمین‌های کشاورزی به‌دلیل محدودیت‌های مذهبی، عامل بسیاری از مشکلات است، به‌ویژه آنکه نیمی از کسانی که روی این زمین‌ها کار می‌کنند، زنان هستند. در صنایع غذایی وابسته به آب نظیر قند و شکر، یا صنایع فرآوری محصولات کشاورزی که کارگران آن سندیکاهایی برای خود تشکیل داده‌اند، هیچ اثری از حضور زنان کارگر در آن نمی‌بینیم. دسترسی زنان به بسیاری از امکانات به این ترتیب محدود شده است. 

 

در سال ۱۳۹۴ و در آستانه انتخابات مجلس، «محسن رنانی»، اقتصاددان، در سخنرانی‌ای از توصیف «زنان ایرانی دانشمند شده‌اند، اما توانمند نشده‌اند» استفاده کرد و به نرخ پایین مشارکت اقتصادی زنان در ایران اشاره کرد. الان شما از توانمندی زنان صیاد در تغییر شرایط به نفع خودشان گفتید که نشان می‌دهد جایی که زنان از توان مالی برخوردار بوده‌اند، بهتر قدم پیش گذاشته‌اند. در همان سال ۱۳۹۴ با زنانی در استان خوزستان، کرمان و آذربایجان غربی مصاحبه کردم که عضو شورای شهر بودند و پرسیدم که چرا برای حضور در انتخابات مجلس پا پیش نگذاشته‌اند. یکی از مهم‌ترین دلایل آن‌ها، نداشتن پشتوانه مالی بود و می‌گفتند وقتی ما حتی زمین و ملکی به نام خود نداریم تا بتوانیم برپایه آن از بانک وام بگیریم و کمپین انتخاباتی راه بیندازیم، چگونه در رقابت می‌توانیم پیروز شویم. به عبارت دیگر، ما در چرخه‌های معیوب سنتی گرفتاریم و وقتی زنان در این چرخه‌های معیوب گرفتارند، نمی‌توانند بیایند و به‌عنوان نیمی از ذی‌نفعان در مساله آب در تصمیم‌گیری‌های آن دخالت کنند. 

علاوه‌بر مساله سهم مشارکت زنان در اقتصاد که براساس آمار رسمی در سال ۱۳۹۵ کمتر از ۱۵ درصد اعلام شده، حرکت تند ایران به‌سمت فقر زنانه است. بانک جهانی رسما اعلام کرد که ایران در سراشیبی تندی به‌سمت فقر زنانه حرکت می‌کند. وقتی مشارکت اقتصادی زنان کمتر از ۱۵درصد را کنار ورودی زنان و دختران به دانشگاه‌ها برپایه آمار حکومت می‌گذاریم، می‌بینیم که با هم همخوانی ندارند. در این شرایط، فقر تنها به گروه‌های حاشیه‌نشین محدود نمی‌شود. می‌خواهم این بخش را به بحث شما اضافه کنم که در ایران، فقر برای زنان صرفا ناشی از اقتصاد و ناتوانی اقتصادی و به نداشتن کار محدود نمی‌شود. فقر در دسترسی به آموزش و فقر در دسترسی به خدمات سلامت، مساله بازنشستگی و سالمندی است. در ایران ما به‌شکل جدی با به ارث‌ رسیدن فقر مواجهیم. زنی که سرپرست خانوار است و از حداقل خدمات اجتماعی و سطحی از توانمندی و آموزش به‌عنوان یک شهروند برخوردار نیست، عملا فرزندانش هم چنین خواهند شد و این فقر به توانمندی خانواده شما و آن جغرافیا گره خورده است و فلاکت و بدبختی نسل به نسل ادامه پیدا می‌کند.
وقتی زمینی مثلا در سیستان‌و‌بلوچستان به‌سبب همین تغییر اقلیم و نبود آب از بین می‌رود، یا در کرمان و منطقه جازموریان به‌سبب پروژه‌های انتقال آب شاهد بوده‌ایم که کشاورزی نمونه به‌دلیل خشکسالی‌های پی‌درپی در منطقه هلیل‌رود کارش را از دست داده و از آن منطقه مهاجرت کرده، خانواده‌اش، همسرش و فرزندانش درگیر آسیب این مهاجرت هستند. مهاجرت‌ ناشی از تغییر اقلیم چه آسیب‌هایی موجب شده می‌تواند طیف وسیعی از کاهش سن ازدواج گرفته، تا تاثیر بر فیزیک زنان نظیر یائسگی‌های زودرس و مشکل‌دار شدن قاعدگی در زنان متنوع باشد.

آنچه ما به این واسطه شاهدیم، آن است که در واقع با یک پروسه پیچیده‌ای از ناتوان‌کردن سیستماتیک در زنان مواجهیم. به استان سیستان‌و‌بلوچستان نگاه کنید که بیشترین کودکان صفر تا ۱۴ سال در آنجا زندگی می‌کنند. در همان‌جایی که مردان یا برای کار مهاجرت کرده‌اند، و یا به‌دلیلی اعدام شده‌اند. به استان‌های زاگرس‌نشین که در میان ۵ رودخانه مهم و پرآب کشور هستند نگاه کنید. زنان زاگرس‌نشین دست‌کم ۴ تا ۶ ساعت در طول روز برای حمل آب وقت صرف می‌کنند. ۲۰درصد دختران دانش‌آموز از تحصیل بازمانده‌اند، زیرا عموما چنین وظیفه‌ای برای دختران تعریف شده است. در مساله فاضلاب و دسترسی به بهداشت و آب بهداشتی ببینید که هنوز در اهواز خبر از آن شنیده می‌شود که بچه‌ای در فاضلاب می‌افتد و می‌میرد، اتفاقی که در هیچ کجای دنیا سابقه ندارد. کودکان در سیستان‌وبلوچستان برای آوردن آب طعمه گاندو می‌شوند و دستشان قطع می‌شود. بنابراین لزوما مساله آب آن چیزی نیست که ما شیر آب را در خانه باز می‌کنیم و آب دارد یا ندارد. باید توجه داشته باشیم و ببینیم که چگونه در اکسترموم‌های مربوط به آب، موضوع زنان و آب به هم گره می‌خورند و مخرج مشترک پیدا می‌کنند. 

 

 شاید اگر اعتراضات مردم پس از مرگ «مهسا امینی» در بازداشت ماموران گشت ارشاد رخ نمی‌داد، ما همچنان در تلاش برای اصلاح امور، پرسش‌هایی را مطرح می‌کردیم. همان‌طور که در انتخابات سال ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ تلاش‌هایی برای حضور بیشتر زنان و چیزی شبیه تغییر کابینه مردانه اعتدال یا تغییر چهره مردانه مجلس را پی‌می‌گرفتیم. اما الان شرایط به‌شدت تغییر کرده‌است. با احتساب این تغییر و شرایط سیاسی ایران، چه چشم‌اندازی برای وضعیت مدیریت منابع آب ایران می‌توان ترسیم کرد و چه شرایطی باید تغییر کند تا زنان بتوانند در تصمیم‌گیری‌های مربوط به مدیریت منابع آب دخیل شوند؟

در کلام شما این جمله بود که بخشی از جامعه معتقد بود با اصلاح می‌تواند تغییراتی ایجاد کند، ولی بخشی از جامعه هم از مطالبه‌گری عبور کرده بود. خیلی‌ها مثل من که بر شانه فعالان دیگر ایستاده‌ بودیم، از این مطالبه‌گری عبور کرده بودیم، کما‌اینکه می‌بینیم الان نسل جوان نیز بخشی از مبارزه‌اش بر شانه‌های ما شکل گرفته و چون تبعیض متوقف نشده، خواسته‌های اساسی‌تری دارد. در مقولاتی نظیر محیط‌زیست، تجربه مهمی رخ داد که فعالان این عرصه پله‌پله جلو آمدند، ولی مطالبه کردن بی‌معنی شده‌است. حاکمیت در مورد مساله زنان نگاه سنتی مذهبی دارد که تلاش می‌کند این قشر جامعه را محدود کند، اما الان آنچه در ایران رخ می‌دهد، یک رنسانس است و تغییر اجتماعی فرهنگی آن بروز و ظهور می‌یابد. البته بخش اعظمی از این تحول را جهانی می‌دانم، ولی انتخاب همین شعار «زن، زندگی، آزادی» سبب شد این جریان به یک جریان جهانی تبدیل شود، زیرا رفع هرگونه تبعیض مطالبه اصلی آن بود. وقتی صحبت از خود زندگی به میان می‌آید، یعنی یک امکان و اعتمادی به آینده و رفاه برای آدم‌ها وجود داشته باشد، و آزادی هم یعنی به‌عنوان یک شهروند برای جایی که در آن زندگی می‌کنی بتوانی تصمیم‌بگیری، نه اینکه برای هر اقدامی برای ابتدایی‌ترین تصمیم‌ها مجبور شوی هزاران سد و مانع را پشت سر بگذاری. 

به همین دلیل هم شاهد بودیم که نسل Z وقتی دیدند که با این سطح از تبعیض و این سطح از محدودیت‌ها نمی‌توان پیش رفت و همه‌چیز به این میزان تبعیض گره خورده، آن‌گونه اعتراض کردند. آن‌ها دیدند که برای رشد، برای داشتن یک خانواده سالم، افرادی از هر جنسیتی که خودشان برای خودشان قائل هستند، نیاز است که همراه و هم‌اندازه از شرایط و امکانات اقتصادی و اجتماعی یا سیاسی و فرهنگی برخوردار باشند، از رفاه و دسترسی به امکانات برخوردار باشند که البته بخش وسیعی از این سرمایه‌ها و امکانات همین منابع طبیعی هستند. به این ترتیب، این بود که زنان به میدان آمدند و خواستند که همه فضاها را از آن خود کنند و قوانین جمهوری اسلامی که سال‌ها آپارتاید جنسیتی را به آن‌ها تحمیل کرده بود را زیر پا گذاشتند و گفتند نمی‌توانید ما که نیمی از جمعیت هستیم را، در پستو نگاه دارید.
برگردم به مساله بحث خودمان یعنی آب و تصمیم‌های تک‌جنسیتی؛ یکی از دوستانم که فعال محیط‌زیست است، از تجربه تلاش برای حفاظت از کارون و تشکیل کمربند انسانی مقابل آن می‌گفتد که چگونه زنان و دختران دانشجو به آن‌ها گفته بودند که شما بیایید، ما جلوتر می‌ایستیم که آن‌ها نتوانند به شما آسیبی بزنند. در ماجرای اعتراضات مربوط به آب و تالاب هورالعظیم در خوزستان در سال ۱۴۰۰ دیدیم و شنیدیم که چگونه به خشونت و خون کشیده شد و صدای زنی که می‌گفت «شما آبتان را که نبردند، خاکتان را که نبردند، مظاهرات سلمیه» بلند باقی ماند و جاودانی شد در تاریخ خوزستان و در مسائل مربوط به آب. در مورد گاوخونی و زاینده‌رود هم همین‌طور است، می‌بینید که زنان روستای ورزنه کفن‌پوش و کنشگرانه باوجود همه محدودیت‌ها جلوی صفوف آمدند. شاید ما در ایران حرکت و جنبشی زنانه برای مطالبه‌گری در عرصه منابع آب یا محیط‌زیست از سوی زنان مشابه آنچه در هند یا همین ایتالیا که من زندگی می‌کنم در ایران سراغ نداشته‌ایم، ولی باید به این موضوع توجه داشته باشید که فضای کنشگرانه و مطالبه‌گردی در عرصه محیط‌زیست و آب برای مردان هم وجود نداشته، اساسا فضای امنیتی و میلیتاریزه مانع از هر فعالیتی شده است.

اما اینکه پرسیدید در چنین فضایی چه امیدی می‌توانیم به تغییر داشته باشیم، باید گفت وقتی معضلات محیط‌زیستی و برخاسته از مشکلات آب نظیر فرونشست زمین و برداشت از آب‌های زیرزمینی یا ریزگردها یا نظایر آن چنان شده که در همه شهرهای بزرگ و کوچک شاهد آن هستیم، مردم دیگر نمی‌توانند بی‌تفاوت بمانند. حتی اگر بی‌تفاوت باشند هم نمی‌توانند، و البته دغدغه محیط‌زیست یک دغدغه جهانی شده است. بحران بسیار بزرگ شده است، به این دلیل که مساله زندگی روزنه‌اشان شده است. مساله حضور زنان دغدغه مردم شده است. برای نمونه ببینید در جریان برگزاری کوپ ۲۷ چقدر نامه نوشته شده و چه میزان امضا جمع شد و از حضور اندک زنان در کوپ۲۷ و در سازمان جهانی تغییر اقلیم انتقاد شد و از اینکه از زنان تحصیلکرده در عرصه محیط‌زیست در برنامه‌ریزی‌های مربوط به آنچه در مورد تغییر اقلیم لازم است بهره‌ برده نمی‌شود. بنابراین چشم‌انداز پیش‌روی ما این است که هر حکومتی در آینده ایران باشد، بدون منابع و بدون آب هیچ حرکتی نمی‌تواند داشته باشد. اگر قرار باشد بیابانی به وسعت ایران به فرزندانمان به ارث برسد چه ارزشی دارد؟ بنابراین برای اپوزیسیون ایران محیط‌زیست باید بسیار حیاتی و دارای اولویت باشد. بدون محیط‌زیست بحث‌های مربوط به حقوق‌بشر معنا پیدا نمی‌کند. دسترسی به آب و انرژی پایدار از‌جمله فاکتورهای مهم در رفع فقر و از جمله مسائل حقوق‌بشر است. هیچ جریان سیاسی نمی‌تواند بگویند آب و محیط‌زیست اولویت ندارد یا فانتزی است. برنامه‌نویسی‌ها و برنامه‌سازی‌های برای آینده ایران بدون درنظر گرفتن محیط‌زیست و آب و مساله زنان ممکن نیست. من حتی معتقدم حل مساله زنان که پاشنه آشیل جمهوری اسلامی ایران است و مساله آب و محیط‌زیست، همه مخرج مشترک با جمهوری اسلامی دارند و اگر ما به توانمند شدن زنان و به کارگرفتن زنان در تصمیم‌گیری‌ها به‌ویژه محیط‌زیست و‌آب بیندیشیم و هرچه ما زنان را قدرتمندتر کنیم، برای عبور از وضعیت فعلی ایران موثرتر می‌شویم. 

 

در راستای اشاره شما به اینکه بدون توجه به محیط‌زیست و آب نمی‌توان برای آینده ایران برنامه‌ریزی و چشم‌اندازی چه سیاسی چه اقتصادی ترسیم کرد، به نکته‌ای باید اشاره کنم. در ایران هر وزارتخانه‌ای عملکردی جداگانه دارد، گویی هر یک جزیره جزیره عمل می‌کنند. ما نیازمند تغییر ساختار دولت هستیم و نیازمند تشکیل دولت آب، یعنی دولتی که بتواند برای هر تصمیم اثرگذاری و تاثیری‌پذیری آن نسبت به آب را بسنجد فارغ از اینکه این تصمیم در حوزه فعالیت وزارت نیرو و جهادکشاورزی باشد، یا یک وزارتی که در ظاهر ارتباط مستقیمی ندارد. ما در همین روزها شاهد خشک شدن یکی از مهم‌ترین اکوسیستم‌های کشورمان یعنی دریاچه ارومیه هستیم. در چنین شرایطی چگونه باید از پس حل این بحران‌ها برآییم، درحالی‌که زنان به‌عنوان نیمی از جامعه و نیمی از ذی‌نفعان آب در تصمیم‌گیری برای آن نقشی ندارند و در عین حال برای برون رفت از یک بحران با فکر و نگاهی که بحران به وجود آورده نمی‌توان امیدی داشت؟

ببینید نمی‌خواهم ناامیدانه این پرسش را پاسخ بدهم و این ربطی به خوش‌بینی یا بدبینی ما ندارد. ما از دل جمهوری اسلامی نمی‌توانیم شاهد هیچ تصمیم‌گیری مهم و موثری که بتواند بحران موثر محیط‌زیستی ایران را تغییر دهد باشیم. اینطور هم نبوده که بروز این شرایط و بحران محیط‌زیستی و آب وابسته به یک وزیر و یک دولت بوده باشد. این نگاهی است که در ۴۰ – ۴۵ سال اخیر حاکمیت به محیط‌زیست و منابع طبیعی داشته است. شما ببینید چه در میان‌مدت و چه در بلندمدت، این حکومت چه راهکاری برای حل مسائل محیط زیست داشته‌است؟ فقط مساله آب نبوده است، در معضل آلودگی هوا هم همین‌طور بوده است. اتفاقا در دوره‌هایی بیشترین وفاق و بیشترین پول هم بوده، ولی هیچ‌کدام از معضلات محیط‌زیستی نظیر آلودگی هوا، آلودگی آب و خاک یا مشکل آب را نتوانسته‌اند حل کنند. ببینید در همه این سال‌ها صدای کارشناسان بلند بوده است که ۸۰ تا ۹۰ درصد آب مصرفی کشور را کشاورزانی مصرف می‌کنند که نقش آن‌ها در تولید ناخالص داخلی ۱۱ تا ۱۲ درصد است. بعد برای این وضعیت، کوچکترین تغییری برنامه‌ریزی و انجام نشده است. همین الان می‌شنویم که هر دو دقیقه یک کشاورز کار و زمین خود را رها می‌کند و در آینده نزدیک امنیت غذایی ایران هم به خطر می‌افتد. بنابراین با جابه‌جاکردن افراد مشکلی حل نمی‌شود، مشکل ما در ایران قانون و تخصص یا پول هم نبوده است، گو اینکه در دوره‌هایی همه این‌ها هم در کنار هم بوده است.

مشکل ما نگاه حاکمیت به منابع طبیعی و آب است که نگاهی مصرفی و کالایی و کوتاه‌مدت است. وقتی می‌گویند بیایید این تالاب را خشک کنید و پتروشیمی به‌جای آن احداث کنید، به‌وضوح می‌بینید که نگاه حاکم به اثر فوری ساخت پتروشیمی و شغل و پولی است که این صنعت ظرف ۵ تا ۱۰ سال می‌دهد، نه اینکه به آینده چشم داشته باشد که این کار و صنعت چه بلایی بر سر منطقه می‌آورد و چه اشتغال‌هایی که از توریست و طبیعت‌گردی از دست می‌رود. شما به بودجه سال ۱۴۰۲ نگاه کنید. در همین بودجه از بیش از ۴۰۰ طرح ارزیابی محیط‌زیستی حذف شد و سازمان محیط‌زیست هم مثل مترسک ایستاده بود و گاه خودش در افتتاح آن طرح‌ها شرکت می‌کرد. بنابراین به تغییر در این ساختار و در حکومت جمهوری اسلامی برای بهبود شرایط آب و محیط زیست امیدی ندارم. 

 

در تابستان ۱۴۰۰ مصاحبه‌ای با مدیر آب منطقه‌ای خراسان رضوی داشتم و او این تعبیر را به کار برد که «کاری که ما با ساخت دو پتروشیمی بزرگ در نیشابور و برجای گذاشتن دشت بحران‌زده نیشابور کردیم، چنگیزخان مغول در حمله به نیشابور و با خاک یکسان کردن آن نکرد، زیرا او دست‌کم آب را از نیشابور نگرفت.» بنابراین آنچه می‌توان برداشت کرد از وضعیت موجود ایران و رفتار جمهوری اسلامی، چه با تصمیم‌های تک‌جنسیتی و چه با هر نوع برنامه‌ریزی، این است که این ساختار حاکم فقط در حال برجا گذاشتن یک سرزمین سوخته بدون آب و منابع طبیعی برای آیندگان است. 

متاسفانه این گزاره این حقیقت دارد. چیز دیگری هم هست و آن اینکه ما عملا به‌عنوان شهروندانی که در این سرزمین زندگی می‌کنیم نمی‌توانیم بی‌تفاوت رفتار کنیم و تلاش برای تغییر وضعیت. تلاش برای مطالبه‌گری. 

برای اینکه دیده‌ایم مثلا در مورد پتروشیمی میانکاله همین حضور مردم سبب شد در ظاهر فعالیت کمتری صورت بگیرد، یا در مورد طرح بهشت‌آباد و خرسان، ۳ سال‌ این پروژه‌ها برای اجرا روی میز بود، ولی مطالبه‌گری مردم و طرح شکایت فعالان محیط‌زیستی مانع از اجرای آن به سهولت شده، یا در مورد افتتاح سد چرمشیر شاهدیم که این سد به‌راحتی سد گتوند افتتاح نشد و حتی مشاوران وزرا هم سکوت نکردند و دست‌کم برای افتتاح آن، اسناد و مدارکی منتشر شد، زیرا آن‌ها هم می‌دانستند که بعدها ممکن است در قبال افتتاح این پروژه‌ها از سوی مردم مواخده شوند. 

اما این را هم درنظر داشته باشیم که محیط‌زیست در سیاست و اقتصاد گره خورده است و ما در ایران نظیر کشورهای توسعه‌یافته، سندیکا یا حزب و رسانه مستقل نداریم که بتوانند فراخوان بدهند و تظاهرات یا اعتصاب هدفمند تدارک ببیند. خاطرم هست در همان سال نخستی که وارد کشور ایتالیا شده بودم، دو رفراندوم برگزار شد. در یک رفراندم از مردم پرسیدند که آیا مدیریت آب دولتی باشد یا خصوصی؟ و در رفراندم دیگر از مردم پرسیدند که آیا شما انرژی هسته‌ای می‌خواهید یا خیر؟ ما در ایران به چنین حدی نخواهیم رسید، مگر نهادهای مستقل وجود داشته باشند و در تصمیم‌گیری‌های کلان مشارکت داده شوند. بنابراین ما در ایران شاهد حلقه‌های معیوبی هستیم که در حال مصرف سرزمین هستند و فقط ما می‌توانیم روی جاهای کوچکی از این سیستم دست بگذاریم، ولی واقعیت این است که همه چیز تحت تصمیم‌های حاکمیتی است و تا حاکمیت تغییر نکند این وضعیت محیط زیست است. 

 

زبانم بند می‌آید. ما فقط شاهد مرگ سرزمینمان هستیم. 

نکته‌ای را می‌گویم می‌توانید در مصاحبه بیاورید یا نه. من مدت‌ها کنشگر حوزه زنان و کودکان بودم، اما بعد به‌دلیل تحصیلات و تجربه‌ای که در حوزه محیط‌زیست داشتم، با خودم گفتم فعالیتم را به این حوزه منتقل می‌کنم. به این ترتیب می‌توانم از رنجی که برای روایت مسائل زنان و کودکان می‌برم خود را رها کنم. تصورم این بود وقتی در مورد محیط‌زیست کار کنم، با مسائل آکادمیک طرف می‌شوم و دیگر آن رنج مسائل انسانی را متحمل نمی‌شوم، اما در حوزه محیط‌زیست واقعا با رنجی تمام‌نشدنی مواجه شدم. ببینید، همین الان که دریاچه ارومیه خشک شده است، شما با درد و رنج یک انسانی مواجه نیستید، زیرا انسان می‌تواند برود در دادگاهی شکایت کند و حقوق خود را مطالبه کند، اما تالاب و دریاچه که نمی‌تواند چنین کند، آن تالاب از روی نقشه ایران حذف می‌شود، بنابراین ما با تضییع حقوق و مرگ اکوسیستمی مواجه هستیم که فرزندان ما دیگر آن را نمی‌بینند و زندگی هزاران نفر با آن گره خورده است. 

مساله آوارگی به سبب اقلیمی در ایران آن‌قدر اهمیت پیدا کرده که حتی در اسناد تحقیقی خاورمیانه ذکر شده است. اینقدر این بحران جدی است و وجود این ۲۲ میلیون حاشیه‌نشین مساله است، که می‌تواند فاجعه‌ای به بار بیاورد. بعد معلوم نیست حکومت در کجا قرار گرفته است، زیرا اگر عاقلانه نگاه کند می‌بیند که توجه به محیط‌زیست برای ماندگاری خودش هم مهم است. 

 

باوجود این ما هیچ اعتراضی به وضعیت محیط‌زیست نمی‌بینیم. در همین یکسال اخیر که با خیزش اعتراضی مردم ایران عملا توجه به مسائل محیط زیستی و مشکلاتی نظیر خشک‌شدن دریاچه ارومیه به حاشیه رفته و از اولویت آن کاسته شده است. در ایران طبیعتا فشارها بیشتر است، ولی حتی اپوزیسیون هم هیچ درکی از معضلات و اهمیت توجه به مسائل آب و محیط‌زیست ایران ندارد و در اعتراضاتش چیزی نمی‌بینیم. 

ببینید این‌طور نیست که شما می‌گویید. فقط در ماه آگوست امسال دست‌کم ۱۰ تظاهرات کوچک و بزرگ در ایران حول محور آب شکل گرفته است. در خوی مردم حتی فرمانداری را به اشغال و حضور خود درآوردند، زیرا آب برای چند روز قطع شده بود. در ارومیه شب‌نامه پخش کردند و اعتراض‌ها و تجمع با خشونت مواجه شد، در محل اجرای پروژه خرسان مردم جمع شدند و ساز و دهل زدند، در گلستان پیرو افزایش گرد و غبار و آبرسانی با تانکر اعتراض کردند. در خوزستان در جوار هورالعظیم و در زابل پیرو وضعیت هامون، مردم اعتراض کرده‌اند. شاید این اعتراض‌ها کوچک بوده باشد و نباید ما انتظار داشته باشیم که جمعیت وسیعی به این دلیل به خیابان بیاید. 

 

 اگر ما شاهد این حساسیت نزد مردم هستیم، اگر شاهد چنین فعالیت‌هایی در میان مردم هستیم، پس چرا کشاورزان آذربایجان غربی در‌حالی‌که می‌دانستند و از نزدیک در حال رویت خشک شدن دریاچه ارومیه بودند، نسبت به سال قبل گوجه بیشتری کاشتند. در‌حالی‌که گوجه از محصولات پرآب‌بر است و اساسا باید کشت آن در محدوده و حوضه آبریز دریاچه ارومیه به یک سوم میزان کنونی کاهش پیدا کند. چطور می‌شود که خود مردم سرزمینی به نابود کردن آن اقدام کنند؟ این تعارض در رفتار مردم را چطور ارزیابی می‌کنید؟

این حرف شما دو سویه مهم دارد؛ یکی مسوولیت ‌پذیری شهروندی است که البته به آموزش و توانمندسازی نیازمند است که هر فردی با آگاهی بداند چه‌کار می‌کند و چه تاثیری بر پیرامون خود محیط زندگی خود می‌گذارد، سویه دیگر آن این است که آیا زیرساخت برای انتخاب متفاوت برای شمای کشاورز ساکن آذربایجان غربی وجود دارد که بتواند تصمیم بگیرید محصول کم‌آب‌بری بکارید؟
بگذارید مثالی ساده از تهران برایتان بیاورم، در مورد تفکیک زباله. شما در تهران که پایتخت است در چند منطقه تهران امکان تفکیک زباله و بازیافت آن را دارید؟ در چنین شرایطی شهروند می‌گوید در این آپارتمان کوچک ۴۰ یا ۵۰ متری مگر من چقدر جا دارم که حالا بیایم و فضایی را هم به تفکیک و جداسازی زباله اختصاص دهم. این یک مثال ساده بود. چندی قبل در حساب شخصی توییتری‌ام تجربه به‌کارگیری سلول‌های خورشیدی شفاف تولید برق در اسپانیا را به اشتراک گذاشته بودم. فردی از ایران از من پرسید آیا این امکان وجود دارد که ما هم بتوانیم این تکنولوژی و این محصول را بخریم و پیاده‌سازی کنیم. واقعیت این است که برای یک فرد در اسپانیا بسیار ساده است که در مواجهه با چنین امکانی بیاید و به سادگی آن را از طریق سایت‌های سفارش محصول تهیه کند و بعد یا خودش با سرعت بالای اینترنت در یوتیوب نحوه به‌کارگیری آن را آموزش ببیند و یا از شرکت‌هایی بخواهد که بیایند و این محصول را برایش نصب کنند. کل این پروسه در فاصله دو هفته انجام شدنی است، اما در ایران و با آن وضعیت اینترنت و با محدودیت‌های برخاسته از تحریم‌های اقتصادی، اساسا چنین خریدی ممکن است؟

حال فرض کنید در آذربایجان غربی کشاورز یا کشاورزان بدانند که نباید گوجه‌فرنگی بکارند. آیا زیرساخت و بستر آنکه چه محصولی را به‌جای گوجه‌فرنگی بکارند و در قبال این همکاری چه حمایتی دریافت می‌کنند وجود دارد؟ آیا ساختار جهادکشاورزی برای چنین کشاورزانی برنامه‌ریزی دارد؟ آن کشاورز ناگزیر است زندگی خود را بگرداند و ناچار است پول قسط و خیلی هزینه‌های دیگرش را تامین کند. 

 

خب واقعیت این است که همه‌چیز در ایران در چرخه‌های معیوبی گرفتار شده‌اند و عموما هرکسی منتظر است ببیند دیگری کاری می‌کند یا نه؟

دقیقا. هیچ‌کس هم دانشی ندارد. ببینید الان مدت‌هاست که درباره آسیبی که به بلوط‌های زاگرس وارد شده هشدار داده می‌شود. زاگرس‌نشینان برای تامین لقمه نانی بلوط‌ها را قطع می‌کنند تا از آن زغال تهیه کنند یا سنجابی بگیرند و آن را در بازار بفروشند. تا چه میزان بستر ایجاد مرغداری‌های صنعتی یا کشت گیاهان دارویی فراهم شده است که آن روستایی زاگرس‌نشین ترغیب شود فعالیت خود را تغییر دهد؟ در همین تابستان گذشته که همه گرفتار اطفا حریق جنگل‌های زاگرس بودیم، این سوال مطرح بود که مشاغل جایگزین برای مردم استان‌های ایلام، کرمانشاه و کردستان چه شد؟ بازارچه‌های مرزی که می‌توانست موجب توانمند شدن اقتصاد مردم منطقه شود ببینید به چه چیزی تبدیل شده است. همه این مسائل درهم تنیده و به هم پیچیده است. فقط این نیست که مردم بخواهند کاری بکنند، در سطح کلان باید تصمیم‌های سخت گرفته و اجرا شود.
ما در خارج از ایران متخصصان بسیار زیادی داریم، اپوزیسیون می‌تواند فراخوان بدهد و از همه این متخصصان دعوت کند تا بیایند و برای برون‌رفت از موقعیت ایران از تخریب محیط‌زیست شبیه‌سازی کرده تولید محتوا کنند و سند بسازند و بر پایه آن برنامه عمل بدهند. در غیر این‌صورت، با توسعه آمرانه از بالا به پایین فقط آنچه از منابع طبیعی ایران باقیست از بین می‌رود. پیاده شدن الگوی چین در ایران آن هم با اقتصاد تک‌قطبی و تک‌محصوله‌ای که ما داریم فقط ایران را نابود می‌کند. ضمن آنکه تاکید می‌کنم دولتی در ایران در کار نیست، یک سیستم مافیایی است که در حال عمل کردن است، وگرنه سیستمی سیاسی که کوچکترین وظیفه‌ای در قبال مردم و شهروندانش برای خود قائل نیست که نامش حکومت نیست. عملا یک قدرت مافیایی است که روز‌به‌روز چاق‌تر می‌شود. 

به این نکته توجه داشته باشیم که در ایران تسلط بر آب یک تسلط میلیتاریزه است و این تسلط بوده که نهاد قدرت توانسته با آن توسعه را هدایت کرده و بگوید به چه سمتی برود، توانست با این ابزار قدرت پراکنش جمعیت را در کجا توسعه دهد. این تسلط میلیتاریزه بود که تعیین کرده امکان توسعه را به کجا بدهد و از کجا بگیرد. این تسلط میلیتاریزه تعیین کرده که از آب به‌عنوان ابزار درآمدی استفاده کند و در شرایطی که خوزستان آب نداشت به گروه‌های رادیکال در عراق آب را بفروشد، یا در همین امسال شاهد بودیم که چگونه با مدیریت آب سد بالادست در سقز، مسیر رودخانه خشک شده را به آب بستند تا جمعیت و مردم نتوانند برای سوگواری و سالگرد مرگ مرحوم مهسا امینی به قبرستان شهر برسند. 

مساله آب برای حکومت آن چیزی نیست که ما از شیر آب و دوش حمام در خانه‌امان می‌بینیم، بلکه آن چیزی است که دسترسی به سرچشمه‌ها و تونل‌های انتقال آب و ابراز ثروت است که در هر‌جای دیگر دنیا در خدمت و اختیار مردم است، اما در ایران در خدمت و اختیار حکومت برای مقاصد سیاسی خودش. به همین دلیل هم عرض می‌کنم که این حکومت از ماجرای آب کوتاه نخواهد آمد و حتی حیثیت و خاک را هم بابتش می‌دهد. مگر در مواجهه با اردوغان ندید که چه کردند؟ ما به‌زودی ارس و دشت مغان را از دست خواهیم داد. در‌حالی‌که ایران می‌توانست همسو با همان عراق و سوریه در مورد سیاست‌های بالا‌دستی در ترکیه از سدسازی‌های این کشور جلوگیری کند، یا در مورد طالبان که می‌توانستیم یک سیاست برد برد برای مردم دو سوی هیرمند و تالاب‌های بین‌المللی هامون داشته باشیم وضع به همین منوال است. 

این حکومت حتی با آب باج می‌دهد. ببینید در همین آذربایجان شرقی و غربی چقدر نماینده‌های مجلس برای گرفتن رای، مجوز چاه‌های عمیق را هبه می‌کردند. برای همین مساله آب، یک مساله مهمی است که ما از هیچ سویه آن نمی‌توانیم به راحتی بگذریم و بیرون بیاییم.

از: ایران وایر 

 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.