فرمان خشکاندن دریاچهها، بحران آب، فرسایش خاک، تولید ریزگردها، نشست زمین و بطور کلی تخریب محیط زیست درایران موقعی صادرشد که بعد ازاستقرارجمهوری اسلامی، سیاست خودکفائی کشاورزی وامنیت غذائی، با شعارقطع وابستگی به خارج وحفظ استقلال کشور، بعنوان سیاست استراتژیک حکومت جدید برگزیده شد. نمیتوان پذیرفت که سیاستگذاران جمهوری اسلامی ازنتایج شوم این سیاست منسوخ دردوران معاصر بی اطلاع بودهاند. آنان میراث دارسیستم اداری رژیم قبلی بودند که اسناد معتبری برای برنامه ریزی فراهم کرده بود و کارشناسان خبره آنروزهم تماما ازکشورخارج نشده بودند اما ادامه سیاست خود کفائی حتی بعد ازآنکه نتایج مخرب آن با بحران آب آشکارشد بیانگرآنست که تامین امنیت غذائی ازالزامات سیاست صدورانقلاب و بحران آفرینی برای ادامه حکومت اسلامی است.
کلانتری وزیرکشاورزی دولت رفسنجانی میگوید: «یکی ازاستادان بدیدن من آمد وگفت دریاچه ارومیه در۱۵ سال آینده خشک خواهد شد، حساب کرده بود، همانطورهم شد». این مساله ۳۰ سال قبل مطرح شده یعنی زمانی که تخریب محیط زیست تازه شروع شده بود ومی شد جلوی فاجعه راگرفت اماحفظ نظام یعنی «اوجب واجبات» برای اسلامیون وایدئولوژی قدرت محورادامه سیاستهای ویرانگر را تجویزمی کرد.
قبل ازانقلاب مطالعات آمایش زمین درایران توسط چندین موسسه معتبرفرانسوی وآمریکائی انجام گرفته بود. براساس تحقیقات آن موسسات حرفهای «ایران اگربخواهد درگندم خودکفا بشود باید گوشت وارد کند و اگرمی خواهد درگوشت خودکفا بشود باید گندم وارد کند زیرا آب وخاک موجود ایران ظرفیت تولید همزمان نان برای بیش از۵۰ میلیون نفر انسان وعلوفه وخوراک دام و طیور برای تولید گوشت مصرفی آن انسانها را ندارد».
منظورازسیاستگذاران جمهوری اسلامی، فلان روضه خوان ازدنیا بی خبرنیست که ازحکومتداری چیزی نمیفهمد بلکه منظورازکسانی است که بعدازجنگ جهانی دوم برای ایجاد حکومت اسلامی درایران مبارزه کرده درمراکزعلمی و دانشگاههای بزرگ دنیا تحصیل کرده، برای رسیدن به قدرت با دولتهای خارجی توافق محرمانه نموده وازسیاست شاه مبنی بر «استفاده ازاسلامیون علیه کمونیستها» بهره مند میشدند ومعتقد به اسلام سیاسی بودند. آنان تجربه دوران مصدق را داشتند و میدانستند که اگر با غرب سرناسازگاری داشته باشند، تحریم ومنزوی خواهند شد اما حاضربودند برای تحقق رویاهای ایدئولوژیک خود، میلیونها انسان را قربانی بکنند. آنان مخالف توسعه بودند و تحریم را زمینه سازخودکفائی میدانستند.
کشوری که ۱۰٪ ثروت جهان را درخود دارد وصاحب دومین ذخایر نفت وگازدنیا میباشد، چراباید بدنبال خودکفائی کشاورزی باشد و با ازبین بردن ذخایرآب وتخریب خاک خود چغندرقند بکارد؟ درحالیکه قیمت جهانی شکرتقریبا با قیمت نفت خام برابراست. خودکفائی کشاورزی درکشورخشکی که روی دریائی ازنفت و گازقرارگرفته هیچ دلیل و توجیه اقتصادی ندارد و تنها دلیل تصمیم برای خودکفائی غذائی درآن کشور، سیاسی وایدئولویک میباشد.
یادمان نرفته است که بعدازگروگان گرفتن دیپلماتهای آمریکائی درتهران، وقتی آمریکا روابط خود را با ایران قطع کرد، خمینی گفت: «آمریکا اگردرعمرخودیک کارخوب کرده باشد، آنهم قطع رابطه با جمهوری اسلامی است». خمینی وطرفدارانش درپی مبارزه با استکبار جهانی بودند و برای آن احتیاج به تامین غذا در داخل داشتند. جمهوری اسلامی با این ایده شروع شد وبا توسل به «النصربالرعب» وایجاد وحشت، خود را تثبیت کرد وسپس شروع به بحران آفرینی در داخل و خارج نمود. بنا براین با قاطعیت میتوان گفت که خشکاندن دریاچه ارومیه نیزیک تصمیم سیاسی بود تا خطرمخالفت آذربایجانیها با جمهوری اسلامی را خنثی بکنند. یعنی جمهوری اسلامی آذربایجان را تبدیل به آزمایشگاه خودکفائی کشاورزی برای ایران کرد وازاین طریق، طرح نابودی آذربایجان وآذربایجانی را به اجرا گذاشت.
بطورکلی بعد ازانقلاب، دشمنی حزب اللهیهای جمهوری اسلامی ایران با آذربایجانیها ریشه درمخالفت آذربایجانیها با ولایت فقیه دارد. رهبران جمهوری اسلامی وپیروان خمینی ولایت فقیه راستون خیمه انقلاب اسلامی میدانستند اما بلافاصله بعد ازاستقرارجمهوری اسلامی درایران، آذربایجانیها به پشتوانه نقش تعیین کنندهای که در سرنگونی رژیم شاه داشتند، با قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان و ولایت فقیه مخالفت کردند. در تابستان پرالتهاب ۱۳۵۸، درروزهائی که شهرتبریزشاهد تظاهرات میلیونی آذربایجانی هاعلیه اختیارات ولی فقیه بود، خمینی بهمراهی پسرش احمد ومغزمنفصلاش علی اکبرهاشمی رفسنجانی، به خانه آیت اله سید کاظم شریعتمداری مجتهد بزرگ آذربایجان درشهرقم رفت وشخصا او را تهدید کرد که: «شورای انقلاب بمباران تبریزرا تصویب کرده واگر تبریزآرام نشود، بمباران خواهد شد».
بعد ازسرکوبی طرفداران شریعتمداری درآذربایجان است که فعالین مدنی آذربایجان بصورت انبوه به اتهامهای تبلیغ علیه امنیت کشو، تبلیغ پان ترکیسم وفعالیت تجزیه طلبانه بازداشت، شکنجه وزندانی میشوند. ازهمان موقع سرکوب جامعه مدنی آذربایجان بی وقفه ادامه داشته حتی وقتی طرفداران محیط زیست را که خواهان نجات دریاچه ارومیه بودند، دستگیر میکردند، دراداره اطلاعات تبریزهنگام بازجوئی به آنان میگفتند که «دریاچه ارومیه بهانه است وشما دارید پان ترکیسم تبلیغ میکنید» وحالا هم که دریاچه خشک شده است، حرف زدن درباره خشکاندن دریاچه ارومیه را، حتی درشبکههای مجازی، به تحریکات کشورهای خارجی نسبت میدهند ونگاه امنیتی به دریاچه دارند.
بغیرازسیاستهای اقتصادی غلط جمهوری اسلامی، انگیزههای غیرانسانی ماموران امنیتی جمهوری اسلامی هم به خشکاندن دریاچه ارومیه درآذربایجان علاوه میگردد. دستگاههای امنیتی هرتهدیدی را یک فرصت حساب میکنند. مدیران امنیتی جمهوری اسلامی که ادامه دهنده سیاستهای ساواک سابق بودند، ترکها را تهدیدی برای حکومت مرکزی میدانستند ازاین روی خشک شدن دریاچه ارومیه رافرصتی برای ازبین بردن خطر ترکها دیدند و پروسه خشکاندن دریاچه ارومیه راتسریع نمودند. آذربایجان را که انبارخشکبار و تولید کننده عمده کشمش، بادام، گردو و زرد آلو بود، به محل کشت محصولات آب بر نظیر یونجه، چغندرقند وسیب تبدیل کردند که به گفته مدیر کل آب آذربایجان غربی، ۵۸٪ آب موجود در آذربایجان غربی را فقط این سه محصول مصرف میکنند. تمام زمینهای دیم ومراتع را تغییر کاربری داده وبه مزارع آبی آنهم با آبیاری سنتی تبدیل کردند و مساحت زیرکشت را از۳۰۰ هزار هکتار به ۶۸۰ هزارهکتاررساندند. (کارشناسان مستقل، سطح زیرکشت در آذربایجان غربی را ۸۰۰ هزارهکتار برآورد میکنند)
قبل ازانقلاب بطورسنتی درشهرارومیه، هرسال هنگام برداشت محصول «جشن انگورچینی» برگزارمی شد واکنون استاندارآذربایجان غربی بصورت کمیک جشن برداشت گوجه فرنگی برگزارمی کند که یک محصول پرآب بر و غیر راهبردی است.
جمهوری اسلامی برای مدیریت آب کشور، در۱۶ اسفند سال ۱۳۶۱ قانونی تحت عنوان «توزیع عادلانه آب» تصویب کرد که بهره برداری و تصمیم گیری درباره کلیه آبهای کشور را به وزارت نیرو واگذار میکند و وزیر نیروقانونا حق دارد هرگونه دخل وتصرفی را درمورد تمام آبهای سطحی وزیرزمینی کشورانجام دهد. درکشوری که تاریخاش پراست ازجنگهای خونین برسرآب، سپردن اختیارات آب کشورتنها به یک نفر، بمعنی آزاد گذاشتن دست غارتگران برای غارت منابع آب کشوربوده است. وزیری که اختیارات تام دارد حتی اگرعلمی فکر کند، یک تصمیم غلط یا اشتباه او میتواند فاجعه بارباشد، حال وزیری را درنظربگیرید که برای شروع هرپروژهای بجای تحقیق، استخاره میکند.
بعد ازتصویب این قانون بود که درتمام وزارتخانهها وادارات آب و برق استانها، شبکهای ازسوء استفاده کنندگان از آبهای کشور، شکل گرفت که بعدا به «مافیای آب» معروف شد. سراین شبکه درقرارگاه خاتم الانبیاء قراردارد و کارش با استفاده از رانت دولتی، ساختن سد، فروش آب وانتقال آب ازحوزهای به حوزه دیگربوده وهرسال میلیاردها دولار ازبودجه دولت پول میگرفتند وحالا که با اقدامات خود ابربحران آب درکشوربوجود آوردهاند، با پروژههای عظیم، به انتقال آب از دریای عمان به استانهای مرکزی و شرقی ایران وشیرین کردن آب دریا شروع کردهاند. هم اکنون قیمت یک بطری آب معدنی درتهران ۱۵هزار تومان است، شیرین کردن آب دریای عمان وانتقال آن، با هزینههای سرسام آور، به مشهد و اصفهان که هر کدام هزارکیلومترازدریای عمان فاصله دارند، قیمت آب را گران تر خواهد کرد.
شیرین کردن یک مترمکعب آب دریا بین یک و نیم تا دو دولار هزینه دارد و انتقال آن به فاصله هزار کیلومتری نیز بیش ازدو دولارهزینه برمی دارد این هزینهها ازبیت المال پرداخت خواهد شد و پول آن به جیب مافیای آب خواهد رفت. درضمن لوله گذاریها هم طبیعت مسیرانتقال آب را تخریب خواهد نمود.
درمیان مسئولان جمهوری اسلامی، عیسی کلانتری اکنون منتقد خشکاندن دریاچه ارومیه شده است و ازدریاچه سابق ارومیه حرف میزند. آیاعیسی کلانتری نقش منتقد را بعهده گرفته تا ابتکار مخالفت با خشکاندن دریاچه ارومیه بدست مخالفان واقعی جمهوری اسلامی ایران نیافتد؟ لازم به یاد آوری است که پل میانگذردریاچه ارومیه بنام برادرکشته شده او، موسی کلانتری نام گذاری شده وخودعیسی کلانتری هم ازسال آخردولت میرحسین موسوی تا پایان دولت اول محمد خاتمی بمدت ۱۳ سال وزیرکشاورزی بوده بعد ازآن معاون رئیس جمهورورئیس سازمان حفاظت ازمحیط زیست شده و ازده سال پیش هم رئیس ستاداحیاء دریاچه ارومیه بوده است واکنون رئیس تشکیلات «خانه کشاورز» میباشد ولی میگوید که «ما نادان بودیم». آیا ادعای نادان بودن عیسی کلانتری را آدم عاقلی قبول میکند؟ او که درمعتبرترین دانشگاههای آمریکا تحصیل کرده ودردوره وزارت اوتعداد سدهای کشوراز۱۹ به ۲۰۱ سد مخزنی افزایش یافته، نادان است؟ همه میدانندکه تکنوکرات هائی نظیرعیسی کلانتری درجمهوری اسلامی، مجریان آگاه سیاستهای ایدئولوژیک رژیم اسلامی هستند. حال، گذشت زمان نشان خواهد داد که عیسی کلانتری برای جبران خطاهای گذشته خود درکنار مردم خواهد ایستاد و یا همچنان ازموضع انتقادی، توجیه گرسیاستهای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی خواهد ماند و نقش سوپاپ اطمینان را بازی خواهد کرد؟
درسال ۱۳۹۳ دریاچه عملاخشک شده بود وفقط درفصلهای بارندگی اندکی آب در آن جمع میشد ولی در ۹ سال گذشته وزارت نیرو به فروش آب ادامه میداد، وزارت کشاورزی زمینهای دیمی رابه مزارع آبی تبدیل میکرد و سازمان حفاظت ازمحیط زیست هم مجوزتاسیس کارخانه قندوحفرچاه عمیق صادرمی کرد ووزارت صنعت ۵ کارخانه قند درآذربایجان غربی تاسیس میکرد که فقط سه ماه درسال، بعد ازبرداشت چغندرقند کارمی کنند و اکنون نیزهمان سیاستهای ویرانگررا ادامه میدهند و نامش راگذاشتهاند تکمیل پروژههای ناتمام دولتهای قبلی. این اعمال نشان میدهند که اراده محکمی درراس حاکمیت برای خشکاندن دریاچه ارومیه وجود دارد و این اراده بعد ازعلنی شدن وجود مواد معدنی گرانبها دراملاح دریاچه محکمترهم شده است ومعدن خواران جمهوری اسلامی برای پتاسیوم و لیتیوم دریاچه ارومیه کیسه دوختهاند. رئیس قوه قضائیه میگوید: «وقتی منافع اقتصادی مطرح است نباید مسائلی مانند محیط زیست مانع فعالیت اقتصادی بشود».
آذربایجانیها ۲۰ سال است که به اشکال مسالمت آمیز به خشکاندن دریاچه ارومیه اعتراض میکنند به همه مسئولین مراجعه کردهاند، هزاران نفردر همین رابطه دستگیر وصدها نفربخاطر دفاع از بقای دریاچه ارومیه زندانی وشکنجه شدهاند اماعلی خامنهای که سیاستهای استراتژیک ایران را تعیین میکند وحتی راجع به سریالهای تلویزیونی هم نظر میدهد تا بحال حرفی درباره احیاء دریاچه ارومیه نزده است. این سکوت علامت رضا و بمعنی تائید است. مشاورسابق او پرویز کردوانی میگفت نباید آب شیرین با آب شوردریاچه ارومیه مخلوط شود وبه هدر برود واصرار داشت که دریاچه باید خشک شود وبه جای آن درخت پسته کاشته شود. همان زمان نظریه پردازان جمهوری اسلامی در دانشگاه تبریز نعره میزدند که «میخواهیم از شر دریاچه ارومیه خلاص بشویم».
مدیران امنیتی جمهوری اسلامی وقتی که میبینند حکومت درآذربایجان پایگاه اجتماعی ندارد، ماننداشغالگران، سیاست «تفرقه بیاندازوحکومت کن» را درپیش میگیرند وبه اختلافات ترک و کرد درآذربایجان غربی دامن میزنند و شرایطی را بوجود میآورند که کردها نگذارند ازمناطق کرد نشین، آب به طرف دریاچه جریان یابد. آب پشت سدهای مهاباد و بوکان راکد میماند و تبخیرمی شود اما مسئولین به بهانه مخالفت نمایندگان محل، نمیگذارند آب اضافه آنها به دریاچه ارومیه اختصاص یابد. استانداران، فرمانداران و نمایندگانی برای این مناطق گذاشتهاند که همگی شدیدا مخالف دادن حقابه واحیای دریاچه ارومیه هستند. درحال حاضر، احمد وحیدی وزیرکشورامنیتی کابینه ابراهیم رئیسی افراد بحران آفرین را مسئول اموراین منطقه کرده است.
جمهوری اسلامی همچنان به افزایش تولیدات کشاورزی وساختن سد درآذربایجان غربی اصراردارد، ادامه این روند نمیتواند به احیاء دریاچه منجرشود و مردم باید بدانند که جمهوری اسلامی دروغ میگوید و با سیاست افزایش تولیدات کشاورزی آب بر، درآذربایجان غربی، نمیخواهد دریاچه ارومیه را احیاء کند.
مسئولان حکومتی راست ودروغ را بهم میبافند وتغییرات اقلیمی، کاهش بارندگی، ضعف مدیریت، استفاده بی رویه ازآب و وجود چاههای غیرمجازرا دلایل خشک شدن دریاچه عنوان میکنند که البته هریک از این موارد مطرح هستند اما وقتی وزارتخانههای بزرگ اجازه نمیدهند قطرهای آب وارد دریاچه شود، طبیعی است که دریاچه خشک میشود یعنی دلیل اصلی خشک شدن دریاچه، جلوگیری ازورود آب به دریاچه ارومیه است. حوضه آبخیز دریاچه ارومیه ۵,۵ میلیارد مترمکعب آب تجدید پذیر دارد و با ۳,۴ میلیارد مترمکعب آب درسال میتوان دریاچه را درمدت ۱۰ سال احیاء کرد.
دریاچه نمک آمریکا (سالت لیک) درایالت یوتا، تقریبا دوقولوی دریاچه ارومیه است. مقامات آمریکائی وقتی دیدند آب دریاچه بعلت افزایش جمعیت درکنارآن کم میشود بلافاصله دست بکارشدند ونگذاشتند دریاچه خشک شود وحالا ایالت یوتا سالیانه درآمد هنگفتی ازبرداشت آرتمیا (میگوی آب شور) وچندین برابرآن ازتوریسم دارد و محیط زیست هم لطمه نخورده است. ستاد احیاء دریاچه ارومیه با کارشناسان احیای سالت لیک همکاری دانشگاهی داشت، چرا نگذاشتند تجربیات آنها درباره دریاچه ارومیه عملی گردد؟
چندی پیش من درمقالهای نوشته بودم که جمهوری اسلامی با نگاه امنیتی دریاچه ارومیه را خشک کرده است. بعداز انتشارمقاله من، فرمانده لشکرعاشورا درآذربایجان شرقی غیرمستقیم بمن جواب داد و بدون اشاره به مقاله من گفت: «خشک شدن دریاچه ارومیه امنیتی نیست، مدیریتی است». باید ازسرتیپ پاسداراصغر عباسقلی زاده پرسید که مگر درجمهوری اسلامی ایران مخصوصا درآذربایجان مدیرغیرامنیتی هم وجود دارد که تصمیمات غیرامنیتی اتخاذ کند؟
در آذربایجان غربی مشکلی بصورت اختلاف کرد و ترک وجود دارد که ازموانع بزرگ برای احیاء دریاچه ارومیه محسوب میشود و با سیاستهای نمایندگان حکومت، این مشکل هرروز بزرگترهم میشود. رهبران جمهوری اسلامی ایران، اهداف ضد مردمی دراستفاده ازمساله کرد برای منطقه دارند. دروغگوئی و کتمام حقایق توسط رژیم درباره مشکلات ومسائل سیاسی منطقه به ماموران امنیتی محلی اجازه میدهد که این اختلافات را تشدید نمایند وآشتی ناپذیر کنند تا ازموقعیت شغلی خود بسان بنگاه رانت هرچه بیشترسود ببرند.
مسئولان دولتی فکرغلطی را در میان کردها تبلیغ کردهاند، که چون جهت وزش باد تحت تاثیرجریان مدیترانهای از غرب به شرق است لذا خطری کردها را تهدید نمیکند، بدینجهت کردها بااحیاء دریاچه ارومیه مخالفت میکنند در صورتی که این فاجعه اکولوژیکی درسالهای آینده به شعاع چهارصد کیلومترریزگرد نمک پخش خواهد کرد ومناطق کردنشین را نیز ویران خواهد ساخت. استانداران کرد درآذربایجان غربی هم خودشان بخشی ازاین مشکل هستند، آنان با داشتن تمایلات آشکارقومگرائی آگاهانه به این منطقه اعزام شده اندوعلنا با احیاء دریاچه ارومیه مخالفت میکنندوتحت عنوان حمایت ازکشاورزان، حاضرنیستند حقابه دریاچه ارومیه را بدهند. اکنون محمد صادق معتمدیان استاندارآذربایجان غربی مخالف احیای دریاچه را مسئول کارگروه احیاء دریاچه ارومیه کردهاند، یعنی آتش افروز رابه آتش نشانی گماردهاند
نظربه این که خشکاندن دریاچه ارومیه یک تصمیم کلان سیاسی بوده، احیای آن نیز تنها با یک تصمیم کلان سیاسی و یک تغییر بزرگ درسیاستگذاری امکان پذیرمی باشد وغیرازآن هرچقدرمتخصصین وکارشناسان آب وخاک طرحهای احیاء پیشنهاد بکنند، دریاچه را احیا نخواهد کرد، چنانکه در۱۰ سال گذشته بعد ازتشکیل ستاد احیای دریاچه ارومیه، صدها کنفرانس وجلسه با شرکت کارشناسان داخلی وخارجی تشکیل شد و پیشنهادات فنی تجربه شده ارائه گردید اما سیاست خشکاندن دریاچه ارومیه همچنان ادامه یافت. کمکهای مالی سازمان ملل متحد (بگفته صدای آمریکا ۱۳۰ میلیون دولار) وکمک دولت ژاپن برای احیای دریاچه ارومیه، درفساد سیستماتیک ازبین رفت وکاری برای احیای دریاچه انجام نگرفت وهرکس هم خواست خدمتی انجام دهد، اتهام جاسوسی براو زدند واگرنکشتند، برکنارش کردند که یکی ازآنها کاوه مدنی است.
خبرنگاری ازکاوه مدنی، یکی ازبرجسته ترین متخصصان آب دردنیا، سوال کرد که چراشما مجبورشدید ازایران خارج بشوید؟ کاوه مدنی جواب داد که «من نتوانستم به یک سوال بازجوها جواب بدهم، ازمن میپرسیدند وقتی همه میخواهند ازایران فراربکنند وبروند توکه همه چیزدرخارج داشتی چرابه ایران برگشتی؟ من میگفتم که آمدم به کشورم خدمت بکنم اما آنها قبول نمیکردند ومی گفتند یا شنیدهای که درایران بچاپ بچاپ است وتوهم آمدهای که بچاپی و یا اینکه جاسوس هستی وتورا برای جاسوسی فرستاده اند».
طبیعی است که خشک شدن دریاچه ارومیه عواقب سیاسی واجتماعی گستردهای برای جمهوری اسلامی خواهد داشت آذربایجانیها خواهان احیای دریاچه ارومیه هستند وبراثردرخواستها واعتراضات مکررآنان بود که ستاد احیای دریاچه ارومیه ۱۰ سال پیش دردولت حسن روحانی تشکیل شد. این ستاد ازمهندسین ومدیران دولتی تشکیل شده بود اما ازسیاست شناس وجامعه شناس درآن ستادخبری نبود زیرامسئولان حکومتی نمیخواستند انگیزههای سیاسی خشکاندن دریاچه ارومیه علنی گردد و ساکنان اطراف دریاچه هم به عواقب اقتصادی، اجتماعی و بهداشتی کویرشدن منطقه آگاه بشوند، یعنی اجازه ندادند کارشناس توسعه پایدار، جامعه شناس روستائی ویا مدافع عدالت محیط زیستی درستاد احیاء حضورداشته باشد. آشکاراست که شکست بعضی ازپروژهها، بخاطرمطرح نشدن مسائل حاد سیاسی واجتماعی و نیز ناهماهنگی دستگاههای اجرائی بوده مثلا بخشی ازبودجه احیاء دریاچه مختص آموزش کشاورزان به شیوههای استفاده بهینه ازآب بود ولی آن بودجه خرج براه انداختن هیئتهای عزاداری تحت عنوان فعالیت فرهنگی شد.
چنانکه قبلا اشاره شدهدف سیاسی نهادهای امنیتی ازخشکاندن دریاچه ارومیه، ازبین بردن ویا کم کردن خطرآذربایجانیها برای جمهوری اسلامی ایران بوده است که بسیاراحتمال دارد نتیجه کاملا عکس آن را بگیرند. آنان حساب کردهاند که با انفجاربمب ۱۰ میلیارد تنی نمک باقی مانده درکف دریاچه و وقوع سونامی ریزگردهای نمک، آذربایجانیها مجبور به مهاجرت میشوند وکانون مخالفت با جمهوری اسلامی ازبین میرود ولی حساب نکردهاند که خشک شدن دریاچه ارومیه ممکن است به قیام عمومی آذربایجانیها منجرگردد.
درحوضه آبریزدریاچه ارومیه ۴۲ شهر و۵۲۰ روستا وجود دارد و طبق سرشماری سال ۱۳۹۵ بیش از ۷,۳ میلیون نفردراین منطقه ساکن هستند، با خشک شدن دریاچه که ۱۰ میلیارد تن نمک برجا میماند وشروع طوفانهای نمک، این جمعیت انبوه اولین قربانیان خشکاندن دریاچه ارومیه خواهند بود ویقینا ساکت نخواهند نشست.
فجایع محیط زیستی ازدوره هاشمی رفسنجانی نمایان شده. پایان جنگ ایران وعراق نقطه عطفی در تاریخ جمهوری اسلامی میباشد. با پایان خفت بارجنگ، فرماندهان سپاه پاسداران بیکارشده و ناراضی بودند، رژیم میبایست با دادن امتیازات مادی و مقام، آنان را راضی نماید تا علیه رهبران سیاسی شورش نکنند. ازطرف دیگرانبوهی ازماشین آلات سنگین که درزمان جنگ برای کشیدن راه، کندن سنگر، ایجاد خاکریز و زدن پل تهیه شده بودند، بلااستفاده مانده بودند، بدینجهت قرارگاه خاتم الانبیاء تاسیس شد و ماشین آلات جنگی مجانا دراختیارسپاه پاسداران قرارگرفت وتعدادی از فرماندهان بیکارشده بعد ازجنگ هم درقرارگاه مشغول بکارشدند که همزمان است با رهبرشدن علی خامنهای، وی طرفدارسرسخت خودکفائی درهمه عرصهها بوده و خواب تمدن اسلامی درپنج مرحله را میبیند، همزمان، هاشمی رفسنجانی بعنوان رئیس جمهور، دولت خود را «دولت سازندگی» نامگذاری کرد و گفت: «هیچ رودخانهای نباید بدون سد باشد»، بدینسان بخش بزرگی ازبودجه کشوردراختیار قرارگاه خاتم الانبیاء گذاشته میشود تا سد سازی کند ودرعرض ۱۶ سال یعنی دوره رفسنجانی وخاتمی تعداد سدهای کشور، ده برابرمی شود. اغلب این سدها بدون مطالعات کافی ساخته شدهاند و اکوسیستم کشور را کاملا بهم زدهاند.
برروی تمامی ۲۲ رودخانه (۱۳ رودخانه دائمی ۹ رودخانه فصلی) که به دریاچه ارومیه میریختند، سد زده میشود و از و رود آب به دریاچه جلوگیری میگردد. سود اصلی این پروژهها به جیب فرماندهان سابق جنگ میرود که بعد ازجنگ پیمانکارومقاطعه کاروسرمایه گذار شده بودند وبعدا به تدریج وزیر، وکیل و همه کاره سیاست، اقتصاد و امنیت کشورشدند. آنان یک باربرای ساختن سد درآذربایجان غربی پولهای هنگفت گرفته بودند و بعد ازآنکه دریاچه راخشک کردند برای احیای آن پول گرفتند و تنها دریک مورد برای تکمیل پروژه نیمه تمام انتقال آب ازسد کانی سیب به دریاچه ارومیه ۵۰۰ میلیون دولارازبودجه احیای دریاچه ارومیه پول گرفتند.
جمهوری اسلامی چون قصد صدورانقلاب اسلامی را داشت، کشورهای مسلمان همسایه را هدف نزدیک میدید و در امور داخلی این کشورها دخالت میکرد، لذا تصمیم گرفتند که سرمایه گذاریها وصنایع درمرکز کشورمتمرکز شود تا درصورت وقوع جنگ ازحمله هوائی وبمباران درامان بمانند واین تحلیل نظامی توجیهی برای حامی پروری بود و چون بیشتر فرماندهان سپاه ازاصفهان، یزد و کرمان بودند لذا صنایع بطرف کویرهدایت شدند ودرعوض استان پرآب آذربایجان غربی را تبدیل به یونجه زار، برای تولید علوفه گاوداریهای اصفهان وکرمان کردند.
شایان ذکراست که شرکت مطالعاتی ستیران فرانسه قبل ازانقلاب برای توسعه متوازن ایران طرح داده بود که طبق آن، جمعیت ایران میبایست درحدود ۵۰ میلیون نفرتثبیت گردد وازاین ۵۰ میلیون ۲۵ میلیون نفردرسواحل جنوب کشور ساکن شوند وازآب بیکران اقیانوس استفاده بکنند و درصنایع مشغول به کارشوند و تمام صنایع نیزدربنادر و کناردریا تاسیس گردند که هم ازآب دریا استفاده بکنند وهم هزینه حمل ونقل وصادرات وواردات کم شود. جمهوری اسلامی مسیرعکس را انتخاب کرد، کلیه تحقیقات خارجی را استعماری نامید و بدورانداخت، برطبل خودکفائی کوبید وصنایع راهم درکویر مستقرنمود. هم اکنون جمعیت کشور۸۶ میلیون نفرشده و درسواحل جنوب فقط اندکی بیش از دو میلیون نفر ساکن هستند و صنایع بزرگ درآنجا وجود ندارد.
حالا دریاچه ارومیه خشک شده است، اصل ۵۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی حفاظت ازمحیط زیست را وظیفه همه میداند، مردم به خشکاندن دریاچه ارومیه معترض هستند ومی خواهند به وظیفه قانونی خودعمل بکنند وبه مسئولان اعتراض نمایند. اصل ۲۷ قانون اساسی هم اعتراض مسالمت آمیزرا بدون گرفتن مجوز برسمیت میشناسد اما مقامات حکومتی، اعتراض مدنی با مجوزراهم قبول نمیکنند با این استدلال که شرایط کشورحساس است ودشمن بهره برداری میکند. ۴۵ سال است که با ایجاد بحرانهای زنجیرهای یکی بعد ازدیگری، کشور را درشرایط اضطراری قفل کرده و با توجیه حساسیت شرایط، فصل سوم قانون اساسی را که درباره حقوق ملت است تماما زیرپاگذاشتهاند.
اگرمجلس واقعی وجود داشت مردم میتوانستند از طریق نمایندگان خود خواستههای خود را بیان بکنند اما متاسفانه مجلس شورای اسلامی نماینده مردم نیست و کسانی هم که بعنوان نماینده درمجلس نشستهاند اغلب سهمیه ارگانهای نظامی وامنیتی هستند و پشت سرهم قوانین ارتجاعی علیه ملت تصویب میکنند. اکثرنمایندگان استانهای آذربایجان هم درهمسوئی با دولت، ازاحیاء دریاچه ارومیه دفاع نمیکنند. ۲۲۷ نفرازهمین نمایندگان ازکل ۲۸۶ نفرنمایندگان مجلس شورای اسلامی ایران، درجریان اعتراضات سراسری در۱۵ آبان ۱۴۰۱، بیانیهای را امضاء کردند وضمن محارب خواندن معترضان، از قوه قضائیه خواستند که معترضان دستگیرشده را اعدام بکند. آیا میتوان ازچنین نمایندگانی انتظاردفاع ازحقوق ملت را داشت؟
ازطرف دیگراختناق سیاسی وجوپلیسی اجازه نمیدهد مردم بصورت انبوه به خیابان بیایند واعتراض خود را نشان بدهند. جامعه مدنی سرکوب شده ومطبوعات آزاد هم وجود ندارد تا روشنگری کند بدینجهت بی تفاوتها که قشر خاکستری نامیده میشوند، هنوزخطراین فاجعه اکولوژیکی را احساس نکردهاند و ابعاد فاجعه برای مردم توضیح داده نشده است.
نرسیدن چند روزآب آشامیدنی به شهرک باغمیشه تبریز، ۳۰۰ هزارنفررا درتابستان ۱۴۰۲ به خیابانها کشید اما خطراینکه چند سال بعد شهرتبریز باید تخلیه شود هنوز برایشان ملموس نیست. آلترناتیوی هم وجود ندارد وحکومت هیچ تشکل غیرحکومتی را برنمی تابد. با اینهمه باید تلاش کرد و اعتراض نمود.
رژیم تمام راههای اعتراض مسالمت آمیز را مسدود کرده و راهی غیر از آمدن به کف خیابان بازنگذاشته است اما تجربه نشان میدهد که درسخت ترین شرایط هم میتوان از راههای مختلف، دیکتاتوری را تحت فشارگذاشت. دراینجا باید نیروهای بینا بینی فعال شوند، کسانی که درگذشته همراه جمهوری اسلامی بودند و به هردلیلی کنار گذاشته شدهاند ولی ارتباطات خود را با حکومت حفظ کردهاند. بسیاری ازآنان خطررا احساس کرده و متوجه شدهاند که حق بامردم است. باید این افراد به میدان بیایند ودر کنار مردم به مقامات حکومتی فشار بیاورند و البته فعال شدن آنان زمانی نتیجه خواهد داد که فشارحد اکثری به رژیم با حضورانبوه مردم درصحنه وجود داشته باشد، هرچند که هر فشارازپائینی، خواه ناخواه هزینه هائی هم دربرخواهد داشت ولی چون حق گرفتنی است باید داوطلبانه این هزینه دادن را پذیرفت وگرنه با بی تفاوت ماندن آذربایجانیها، دریاچه ارومیه احیاء نخواهد شد.
ماشااله رزمی
از: گویا