رقیه رضایی
یک سال پس از سرکوب خونین و گسترده اعتراضات در ایران، حالا موضوع مهم برای حکومت، ممانعت از مراسم سالگرد کشتهشدگان و تلاش برای جلوگیری از جلب توجه عمومی به آن است، اما خانواده کشتهشدگان و افکار عمومی ایران علیه فراموشی، در حال اقداماتی هستند که دستوپنجه نرم کردن با شیوههای حکومت است.
***
سالگرد «کیان پیرفلک»، یک هفته پیش از روزی که باید برگزار شد. زنان سیاهپوش و مویهکنان و «ماهمنیر مولاییراد»، مادر کیان با چشمهای گریان، برخلاف همیشه، روسری بر سر و با چهرهای تکیده، سالگرد طفل ۱۰ سالهای را برگزار کردند که روز ۲۵آبان با به رگبار بستن خودرو خانواده در بازار ایذه، برای همیشه ۱۰ ساله ماند.
از سویی، حکومت از شهریور، مانع برگزاری سالگرد کشتهشدگان اعتراضات شده است. بازداشت تحتالحفظ پدر «مهسا (ژینا) امینی» و کشتن یک جوان با معلولیت ذهنی در نزدیکیهای آرامستان «آیچی» سقز، تشدید فشارها بر خانواده «نیکا شاکرمی»، تا جایی که خالهاش در آستانه سالگرد «سکته ناقص» کرد و خانواده بیانیهای دادند که سالگرد برگزار نمیکنند، تا سالگرد «مهرشاد شهیدی» که به گفته پدرش، بهخاطر برخی «محدودیتها»، تولد و سالگردش در یک روز برگزار شد. اما، مقاومت خانوادهها برای برگزاری مراسم، ادامه دارد.
لغو برگزاری سالگرد با قتل، بازداشت و فشار به خانوادهها
سالگرد مهسا، ۲۵شهریور، از اولین سالگردهای مربوط به اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» بود. در آن روز که از هفتهها قبل فراخوانهای بسیاری برای تجمع اعتراضی صادر شده بود، خانواده مهسا در بیانیهای بر برگزاری مراسم سالگرد «سنتی و مذهبی» معمول بر سر مزارش در آرامستان «آیچی» تاکید کردند. صبح آن روز اما، «امجد امینی»، پدر ژینا با حضور رییس اطلاعات سقز، بهطور تحتالحفظ بازداشت شد.
دایی ژینا، «صفا عائلی» نیز از هفتهها قبل در بازداشت به سر میبرد و گزارشهایی که به دست «ایرانوایر» رسید، نشان از تشدید فشارها بر این خانواده بود تا مراسمی برای دخترشان که کشته شدن او در بازداشت گشت ارشاد خشم میلیونها نفر را در سرتاسر دنیا برانگیخته بود، داشت.
در همان روز، نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی، جوانی با معلولیت ذهنی، بهنام «فردین جعفری» را از ناحیه سر هدف شلیک خود قرار دادند و او به کما رفت. هفتههاست که از وضعیت او خبری در دست نیست و مشخص نیست که آیا بهبود یافته است یا خیر؟
این اولین بار نیست که حکومت ایران در یک سال اخیر برای جلوگیری از برگزاری یک مراسم یادبود، دست به آدمکشی میزند. در خرداد۱۴۰۲، همزمان با تولد کیان پیرفلک که از سوی فعالان مدنی در چندین شهر جهان در حال برگزاری بود نیز، ماموران امنیتی، «پویا مولاییراد»، پسرعمو ماهمنیر، مادر کیان، را با شلیک گلوله قتل رساندند.
اما بهجز مهسا، خانواده نیکا شاکرمی، دختر ۱۷ سالهای که ۳۰شهریور با شجاعت در تجمعهای اطراف بلوار کشاورز روسری خود را آتش زده بود و جسم بیجان او روزها از خانوادهاش پنهان شد نیز، تحت فشار و تهدید زیادی بودند.
در روزهای منتهی به سالگرد نیکا، ماموران مادر او را به قتل خواهرش «آیدا» تهدید کردند. فشارها به حدی بود که «آتش شاکرمی»، خاله نیکا به گفته همکار هنرمندش، «باربد گلشیری»، «سکته مغزی ناقص» کرد و نهایتا مادر نیکا، خانم «نسرین شاکرمی»، با تاکید بر اینکه خانواده نیکا نمیخواهند مردم هزینه بیشتری بدهند، ناچار شد در بیانیهای از لغو مراسم برای دختر به ستم کشته شدهاش خبر دهد.
«تا زمانی که نفس میکشم دادخواهت هستم»
باوجود تمام فشارها، بازداشتها و قتلها، خانوادهها راهی را برای برگزاری مراسم برای فرزندانشان پیدا میکنند. از خانواده کیان پیرفلک که یک هفته جلوتر مراسم را برگزار کردند، تا مادر «یلدا آقافضلی» که به ماموران «رکب» میزند و خانواده مهرشاد شهیدی که تولد و سالگرد این جوان خفته در خون را، همزمان برگزار میکنند.
آتش شاکرمی، ۲۰آبان۱۴۰۲ در واکنش به برگزاری مراسم سالگرد کیان یک هفته زودتر از موعد، در صفحه اینستاگرام خود نوشته است: «ماهمنیر میدانست که اگر اعلام کند سالگرد میگیرد، مثل بقیه ماها حبس خانگیاش میکنند و اگر از خانه بیرون بیاید، دستگیرش میکنند و اگر کسی از کساناش بخواهد اقدامی کند، گروگان میگیرنداش تا وقتی که اعلام کند سالگرد کنسل شد، تمامی راههای منتهی به قبرستان را میبندند…، ماهمنیر میدانست، برای همین یک هفته پیش از سالگرد پاره تناش برایش سالگردی در خفقان گرفت.»
او برگزاری سالگرد یک هفته پیش از زمان مرگ را، رسم مردم لر برای افرادی که فرزند دارند خوانده و نوشته است: «بیربط هم نیست، چراکه او از فرزند ده سالهاش زاده شد، همانطور که باقی ماها از کشتههای به ستم کشتهمان زاده شدیم.»
خانواده یلدا آقافضلی، دختر نوجوانی که چند روز بعد از آزادی از زندان قرچک، به مرگی مشکوک جانباخت و پیکر او تحت تدابیر شدید امنیتی در بهشت زهرا به خاک سپرده شد نیز، در هفتههای اخیر تحت فشارهای زیادی بودهاند.
با اینکه پدر و عموی یلدا متن مشابهی را که نشان از تحت فشار بودن آنها میداد در صفحات شبکههای اجتماعی خود منتشر کردند و از لغو مراسم سالگرد یلدا خبر دادند، مادرش صبح ۲۰آبان۱۴۰۲، با انتشار تصاویری از حضور خود در سالگرد غریبانه دخترش که با اقوام نزدیک او برگزار شد، نوشت: «تمام هستی مامان، دیدی همون روز برات مراسم گرفتم، رکب خوردن مامورها، صبح آمدم پیشت، کنارت بودم تا اینکه مامورها آمدن، مگه نمیگن ما نکشتیم، پس چرا این همه مامور میذارن، چرا اینقدر از شما دلیران میترسن؟ ننگ براین حکومت بچهکش، ننگ بر سال ۵۷، تا زمانی که نفس میکشم دادخواهت هستم. اسم تو صدا میزنم.»
سالگرد مهرشاد شهیدی، کارگر جوانی که در اعتراضات اراک در آبان کشته شد نیز، با فشار و آزارواذیت خانواده همراه بود.
«امیر شهیدینژاد»، پدر مهرشاد، ۱۱آبان۱۴۰۲، با انتشار تصاویری، از برگزاری مراسم سالگرد کشته شدن و تولد فرزندش بهطور همزمان در یک روز، بهدلیل «برخی محدودیتها» خبر داد.
در این ویدیو، بر روی کیک تولد مهرشاد، اعضای خانواده از شدت هقهق گریه حتی نمیتوانند کمر راست کنند و رو به دوربین نگاه کنند.
چرا جمهوری اسلامی نمیخواهد سالگردی برگزار شود؟
حکومت نگران این است که از دل دادخواهیها، رهبران سیاسی بیرون بیایند. دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی میترسند که خانوادههای دادخواه تبدیل به افراد مورد اعتماد جامعه شوند و بتوانند در آینده اعتراضات را رهبری کنند، مثل پدر «پویا بختیاری» و مادر کیان پیرفلک در داخل ایران، یا «حامد اسماعیلیون» در خارج از ایران.
حامد اسماعیلیون، دندانپزشک ایرانی- کانادایی است که همسر و دخترش را در سرنگون کردن هواپیمای اوکراینی به دست سپاه پاسداران از دست داد و در جریان اعتراضات «زن، زندگی، آزادی»، تبدیل به یکی از رهبران مورد اعتماد مردم شد.
آقای اسماعیلیون که آن زمان سخنگو انجمن خانوادههای جانباختگان هواپیمای اوکراینی بود، فراخوانی را صادر کرد که در ۳۰مهر۱۴۰۱، با حضور بیش از هشتاد هزار تن از ایرانیان در برلین از سراسر دنیا، به بزرگترین تجمع آزادیخواهی افراد در دیاسپورا تبدیل شد.
«محمدجواد اکبرین»، دینپژوه و روزنامهنگار، در توضیح چرایی سرکوب خانوادههای دادخواه بهدست حکومت، میگوید: «بعد از هر فاجعه، قتل، کشتار و سرکوبی که اتفاق میافتد، جمهوری اسلامی سعی میکند روایتی در مقابل روایت خانوادههای سوگوار و دادخواه یا شاهدان عینی تولید کند.»
او می گوید «مثلا درباره ندا آقاسلطان، بعد از آنکه شاهدان آن صحنه، آن اتفاق را روایت کردند، دهها روایت جمهوری اسلامی تولید کرد، برایش مستند ساخت؛ همینطور برای مهسا امینی یا آرمیتا گراوند.»
اشاره این روزنامهنگار به کشته شدن «ندا آقاسلطان» در ۳۰خرداد۱۳۸۸ و در بحبوحه اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری آن سال، موسوم به «جنبش سبز» است. ویدیوی لحظه جان باختن ندا، به یکی از تاثیرگذارترین ویدیوهای مربوط به اعتراضات ضدحکومتی در ایران تبدیل شده است. بااینوجود، همانزمان حکومت سعی کرد از تشابه اسمی یک زن دیگر استفاده کند و قتل ندا آقاسلطان به دست ماموران خود را دروغ بخواند.
محمدجواد اکبرین در ادامه به قلب واقعیت توسط حکومت تاکید کرده و میگوید: «جلوی سالگردها و یادبودها را میگیرند و جلوی هر جمعی که با نام و یاد کشتهشدگان تشکیل شود میگیرند، تا مبادا آن فاجعه در ذهن مردم ثبت شود و آن روایتی که خود حکومت تولید میکند، تکذیب شود و مردم به این نتیجه برسند که حکومت دروغ میگوید و آنچه اتفاق افتاده، یک حادثه نبوده و یک فاجعه بوده و ما دادخواه این حکومت هستیم در مقابل این فاجعه. در واقع، حکومت با جلوگیری از یادبوها، مراسم و سالگردها، جلوی این دادخواهی و این یادآوری را میخواهد بگیرد.»
او همچنین به روایت جمهوری اسلامی از تظاهرات شهرهای مختلف در چهلم کشتهشدگان شهرهای دیگر در سالهای پایانی حکومت «محمدرضا شاه پهلوی» پرداخته و با تاکید بر اینکه آن روایت که در کتابهای درسی آمده، یکی از عوامل پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ نشان داده شده، میگوید: «حکومت میگوید همان تصویری که من خودم به دانشآموزان دادم، همان تصویر دارد تکرار میشود و مردم در این پیوندها همدیگر را پیدا میکنند. بنابراین هیچ سالگرد و یادبودی نباید تکرار شود تا مردم در این سالیادها، همدیگر را پیدا نکنند.»
به گفته این روزنامهنگار، حکومت در این کار موفق نخواهد شد، زیرا «اگر در گذشته، یادبود کشتهشدگان در شهرهای مختلف نیازمند تجمع در مکان مشخصی بود، الان لزوما این یادبود در یک مکان مشخص روی زمین اتفاق نمیافتد. در روزگار شبکههای اجتماعی، اگر جلوی آن مراسم را بگیرند، این جلوگیری هم تبدیل به خبر علیه جمهوری اسلامی و سندی بر جنایتهایی که هم در خود فاجعه مرتکب شده و هم در سالگرد آن، میشود.»
از: ایران وایر