برگهایی از زندگی سیاسی
دکتر شاپور بختیار
*
بخش هجدهم- ب
بختیار یک شخص نیست؛ یک راه است؛ راه امروز و آیندهی ایران
از ۱۴ آبانماه ۵۷، یک روز پیش از انتصباب ارتشبد اظهاری به نخستوزیری، که محمـدرضا شاه پیام تاریخی خود خطاب به «ملت عزیز ایران» را ایراد کرد، تا آذرماه که دیدارهای او برای تشکیل دولتی بر یک اَساس جدید آغاز شد، پیامی که در آن «برقراری حکومت قانون» وعده داده شده بود، بطوری که «یک دولت ملی برای آزادیهای اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است بصورت کامل به مرحله اجرا در آید»، هر کس هدفی را دنبال می کرد.
در تهران محمـدرضا شاه سرگرم رایزنی برای تعیین نخستوزیر جدید غیر نظامی بود و حتیالمقدور از میان یاران مصدق و کسانی که به ملی بودن (پیروی از راه مصدق) مشهوربودند. نامهای آنان در در درجه ی اول شامل دکتر صدیقی، دکتر سنجابی، دکتر بختیار و مهندس بازرگان می شد که تیمسار مقدم رییس ساواک مأموریت یافته بود با آنان تماس برقرارسازد. درست در همان روز ۱۴ آبانماه، روز سخنرانی شاه نیز بود که دکتر سنجابی در پاریس اعلامیهی معروف سه مادهای خود را به خمینی داد و منتشرساخت. البته بنا به گفتهی خود او در خاطراتش آن متن را یک شب پیشتر از پیام محمـدرضا شاه، در حاشیهی یک مهمانی به شام در منزل دوستانی در پاریس نوشتهبوده است. اما معلوم نیست حتی اگر آن پیام را هم شنیده بود، بجز آن که کرد میکرد. تقریبا همزمان با او مهندس بازرگان نیز روز ۱۹ آبانماه به پاریس رسیده بود و او نیز با خمینی دیدار کردهبود.
در پاریس اطرافیان خمینی، که روز ششم اکتبر، نیمهی مهرماه، به این شهر وارد شدهبود، و در رأس آنها ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنیصدر و صادق قطبزاده برای مقاصد خویش او را دور کردهبودند. آنها مدعی آزادیخواهی بودند اما همه چیز حکایت از آن داشت که آزادی را تنها برای خود میخواستند چون افکار خمینی که در کتاب ولایت فقیه یا «حکومت اسلامی» بیان شدهبود و به صراحت حاکی از برقراری یک «حکومت اسلامی» جزمی و سفت و سخت یا همان استبداد دینی بود، از کسی پنهان نبود، بویژه از آنها. بطور خلاصه آنان سرگرم توطئه علیه موفقیت تحولات مثبت دموکراتیک در ایران بودند. بیش از همه ابراهیم یزدی، به اعتراف خود او، مشوق خمینی در سرنگونی نظام مشروطه و برقراری یک «حکومت اسلامی» بود.
او در کتاب خاطرات خود از مدت اقامت در نوفل لوشاتو۱، میگوید خمینی صبح ها در کوچه باغهای نو فل لوشاتو قدم می زد.
«در بعضی از روزها من هم ایشان را همراهی میکردم و در ضمن راه رفتن دربارهی مسائل گوناگون صحبت میکردیم. بیاد دارم که یکی از این مسائل روابط ایشان با سایر علما و مراجع بود. یک بار به ایشان گفتم حالا شما رهبر این انقلاب هستید …»
«حالا از موضع یک رهبر، با سایر مراجع رفتارهای خود را دوستانه و صمیمانه تنظیم کنید. ایشان سخنان مرا تأیید کردند. موضوع دیگری که در این گفتگوهای صبحگاهی مطرح کردم این بود که آقا حالا دنیا خوب میداند که ملت ایران و شما چه نمیخواهید، ولی نمیداند چه میخواهید. اینکه بگوییم شاه برود کافی نیست. شاه باید برود، اما چگونه؟ و بهعلاوه با رفتن او کشور با خلاء روبهرو میشود، ما چه برنامهای برای بعد از رفتن او داریم؟ کلیات نظراتم و ضرورت داشتن برنامهی راهبردی را، بیان کردم ایشان آنها را منطقی و عملی دانستند و از من خواستند آنها را تنظیم کنم۲.»
۳- تدوین برنامه ی راهبردی: مراحل سه گانه
«پس از این گفتگو های صبحگاهان، رئوس این برنامه راهبردی را در دو بخش، در سه صفحه تدوین کردم. ایشان روی همان متن خطی من اصلاحاتی کردند که در کپی متنها کاملاً دیده میشود. (پیوستها). این برنامه، بدون ویرایش متن، به [این] شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
بخش اول- رئوس برنامه
در شرایط کنونی جنبش، با رشد سریع مبارزات مردم و تزلزل بیش از پیش(نظام سلطنتی [و البته، نه مشروطه ی سلطنتی!]) رژیم شاه، وصول به هدف اولیه حرکت اسلامی که خلع شاه و استقرار حکومت (جمهوری) اسلامی مورد نظر مردم میباشد، طبق برنامه در مراحل زیر انجام پذیر میباشد.
مرحله اول ـ تشکیل یک گروه و یا شورای جمعی. جهت بررسی وضعیت کنونی جنبش، ایجاد روابط و بررسی و تهیه تدارکات به منظور اجرای مرحله دوم.
مرحله دوم ـ تاسیس و اعلام دولت موقت. تا در صورت خلع و فرار شاه و امکان دردست گرفتن قدرت سیاسی و جلوگیری از خلاء قدرت سیاسی، عمل نماید.
وظیفه این دولت موقت انجام: ۱ـ رفراندم درباره تعیین تکلیف رژیم سلطنتی. ۲ـ اجرای انتخابات به منظور تشکیل مجلس مؤسسان برای تدوین و تصویب قانون اساسی جدید. ۳ـ انجام انتخابات بر اساس قانون اساسی جدید و انتقال قدرت به منتخبین جدید.
مرحله سوم ـ تاسیس حکومت (جمهوری) اسلامی بر اساس قانون اساسی جدید.
* * * * *
به طوری که در اصل نسخهی خطی (در پیوستها) دیدهمیشود، در این برنامهی پیشنهادی تنها یک تغییر دادهشدهاست. در متن پیشنهادی آمدهبود:
تأسیس حکومت جمهوری اسلامی بر اساس قانون اساسی جدید. در متن اصلاحشده کلمه جمهوری خط خوردهاست. یک اصلاح هم در سطح [سطر؟] اول شدهاست و آن حذف«نظام سلطنتی» بود که بعد از صحبت به همان صورت پیشنهادی باقی ماند. برخی از اصلاحات خط خود آقای خمینی است و برخی خط حاج سید احمدآقا.
در مورد حکومت اسلامی بحث شد که مفهومی عامتر از جمهوری اسلامی است؛ با «جمهوری اسلامی» در واقع ما نوع «حکومت اسلامی» مورد نظر و قبول را مشخص میکنیم، که خود یک گام به جلوست. اما این بحث به جایی نرسید و من هم تسلیم نظر حاج احمدآقا شدم.
اجرای این برنامه را در سه مرحله پیشنهاد کردم. گام اول یا مرحله ی اول، تأسیس و تشکیل شورای انقلاب بود. ضرورت چنین شورایی از قبل هم احساس و مطرح شده بود. آقای مهندس بازرگان در نامه خود به آقای خمینی در شهریور ۱۳۵۷، قبل از سفر ما به نوفل لوشاتو ضرورت تشکیل چنین شورایی را مطرح کرده بودند. در پیامها و نامه های ارسالی از ایران نیز به این ضرورت اشاره شده بود. اما ترکیب این شورا، اختیارات و وظایف آن چه باید باشد، رابطه اش با احزاب سیاسی و گروهها و با رهبری چه خواهد بود؟ روشن نبودند. در پیشنهاد تشکیل شورای رهبری، به شرح زیر، به برخی از این نکات توجه شده است:
بخش دوم- تشکیل شورای موقت رهبری
به موجب حق شرعی و بر اساس رأی اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران [؟] که نسبت به آقای خمینی ابراز شده است و در جهت تحقق اهداف مراحل کنونی مبارزه، شورایی به شرح زیر از طرف آقای خمینی تعیین میگردد ۳.
بعد از آنکه برنامهی راهبردی تنظیم نهایی شد، در مرحلهی اول لازم بود شورای انقلاب تشکیل شود. آقای خمینی گفتند که به جز چند نفری، از جمله آقایان دکتر سحابی و مهندس بازرگان و خود من از اشخاص سیاسی افراد زیادی را نمیشناسند. بنابراین سه نفر آقایان بهشتی، مطهری و هاشمی را معین کردند که افراد را شناسایی و معرفی کنند تا برای عضویت در شورای انقلاب و دولت موقت منصوب شوند. قرار شد به این افراد خبر داده شود که به پاریس بیایند.
در اولین گام برای اجرای برنامه ی سیاسی راهبردی و تشکیل شورای انقلاب، لازم بود رهبران جنبش در داخل ایران برای گفتگو و تبادل نظر به پاریس بیایند. این رهبران به پاریس فرا خوانده شدند. اولین فردی که از گروه سه نفری به پاریس آمد، مرحوم آیت الله مطهری بود. پس از ایشان، مرحوم مهندس بازرگان و همزمان، دکتر سنجابی و دکتر بهشتی، سپس آیت الله موسوی اردبیلی و مهندس سحابی به پاریس آمد۴.»
«دیدار آیت الله مطهری
«یکی از اولین روحانیانی که به پاریس فراخوانده شد، مرحوم آیت الله مطهری بود. آیت الله خمینی برای مرحوم مطهری احترام فراوانی قائل بود.
پس از ورود شهید مطهری به پاریس به تفصیل درباره ی برنامه ی سیاسی با ایشان صحبت کردم. یک کپی از متن تهیه شده را به ایشان دادم. اولین گام ضروری در اجرای این برنامه، تشکیل شورای انقلاب بود. مرحوم مطهری از تدوین این برنامه ابراز خوشحالی بسیار کرد و چندین بار از من تشکر کرد۵.»
آنها قدرت را، و تمام قدرت را می خواستند
اما نمی دانستند آنرا تحت چه شکلی به مردم ارائه دهند!
«در مورد مرحله ی دوم، بعد از شورای انقلاب، در باره تشکیل و معرفی دولت موقت و ضرورت تدوین قانون اساسی نیز با هم صحبت کردیم. برای ایشان هم توضیح دادم که چرا ما باید پیشنویس قانون اساسی جدید را تهیه کنیم. واژه های «حکومت اسلامی»، «جمهوری اسلامی»، بسیار گنگ، مبهم و نارسا هستند. اگر چه آقای خمینی در مصاحبههای خود از آنها به کرات نام برده است. اما بارها خبرنگاران پرسیده اند منظور از جمهوری اسلامی چیست؟ آقای خمینی جوابهای خیلی کلی دادهاند، که به هیچ وجه کافی نیست. برای روشن شدن این مفاهیم بعضیها گفتهاند، که خود آقای خمینی آن را تعریف کنند. بعضی گفتهاند که با دعوت آقای خمینی، یک همایش با شرکت علمای حوزه و دانشگاه تشکیل و موضوعات بررسی شوند. برای مرحوم مطهری توضیح دادم که چرا با این دو راه حل مخالفم. راه حل اول را نه تنها ناکافی، بلکه گمراه کننده میدانستم. تعریف سیاسی واژه جمهوری اسلامی یک چیز است و تعریف حقوقی آن مقوله دیگری است. تشکیل همایش هم، با توجه به کثرت نظرات و آراء و عقاید، ما را به ورطهی خطرناکی میکشاند و تجربه های گذشته هم نشان میدهد که رسیدن به یک توافق و اجماع در این نوع همایش ها اگر غیرممکن نباشد، بسیار مشکل است. بنابراین تنها راه حل عملی و کم ضرر، تدوین پیشنویس قانون اساسی جدید است. هر نظامی با قانون اساسی آن تعریف میشود. برای تسریع امور میتوانیم این پیشنویس را تدوین کنیم و سپس یک مجلس مؤسسان منتخب مردم آن را بررسی و نهایی کند. به مرحوم مطهری توضیح دادم که آقای خمینی این پیشنهاد را پذیرفته اند و آقای دکتر حبیبی مسؤول تهیه ی آن شده اند و ایشان هم با چند نفر در حال تدوین آن هستند. دو یا سه جلسه هم همراه آقای مطهری با آقای خمینی گفتگو کردیم. این مسائل مجدداً مطرح شد، آقای مطهری اسامی اشخاص مورد نظر خود را گفتند، که همه مورد تأیید قرار گفت. در مورد دولت موقت هم مرحوم مطهری ضمن تأیید اصل برنامه اظهار داشت که مهندس بازرگان شایستهترین فرد برای این پست است۶.»
«سفر مهندس بازرگان
«پس از آنکه برنامه سیاسی آقای خمینی به شرحی که گذشت مشخص شد و روی کاغذ آمد، چگونگی اجرای آن مطرح گردید. با وجود این از چند نفری، از جمله آقایان مهندس بازرگان و دکتر سحابی اسم بردند و از من خواستند که به آقای مهندس بازرگان خبر بدهم تا به پاریس بیایند. هنگامی که دعوت از آقای مهندس بازرگان به پاریس عنوان شد، مرحوم اشراقی ضمن تأیید شخصیت علمی و اسلامی و سیاسی مهندس بازرگان برخی از ایرادات خود را به ایشان نیز مطرح ساخت. از جمله این که مهندس بازرگان در کتاب « راه طی شده» مطالبی در باره قیامت و روح نوشته است که به نظر آقای اشراقی ایراد دارد. ایراد دیگر ایشان به مهندس بازرگان این بود که گویا در شب هفت مرحوم دکتر شریعتی در مشهد (تیرماه ۱۳۵۶) یا در سخنرانی آفات توحید در مسجد قبا، برای اولین بار در یک سخنرانی عمومی، مهندس بازرگان نام آقای خمینی را با تجلیل یاد میکند. جمعیت حاضر بلافاصله سه بار صلوات میفرستند. مهندس بازرگان اعتراض میکند و میگوید چرا برای پیامبر یک صلوات و برای ایشان سه صلوات میفرستید. این برخورد مهندس بازرگان در جو سیاسی آن روزها، مورد اعتراض برخی از روحانیان جوان و تند قرار میگیرد که و گزارش آن برای آقای خمینی به نجف نیز فرستاده شدهبود۷.
تفسیر یزدی در این باره
کیش شخصیت در بدوی ترین شکل آن
«در مورد صلوات فرستادن برای آقای خمینی، مطلبی نبود که آقای مهندس بازرگان به آن اعتراض کنند و به نظر من اگر نمی کردند بهتر بود. اما به هرحال این کار خوب یا بد شده بود و به گوش آقا هم رسیده بود. بعضیها هم که با مهندس بازرگان و نهضت آزادی نظر خوشی نداشتند، آن را مرتب مطرح میساختند و برخورد «عاطفی و احساسی» با مسأله میکردند۸.»
قابل توجه خواننده ی محترم: درست در زمانی که محمـدرضا شاه به این نتیجه میرسد که باید دست از حکومت فردی که چاپلوسان و مجیزگویان در سایهی آن یک کیش ۸ ساختهبودند بکشد، و أمثال صدیقی و بختیار در صدد مهار آن در قانون اساسی بودند، در پاریس، در مشهد و در تهران گروهی که در کسوت «مخالف» این وضع عمل میکنند، به مخالفت با استبداد تظاهر میکنند و گویا اعتراضشان به شاه علیه «خودکامگی» است، خود به ساختن کیش شخصیت دیگری اشتغال دارند که قانون اساسی مشروطه را حتی لفظاً هم قبول ندارد و هیچ قانون دیگری را، مگر آنچه را خود قانون مینامد، به رسمیت نمی شناسد، و جز به دیکتاتوری و خودکامگی مطلق رضایت نمیدهد!
و یزدی همینجا اضافه می کند
«برخورد من با مسأله توأم با احتیاط بود. رهبری انقلاب اسلامی در آخرین مراحل با آقای خمینی و به تبع از آن با روحانیت بود. روحانیت به جز افراد معدودی تا آنجا که به یاد دارم نظر مساعدی نسبت به روشنفکران دینی و حرکت اسلامی دانشگاهی نداشتهاست۹.»
همو می افزاید:
«نگرانی من این بود که این حساسیتها مشکل ایجاد کند. از آن طرف برخورد مهندس بازرگان با مسائل سیاسی روند خاصی را داشت که انعکاس روحیهی ایشان بود و این روحیه و برخورد با مسائل سیاسی با روش آقای خمینی و جوانان تند و آتشین آن روزها، هماهنگی چندانی نداشت. این تفاوت در برخوردها و موضعگیریها دربارهی اهداف راهبردی حرکت، به خصوص هدفهای سلبی یعنی مبارزه با استبداد (؟) و نظام سلطنتی نبود. بلکه در شیوههای عمل بود۱۰.»
یزدی که حاضر نیست از حکومت اسلامی و رهبری بلامنازع خمینی یک انگشت پایین بیاید از مراد دیرین خود بازرگان نیز ناراضی است:
«بیانیههای نهضت آزادی داخل که از اوائل سال ۵۷ شروع شدهبود و نامهی مهندس به آقای خمینی در شهریور ۱۳۵۷ نگرش سیاسی او را نشان میداد، که حاکی از اعتقاد به شیوهی پیشرفت تدریجی و سنگر به سنگر بود. این اعلامیههای نهضت با واکنشهای منفی به خصوص از جانب برخی از جوانها روبهرو شده بود. حتی نهضت آزادی خارج از کشور مجبور به موضعگیری و تا حدی جدا کردن خط سیاسی و حساب خود از نهضت آزادی داخل کشورگردید۱۱.»
یزدی از بازرگان انتظارادارد که مانند اَمثال او گوسفندوار از خمینی پیروی و اطاعت کند:
مسألهی دیگر که نگرانکننده بود برخورد مهندس با آقای خمینی بود.
«در مورد رهبر انقلاب ما با هم اختلاف نظر داشتیم. نهضت آزادی داخل، رهبری آقای خمینی را در حد یک مرجع عالیقدر و بزرگ قبول داشت و از به کار گرفتن عنوان «امام» برای ایشان، خودداری میکرد. در حالی که برخورد شاخهی نهضت در اروپا، با آقای خمینی غلوآمیز و افراطی بود. شاخه نهضت در آمریکا، یک برخورد بینابینی و متعادل داشت. عنوان امام را برای آقا با مفهوم خاص سیاسی آن به کارمیبرد۱۲.»
مفهوم خاص سیاسی ایدئولوژیک چیزی جز کیش شخصیت برای یک دیکتاتور میتوانست باشد؟
آنها برای فریب مردمی که آخوند را برای مدیریت کشور توانا و شایسته نمیدانستند بهشخص خوشنامی که سابقهی مدیریت در أمور کشوری هم داشته باشد و مردم نیز او را بشناسند احتیاج داشتند و در عین حال میخواستند او نیز مانند خودشان تسلیم خمینی باشد! بازرگان را که هم در خلع ید دولت ایران از شرکت نفت انگلیس و ایران رییس هیأت خلع ید بوده، و هم در یکی از دولت های مصدق مدتی معاون وزیر بوده، دارای آن مزایا می دیدند اما او مانند آنان دست بسته تسلیم خمینی نبود.
«این مسائل موجب نگرانی و نتیجتاً تردید من شدهبود که آیا مهندس بازرگان میتواند در این مجموعه و در این مرحله نقش عمده و اساسی را بر عهده بگیرد؟ از طرف دیگر برای اجرای برنامهی سیاسی آقای خمینی معرفی نخست وزیر اجتنابناپذیر بود و آقای خمینی چه کسی را میتوانست معرفی کند که مورد قبول عموم باشد؟ آقای خمینی چندین بار به صداقت و دیانت بازرگان اشاره کرده بود…. از هیچ یک از اطرافیان آقای خمینی هم من مطلبی که حاکی از اکراه و یا مخالفت با بازرگان باشد ندیدم و نشنیدم. تنها از جانب «جبهه ملی» [سوم] و خبرنامه آنها در اروپا بود که تحریکاتی میشد و از آنجا که برخی از روحانیان جوان از جمله شیخ محمـد منتظری، از نزدیک با این گروه کار میکردند، در هماهنگی با آنها ابراز مخالفت میشد، به هرحال با توجه به کل جریان و مسائل و شتاب حرکت میباید اقدام میشد۱۳.»
«به هر حال هیچ کدام اینها ایراداتی نبودند که مانع دعوت آقای مهندس بازرگان برای سفر به پاریس بشود۱۴.»
یزدی بازرگان را یکی از استادان خود، بلکه اولین آنها، درمرامی که دنبال میکرد میدانست. دربارهی او ازجمله میگوید:
«آشنایی من با مهندس بازرگان از حدود سال ۱۳۲۶ یا جلوتر از مسجد هدایت، در خیابان استانبول و سخنرانیهای انجمن اسلامی دانشجویان آغاز میشود…. هنگامی که مهندس بازرگان سخنرانی«کار در اسلام» را در این مدرسه ایراد کرد، من مسؤول و ناظم جلسه بودم. برای نسل جوان بعد از شهریور ۲۰ انجمنهای اسلامی دانشجویان و کار فکری مهندس بازرگان به همراه شخصیتهایی نظیر آیت الله طالقانی و دکتر یدالله سحابی بسیار ارزنده، آموزنده و سازنده بودهاست۱۵.»
و می افزاید: «… بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۵۲ وقتی نهضت مقاومت ملی تشکیل شد و مهندس بازرگان از اعضاء و مؤسسین و رهبران فعال آن بود، به نهضت پیوستم و از نزدیک با مهندس کار میکردم۱۶.»
«… در شهریور ۱۳۴۹ (؟) (درواقع در۲۸ اردیبهشت ۱۳۴۰)، اولین تظاهرات علنی وسیع در میدان جلالیه را با کمک دوستان نهضت مقاومت ملی… تدارک دیده و برگزار کردیم… در همان ماه من از ایران خارج شدم. در تمام مدتی که در خارج بودم تماسم با مهندس گاه و بیگاه برقرار بود و مکاتباتی با هم داشتیم۱۷.»
«…»
«اینک بعد از ۱۷ سال مجدداً ایشان را میدیدم… دیدار مهندس برای من واقعاً مسرتبخش بود. طول سالیان دراز فعالیتهای مشترک یک نوع رابطه و وابستگی عاطفی ایجاد کرده بود۱۸.»
اما میبینیم که از همان روزها بوی قدرت یزدی را چنان در خمینی «ذوب» کردهبود که میکوشید چَمِّ استاد دیرینش «بازرگان» را از بدو ورودش به پاریس به دست بگیرد و او را «اداره کند» تا خارج از خط عمل نکند. می گوید:
«به ایشان توصیه کردم که از فرودگاه یکسره به نوفللوشاتو بیایند و از ایشان خواهش کردم که تا دیدار و ملاقات با هم با مطبوعات و خبرگزاریها مصاحبهای نکنند. «این درخواست من به چند دلیل بود:
اولاًـ ایشان از نظرات و برنامههای آقای خمینی مطلع نبودند و برای شخصیتی در سطح ایشان مناسب نبود که بدون چنین اطلاعاتی اظهار نظر بکنند.
ثانیاًـ اظهارنظرهای احتمالاً متضاد ایشان با سخنان و برنامه های آقا میتوانست مضر باشد»[!]
ثالثاًـ صداقت و صراحت مهندس در طرح مسائل سیاسی از یک طرف و شیطنت و موذیگریهای مغرضانه خبرگزاریها و مطبوعات میتوانست زیرکانه مورد بهرهبرداریهای دشمنان قرار گیرد.
رابعاًـ بر اساس برنامههایی که گفتهشد نظر من این بود که هرقدر آقای مهندس بازرگان بیسروصدا میآمدند و میرفتند بهتر و مفیدتر بود۱۹.»[!]
مانند یک مجری بیاِراده و بیعقیده، یعنی آلت فعل!
«آقای مهندس بازرگان حدود دو هفته بعد از ورود ما به فرانسه، در۱۹ مهرماه۵۷، همراه با آقای ناصر میناچی، به پاریس آمدند و از فرودگاه به منزل کریم خداپناهی رفتند و من برای دیدار ایشان و توضیح برنامههای آقای خمینی برای ایشان به پاریس رفتم۲۰.»
بعدا «آقای مهندس بازرگان هم اتاقی در همان مهمانسرا]در نوفل لوشاتو] رفتند.»
«قرار شد دیداری با اعضای فعال نهضت آزادی در خارج از کشور نیز دیدارکنند. بخش اصلی برنامه ایشان دیدار با آقای خمینی و تحلیل اوضاع داخلی ایران و ارائه نظرات وپیشنهادات به ایشان و بالاخره اطلاع از نظرات و برنامههای آقای خمینی بود۲۱.»
«با مهندس هم قبل و هم بعد از دیدار با آقای خمینی بحث و گفتگوهای مفصلی داشتیم. مهندس بازرگان نظرات خود را به تفصیل شرح داد. ایشان معتقد بودند که رژیم به بنبست رسیده است، خزانه خالی است، اقتصاد ورشکسته است، اداره چنین مملکتی واقعاً مشکل است و نیاز به یک معجزه دارد. مخالفان رژیم اگر دولت را در دست بگیرند و مسؤولیت مستقیم ادارهی مملکت را بپذیرند، مفتضح خواهندشد، به خصوص که دشمنان خارجی، آمریکاییها و غربیها هرگز حاضر نخواهندشد امکاناتی را که در اختیار رژیم شاه هست در اختیار چنین دولتی بگذارند. رژیم فعلی که تمامی امکانات و حمایت داخلی و خارجی را دارد نتوانستهاست مشکلات را مهار کند. و اگر ما قبول مسؤولیت کنیم، نمیتوانیم وضع اقتصادی را جمع و جور کنیم و تمامی کاسهکوزهها را بر سر انقلاب خواهند شکست و انقلاب را در افکار عمومی داخل و خارج بدنام میکنند. به همین دلیل مهندس عمیقاً اعتقاد داشت که باید یک برنامه درازمدت داشت و سنگر به سنگر جلو رفت و به تدریج خود را آماده ساخت. بازرگان رفتن شاه را در این مرحله از مبارزه قطعی میدانست اما آیا سلطنت هم از بین خواهدرفت یا نه. مردد بود و شک داشت. باور نداشت که ادامهی مبارزه در آن اوضاع ممکن است منجر به سقوط سلطنت شود و تمامی برنامههای زودرس خود را در چهارچوب این احتمال قرار داده بود۲۲.»
می بینیم که در نقل نظریات بازرگان یکبار هم از مشروطیت نام نمیبرد، و تنها سلطنت را میشناسد و بس.
او، در نقل قول از بازرگان نیز همه جا مشروطه را سلطنت می نامد، گویی مشروطه، ولو در دوران بیستوپنجسالهی حکومت فردی، که بسیاری از نهادهای مدرن آن، بویژه قانون مدنی کمنظیر مشروطه و بویژه دادگستری و… آن همچنان برقرار بوده و کار میکرده، برای او معنایی جز همان سلطنت مطلقهی دوران قاجار نداشتهاست. و از شهریور بیست تا ۱۳۳۲ نیز که همهی آزادیهای قانونی، آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی اصناف، آزادی احزاب، با احزاب متعدد – دورانی که بازرگان هم یک بار در دولت مصدق معاون وزیر بوده و هم رییس هیئت خلعید از شرکت نفت انگلیس و ایران نیز بوده – وجود نداشته و فقط سلطنت استبدادی صرف برقرار بودهاست.
از این گذشته، دربالا دیدیم که از «کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲» نام می برد. پرسش این است که چنین کودتایی تجاوز به چه نهادی بوده؟ اگر نظام کشور جز سلطنت چیز دیگری نبود اعتراض به کدام کودتاست؟ حال بگوییم که پس از کودتا «حکومت فردی» برقرار شده؛ این بدین معناست که برخی از حقوق ملت، خ=حقوق مصرح در قانون اساسی، نادیده گرفته شده؛ اما اصل مشروطه که باطل اعلام نشده که بتوان کل نظام در آن بیستوپنجساله را در نهاد سلطنت خلاصه کرد. نتیجه اینکه قصد حضرات برچیدن کل مشروطه بود؛ قصدی که عوامفریبانه آن را زیر عنوان مخالفت با سلطنت بیان میکردند.
می گوید:
«من هم تحلیلهای خودم را برای مهندس شرح دادم. اما در مورد حرکت گام به گام با نظر ایشان موافق نبودم. بحث من این بود که اگر ما، یعنی حرکت اسلامی، در خلاء، یعنی به دور از تأثیرات و فعل و انفعالات نیروهای دیگر (رژیم شاه و قدرتهای خارجی، به خصوص آمریکا) قرارداشتیم و عمل میکردیم، برنامه سنگر به سنگر ممکن و مطلوب بود و احتمالاً ما را به هدف میرساند. اما چنین نیست. در صحنه و میدان عمل غیر از نیروهای ملت، نیروهای دشمن هم فعال بودند. آن نیروها نیز برای خود حسابها و برنامههایی داشتند. دراین مرحله، نیروهای دشمن در موضع ضعف قرار گرفتهاند و نیروهای ملت درموضع تهاجمی هستند اگر ما در این مرحله با کوبیدن ضربات پی در پی دشمن را سرکوب نسازیم و به او مجال بدهیم، دشمن از وضعیت فعلی بیرون خواهدآمد و با آرایش سیاسی ـ نظامی جدید تعادل نیروها را به نفع خود بر هم خواهد زد و چه بسا دیگر نتوانیم فرصت فعلی را پیدا کنیم. ینها محورهای بحث ما بود. من برنامههای سیاسی راهبردی تعیین شده آقای خمینی را برای ایشان شرح دادم. مهندس برنامه را پذیرفت و آن را تأیید کرد، اما احساس کردم هنوز قانع نشدهاست. ۲۳.»
او با زبان خاص خود امکانات دیگر را، که مهمترین، و پس از سخنرانی شاه، محتملترین آنها، پیروزی نیروهای ملی و دموکراتیکی بود که به دنبال احیاء کامل مشروطه بودند، و اندی بعد در دولت بختیار ظاهر شد، «نیروهای دشمن» مینامد، چه در چنتهی سیاسی او جز نیروی اسلامی و «نیروی دشمن»، یعنی هر نیرویی که سد راه تحقق «نیروی اسلامی» مورد نظرش میشد، چیز دیگری یافت نمیشد. اما این نگاه یزدی به حوادث در آن زمان در عین حال بطور ناخواسته تکذیب ادعای کسانی است که خودداری از همکاری با بختیار را به این بهانه که «بختیار شانسی ندارد» توجیه می کردند.
«اینها محورهای بحث ما بود. من برنامههای سیاسی راهبردی تعیین شده آقای خمینی را برای ایشان شرح دادم. مهندس برنامه را پذیرفت و آن را تأیید کرد، اما احساس کردم هنوز قانع نشدهاست.
«دیدار مهندس بازرگان با آقای خمینی
«در این سفر مهندس دو بار با آقای خمینی ملاقات کرد.»
«…»
«.آقای خمینی احترام خاصی برای مهندس قائل شدند. بعد از سلام و علیک و تعارفات و پذیرائی، آقای مهندس بازرگان شرح مختصری از وضع ایران دادند و سپس نظریاتی را که به تعبیر خودشان جمعبندی نظریات سایر دوستان در ایران از جمله آیت الله شریعتمداری بود، بیان داشتند.»
«…»
« محور صحبتهای ایشان کلاً مطالب همان نامهای بود که در اوایل شهریور ۱۳۵۷ از تهران برای آقای خمینی به نجف فرستاده بود.»
در گفتگوی حضوری، مهندس بازرگان مطالب همان نامه را با شرح و بسط بیشتر مطرح کرد.»
آقای خمینی نظرات آقای مهندس را در خطمشی سنگر به سنگر نپذیرفت و گفت که اگر ما مجال بدهیم که دشمن از این مهلکه خلاص شود دیگر معلوم نیست بتوانیم چنین فرصتی را به دست آوریم. موضع آقای خمینی همانی بود که در یکی از سخنرانیهای خود در زیر چادر بیان کرده بود. و آن اینکه اکنون ملت گریبان شاه را به دست آورده و گردنش را چسبیده است نباید آن را ول کند، اگر یک فشار بیشتر بیاوریم کارش تمام میشود ۲۴.»
«در خلال این دیدارها، آقای مهندس جلسات و صحبتهایی هم با اعضای شورای مرکزی نهضت آزادی ایران ـ شاخهی اروپا و آمریکا نمودند. اعضای شورای نهضت در اروپا ایرادات و انتقادات خود را درباره پارهای از مسائل و موضعگیریهای نهضت در داخل ایران بیان داشتند. در برخی از این انتقادات شورای آمریکا نیز نظر مشترک داشت. همچنین اعلامیهای را که نهضت آزادی ایران خارج کشور در مورد موضعگیریهای نهضت در داخل منتشر کردهبود مورد بحث و بررسی قرار گرفت۲۵.»
«آقای مهندس بازرگان پس از دیدارهای پاریس، به اتفاق میناچی به لندن سفر کردند…. با مسؤولان دفاتر صلیب سرخ و عفو بینالملل در لندن، دیدارکردند. هم چنین شنیدیم با روزنامه ایران پست هم مصاحبهای کردند. این روزنامه را یک گروه ایرانی در لندن به فارسی منتشر میکردند و به گروههای سیاسی غیراسلامی وابسته بود و ما با آنها با رابطهای نداشتیم. دوستان نهضت در اروپا مصاحبهی آقای مهندس بازرگان با این روزنامه را به هیچ وجه درست ندانستند. مسلماً آقای مهندس با وابستگی سیاسی این نشریه آشنایی نداشتند. علاوه بر این برخی از صحبتهای آقای مهندس بازرگان به نظر من، بحث انگیز و مضر بود و نتوانستم بفهمم که چرا آقای مهندس بازرگان مثلاً درباره دکتر امینی می باید آنچنان موضعگیری کنند. متأسفانه یادداشتی از آن مصاحبه در دسترسم نیست و مطالب آن را به یاد ندارم. این مصاحبه و موضعگیری آقای مهندس برخی از دوستان را نسبت به درک ایشان از «وضعیت انقلابی» جامعه درآن مرحله دو دل کرد و موجب نگرانی شد۲۶.»
از همین زمان میبینیم که آزادی عقیده و بیان در میان این جمع چه جایگاه والایی داشتهاست!
«آقای مهندس از لندن به پاریس برگشتند. یک یا دو روزی در پاریس ماندند و فرصت ملاقات دیگری با آقای خمینی دست نداد.»
«در این فرصت با آقای مهندس صحبت بیشتری شد که مواضع خود را قاطع و صریح کنند. [!]
«مسألهی مصاحبه با ایران پست را مطرح و اعتراض کردم. در مورد صدور اعلامیه و بیان مواضع با صراحت، آن را موکول به برگشت به تهران و مشورت با دوستان نهضتی کردند. من اگر چه قانع نشدم اما دیگر حرفی نزدم. چه طور است که آقای مهندس بازرگان در مصاحبه با ایران پست، بدون مشورت با دوستان نهضتی موضعگیریهایی می کنند که قابل قبول نیست و من کمترین تردیدی نداشتم که دوستان نهضتی در داخل نمیتوانستند با آن موافق باشند. اما در مواردی که موضع نهضت در داخل و خارج روشن است، اعلام آن را به مشورت دوستان داخل موکول میسازند. علت این امر برای من روشن نبود. شاید به این دلیل بود که آقای مهندس نمیخواستند تحت فشار جو دست به این کار بزنند.
به هر حال در آن زمان من شخصاً با آن موضعگیریها موافق نبودم۲۷.»
«..»|
«بعد از بازگشت آقای مهندس بازرگان به ایران، ارتباط تلفنی و مبادله خبر و نظر ادامه داشت. در روز سه شنبه ۵ بهمنماه ۱۳۵۷… آقای مهندس در تلفن اظهار داشتند:
«۳ـ دربارهی خبر و مصاحبهی منتشر شده در صدای آمریکا گفتند: صدای آمریکا از بازرگان سؤال کردهاست که عکسالعمل و مقاومت بختیار بعد از اعلام حکومت موقت اسلامی چه خواهدبود؟ بازرگان جواب داده است که او (بختیار) از در مخالفت در نخواهد آمد. او مرد وطندوست ملی و منطقی است. چنین کاری را انجام نخواهد داد۲۸.».
البته حسن ظن بازرگان دربارهی بختیار و تآیید ایراندوستی او از شناخت دیرینه ی آن دو از یکدیگر ناشی می شد، اما دربارهی واکنش بختیار نسبت به اعلام چنین دولتی دیدیم که درست نبود و بختیار با اعلام تشکیل دولت شرعی بازرگان در تهران پس از بازگشت خمینی و بنا به حکم او، آن را به رسمیت نشناخت و استعفا نداد و او هم به نوبهی خود از راه ادب گفت میتوانم آن را به عنوان «دولت سایه» تلقی کنم.
در مورد نگاه واقعی بازرگان درباره ی خمینی جا دارد که این سخن او را که بختیار از قول او نقل کرده یادآوری کنیم.
می دانیم که بازرگان پس از بازگشت از پاریس، با بختیار دیدارهایی داشته است، بخصوص درباره ی تدارک سفر مشترکشان به پاریس برای دیدار بختیار با خمینی در پاریس.
در یکی از این دیدارها که پیرامون مقدمات سفر گفتوگویی طولانی، به مدت یک ساعتونیم و در خانهی دکتر علیاکبر سیاسی، داشتند، بختیار در کتابش، یکرنگی، می نویسد: «و در پاسخ همهی نظریاتی که من ارائه میدادم ، پاسخ بازرگان، بلاااستثناء این بود:
«همهی آنچه می گویی درست است.»
و اضافه می کند که به او گفت
«پس چرا نباید بر سر یک راه مشترک توافق کنیم؟»
و خود توضیح می دهد که اگرچه بر سر اُصول گفتوگوی ما به مشکلی برخورد نمی کرد، اطلاعاتی که در دست داشتم ما را در عمل کمتر به هم نزدیک میساخت.
می گوید:
ـ «شنیدهام قصد دارد تو را به ریاست دولتش منصوب کند. آیا مطمئنی که بتوانی با او کار کنی؟»
ـ «آسان نخواهدبود؛ او مانند من و تو فکر نمیکند.»
ـ «ما هم مانند یکدیگر نمی اندیشیم، اما امکان تفاهم بر سر چند نکته برایمان وجوددارد.»
ـ «درست است؛ اما کار بسیار دشواری است، بخصوص در این جو هیجانزده. »
و سپس توضیحی می دهد که میتوان اینگونه خلاصه کرد: با ادامهی بحث به این نتیجه رسیدم که بازرگان تصور کرده که او منصوبش میکند و سپس برای اشتعال به اُمور دینیاش به قم میرود و او را راحت میگذارد.
و دو روز بعد حکم نخستوریری او را صادر کرد. و اضافه می کند که “برای من علیالسویه بود”.
و سپس می گوید:
«بازرگان درباره ی سرورش گفت:
«اما این مرد چه جانور درندهای است!»
سپس می گوید به نظامی ها دستوردادم اگر کسی ادعای وزارت کرد او را بازداشت کنند و به بازرگان نیز اطلاع دادم من کسی نیستم که تسلیم شوم: مجلس را منحل میکنم و انتخابات آزاد برگذارمیکنم و اگر هم اکثریت نداشتم توانستهام بدون دادوقال انتقال قدرت را انجام دهم. «…»
برای من نشانهی یک رهبر کشور این نیست که از دیگران «بهتر» است یا نه؛ بلکه او باید در هر أوضاع و احوالی، بویژه دشوار، آرامش روحی کامل خود را حفظ کند۲۹.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ یزدی،خاطرات، جلد سوم، ۱۱۱ روز در نوفل لوشاتو، ص. ۱۴۸.
از این پس همهی ارجاعات به این کتاب، بدون ارجاع به نام «یزدی» و تنها با ذکر شمارهی صفحه خواهدبود.
۲ – ص. ۱۲۸ـ۱۲۷.
۳ – ص. ۱۲۹.
۴ – ص. ۱۳۶ـ۱۲۸.
۵ – ص. ۱۳۶.
۶ – صص ۱۵۳ـ۱۵۱.
۷ – صص. ۱۵۶ـ۱۵۵.
۸ – ص. ۱۵۶.
۹ – ص. ۱۵۷.
۱۰ – پیشین.
۱۱ – پیشین.
۱۲ – پیشین.
۱۳ – ص.۱۵۸.
۱۴ – پیشین.
۱۵ – ص.۱۵۹.
۱۶ – ص. ۱۶۰.
۱۷ – صص. ۱۶۱ـ۱۶۰.
۱۸ – ص.۱۶۱.
۱۹ – صص. ۱۵۹ـ۱۵۸.
۲۰ – پیشین.
۲۱ – ص. ۱۶۲.
۲۲ – ص. ۱۶۲.
۲۳ – صص.۱۶۳ـ۱۶۲.
۲۴ – ص. ۱۶۴.
۲۵ – ص. ۱۶۶.
۲۶ – ص. ۱۷۱.
۲۷ صص. ۱۷۲ـ۱۷۱.
۲۸ – ص. ۱۷۲.
۲۹ – شاپور بختیار، یکرنگی، ترجمهی مهشید امیرشاهی، صص. ۲۱۹ـ ۲۱۷.