نقدی بر فرهنگ اندیشمند)یابه اصطلاح “روشنفکر(“ایرانی

سه شنبه, 21ام آذر, 1402
اندازه قلم متن

نقدی بر فرهنگ اندیشمند[۱])یا به اصطلاح “روشنفکر(“ ایرانی

برای مطالعه متن با فرمت پی دی اف لطفا اینجا کلیک کنید

با درود و با دردهای فرهنگی جامعه­ی اندیشمندی ایران

در سالیانی دراز نوشته و گفته‌ام که چالش‌های ایران، مسایلی سیستمی و مشکلاتی فرهنگی هستند. مسایلی سیستمی که تنها با رویکرد و دیدگاهی کل­گرا و کشوری امکان پاسخ­یابی دارند و مشکلاتی فرهنگی که تنها در جزئیات و با رویکرد و برخوردی فردگرا (تک تک آحاد جامعه) شاید امکان پاسخ­یابی داشته باشند.

فرهنگ اندیشمندی ایرانی که به تجاوز کشوری (روسیه) به سرزمینی (اوکرایین) و اشغال آن اعتراض می­کند، اما ۷۵ سال تجاوز کشوری دیگر (اسرائیل) به سرزمینی دیگر (فلسطین) و اشغال آن را نادیده می­انگارد، فرهنگی مکتبی و عقب ­افتاده است. فردی که حمله­ی نظامی به مردم معمولی در غزه را محکوم می­کند و حمله­ی نظامی به مردم معمولی اوکرایین را مشروع می­پندارد، ننگ نام اندیشمند است. کسی که حمله­ی پهپادی به بیمارستانی در اوکرایین را جنایتی جنگی می­نامد اما چشم بر بمباران بیمارستانی دیگر در غزه می­بندد، نه اندیشمند که جانوری غیر انسان است. این چه فرهنگ بیماری است که چون از تبلیغات نظام نکبت ولایت فقیه در مورد غزه منزجر شده­است، از جنایات جنگی بر علیه کودکان و مردم معمولی بی‌گناه غزه شادمان شود؟ این چه فرهنگ بیماری است که چون از ناتو و پنتاگون و ماجراجویی‌های نظامی و گسترش طلبی‌های میلیتاریستی آنها بی­نهایت عصبانی و منزجر شده­است، جنایات جنگی برعلیه مردم معمولی بی‌گناه اکرایین را نبیند؟ دوگانگی در مهربانی یا بی­تفاوتی به سرنوشت انسان­ها و دوگانگی در استاندارد تفکر، چیزی جز شیزوفرنی[۲] و روان­پریشی نیست که نیاز به روان­درمانی دارد.¶

در این نوشته می­پردازم به برخی دیگر از دردهای فرهنگی جامعه­ی اندیشمندی ما که سالهاست به آن عادت کرده­ایم .

نخستین درد «اعتقاد» به «الگوی کامل» است. تفکری که می­گوید یک فرد یا باید از همه لحاظ الگو باشد یا اساساً مطرح­ نیست. تفکری که انسانها را «همه» یا «هیچ» می­کند. تفکری که هرگز نمی­پذیرد انسانها، «مجموعه­ای از خوبی­ها و بدی­ها» هستند و اساساً «انسان بودن» یعنی ترکیب این دو که اگر چنین نبود،‌ یا شیطان بودیم و یا فرشته.

این تفکر هزینه­های فرهنگی زیادی را به جامعه­ی ما تحمیل کرده است. برای جستجوی الگو،‌ ما را نیازمند گذشته­گرایی و باستان­شناسی تاریخی کرده است. جستجوی کسانی چنان دوردست (کورش، داریوش، زرتشت، و و و،) که بدی­هایشان محو شده و تنها فسیلی از خوبی­هایشان بر جای مانده­باشد. در اثر همین تفکر است که انسان­های زنده را تقدیر و تجلیل نمی­کنیم، چه آنکه می­ترسیم امروز تحسینش کنیم و فردا حرفی بزند یا کاری بکند که به مذاق ما خوش نیاید. فقط وقتی مرد و مطمئن شدیم دیگر کاری نمی­کند و حرفی نمی­زند، او را – با یک زندگی سانسورشده – به الگوی جامعه بدل می­کنیم.

نیاموخته­ایم که یک نفر می­تواند معتاد باشد، اما فلسفه را درست بفهمد. یک نفر می­تواند الکلی باشد،‌ اما خوب شعر بگوید. یک نفر می­تواند عیاش باشد اما ریاضی را درست بیاموزد. یک نفر می­تواند نماز نخواند، اما اقتصاد را خوب بفهمد. دلیل نمی­شود «آنچه خوبان همه دارند» را «من و تو» یک جا داشته باشیم. اینگونه داوری می­کنم که جستجوی کسی که، به سلیقه­ی ما، هیچ ایرادی ندارد و سراپا حسن است، ریشه­ی «بت­سازی» و «بت پرستی» و «رهبر سازی»  فرهنگ اندیشمندی ماست .

دومین درد فرهنگی اندیشمند ایرانی اغلب «ظاهربینی و کوته­نظری» است. اکثرا ایرادهای جزئی کوچک را «بزرگ» می­بینیم و ایرادهای بزرگ پنهان را «کوچک» می­پنداریم.

فرهنگی که در آن «دود سیگار را به حلق خود دادن» عیب است. اما «دود خودرو را به حلق خلق دادن» عادی تلقی می­شود.

فرهنگی که در آن «مستی از شراب» جرم است و «مستی از قدرت» طبیعی است.

فرهنگی که در آن، «حفظ حجاب» اولویت است اما «پاکدامنی» به فراموشی سپرده می­شود.

فرهنگی که در آن، «کثیفی خانه» زشت است اما « ریختن زباله از خودرو» بیرون خانه اغلب زشت تلقی نمی­شود.

فرهنگی اندیشمندی که در آن، برداشتن قطعه­ای از یک کارخانه «دزدی» است، اما خریدن غیرقانونی مجوز یک کارخانه «زیرکی» است.

فرهنگی که در آن، اگر «نماز» نخوانی، اغلب از حوزه­ی دین خارج هستی، اما اگر «غیبت» کردی و «تهمت» زدی، همچنان مومنی.

فرهنگی که در آن، دروغ­گویی و تجاوز به جان و مال مردم دیگر شنیع است، مگر که دیگری، غیرمسلمانی «شکست­خورده» از به اصطلاح «لشگر اسلام» باشد.

فرهنگی که در آن، اغلب به روز «قضاوت» ایمان داریم،‌ اما صبر نداریم تا «قضاوت در مورد دیگران» را به «روز قضاوت» موکول کنیم.

نادرست­تر از آن اینکه،‌ جامعه­ی اندیشمندی،‌ «ایرادهای کوچک آشکار» را تنبیه می­کند و اکثرا «سرطان­های بزرگ آشکار» را نادیده­می­انگارد و حتی زشت­تر، اغلب تجلیل می­کند! چنین می­شود که «دختران با تار موی آشکار» دستگیر می­شوند و دزدان، با «دم خروس آشکار» در میانه­ی شهر آزادانه می­گردند.

چنین می­شود که آنکس که یک نفر را کشته است،‌ در میدان شهر اعدام می­شود و آنکه هر روز اعدام و جنایت می­کند و یا دیگری که صدها سال عمر مردم را در پای اینترنت، برای کنترل محتوا و به دلیل کندی عامدانه، تلف می­کند، و یا آن دیگری که کودک می­کشد، آزادانه به زندگیش ادامه می­دهد و هر روز نیز جنایت می­کند .

به نظر می­رسد این نگرش فرهنگی، ریشه­ی تاریخی نیز دارد، چنانکه ظاهراً از زمان سعدی، اغلب عادت ما بر آن بوده است که «سنگ­ها» را می­بسته­ایم و «سگ­ها» را رها می­کرده­ایم…

فرهنگی اندیشمندی که در آن نادیده­انگاری آگاهانه[۳]ی افزون­طلبی‌ها و زیادت­اندیشی‌های فرادستان، نه حماقت و نادانی، که اکثرا آسودگی خیال (همان “بگذارید زندگی­مان را بکنیم” و یا “سیاست کثیف است”) تلقی می­شود. فرهنگی که اکثر اندیشمندان آن در مقابل ظلم ساکت (و در نتیجه شریک جرم­ا‌ند،) و اغلب چشم خود را بر جنایت فرادستان می­بندند (و در نتیجه دست‌شان آلوده به خون بی‌گناهان است.)

فرهنگی به اصطلاح “غنی!” که اکثر اندیشمندان­اش (در حوزه‌های علم، فلسفه و هنر،) اغلب بجای حرفه­ای بودن در حوزه­ی شغلی خود، کاسبکار و حسابگر یا بقول حافظ ریاکار و محتسب­ا‌ند، از پزشک کاسبکار و مهندس بساز و بفروش، تا فیلسوف خودفروخته­ی حکومتی و تا هنرمند بازاری.

فرهنگی که اکثر اندیشمندان­اش «به ظاهر» نگاه می­کنند، «اشتباهات کوچک» را بزرگ می­شمارند و «گناهان بزرگ» را نادیده می­گیرند. فرهنگی که اغلب تو را معصوم می­خواهد و به تو «حق خطا کردن» نمی­دهد. باید هر روز یک «ماسک» بر چهره بزنی. اغلب کسی واقعیت تو را نمی­داند. اکثرا در خانه به شکلی زندگی می­کنی و در بیرون شکلی دیگر. با هر گروه از دوستانت به شکلی حرف می­زنی. در رسانه­ها اغلب یک حرف می­زنی و در زندگی شخصی به شکل دیگری زندگی می­کنی. در ورود به سازمان خود، چادر بر سر می­کنی و شب هنگام در مهمانی­ها، اغلب با مینی ژوپ پرسه می­زنی…

گویی که بالماسکه­ی بزرگی در کار است. بالماسکه­ای که میلیون­ها نفر ایرانی تحصیلکرده­ی بازیگر در آن نقش ایفا می­کنند. هر یک نقابی بر چهره: نه برای یک شب. که اکثرا تا لحظه­ی مرگ…

برای نزدیک به سه نسل، در نظام نکبت ولایت فقیه، اغلب اینچنین رفتارهای منشی و کردارهای اخلاقی[۴]  تقویت و آموخته شده­ا‌ند، و اکثرا افرادی تحصیلکرده اشاعه­دهنده­ی آن کردارها بوده­ا‌ند و هستند .

ساختار و نظام هر کشوری، در بیشتر موارد، برساخته­ی اندیشمندان جامعه است و نه مردم معمولی. مردم معمولی اغلب به فکر نان و مسکن و آینده­ی فرزندان خود هستند. نظام نکبت ولایت فقیه هم برساخته­ی اندیشمند سکوت­گزین و نادیده­انگار و کاسب­مسلک ایرانی است. اندیشمندی ایرانی که اکثرا در مقابل افزون­طلبی فرادستان سکوت می­کند (شراکت در جرم) و چشم بر ظلم می­بندد (و در نتیجه همدست با ظالم است.)

برای اندیشمندان راستین ایران)چه در داخل و چه خارج( که چنین دردهایی فرهنگی را درک کرده­ا‌ند، چالش­هایی بزرگ برای مطالعه، راهکارگزینی، پاسخ­یابی و آموزش در پیش است. تا زمانی هم که اکثر اندیشمندان ایرانی، جایگاه خود را در دنیای امروز، واقع­بینانه، در نیابند و از گنده­گویی‌ها و گذشته­گرایی‌ها و فرهنگ “غنی! ” و از جنون خودمطرح­سازی­ها و خودبزرگ­بینی‌ها و همه­چیزدانی‌ها پرهیز نکنند و در نتیجه تا زمانی که آینده­نگر نشوند، در بر همین پاشنه­ی فرهنگی خواهد چرخید.

راهی بسیار دراز و دشوار در پیش داریم.

—————————–

[۱] لطفا به فایل صوتی “اندیشمند کیست و اندیشمندی چیست؟” در کانال تلگرام “سرشت علم” رجوع فرمائید

https://t.me/natureofscience

[۲] Schizophrenia

[۳]

در زبان انگلیسی واژه ای که نادان ترجمه شده است، از ریشه ای  به معنی نادیده انگاری آمده است. بدین مفهوم، آن فرد نادان نیست، بلکه شخصی است که آگاهانه نادیده انگاری می کند

“Ignorant” from the root “Ignore”

[۴] Ethical conduct and Moral behavior


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.