حقوق زنان و به رسمیت شناخته شدن آنها از طرف حاکمیت چالشی است که جمهوری اسلامی از ابتدای پیدایش با ان دست گریبان بوده است. درواقع این یک چالش ساختاری هست که از زمان شکل گرفتن جمهوری اسلامی با ان همراه و همزاد بوده است. اساس حکومت جمهوری اسلامی که بر پایه دین و قوانین شریعت شکل گرفته است به گونه ای است که زنان در ان یک انسان کامل و با حقوق برابر با مردان شناخته نمیشوند. در همین راستا جمهوری اسلامی طی سالهای متمادی قوانین و اصولی طراحی کرده است که نیمی از جامعه که همانا زنان هستند به صورت سیستماتیک و از طریق بازوهای اجرایی حکومت از حقوق اولیه و انسانی خود محروم شده اند.
سوال اساسی این است که آیا وقت ان نرسیده است که این خفقان پایان یابد و حکومت به خواسته های به حق زنان تن در دهد؟ پر واضح است که جامعه امروز ایران نسبت به جامعه زمان انقلاب ۵۷ تفاوتهای بنیادی دارد. امروزه بخش عظیمی از جامعه زنان ایران تحصیلات دانشگاهی دارند و خواستار حق و حقوق برابر با مردان هستند. نه تنها جمهوری اسلامی بلکه هر حاکمیت دیگری در ایران نباید و نمیتواند خواسته های زنان را نادیده بگیرد. حکومت جمهوری اسلامی به دلیل ساختار مذهبی ان و تعریفی که از اسلام ارائه میدهد نمیتواند در قالب فعلی خواسته های به حق زنان را به رسمیت بشناسد.
قدرت عظیم و مهار نشدنی زنان در جهت تحقق خواسته های خود به قدری است که تنها راه عاقلانه برای حکومت این است که مقاومت را کنار بگذارد. تلاشهای استیصال گونه حکومت جهت سرکوب زنان و وادار کردن آنها به پیروی از چهارچوبهای تعریف شده خود قطعا ارمغانی جز انزوای بیشتر برای جمهوری اسلامی نخواهد داشت. انزوای داخلی و بیزاری مردم از حکومت مهمترین چالشی است که جمهوری اسلامی به واسطه بی تدبیری طی بیش از ۴ دهه حکومت در ان گرفتار شده است و چالش فعلی در قالب زن، زندگی، آزادی این انزوای حکومت را عمیقتر خواهد کرد.
شاید جمهوری اسلامی و عقلای حکومت نهایتا به این نتیجه برسند که چاره ای جز پذیرفتن حقوق زنان و به رسمیت شناخته شدن آنها ندارند اما این تصمیم که در درجه اول محال به نظر میرسد چالشهای جدیدی در برابر حاکمیت میگشاید. اول اینکه اسلامیت حکومت با توجه به تعریفی که روحانیون حاکم بر ایران طی دهه ها ارائه داده اند زیر سوال خواهد رفت و این به نوبه خود مشروعیت رژیم را زیر سوال میبرد. از طرفی مقاومت شدیدی از بدنه حاکمیت و قشر افراطی حکومت و بخصوص ساکنین محافظه کار حوزه های علمیه صورت خواهد گرفت. اما این خواسته ای است که جمهوری اسلامی ناگزیر است به ان گردن نهد. درخواست حقوق اولیه انسانی و بحق زنان در جامعه ایران انقدر قوی است که قابل حذف شدن یا قابل چشم پوشی نیست.
مقاومت بیشتر در برابر آزادیهای مطالبه شده در ایران همچون برابری زن و مرد، آزادی در انتخاب پوشش، تغییر قوانین تبعیض آمیز و… منجر به انزوای بیشتر حاکمیت در داخل خواهد شد. این خواسته ها انقدر در جامعه ایران نهادینه شده اند که به سختی بتوان آنها را نادیده گرفت یا بدون پاسخ گذاشت.
تلاشهای بیفایده رژیم در جهت کنترل و سرکوب خواسته های مردم در قالب تصویب انواع قوانین غیرقابل اجرا همچون قوانین مربوط به حجاب اجباری که حتی خود حاکمیت به موثر بودن آنها اعتقاد ندارد راه به جایی نخواهد برد.
اکنون که خواسته های مردم در قالب شعار زن، زندگی، آزادی تبلور یافته و توانسته است یک اتحاد خجسته در بین قشر بزرگی از جامعه ایجاد کند بایستی این فرصت تاریخی را غنیمت شمرد و با زنده نگهداشتن اعتراضات و اصرار بر عملی شدن آنها حاکمیت را وادار به عقب نشینی کرد. این خواسته ها به نوعی خواسته های حداقلی است و با آرمان آزادی خواهی مردم در چشم انداز نهایی در یک راستا قرار میگیرد.
اعتراضات سال گذشته تاکنون نیز نتجه های مطلوبی به همراه داشته است. جمع شدن بساط گشت ارشاد، اتحاد بخشهای مختلف جامعه و بیان خواسته های مشترک، رسوایی جمهوری اسلامی در مجامع بین المللی به دلیل برخورد خشن با معترضین، همدلی و اتحاد بیشتر در اپوزوسیون خارج از کشور همگی را میتوان از ثمرات اعتراضات سال گذشته دانست.
اکنون ما یک وظیفه تاریخی داریم که جنبش را زنده نگهداریم. اینکه نگذاریم حکومت به هدف نهایی خود که همانا خاموش کردن آتش جنبش است دست یابد. انرژی نهفته و انباشته جامعه بایستی به حیات خود ادامه دهد در غیر اینصورت میدان از ان جمهوری اسلامی خواهد شد.
ما مردم با اصرار بر خواسته های برحق خود به ناچار حکومت را وادار به عقب نشینی خواهیم کرد. عقب نشینی حکومت در عرصه حقوق زنان دومینو وار سایر عرصه ها را از ان ما خواهد کرد.