بهروز ورزنده
این سوالی است که مدتی است اذهان عمومی را به خود مشغول داشته است. آیا واقعا اشتراک و شباهتی بین این دو جریان قابل مشاهده است؟
آیا ادعای این یکی در مورد مثلا دفاع از مستضعفین و اقشار محروم جامعه و آن دیگری در دفاع از آزادی و دموکراسی، واقعیت دارد؟ آیا نقاط مشترکی مابین این دو قابل مشاهده است؟ تفاوتهای آنها کدامند؟
در ابتدا نقاط مشترک:
۱ – محق دانستن خود و داشتن اعتقادات متعصبانه و پرستشگونه برای بتها و معبودشان
۲ – نداشتن تاّمل و تفاهم برای نظریات و استدلالهای دیگران در یک مباحثه و مبادله فکری
۳ – عدم تحمل دیگری و نفی هر آن چه با اعتقادات آنها سازگاری ندارد
۴ – به هم بافتن دروغهای بی حساب و کتاب علیه هر آن کس که با اعتقادات متعصبانه آنها همخوانی ندارد
۵ – عدم رواداری و بیاحترامی به عقاید و نظریات دیگران و بد دهنی و توهین نسبت به مخالفین سیاسی خود
۶ – سعی در تخریب دیگران با استفاده از هر وسیله مجاز و غیرمجاز همچون غیبت، تهمت و تهدید
۷ – استفاده از شعارهای رکیک جنسیتی و چالهمیدانی و ضد زن
۸ – نفی و قائل نشدن حق حیات برای سایر گروهها و جریانات غیرخودی با استفاده از حذف، تخریب، تهمت، افترا و حتی فحاشی
۹ -کوشش در برهمزدن تجمعات و تظاهرات از طریق شلوغ کاری، جوسازی و داد و فریاد
۱۰- رعایت نکردن و انکار قواعد و قرارهای توافقی در موارد همکاریهای مشترک
۱۱ – سعی در تحمیل و القای شعارها و نشانهای خاص خود به افراد و تظاهرکنندگان
۱۲- استفاده از شعارهای تهاجمی و خشونتهای فیزیکی علیه دیگران
۱۳ – استفاده از شعارهای مرگ بر این و مرگ بر آن درباره مخالفین خود
۱۴ – قائل بودن به پرستش و پیروی از یک رهبر خاص و یا جریان مشخص و خواهان سپرده شدن رهبری و هدایت خود و جامعه به آن رهبر معبود
۱۵ – داشتن توهمات آزمندانه و عجولانه برای رسیدن به قدرت
۱۶ – داشتن تصورات ابتدائی و تخیلی درباره چگونگی حفظ یا براندازی رژیم
۱۷ – تلاش برای قبضه کردن جنبش ها و مبارزات مردم و کوشش در وانمود کردن خود بعنوان رهبر آنها
۱۸- دارای منش و فرهنگ مستبدانه، غیردموکراتیک، انحصارطلب، تمامیتخواه و افراطی
۱۹ – دارای پایههای اجتماعی و سیاسی راست و محافظهکار
۲۰ – از نظر شخصیتی افرادی کمظرفیت، احساسی و غیرمنطقی
۲۱ – نداشتن شخصیتهائی والا و صاحبنظر از نظر تئوریک و سیاسی در بین خود و در سطح رهبری جماعتشان
۲۲ – تمایل و گرایش برای چاکرمنشی، تاکید و بزرگنمائی آمران و رهبران خود
۲۳ – لشگر پیاده بودن برای کسانی که بدنبال ثروت و یا طالب قدرت هستند
۲۴ – آتش به اختیارانی که برای پیش برد اعتقادات دینخویانه و یا شاهپرستانه خود حاضر به هر عملکرد خلاف و غیراخلاقی هستند و حاضرند حتی از جان خود مایه بگذارند
۲۵ – ….
به این لیست میتوان بسیاری موارد دیگر را نیز افزود و تکمیل کرد، ولی فعلا همین چند نمونه میتواند برای شناخت این دو جماعت کافی باشد. آنچه که بیش از همه در مورد این دو جریان قابل مشاهده است، این که عناصر و کسان هر دویِ آنها افراد احساسی، غیرمنطقی و سادهای هستند که فاقد توانائی شخصی برای تشخیص و تحلیل مسائل میباشند و حتما لازم دارند که فرد یا جریانی بالادست و صاحب نفوذ، که همان معبود مورد پرستش آنها میباشد، سکان رهبری و هدایت آنها را بعهده گیرد و مسیر زندگی شخصی و سیاسی آنها را تعیین نماید. از این رو آمادگی بالائی برای تحت تاثیر تبلیغات و مغزشوئی قرارگرفتن دارند و به راحتی میتوانند مورد سوءاستفاده و بهره برداری جریانات و قدرتهای ذینفع و صاحب نفوذ قرار گیرند.
علاوه بر تشابهات و ماهیتهای مشترک ذکر شده بین این دو جماعت، تفاوتهای چندی نیز مابین آنها موجود است که فقط منحصر و مختص به خود آنها است، همچون گرایشات ناسیونالیستی و راسیستی و یا اعتقادات راستِ آریانژادی در میان شاهالله، از طرفی، و اعتقادات افراطیِ مذهبی و تلاش برای حفظ رژیم موجود در بین حزبالله، از طرف دیگر، که پرداختن به هریک از آنها نوشته تفصیلی دیگری را میطلبد.
برپایه نمونههای مشترک بالا میتوان به سوال اصلی این نوشته در مورد تشابه و تقارن عناصر آشوبگر حزب اللهی و شاه اللهی در بسیاری موارد، پاسخ مثبت داد.
در دوره قبل از انقلاب اسلامی به دلیل مبارزات ضد رژیمی با اهداف مبتنی بر دفاع از حقوقِ اقشار ضعیف و محروم جامعه و شعارهای آزادیخواهانه و ضد خفقان در مخالفت با دیکتاتوری حاکم، اکثریت شرکت کنندگان در جنبش نیروهائی انقلابی، آزادیخواه و ملیگرا بودند. طبعا حاکم بودن این جو در جامعه تاثیرات خود را بر نیروهای واپسگرا و متعصبِ قشری مذهبی نیز میگذاشت و باعث میشد که آنها در آشکارا ساختن ماهیت اوباشگرانه خود کمی محتاط باشند. افسار گسیختگی و جنایت پیشگی آنها عمدتا در بعد از انقلاب و رسیدن به قدرت بود که تبلور بیشتری یافت.
ولی این وندالیستهای شاه اللهی از همین الآن و قبل از رسیدن به جاه و مقام و قدرت و ثروت، ماهیت واقعی خود را به نمایش گذاشتهاند و نشان میدهند که چیزی از آن حزب اللهی ناهنجار کم ندارند. زیرا و با توجه به اینکه امروز هم چون آن زمان جو مبارزاتی بالائی حاکم است، اصرار اینها در استفاده از این شیوههای تخریبی گویای ناهنجاری بیشتری است.
و به این ترتیب تمامی آنچه که هردوی آنها در مورد مثلا دفاع از مستضعفین و یا آزادی و دموکراسی مدعی هستند، جنبه عوامفریبانه دارد. زیرا که عملا شاهدیم که این حزب اللهیهای فدائی امام نه در خدمت اقشار محروم و نیازمند جامعه بلکه وسیلهای در خدمت صاحبان زر و زور هستند. و نیز ادعای طرفداری از آزادی و دموکراسی از طرف شاهالله کاملا خلاف واقعیت موجود است. زیرا که درک آنها از آزادی مورد ادعایشان نه آزادی برای کل جامعه و همه مردم بلکه فقط برای خود و اقشار صاحب امتیاز و در قدرت میباشد. و نیز منظور آنها از دموکراسی همانی است که آنها از همین امروز با اعمال و رفتارشان به نمایش گذاشتهاند، و آن سرکوب و خفه کردن هر صدائی است که در مخالفت با آنها است. نمونههای آن به فراوانی در بالا ذکر شدند و احتیاج به توضیح بیشتر ندارند. پس میتوان با قاطعیت گفت که: این است آنچه که یک شاهاللهی دوآتشه از آزادی و دموکراسی میفهمند.