دیوارهنگاره و بیلبوردهای بزرگ تبلیغات حکومتی در یکی از خیابانهای مرکزی تهران، ۲۶ دی ۱۴۰۲
در کمتر از ۲۴ ساعت، موشکهای سپاه پاسداران به اهدافی در سه کشور منطقه شلیک شد و جمهوری اسلامی در چارچوب آنچه «انتقام و پاسخ سخت» و «نمایش اقتدار» مینامد، عملیاتهایی را در خاک سوریه، عراق و پاکستان انجام داد.
این اقدامات با واکنش تند منطقهای و بینالمللی روبهرو شده و حتی به اقدام نظامی متقابل پاکستان نیز رسیده و تبعات آن حتی در کوتاهمدت میتواند از سطح کنونی هم فراتر رود. اما احتمالاً یکی از پرسشهای مهم در شرایط فعلی این است که چرا جمهوری اسلامی، در مقطع فعلی که یک جرقهٔ کوچک میتواند انبار باروت در خاورمیانه را به هوا بفرستد، دست به چنین عملیاتهایی زده است؟
تئوری بازدارندگی و راضی کردن طرفداران داخلی
از زمان آغاز جنگ در غزه، تنشهای منطقهای روزبهروز شدت یافته و سایهٔ تبدیل این مناقشه به جنگی بزرگتر همچنان بر سراسر منطقه سنگینی میکند. در این مدت، اقدامات گروههای نیابتی وابسته به جمهوری اسلامی در عراق، سوریه و همچنین لبنان و یمن، با پاسخ اسرائیل و همچنین ایالات متحده و حتی بریتانیا روبهرو شده است.
از کشتن فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در سوریه گرفته تا کشتن مقامهای ارشد حماس و حزبالله و کتائب در عراق و لبنان، همگی ضرباتی بودهاند که از سوی جبهه مقابل جمهوری اسلامی در ماههای اخیر به جریانی وارد شده که حکومت ایران آن را «محور مقاومت» میخواند. این در حالی است که در تمام این مدت، جمهوری اسلامی از مداخلهٔ مستقیم در این مناقشات پرهیز و در عین حال بر انگارهٔ «تصمیمات مستقل» نیروهای نیابتیاش تأکید کرده است.
چنین راهبردی هرچند این مزیت را برای تهران به همراه داشته که خود را از آتش درگیریها دور نگه دارد، اما انتقاداتی را هم در میان حامیانش ایجاد کرده که چرا در مقابل این ضربات و تهدیدات، پاسخی قاطع نداده است.
از سوی دیگر، الگوی کلاسیک مقامهای جمهوری اسلامی تأکید ویژهای بر کارایی تئوری بازدارندگی دارد؛ به این معنا که حکومت ایران تصور میکند قدرتنماییهای موشکی و نظامی بیش از هر مؤلفهٔ دیگری میتواند از تبدیل تهدیدات بالقوه به خطرات بالفعل در محیط پیرامونی ایران جلوگیری کند.
در نتیجه به نظر میرسد پس از رخ دادن مجموعه اتفاقاتی چون حملات ادامهدار گروه «جیشالعدل» از خاک پاکستان به ایران، عملیات گروه داعش خراسان در مراسم سالگرد قاسم سلیمانی در کرمان و همچنین کشته شدن رضی موسوی در سوریه توسط اسرائیل، در کنار عملیاتهای پراکندهای که در عراق جان نیروهای نیابتی ایران را میگیرد و در سوریه به کشته شدن افسران نیروی قدس سپاه منجر میشود، مقامهای جمهوری اسلامی را به این جمعبندی رسانده که انجام اقدامی برای پاسخ به این اتفاقات ضروری است.
در نتیجه انجام عملیاتهایی در عراق، سوریه و حتی پاکستان با دو هدف صورت میگیرد؛ نخست آنکه حامیان داخلی و نیروهای وفادار جمهوری اسلامی در منطقه را راضیکند و دوم نمایش اینکه نمایش اقتدار در مقابل دشمنان و رقبای منطقهای جمهوری اسلامی.
حمیدرضا عزیزی، پژوهشگر بنیاد علم و سیاست در برلین آلمان، در این خصوص به رادیوفردا چنین میگوید:
«در شرایطی که بقیهٔ اعضای جریان موسوم به “محور مقاومت” در حال تهاجمیتر کردن اقدامات خود در منطقه هستند، کنار ماندن ایران از این تنشها برای تهران هزینهٔ حیثیتی بسیار بالایی دارد. ضمن اینکه در چارچوب تئوری بازدارندگی این برداشت نزد مقامهای جمهوری اسلامی وجود دارد که اگر به این اقدامات پاسخ داده نشود، موجب درگیری بیشتر خواهد شد.
در عین حال جمهوری اسلامی بهخاطر ملاحظات داخلی و آگاهی از اینکه درگیر شدن مستقیم با اسرائیل در هر جای منطقه ممکن است به جنگ بزرگتر با ایالات متحده تبدیل شود، آن هم درحالیکه تهران از محدودیتهای خود آگاهی دارد و میداند امکان چنین پاسخی را نخواهد داشت، سبب میشود که ایران حملات خود را در سوریه و عراق انجام دهد و از درگیر شدن مستقیم با اسرائیل اجتناب ورزد.»
پررنگتر شدن ایران بهعنوان «تهدید امنیت منطقهای»
پس از انجام عملیاتهای سپاه پاسداران در اقلیم کردستان عراق، سوریه و پاکستان، مقامهای عراقی و کُرد بهشدت حملات ایران را محکوم و تهران را به نقض حاکمیت ملی این کشور متهم کردند. بغداد همچنین رسماً از تهران به شورای امنیت سازمان ملل شکایت کرد. اتحادیهٔ عرب هم، در نشستی اضطراری، حملات ایران به اقلیم کردستان عراق را محکوم کرد.
از آن سو، پاکستان ابتدا واکنشهای دیپلماتیک نشان داد و سفیر خود را فراخواند و در ادامه از آن هم فراتر رفت و در پاسخی متقابل نقاطی در خاک ایران را مورد هدف قرار داد.
حتی اگر تمامی این اعلام مواضع را یک نمایش سیاسی در نظر بگیریم که هدفش کسب وجهه برای مقامهای پاکستانی و عراقی بوده و این مفروض را بپذیریم که هر دوی این عملیاتها با هماهنگی طرفین صورت گرفته که دستکم در مورد پاکستان با توجه به عملیات نظامی این کشور در سراوان بعید به نظر میرسد، باز هم آنچه در تصویر کلی قابل مشاهده است، نقشآفرینی جمهوری اسلامی بهعنوان یک تهدیدکنندهٔ نظم و امنیت منطقهای است که به حاکمیت ملی کشورهای همسایه خود احترام نمیگذارد.
صرفنظر از نگاه کلاسیک آمریکا و تضادهای قابلتوجه میان واشینگتن و تهران، در پس این تحولات نگاه به ایران بهعنوان برهمزنندهٔ ثبات منطقهای و فراتر از آن تشدید میشود.
اگر حوادث سالهای اخیر را مرور کنیم، این تفسیر از نقشآفرینی ایران پررنگتر هم میشود؛ از آغاز جنگ روسیه و اوکراین، همکاریهای نظامی میان تهران و مسکو باعث شد جمهوری اسلامی بیش از گذشته به عنوان یک «تهدید فوری» نزد کشورهای اروپایی مطرح شود.
در ماههای اخیر و از زمان عملیاتهای حوثیها در دریای سرخ و حملاتی که به کشتیهای تجاری در این محدوده انجام دادهاند، نوک پیکان اتهامات بیش از قبل متوجه جمهوری اسلامی شده است.
حمیدرضا عزیزی، متخصص سیاست خارجی منطقهای ایران، در این باره چنین میگوید:
«آنچه در حال رخ دادن است، بهویژه پس از اقدامات حوثیها، ایران را یک قدم بیشتر در مسیر “امنیتیسازی” شدن قرار میدهد؛ اتفاقی که به اِعمال فشارهای بیشتر بر جمهوری اسلامی و همچنین انزوای بینالمللی فزونتر منتهی خواهد شد.»
مجموعه سیاستهای جمهوری اسلامی، هرچند احتمالاً با هدف بازدارندگی صورت گرفته، در نهایت و به زبان ساده باعث میشود ایران به تهدیدی بزرگتر در ادراک تهدید کشورهای جهان و منطقه تبدیل شود.
از حضور در جنگ روسیه و اوکراین گرفته تا حمایت از اختلال حوثیها در حملونقل دریای سرخ، از هدف قرار گرفتن نیروهای آمریکایی توسط شبهنظامیان مورد حمایت سپاه پاسداران در عراق و سوریه تا عملیات موشکی در اقلیم کردستان و پاکستان و نقض حاکمیت ملی این کشورها همگی باعث میشود جمهوری اسلامی بیشتر بهعنوان یک بازیگر ناقض امنیت منطقهای و فراتر از آن مطرح شود.
از: رادیو فردا