تارا روشنی، شهروند خبرنگار
هوای این روزهای تهران سرد است و چای داغ کنار خیابان هم میچسبد. «آسیه» خانم سالها است حوالی میدان «تجریش»، محدوده بازار بساط چاینبات، نسکافه و دمنوش را پهن میکند و نوشیدنی گرم دست عابران میدهد.
دستفروشی را حدود پنج سال پیش شروع کرده؛ زمانی که شوهرش کاملا از کار افتاده شد و تامین مخارج زندگی دو دخترش روی دوش او افتاد. صحبت کردن خیلی برایش راحت نیست، همینقدر میگوید: «کار کردن کنار خیابان خیلی برایم سخت و خجالتآور بود. چند روز بود که به این موضوع فکر میکردم. حتی شبها نمیتوانستم بخوابم. آخر یک روز دل به دریا زدم و رفتم بازار مولوی و چند تا فلاسک، مقداری چای، دمنوش، نسکافه، هاتچاکلت و تعدادی لیوان و قاشق یکبار مصرف خریدم و از فردای همان روز آمدم اینجا و بساط کردم. وقتی دستت خالی باشد و هیچ سرمایهای نداشته باشی، خجالت را کنار میگذاری و فقط به سیر کردن شکم بچهها، حتی با دستفروشی کنار خیابان فکر میکنی.»
این روزها هر جا که بساط دستفروشان پهن باشد، از پیادهروهای «بازار بزرگ تهران» گرفته تا «ولیعصر» و «هفتحوض» و «نازیآباد» و «تجریش» و حتی ورودی ایستگاه مترو، اتوبوس و پل عابر پیاده، زنان هم جزیی از آنها هستند؛ شغلی که شاید تا همین یک دهه پیش بیشتر مردانه بود و کمتر زنی پایش به بساط کردن کنار خیابان باز میشد. اما حالا فشار اقتصادی و تحمیل بار مالی بر دوش این قشر از جامعه آن قدر سنگین شده است که دستفروشی برای خیلی از آنها شغلی کاملا جا افتاده محسوب میشود.
داغی تابستان، سوزش سرمای زمستان و هوای همیشه آلوده تهران تنها بخشی از مصائب زنان دستفروش است؛ موضوعی که به قول خودشان دیگر به آن فکر هم نمیکنند.
«نجمه» یکی از زنان دستفروش محدوده بازار بزرگ تهران است. ۱۲سال پیش با همسرش که به تازگی ازدواج کرده بودند، از جهرم به تهران آمدند.
میگوید شوهرش کارگر ساختمانی بود و زندگیشان از این راه میگذشت: «یکی دو سال اول زندگی بد نبود اما رفته رفته اختلافات بالا گرفت. در نهایت چهار سال پیش، زمانی که یک دختر و یک پسر داشتیم، تصمیم گرفتیم از هم جدا شویم. حضانت بچهها با من است، برای همین مجبورم برای تامین مخارج زندگی و اجاره خانه کار کنم.»
او که چهرهاش به شدت آفتاب سوخته شده است، آستین مانتویش را بالا میزند و میگوید: «ببین! رنگ پوست دست و صورتم هم همین رنگ بود اما چهار سال کنار خیابان نشستن و دستفروشی کردن، آنها را به این روز انداخته است و تیره و فرسوده شدهاند.»
میگوید: «راستش را بخواهی، این موضوع خیلی هم برایم مهم نیست. متلکهایی که گاهی اوقات مردان بارم میکنند یا استرسی که وقتی ماموران شهرداری به قصد جمع کردن بساط دستفروشان میآیند، آنقدر آزار دهندهاند که سرما، گرما و آفتاب سوختگی اصلا به چشم نمیآید.»
اگرچه دستفروشی زنان کنار خیابان دیگر پدیدهای جا افتاده است اما هستند زنان و دختران جوانی که هنوز از آزار کلامی مردان در امان نیستند. آنها شغلی را انتخاب کردهاند که نه بیمه و امنیت شغلی دارد و نه امنیت روانی.
«هاله» که جامعهشناس است، میگوید: «پدیده دستفروشی زنان به عنوان قشری از زنان شاغل به دلیل فقیرتر شدن دهکهای پایین جامعه روز به روز در حال افزایش است؛ زنانی که اغلب نقش مادری هم دارند و مجبورند کمک خرج یا تامین کننده هزینههای زندگی باشند.»
آمار دقیقی از این زنان در دست نیست اما طی چند سال اخیر به دلیل افزایش شدید تورم و کاهش توان مردان در تامین مخارج خانواده، بالا رفتن آمار طلاق و حمایت نکردن از زنان آسیبپذیر، تعدادشان خیلی بیشتر شده است و آنها دیگر این شغل را برای خود تابو نمیدانند.
«صنم»، دختر جوان دانشجویی که معمولا آخر هفتهها در محدوده میدان ولیعصر بساط میکند. او هم که مانند خیلی دیگر از زنان و دختران دستفروش به دلیل نیاز مالی حاضر به این شغل شده است، میگوید: «وقتی از یک خانواده فقیر در یکی از دورافتاده ترین شهرهای کشور به این شهر آمده باشی و بدون هیچ حمایتی مجبور باشی خودت هزینههای دانشگاه و حتی سیر کردن شکمت را بپردازی، آن وقت است که پیه همه چیز، حتی دیده شدن توسط دوستان و آشنایان در کنار خیابان را هم به جانت میمالی.»
میگوید: «دستفروسی شغل خوبی نیست اما دلم میخواست مثل خیلی از دخترهای دیگر درس بخوانم و برای آینده شغل درست و حسابی داشته باشم تا شاید خودم و خانوادهام از این فقر و بی پولی که الان درگیرش هستیم، رها شوم. تا پایان دوره تحصیلیم مجبورم این کار را ادامه بدهم. تمام امیدم به آینده است؛ آیندهای که برای خودم خانم مهندس شدهام و در یک جای درست و حسابی کار میکنم. آن وقت است که در مورد آنچه در این سالها از دستفروشی کنار خیابان بر من و خیلی دیگر از زنان گذشت، حتما کتابی خواهم نوشت.»
از: ایران وایر