عصر ایران؛ مهرداد خدیر- یک هفته بعد از انتخابات ۱۱ اسفند مهمترین بحث دربارۀ آن بیش از اختلافات درون اردوگاه اصولگرایی و کاهش فاحش نرخ مشارکت میزان بالای آرای باطله است تا جایی که در برخی حوزهها رتبه دوم یا سوم را به خود اختصاص داده است!
هر چند در دوره های قبل نیز همواره بخشی از آرا سفید، مخدوش و باطله بوده ولی از سال ۱۴۰۰ به این طرف با یک پدیده جدید و جدی رو به روییم و دلیل اصلی آن هم شرکتکنندگانی است که به هر دلیل ناگزیر یا علاقه مند به حضور پای صندوق رای اند ولی نامزد مورد نظر و مطلوب را نیافتهاند و رای سفید یا حاوی نوشته غیر نام نامزد به صندوق می اندازند.
درست است که آرای باطله همیشه بوده اما چنانچه اشاره شد از ۱۴۰۰ چنان بالا رفته که شکل دیگری به خود گرفته و مجال بالیدن به تمام نرخ مشارکت را ستانده و برخی بر این باورند به نسبت، باید از کل آرا کسر شود و مشارکت به حساب نمیآید.
در انتخابات سال ۸۰ سید عطاءالله مهاجرانی به طعنه با آقای فلاحیان که برای رقابت با سید محمد خاتمی مثل چند نفر دیگر و در واقع به قصد کاهش و ریزش آرای او به میدان آمده بود شرط بست که آرای او از باطله هم کمتر خواهد شد و همین نشان میدهد در آن زمان آرای باطله آن قدرها زیاد نبوده وگرنه نیاز به این طعنه نبود چون در حال حاضر رقیب اصلی باطله شده!
در کالبد شکافی آرای زیاد باطله و سفید و مخدوش از ۱۵ منظر میتوان قضیه را بررسید:
۱. دلایل استخدامی و تحصیلی؛ اولین موضوعی که به ذهن همه متبادر میشود این است که کارمندان، سربازان، مددجویان، دانشجویان و خلاصه هر که دستی زیر ساطور دولت دارد در عین این که نامزدی نیافته یا علاقه و تعلق خاطری ندارند اما احساس میکنند ثبت کدملی و رأی دادن آنان در وضعیت استخدامی، تحصیلی یا امدادرسانی اثر میگذارد پای صندوق میروند ولی به جای رأی واقعی رأی سفید میاندازند یا به جای نام نامزد کلمات دیگری مینویسند. آنان برای مُهر شناسنامه آمده بودند و حالا ثبت کدملی و این هدف را اینگونه تامین میکنند. بیتردید این مهمترین دلیل است و تا ۵۰ درصد و بلکه بالاتر از ارای باطله و نه مشارکتکنندگان را می توان به این امر نسبت داد. البته مهمترین دلیل برای آرای باطله و نه مشارکت است. از این رو مخالفان را هم خلعسلاح میکند که کل مشارکت را به این بیم نسبت میدهند.
۲. سرگیجه از خلقالساعهها؛ در انتخابات اخیر آن قدر فهرستهای خلقالساعه و به تعبیر دکتر حداد، پاجوش پای چنار رویید که رای دهندگان سنتی هم نمیدانستند کدام اصلی است و برخی گیج شده بودند. سابق بر این نگاهی به لیست می انداختند و چند اسم با سابقه ذهنی می یافتند و حالا آن در از مشهورها حذف کرده اند یا خودشان نیامده اند که اغلب کاندیداها ناشناس بودند. تایید ناشناس ها با این هدف بود که تعداد بالا برود و بتوانند بگویند برای هر صندلی این قدر نامزد داریم یا نسبت رد صلاحیت را پایین بیاورند ولی روی آرای باطله هم اثر گذاشت!
۳. کلیت وظیفه شرعی؛ با توجه به تاکید رهبری و برخی مراجع بر مشارکت نزد برخی اصل حضور تکلیف بود نه ننوشتن نام خاص و اصل حضور را به منزلۀ حمایت از اصل انجام دادند و وارد ذیل آن نشدند. حتی شرکت کنندهای نام شهیدان کربلا را نوشت و عکس گرفت و منتشر کرد و دیگری تصریح کرد: برای اطاعت از رهبر آمده است و همین را روی برگه نوشت. اینها که دیگر مخالف نظام نبودند.
متفاوتترین رای باطله/ نوشتن اسامی شهیدان کربلا به جای نامزدهای نمایندگی روی برگه
۴. تفسیر رای اعتراضی؛ حسن روحانی توصیه کرده بود رأی اعتراضی بدهید. درست است که علی مطهری در تهران رای به خود و رفقایی را که بعضا خیلی هم با او همسو نبودند مصداق رای اعتراضی میدانست ولی خیلیها رای سفید و باطله را مصداق رای اعتراضی دانستند و حتی روی برگه نوشتند اعتراض داریم. بنا بر این بخشی از آرای باطله را میتوان تفسیر همان رأی اعتراضی دانست اگرچه مخالفان شرکت میگفتند چون نرخ مشارکت را بالا میبرید صدای اعتراضتان پژواکی نخواهد داشت و به عکس استمرار این روند را تایید میکنید.
۵. زیست دو گانه؛ شماری از ما ایرانیان با خودمان و دیگران رو راست نیستیم. شخص رأی میدهد تا به مسؤول گزینش بگوید رای دادهام ولی سفید میاندازد تا برای دوستی که مخالف است هم توجیهی داشته باشد. این دوگانگی رفتاری اگر چه در رفتار ایرانیان مسبوق به سابقه است تازگیها در نامگذاری فرزندان هم بروز کرده و علاقه به دو اسم اسلامی- ایرانی فزونی گرفته است هر چند گاه از سر تلفیقگرایی ماست.
این که هم رأی بدهیم و هم با باطله بیندازیم و در واقع رأی ندهیم سبب میشود در هر دو سو احساس طرد نکنیم.
مولانا میگوید:
در بیان این سه کم جنبان لبت
از ذهاب و از ذهب وز مذهبت
یعنی درباره سه چیز با دیگران صحبت نکن. این که کجاها رفت و آمد داری و چقدر درآمد و دارایی داری و چه دیدگاهی داری. با شرکت کردن اما رای سفید انداختن موضع خود را هم پنهان میکنیم و باز به یاد شعر مولانا میافتیم:
ای برادر!موضعِ ناکِشته باش
کاغذِ اِسپیدِ نابِنْوِشته باش
آنان که رای سفید (سپید) انداختند شاید میخواستند به توصیه خداوندگار عرفان و ادب عمل کنند اگرچه گفته خودت کاغذ سپید باش و نگفته کاغذ سفید بینداز!
۶. رای به نماینده رد شده؛ در برخی حوزهها نمایندۀ قبلی را رد صلاحیت کرده بودند و شماری نام همان خط خورده را نوشتند تا بگویند نماینده واقعی ما اوست و به شعور ما و حق انتخاب ما اهانت نکنید و بگذارید خودمان صالح و ناصالح را تشخیص دهیم و نام قبلی را نوشتند نه این که از غربال شورای نگهبان خارج شده. نظارت استصوابی غالب رد صلاحیت شدهها را محبوب میکند چون در بیشتر موارد به دلیل سیاسی و فکری بوده و نه اخلاقی و مالی و البته رأی به نمایندۀ رد شده را هم باطله حساب می کنند. اخبار حاکی اأای بالای برخی نمایندگان رد شده قبلی است و به صورت مشخص آقای رشیدی کوچی.
۷. تَسخَر زدن متقابل؛ رأی باطله را میتوان به منزله استهزای سازوکار استصوابی و رفتاری واکنشی هم دانست. در نگاه این افراد وقتی آنان حق انتخاب و تشخیص مردم رابه سُخره گرفتهاند، اینان هم با رای باطله تَسخَر میزنند.
۸. منتقد اما نگران ثبات و امنیت؛ مشارکت در عین رأی باطله نزد برخی برای این است که بگویند نه ادبیات صدا و سیما را قبول داریم ونه براندازان ایران اینترنشنال را و با هر دو مخالفایم. نه چنان رفتار میکنند که جناح حاکم به حساب خود بگذارد و نه به گونهای که خارج نشینان را خوش آید و با رأی ولو باطله و سفید به ثبات و امنیت رأی میدهند و به دخالت خارجی و چشم طمع او «نه» میگویند.
۹. برگه به مثابه عریضه؛ برخی تصور میکنند مضمون آنچه در برگه ها مینویسند خوانده و دیده خواهد شد و انگار دارند برای مقامات پیام میفرستند. نگاه آنان به برگه این گونه است. کاش وزارت کشور این برگه ها را در اختیار پژوهشگران قرار دهد و دست کم گزارشی از مضامین آنها را.
۱۰. باطله یا مُبطله؛ فردی نوشته بود این آرا باطله نیست. مُبطله است یعنی میخواهند باطل کنند نه آن که خودشان باطل باشند و این البته آوانگاردترین دیدگاه است که تا کنون مطرح شده.
۱۱. جای خالی رقابت حزبی؛ در نظام پارلمانی شخص به حزب رأی میدهد و هر حزب هم نماد یا چهرۀ مشخصی دارد. در انتخابات آزاد میگفتند فهرست خاتمی یا ناطق یا لاریجانی یا احمدینژاد یا رییسی. مردم اما از کجا بدانند جانا و شانا و پانا و دانا متعلق به کیست. در ترکیه و پاکستان طرف میداند به حزب عدالت و توسعه رجب طیب اردوغان رأی می دهد یا به حزب مردمِ خانم بینظیر بوتوی فقید. اینجا اما بلایی بر سر انتخابات آوردهاند که از سه رییس جمهوری پیشین که ۶ بار انتخاب شدهاند و زندهاند یکی (خاتمی) بر خلاف همیشه رأی نداد و دیگری (احمدینژاد) معلوم نشد رأی داده یا نداده و عکسی ندیدیم ولی گفتند رأی داده و احتمالا وقتی فهمیده خاتمی چنین نکرده فیلمی منتشر کرده که در آن میپرسد کدام پیروزی؟ این که فکر کردید ۳۰ درصد است و شده ۴۰ درصد پیروزی است؟ سومی ( روحانی) رأی داد اما مشخص نشد رای اعتراضی او چگونه بوده است.
۱۲. تبلیغ مناسکی؛ صدا وسیما مدام میگوید رأی بدهید و صف نشان می دهد. در نگاه صدا و سیما انتخابات برای تعیین کرسی های نمایندگی و چربش یک ایده و برنامه بر دیگران نیست. انتخابات یعنی صف. انگار به شرکت در یک مناسک دعوت میکند و نه انتخاب یک عده. یک عده هم رأی دادند بی آنکه بدانند به کی و به چی. روش صدا و سیما در عمل عدهای را به رای باطله سوق میدهد!
۱۳. تیمهای بیستاره؛ انتخابات مثل مسابقات فوتبال است. نظارت استصوابی مثل این است که ستارههای یک تیم را از قبل حذف کنی و داور گاهی بازی کند. در غیاب ستارهها مشهورترها دعوت کنند شاید جبران کنند ولی وقتی ستارهای کاندیدا نباشد همین میشود. نزد حامیان گفتمان حاکم هم این طور بود کما این که رأی بالای امیر حسین ثابتی به نسبت خودشان و نه واجدین شرایط را باید به حساب شهرت رسانهای او و حمایت یک مشهور رسانهای دیگر – رایفیپور– گذاشت.
۱۴. کنش سیاسی و غم نان؛ انتخابات یک کنش سیاسی است. مردم گرفتار در غم نان را چگونه میتوان به کنش سیاسی واداشت؟ آن هم وقتی کنش را مهر تایید بر ایجاد کنندگان این وضع بدانند و از تغییر نومید شده باشند. بنا بر این اگر هم کنش کنند بازی مطلوب را انجام نمیدهند.
۱۵. تعرفههای چسبیده به هم؛ سرانجام این که چون هر دو تعرفه مجلس شورا و خبرگان را به هم چسبانده بودند و خیلیها نمیخواستند به هر دو رأی دهند در نتیجه دیگری را سفید انداختند و در این فقره خود مجریان نقش داشتند!