نگاهی به برخی مسائل مبرم جنبش کارگری
مککارتیسم به روایت آخرین بازماندگان یک نوع چپ ایرانی*
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
سر سخن – اخیرا در جریان تشکیل “کنفدراسیون کارگران ایران” در آلمان نوعی برخوردهای متفاوت با چنین تشکلی صورت گرفت. در اینجا بدون آنکه بخواهیم در رد یا تایید آن سخنی بگوییم ذکر چند نکته را ضروری میدانیم. از آنجا که ایجاد چنین تشکل هائی در خارج کشور بدون ارتباط موثری در مبارزات کارگران امری معمول است و بسیاری از این چنین تشکل هائی که یا از قدیم وجود داشته اند و یا به تازگی شکل گرفته اند هیچکدام چندان ارتباطی مشخص با مبارزات کارگران ندارند، در نتیجه همه آنان کم و بیش دارای وضعیتی یکسان هستند.
صرف نظر از این که هدف واقعی از چنین تشکل هائی چیست که موضوع این نوشته نیست اما پرداختن به گوشه ای از بحث های حاشیه ای دور و بر “کنفدراسیون” می تواند در کل برای مبارزات کارگران مفید باشد. چرا؟ در شرایطی که فضا آلوده است و سره از ناسره را بسیاری نمیتوانند تشخیص دهند٬ نقش اطاق های فکر امنیتی کجا قرار دارد٬ جریانات “نیمه پنهانی” چگونه “پر قیچی وار” عمل می کنند و بحث های هدفمند و گاها بدون منطق و تخریبی چیست و نتیجه اش بسود کیست؟
یکی از موضوع های مهم این برخوردها که همان درک نادرست از مسائل امروزین کارگران است و بر این اساس یکی از مسائلی که تقریبا این گروه ها در رد “کنفدراسیون” مطرح میکنند و مدعی دفاع از مبارزات کارگران در این باره هستند، همان مسئله قدیمی و غلط مصطلح تضاد کار و سرمایه است. که این امر دفاع آنان را از کارگران مخدوش میکند است (حال مساله اساسی آنها که طبق ادعاهایشان مطرح می کنند این است که چرا این افراد و نهادها به بازی گرفته نشده اند را فعلا به کناری می گذاریم ). این موضوع از آن جهت مهم است که این اصطلاح غلط عمدتا موجب ندانم کاریها و موضع گیری هائی میشود که چندان ارتباطی با منافع کارگران ندارد.
سرمایه بر طبق تمامی تعاریف علم اقتصاد و تمامی اقتصاد دانان از چپ و راست عبارت است از زمین آماده شده٬ ساختمان٬ ابزار٬ ماشین آلات و مواد اولیه و یا به صورت پول معادل انها …. که هیچکدام از عناصر تشکیل دهنده آن نه تنها تضادی با کار ندارد و نه خارج از موضوع کار بلکه تمامی آنها از جنس کار هستند و کاری است که مادیت یافته است و میتواند مجموع کار پیشینیان و کار زنده کارگران و نیروی کار موجود و یا تحقق یافته پیشینیان باشد و این دو امر نمیتوانند با یکدیگر متضاد باشند بلکه هر دو از یک جنس هستند که یکی کار محقق شده و دیگری میتواند کار زنده باشد که سرمایه ها را به کالاهای قابل مصرف تبدیل میکند.
آنچه که تضاد ایجاد میکند همانا مالکیت سرمایه و نیروی کار است که در دوره حاکمیت نظام سرمایه داری عده ای مالک سرمایه های موجود هستند وعده ای تنها مالک نیروی کارند. این تضاد با مالکیت سرمایه یا به صورت مالکیت خصوصی است و یا دولتی.. یا شرکت های بزرگ هستند که مالکیت سرمایه ها را دارند و یا دولت ها هستند که سرمایه ها را در اختیار گرفته اند و از همین جهت است که کلیه مالکان سرمایه سلطه خود را بر نیروی کار میخواهند تداوم بخشند و در این میان تفاوتی میان کشورهای موجود در نظام سر مایه داری وجود ندارد چه آنکه سیستم های مالکیت دولتی باشد و یا خصوصی و شرکتی این نظام همانی است که در چین و روسیه همان چیزی را میخواهد که در امریکا و اروپا نیز همان سیاست دنبال میشود.
از همین جا است که میتوانیم به بحث دوم برسیم که امپریالیسم و سلطه طلبی دیگر مربوط به یک کشور نمیشود، بلکه کل نظام سرمایه داری امروزه سلطه طلب و امپریالیستی است، درک کلیشه ای و سنتی از نظام سرمایه داری عمدتا منجر به آن میشود که طرفداران حقوق کارگران بدرستی نمیدانند از چه چیز باید دفاع کنند و در برابر چه چیزی بایستند. نظام سرمایه داری برای تسلط بر نیروی کار درکشورهای پیشرفته تر آن سیستمی را پیش می برد که متناسب با شرایط اجتماعی و آگاهی نیروی کارش است و در کشور های عقب مانده تر سیستم خاص خود را دارد و درجات مختلف آن در کشورهای مختلف میتواند متفائت باشد واین همان امری است که مدعیان طرفداری از حقوق کارگران را سر درگم میکند . این نظام حاکم بر جهان برای حفظ سلطه بر نیروی کار در افغانستان طالبان را میخواهد و یا عربستان سعودی و افریقا از نوع دیگری از سلطه حمایت میکند. اما در همه موارد یک امر برایش یکسان است و آن عبارت از حفظ سودها و جریان ساده و راحت ارزش اضافی نیروی کار. این امر که هنوز عده ای هستند که امپریالیسم را تنها امپریالیسم امریکا میدانند و به دنبال افشای نهاد های وابسته به آن هستند ، غفلتی آشکار از نهادهای امپریالیست وابسته به سایر سلطه طلبان سرمایه است. نهادهای اقتصادی-سیاسی هندی (۱)٬ برزیلی٬ چینی و روسی برای حفظ سلطه مالکیت سرمایه دست کمی از آمریکا و اروپا ندارند و بسیاری از نهادهای قدیمی عرصه را به رقبای خود وا میگذارند و یا تلاش میکنند با آنها مشارکت کنند .این امر را در مشارکت فزاینده شرکتهای امریکائی با چینی و سایر کشورهای جنوب شرقی آسیا شاهد هستیم٬ که در بسیاری از موارد گوی سبقت را از نهاد های امریکائی و اروپائی ربوده اند اما هنوز برخی با ذره بین به دنبال همان نهاد های امریکائی هستند که مدتها است کارائی چندانی در حفظ سلطه سرمایه ندارند و جای خود را به نهادهای دیگر داده اند. جنگهای منطقه ای و حمایت از حکومت های دیکتاتوری و جایگزینی شرکتهای چینی و هندی و…چند دهه است که در حال جابجائی است و درک صحیح از آن ضرورت دفاع از حقوق کارگران است.
در این جا به برخی از سوابق این امر می پردازیم.
پیشینه – همزمان با طرح بحث شکلگیری تشکلات کارگری در اوایل دهه هشتاد و آغاز به کار این تشکلات مستقل یکی از مخازن فکری باصطلاح “چپ” با پوشش ضد امپریالیستی فعالیت خود را آغاز کرد و تحت نام وبسایت عدالت (تارنگاشت هواداران سوسیالیسم علمی)(۲) با تخریب کردن بسیاری از افراد و نهادهای کارگری حملاتش را شروع کرد و طرح بحث ضد کارگری را سازمان دادند٬ این حملات تحت پوشش ضدامپریالیستی آغاز شد و در ادامه آن بود که این مباحث در جنبش کارگری جا افتاد٬ یکی از این دو نفر فرید مرجایی بود که به تیم مذاکرات هسته ای در کنار تیم احمدی نژاد پیوست. پس از شروع حملات تارنگاشت عدالت ما شاهد درگیری های شخصی دیگر جریانات شدیم که مطالبی در همین خطوط گاها سفارشی به تحریر درآوردند. مانند نگاهی به تاریخچه فدراسیون کار آمریکا و کنگره سازمان های صنعتی٬ مهری رحیم زاده: اسانلو، مدافعین دیروز و چالشگران امروز٬ گرفتن پول از سیا سازمان امنیت امریکا٬ دولت بوش چه منافعی در تامین مالی مرکز همبستگی AFL-CIO داشته؟. این مباحث در سایت مجله هفته به نوع دیگری تحت نام نشریات دانش و امید انتشار می یابد. البته با شروع انتشار اسناد باصطلاح هکری که منبع اش خود قوه قضاییه است بسیاری از این ارتباطات روشن شده است و دو گانگی نظر و عمل بسیاری از این مدعیان عیان شده است. حال دوباره این نوشتجات مطرح شده دوباره توسط محفل “نیمه پنهان” باز نویسی شده ادعای جدیدی مطرح نکرده است. یکی از این افراد که حامی انتخاب شدن رییسی بود و در نوشتن مقالات آی توطئه آی توطئه نزد همگان آشنا است و برای ایشان فرقی نمی کند علیزاده باشد یا برین باشد٬ البته پزشک زاد نویسنده کتاب دایی جان ناپلئون ریشه روانشناسی جامعه ایرانی را می دانست ولی این مدعی همیشه از هول حلیم در دیگ می افتد و قبل از اینکه روشن شود که اصلا ماجرا “کنفدراسیون” چیست نوشته ای را برای داخل و خارج فرستاد که نشان دهد که می داند که مرکز توطئه جدید “کنفدراسیون” کجاست اما آنچنان سنگ روی یخ شد و به روایت مخزن الاسرار نظامی نوشته ای نوشت با عنوان هر دم از این باغ بری می رسد؟! جدی؟ اسناد فعالیت های خود این شخص گویای حقیقتی است که نشان می دهد کسانی که دزد دزد کنان دنبال گرفتن دزد بودند کیستند و در کجای سیاست دایی جان ناپلئونی قرار می گیرند. نویسندگان مطالب “کنفدراسیون با مدارک گذشته” با نام مستعار پشت چه موضوعی قایم می شوند که دیگر رنگ باخته است. امپریالیسم هراسی اسم رمز مک کارتی ایزم جنگ سردی جدیدی است که هر بار با فیل هوا کردن و آوردن لیست سیاه کارگری و ترساندن کارگران در ارتباط گیری با هم برای پوشاندن کارکرد خودشان که در این رابطه قبلا مطلبی نوشته شده است.
پس زمینه – چرا نمی توان نظرات این مدعیان و علاقمندان مسایل کارگری را از عدالت و مجله هفته جدا کرد و بقولی این فضا در هم تنیده شد و به اینجا کشیده شده است. زیرا مدعیان در فضای بازی که سال ها زندگی کرده اند هنوز نتوانسته اند خود را با معیارهای پایه ای جوامع مهمان همسان کنند. این حد از کینه و تنفر محصول فرهنگی است که بانیان اش امروز راه دیگری در مقابل خود نمی بینند. اینکه سایت های مستقل یا خوانندگان ناآشنا حاضر نیستند این گونه مطالب را راستی آزمایی کنید٬ جای سوال جدی است؟ تنها از یک سایت در خارج کشور در مقابل چند سایتی شخصی که محتوا٬ شکل و فرم اشان یکی است سوال شد به چه دلیلی مطالبی که از ایران فرستاده شد در سایت اشان انتقال داده و موضوع را راستی آزمایی نکردید و دلیل چاپ مطلب درج شده در سایت اشان چه بود که گفته شده است٬ “از طرف یک جریان در داخل کشور زیر فشار بودیم برای چاپ آن مطلب” و مشخص شد که آن جریان ویراستار کتاب تابوت زندگان هما کلهر بود.
تمامی نوشته های که در بالا به آن اشاره شد در ارتباط با امپریالیسم هراسی باید کمکی می کرد برای شناسایی حدی از این وابستگی جنبش کارگری ایران به یکی از نهادهای سرمایه داری جهانی. حداقل سر از جوج تان باید در می آورد. حداقل این حد امپریالیست هراسی باید عوامل مالی اش مشخص می شد که خوشبختانه کسی که پاک است از محاسبه چه باک است٬ امیدواریم کمک های این امپریالیسم هراسان که کمک هایشان در ساخت و ساز برج ها دیده شده است٬ آمار کار خودشان را هم بدهند! اینکه “می گویند” ما نگذاشتیم ” نهادهای سرمایه داری ورود کنند” حرفی است بیهوده زیرا خود نهادهای مستقل کارگری در داخل وارد مسایل فرقه ای نشدند و نخواسته اند در کنار جریانات غیر کارگری قرار بگیرند و در این بازی زبانی نیافتادند.
البته در گزارشات خودشان در مقابل “کنفدراسیون” ادعاهای زیادی کرده اند اما بجز دو مورد که یکی در کشورهای اسکاندیناویی و دیگری ایتالیا هیچ کنفدراسیون ملی یا جهانی تشکلات کارگری در کنار هزاران برنامه سیاسی بیست سال گذشته دیده نشده اند یا امضای یا حرکت مشترکی در کنار “اصلاح طلبان” و “فرقه گرایان” نگذاشتند و یا پروژه آموزشی نداشته اند.
شباهت مباحث – بحث ضد امپریالیست این نهادها گرچه در برخی زمینه ها در خود فضای فارسی زبان با هم متفاوت است ولی اگر یک مقایسه بین المللی انجام دهیم و این مباحث را در دهه هفتاد قرار بدهیم٬ این نظرات هنوز نتوانسته خود را از غبار مباحث انور خوجه در کتاب امپریالیست و انقلاب٬ ببرک کارمل در افغانستان٬ پل پوت در کامبوج زیر نظر احزاب برادر آن دوران برهاند. این مشکل به روانشناسی جامعه سیاسی ای برمی گردد که تئوری توطئه پیش بایسته هر بحثی سیاسی اش است. فرهنگ سیاسی که نتوانسته بپذیرد که در کنفرانس گودالوپ بغیر از مباحث جامعه ایران سه کشور دیگر از جمله أفغانستان٬ افریقای جنوبی و کامبوج هم در مباحث قدرت ها بود اما چرا یک روشنفکر این کشورها به آن مباحث رجوع نمی کند و زیرا برای خودسازی نیاز دارد به نقد خودش بپردازد و ضعف خود را دنبال می کند. روشنفکر ایرانی اما دنبال توجیه بی برنامه گی خودش است و قبول نمی کند که بگفته کسانی که از خاج به داخل رفته بودند این است که تا روز قبل ۲۲ بهمن سال ۵۷ در زندگی مخفی بسر می برده اند و بسیاری نمی خواهد بپذیرند که پروسه شکلگیری حکومت اسلامی و چگونگی ساخته شدن اش از سال ها قبل از ۵۷ ریخته شده بوده است و اسناداش گویای واقعیت است.
دوران معاصر – در این قسمت فقط به چند مورد تا بحال روشن شده می پردازیم: اوایل دهه ی ۱۳۸۰ شمسی ، فعالین جنبش کارگری ایران با تحلیل موقعیت و توازن قوای طبقه کارگر در شرایط سیاسی و اقتصادی حاکم در آن زمان مشخص٬ اقدام به ایجاد تشکل های مستقل کردند. این تشکلات متفاوت مستقل تا اوایل دهه ۱۳۹۰ شمسی افتان و خیزان و با تمامی مشقات، اذیت و آزار نهادهای امنیتی و مشکلات درونی خود٬ فعالیت کردند. حدود یک دهه از فعالیت این تشکل ها، تجربه ای گران بها برای طبقه کارگر و فعالین آن بود. چون در قبل این نوع از فعالیت و شیوه کار علنی، طبقه کارگر و فعالین آن، به نقطه ضعف های آن پی بردند و برای تقویت سازمان یابی طبقه کارگر راهکارهایی را ارائه می دادند که پیرامون این راهکارها بحث ها شکل می گرفت. و هرچه شرایط سیاسی و اقتصادی جامعه در دهه ۱۳۹۰ شمسی تغییر می کرد، فعالین جنبش کارگری بر حسب این شرایط،، تاکتیک ها و سیاست های جدیدی اتخاذ می کردند. موضوعی که ملموس بود و فعالین بخصوص در بازجویی ها آشکارا به آن پی میبردند، نوعی متفاوت از رفتار و برخورد بازجو، با آنها بوده است. این نوع رفتار مامورین امنیتی بیشتر تداعی کننده برنامه و پروژه ی نیروهای امنیتی برای هدایت و کنترل کردن این تشکلات بود. که تا حد زیادی هم موفق کار کردند و توانستند از این طریق خط مبارزاتی خارج از کشور را به سود خود برگردانند.
دستگیری فعالان کمیته هماهنگی در شهر کرج، سرآغاز پروژه ای بود که بدان اشاره کردیم. به این معنی که این تشکل برای ادامه کاری یا باید در حلقه ی سیاست پی ریزی شده ی نهادهای امنیتی قرار می گرفت یا اینکه نابود شود. هر دو این گزینه ها می بایست از درون اتفاق می افتاد به نحوی که نقش نهادهای امنیتی در آن پنهان بماند. وقتی نهادهای امنیتی موفق به کنترل و هدایت این تشکل نشدند پروژه ی حذف آن را کلید زدند. مسئولیت حذف آن نیز به عهده ی خطی در کمیته هماهنگی بود که اعضا را به نوعی از فعالیت مخفی و نیمه علنی در یک تشکل کاملا علنی که بقول فرهاد شعبانی در مصاحبه با دویچه وله گفت ” اکثر فعالان جنبش کارگری ایران با تشکیلات علنی، اسم، تلفن، آدرس و سایت اینترنتی مشخص فعالیت میکنند.”٬ سوق می دادند. این شیوه اختلافات بر سر شیوه ی کار تشکل مذکور را شدیدتر کرد، به نوعی که عده ای از اعضا معتقد بودند این شیوه فعالیت مخفی ما را روبروی سرکوب شدید قرار می دهد چون از منظر نهادهای امنیتی این شیوه کار برای یک تشکل کاملا علنی نوعی از تبانی تلقی می شود. این خط مشخص٬ از قبل ایجاد این اختلاف، اتهام زنی به اعضایی که مخالف دیدگاه آنها بودند را شروع کرد و هرکسی را که می دیدند به نحوی می تواند موثر باشد به بهانه عدم رعایت اصول امنیتی، به همکاری با نهادهای امنیتی متهم می کردند و هر کسی را هم که نمی توانستند به او اتهام امنیتی بزنند، وی را دچار مسائل حاشیه ای می کردند و این مسائل را تا جایی که توانستند عمومی کردند. در نتیجه کمیته هماهنگی در مدت زمان کوتاهی دچار انواع و اقسام مباحثی شد که اعضا برای رهایی از آن یا باید استعفا می دادند، یا اینکه می ماندند و وارد جر و بحث های خسته کننده و فرسایشی دور از مباحث درونی جنبش کارگری می شدند. در مورد کمیته هماهنگی بیشتر اعضا تصمیم به استعفا و یا دوری گرفتن از آن کردند. این گونه بود که این خط مشخص کمیته هماهنگی را به سراشیبی نابودی کشاند.
مورد دیگر در اوایل دهه ی ۱۳۹۰ شمسی جمعی از فعالین کارگری برای آسیب شناسی و رفع ضعف های تشکل های مستقل موجود و نیز ارائه شیوه ی دیگر از فعالیت گردهم آمدند. برای این کار و پربارتر شدن آن این جمع شروع به ارتباط گیری و دیدار با کارگران و فعالین کارگری در سطح ایران کردند تا راهکاری مناسب برای چگونگی ایجاد یک تشکل سراسری را بررسی و در نهایت برای آن اقدام کنند. این جمع بعد از یک مدت کوتاهی بیانیه شماره اول خود را صادر کردند و رو به طبقه کارگر ایران گفتند هر کارگری با محفلیسم، اپورتونیسم و… در درون جنبش کارگری مخالف است می تواند در این جمع قرار گیرد. این جمع هنوز در اوایل کار بودند که باز هم سر و کله ی همان خط مشخص که کمیته هماهنگی را به نابودی کشاند پیدا شد و شروع به مسموم سازی فضای پیش آمده کردند و بدون در نظر گرفتن این موضوع که شکل تشکل سراسری هنوز برای خود این جمع روشن نیست٬ شروع به اتهام زنی و فرافکنی علیه آنها کردند. باز این افراد و نهادها، همین برخورد را با “کنفدراسیون” ( فارغ از تمامی نقدهایی که به آن وارد است ) انجام دادند.
همین شیوه را هم در رابطه با انتخابات سال ۱۳۹۷ سندیکای شرکت واحد انجام دادند و با جمع آوری امضا از افراد مستقل٬ نهادها٬ سایت ها آن انتخابات را پروژه ” سندیکا سازی دولتی ” نام گذاری و آن را به نهادهای امنیتی منتصب کردند. تعدادی از فعالین مستقل کارگری هم که از برگزاری مجمع عمومی سندیکا حمایت کردند؛ آنها را همسو با پروژه ی امنیتی ” سندیکا سازی دولتی ” خواندند و متهم کردند. انتخاباتی که تا دو هفته قبل از آن برخوردها، در خود شرکت واحد حمایت بسیاری داشت بطوریکه از ۱۶ کاندیداتور آن انتخابات ۱۴ نفر امروز بازنشسته شده اند و با گذشت ۷ سال از آن تاریخ یک سند بجز چند عکس وجود نداشت و اگر از امضا کنندگان نامه “سندیکا سازی دولتی” سوال می شد مدرکتان چیست؟ یا می گفتند در رودربایستی قرار گرفتیم و یا موازی کاری را علم می کردند در صورتی که اتفاقا یکی از حسن های جنبش کارگری رقابت های سالم در درون خود جنبش کارگری است. اتفاقا این عرصه از کار است که می تواند کارگران را بهتر نمایندگی کند.
باز هم این خط بهمراه نهادهای دیگری مجمع نمایندگان کارگران نیشکر هفت تپه را ” شورای کارگران هفت تپه ” نام گذاری کردند و فعالین کارگری که هفت تپه را نقد کردند باز هم اتهام امنیتی زدند. در حالی که همین شورای کارگران هفت تپه مورد حمایت این اشخاص و نهادها، جز یک یا دو نفر پست های بالاتری کاری قرار گرفتند و در انتخابات ریاست جمهوری بدلیل نقش موثر رییسی در قامت ریاست قوه ی قضاییه در بازپس گیری شرکت هفت تپه از افراد وابسته به دولت و تحویل آن به سپاه باز هم وابسته به دولت٬ در انتخابات ریاست جمهوری از ابراهیم رییسی حمایت کردند؟! اکثریت اشان در انتخابات شورای اسلامی شرکت کردند. در صورتی که هیچکدام از فعالین کارگری شرکت واحد که همین افراد آنها را بازیگران نهادهای امنیتی در پروژه ” سندیکا سازی دولتی ” می خواندند؛ در انتخابات ریاست جمهوری٬ مجلس شرکت نکردند و یا حتی نشستی با نمایندگان مجلس یا خانه کارگر نداشتند. در حالی که نشست کارگران هفت تپه با نمایندگان مجلس، ستادهای انتخاباتی و و… را از مبارزات جنبش کارگری بشمار می آوردند. سوال این است ، خط مبارزه جمعی از افراد و نهادها واقعا در کدام مسیر حرکت می کرد و می کنند؟ شاید مدعیان بحث نوع تشکل و یا مروجین حرکت علنی و نیمه علنی باید در گیر شویم که در رابطه با رژیمی ادعا می کنند که سیستم چهره شناسی و استراق سمع اش بهتر از چین است که نمی شود با این نسخه ها این رژیم را به چالش کشید.
جمع بندی– از دشمنان برند شکایت به دوستان چون دوست دشمن است شکایت کجا برم
اعلام شکلگیری “کنفدراسیون” کمکی بود در این دوره تا بسیاری از مسایل روشن تر شود و بخصوص ادعای حلقه کلن از طریق کسی که از مدت ها قبل از شکلگیری و از روز اول مباحث “کنفدراسیون” بعنوان نفوذی در این جمع آمده بود و یک روز مانده به نشست مریض شد٬ حتی بعضی از خود “کنفدراسیونی ها” نمی توانند نقش او را هضم بکنند. اتفاقا همان نفوذی که هکرهای عدل علی مدرک منبع بودن اش و هدایت اقداماتش برای شناسایی فعالین چپ را روی میز گذاشتند٬ ایشان می تواند نظراتش را علنی بنویسد. اگر بحث “کنفدراسیون ” را به کناری بگذاریم ولی حملاتی که به کنفدراسیون کارگران آلمان شد واقعا تعجب آور است. این برخوردها و سوالاتی که از کنفدراسیون آلمان می کنند٬ آدم را یاد مدعیان غصه خوری برای شاهچراغ و سالگرد قاسم سلیمانی می اندارد. معلوم است هر انسان شریفی با دیدن وضعیتی که در غزه می گذرد شب خواب ندارد٬ اما ربط “کنفدراسیون” به غزه چه بوده است؟ چه تعداد کارگران ایرانی در غزه کشته شده اند که اینگونه باید سوال از عملکرد کنفدراسیون کارگری آلمان در رابطه با غزه در شکلگیری “کنفدراسیون” شود؟ یک نهاد فلسطینی در هیچ کجای عالم از هیچ نهاد کارگری اینچنین بازخواست نکرده است که بعضی از این افراد می کنند. چرا سوالی در رابطه با اکرایین نمی شود؟ ضربه این حملات را اول جنبش کارگری ٬ سپس خود همین نهادها می خورند. چنانچه اگر کنفدراسیون کارگران آلمان به نهادهای خواهر خود این برخوردها را انتقال بدهد همین نهادهای که دایم در حال امضاگری هستند٬ حتما خواهند دید که چه جوابی از این پس به آنها داده خواهد شد. بجای نقد اصولی که آیا اصلا می توان کسی را بجای نمایندگی رژیم (غیر از لیست دولت ها) در سازمان جهانی کار برد و حق رای داشته باشد؟ بجای اینکه بپرسند آیا این نوع کنفرانس ها و این نوع “کنفدراسیون ها” ما به ازای عملی اشان در رابطه با جنبش کارگری ایران چیست؟ خوب این نهادها باید دهها و صدها متخصص در زمینه های متفاوت داشته باشد٬ ضیافت و نشست و کنفرانس که زیاد بوده است. بجای اینکه افراد را بطور مثال کنفدراسیون اسکاندیناوی هر ساله عده ای را دعوت می کند و وضعیت ایران را تفسیر می کنند٬ خوب این نشست که دردی را دوا نمی کند٬ وضعیت اقتصادی ایران و جنبش کارگری ایران را که دیگر در جیبوتی هم خبر دارند. باید پرسید سر این مار مافیای صد سر را چگونه می شود کوچک کرد است باید باشد. نقش نهادهای اقتصادی تمامی کشورهای ذی نفع در مافیای اقتصادی ایران چیست؟ اینکه در فلان کنفرانس ٬ فلان اتحادیه اشاره کرده است که دردی را دوا نمی کند. قوانین کشورهای اروپای چرا در رابطه با سپاه پاسداران اینچنین است؟ سپاه پاسدارانی که نقش حزب کمونیست چین در چین را در ایران بازی می کند را نباید دستکم گرفت.
جنبش کارگری ایران نشان داده که این نظرات ربطی به آنها ندارند٬ زیرا اکثر منتقدان این “کنفدراسیون” که اینچنین کنفدراسیون کارگران آلمان را راست قلمداد می کنند و وو بخش عمده اشان از حزب کمونیست ایران می آییند. این افراد باید بروند و سر مقاله شماره یک نشریه اکتبر خودشان در سال ۱۹۹۰ را یکبار دیگر نگاه کنند و بحث ۳۵ ساعت کار جنبش کارگری آلمان را بخوانند. یادشان نرود که حزب اشان با د گ ب روابط نزدیک داشت تا اینکه در سال هزار سیصد و هشتاد دو روابط تیره شد. این تیره گی را من در سال ۲۰۰۴ زمانیکه در نشست کنگره آی سی اف تی یو در ژاپن به همراه نمایندگان کنگره کارگران کانادا بودم برای روشنگری وضعیت کارگران ایران در آن نشست را دریافتم. رییس بخش بین المللی د گ ب ولفانگ لوترباخ در رابطه با موضوعات کارگری ایران بسیار محافظه کارانه با ما برخورد می کرد تا اینکه بطور صریح گفت که اپوزیسیون ایرانی اغراق می کنند و خودشان را جای مبارزات کارگران ایران می گذارند و ادعا می کنند که اعتراضات کارگری در ایران توسط آنها صورت می گیرد. این موضوع بر می گشت به اعتصاب کارگران نساجی بهشر در سال ۱۳۸۲ و انعکاس آن در میان تشکلات کارگری جهانی ٬ حی و حاضر آدم های وجود دارند که در جلسه ای که من این موضوع بعد از بازگشت ام از ژاپن را گفتم نماینده کمیته مرکزی و هیات سیاسی سابق حزب کمونیست کارگری تایید کرد. سالها ولفانگ و اکل یورگن کسی که بعدا جای ولفانگ آمد و تا آخرین نماینده د گ ب و دیگر نمایندگانشان در سازمان جهانی کار بعنوان یکی از نهادهای حامی جدی جنبش کارگری ایران بوده و هستند٬ آخرین شاهکار د گ ب نیز قطعنامه (سند عملی) حمایت از جنبش زن زندگی آزادی در کنگره آی تی یو سی و یی تی یو سی اروپا بود.
مطلب مهم تر اینکه چرا این نیروها شبه مک کارتیستی به حرکات و نهادهای شکل گرفته مشابه “کنفدراسیون” نمی پردازند؟ یا باید از ترس باشد٬ یا تخصص این نوع فعالیت را ندارند٬ سوخت و سازاش را نمی فهمند؟ نیرو ندارند که با آنها درگیر شوند و یا زبان غیر فارسی بلد نیستند و یا اصلا در جریان نیستند و مهمتر اینکه مشغله اشان نیست. راحت ترین کار امضا جمع کردن است! در غیر اینصورت در ابتدا باید به تشکل کارگری سازمان مجاهدین می پرداختند؟ سازمان مجاهدین که سخنگوی کارگری اش از افراد بالای کنفدراسیون های کارگری است. چرا به تشکلی که حزب توده استخوان بندی آنرا ساخته پرداخته نمی شود؟ اتفاقا نود درصد اعضای هییت مدیره آن و دبیر کل اش غیر ایرانی است. چرا جلسات آموزشی بنیادها و نهادهای رنگینی که دایما در ترکیه و دنیای مجازی از اسکاندیناوی تا اروپا کارگاه آموزشی دایر می کنند پرداخته نمی شود؟
در خاتمه باید مشابه وضعیت کنونی را با داستان مک مکارتیست دهه پنجاه خاتمه داد. سناتور ژوزف مک کارتی با شروع جنگ و درگیری امریکا و شوروی بر سر مساله هسته ای٬ که در اصل وضعیت بد اقتصادی امریکا بود و مردم بسیاری از سر ناچاری به بانک کمک غذایی برای مستمندان میرفتند و روشنفکران شروع کردند که بگوییند وضعیت شوروی بهتر ما است٬ با شعار “جدی ترین تهدید برای ملت ما٬ تهدید سرخ هاست٬ و فعالیت های رهبرانی است که حرکات ضدامریکای ایجاد می کنند است” این فرد جاه طلب از هنرمندان شروع کرد و جامعه را پشت خود آورد و تا جای پیش رفت که جلسه سنا ترتیب داد برای وجود کمونیست ها در ارتش. در ۱۶ مارس ۱۹۵۴ سناتور استوارت سیمینگتون در آن جلسه خطاب به مک کارتی گفت که حرکت تو همانند بچه زورگویی مدرسه ای هستی که پشت حیاط مدرسه به بچه ها زورگویی می کند شبیه هست. من دوباره اعلام می کنم من مقهور یک روان پریش نمی شوم و به شما پیشنهاد می دهم که خودت را به یک روانشناس معرفی کن. رییس جلسه خطاب به مک کارتی گفت شش هفته است که ما را به بازی گرفتی و دیگر کسی گول این بازی را نمی خورد و وکیل ارتش خطاب به مک کارتی گفت تو هیچ احساس انسانی درون ات وجود ندارد. مک کارتی بعد از آن جلسه که دستاوردی برایش نداشت و موضوع لغو شد و به تاریخ پیوست و بعد از اتمام دادگاه در دهه چهل زندگی اش در استفاده بیش از حد الکل در الکلیسم درگذشت.(۴) نظر رحمان حسین پناه به ایدئولوگ این خط درست بود که نوشت ” این جوابیە من را در اختیار فرزند روانپزشک خود قرار دهد و منصفانە قضاوت را بە ایشان بسپارد و البتە بە راهنمایهایش گوش دهد . شکی نیست برای ایندە سیاسی او مفید خواهد بود.”
مهدی کوهستانی
بهار ۱۴۰۳
* باید گفت که بیش از صد و بیست سال تاریخ مبارزاتی کارگری و چپ در ایران برگ زرینی داشته و ما حساب آن نیروی عظیم را از یک نهله کوچک پر سر و صدا جدا کرده ایم و چاره ای نبود جز یک مقایسه ای جنگ سردی دو افراط. برای احترام ام به چپ خوانندگان را رجوع می دهم به مقاله رهایی مانده در نیمه راهی.
(۱) در این رابطه ما خوانندگان را به مطلب مانوییسم غیرقابل تحمل چپ “ضد امپریالیستش” نوشته ویلیام رابینسون- نشریه سالن فلسفی (ترجمه شهناز نیکو روان)
در آن مطلب رابینسون می نویسد “چندین سال پیش این فرصت را داشتم که در مانیل با گروهی از فعالان انقلابی فیلیپین در یک گفتگو شرکت کنم . یکی از زنان حاضر، که اصالتاً اهل هند بود، به تحلیل من از ظهور طبقه سرمایه دار فراملی (و یا انچه که به عنوان سرمایه داری وابسته در برخی تحلیل ها وجود دارد) که نیروهای قدرتمندی از جهان سوم سابق را در خود جای داده بود، اعتراض کرد. او به من گفت که در هند “ما علیه امپریالیسم و برای رهایی ملی مبارزه می کنیم.” از او پرسیدم منظورش از این حرف چیست؟ او پاسخ داد که سرمایهداران اصلی کشورهای صاحب سلطه غربی ، کارگران هندی را استثمار میکردند و مازاد را بر اساس خطوطی که لنین تحلیل میکرد ،به کشورهای امپریالیستی منتقل میکردند. به طور تصادفی در همان هفته صحبت من، مجمع شرکتی جهانی مستقر در هند، با عنوان ” گروه تاتا”، که در بیش از ۱۰۰ کشور در شش قاره فعالیت می کند، مجموعه ای از نمادهای شرکتی، از ارباب استعمار سابق، بریتانیا را به دست آورد. آن مجموعه فرا ملیتی ، سوپرمارکتهای لندرور، جگوار، تتلی چای، بریتیش استیل و تسکو سوپرمارکتها، تاتا را به بزرگترین کارفرما در بریتانیا تبدیل میکند. بنابراین، سرمایه داران مستقر در هند را به بزرگترین استثمارگر کارگران بریتانیایی تبدیل میکند. رئیس جمهور برزیل مدت کوتاهی پس از اولین مراسم تحلیف خود، در سال ۲۰۰۳، و سپس در سال ۲۰۱۰ در دومین دوره ریاست جمهوری خود، یک هواپیمای دولتی را با مدیران شرکت های برزیلی با خود همراه کرده و عازم آفریقا شد.”
(۲) از لحاظ نامگذاری انگلیسی سایت هکرهای عدل علی هم بجز یک لغت مشابه همین سایت است.
(۳) افرادی همانند جریانات مذهبی به محضی که به مشکلی بر می خورند سریع می روند ببینند پیشوا در آن زمینه مطلبی داشته و در این مورد بحث های منصور حکمت در رابطه با توابین و کشته شدگان را سریع دوباره پیدا و چاپ می کنند. در صورتیکه یادشان رفته منصور حکمت در مقاله نگاهى به برخى جنبه هاى امنیتى فعالیت حوزه هاى حزبى نوشت ” مجموعه این عوامل به این معنى است که مبارزه ما با پلیس سیاسى، امروز در سطح کیفیتا متفاوتى جریان دارد. بهبود نسبى اوضاع امنیتى بهیچوجه نباید نظر ما را از خطرات کیفیتا متفاوتى که فعالیت و ادامهکارى ما را تهدید میکند منحرف سازد. برخى نقاط ضعف کهنه کاهش یافته و در مقابل نقاط آسیب پذیر جدیدى بوجود آمده است. در سطح عمومى میتوان گفت که دستگیرىهاى خیابانى و اتفاقى، تورهاى وسیع براى دستگیرى فعالین شناسایى شده و اتکاء تمام و کمال پلیس به اطلاعات لورفته بتدریج جاى خود را به تلاش براى نفوذ در روابط تشکیلاتى حزب، شناسایىهاى جدید از فعالین و روابط پیرامونى حوزهها و وارد آوردن ضربات موضعى به یک یا چند حوزه و روابط آنها میدهد. ما باید ضمن حفظ آمادگى در مقابل شیوههاى کهنه پلیس، بویژه خود را براى مواجهه با شیوههاى جدید نفوذى جدید آماده کنیم. شیوههایى که در عملکرد پلیس سیاسى بورژوازى در کشورهاى مختلف از خصلت کلاسیک و جا افتادهترى نسبت به هجوم و تاخت و تاز علنى نیروهاى سرکوبگر برخوردارند. بطور کلى اقدامات نفوذى پلیس در رابطه با حوزههاى حزبى در دو سطح مطرح میشود. اول، نفوذ جاسوسان رژیم از پائین بصورت تماس عناصر نفوذى دشمن در شکل به اصطلاح “هوادار” با حوزه حزبى. تلاش براى نفوذ از پائین مکررا اتفاق میافتد، بویژه آنکه کسب اطلاعات بطور روتین وظیفه هر خبر چین و جاسوس محلى رژیم در محیط زیست و کار کارگران است و طراحى و تصمیم گیرى در باره چنین اقدامى منوط به دخالت سطوح بالاى ارگانهاى سرکوب و جاسوسى جمهورى اسلامى نیست. این اقدامى است که واحدهاى محلى جاسوسى و سرکوب، نظیر شعبات سپاه پاسداران، کمیتهها، انجمنهاى اسلامى کارخانجات و غیره راسا به آن دست میزنند. هر حوزه حزبى باید فرض را بر این بگذارد که با گسترش فعالیت خود و تاثیرگذاریش بر محیط مورد نظر، توجه عوامل محلى رژیم را به خود جلب میکند و اقدامات پلیسى براى کسب اطلاعات، و از جمله تلاش براى نفوذ از پائین در روابط حوزه آغاز خواهد شد.” در این زمینه می شود به مطالب هشدارگونه فعالین کارگری سوئد نیز مراجعه شود البته هیچ سایتی مطالباشان را نزد٬ تنها یک سایت برای دو روز آن مطالب را گذاشته بود و بعد برداشت.
(۴) مستند
Netflix series, Turning Point: The Bomb and the Cold War