مرگ نابه‌هنگام یک مسئول سر به راه و چوب سرتاپا طلا

جمعه, 4ام خرداد, 1403
اندازه قلم متن

آرش پژوهنده

مرگ مشکوک و نابه‌هنگام رئیسی، جامعه جهانی، مردم ایران و خصوصا طرفداران جمهوری اسلامی ایران را در بهت فرو برده است. دقیقا در شرایطی که جمهوری اسلامی به واسطه حمله موشکی به تل‌آویو و نتایج نیم‌بند آن دچار غرور پیروزی و نخوت شایستگی شده است، و در شرایطی که بعد از ۴۵ سال خامنه‌ای برای اولین بار توانسته بود دولت دلخواه خود را بر مسند قدرت بنشاند و بی‌هیچ مانعی شخصا و مستقما در امورات دولت دخالت بکند و در شرایطی که رئیس جمهور به اصطلاح محبوب قلوب مومنین و مجاهدین فی سبیل الله و مستضعفان جهان یکی از امیدهای آینده جمهوری اسلامی و کاندیدای ولایت فقیه نیز بود، ناگهان سرپنجه شاهین قضا آمد و قهقهه کبک خرامان را به آه حسرت و سوز فراق مبدل ساخت.

پر واضح است که در پی این حادثه بازار حدس و گمانه زنی‌ها داغ شده و انگشت اشاره از سویی به سوی دیگر می‌رود تا ذینفعان ماوقع را بر کرسی اتهام نشانده و احتمالات گوناگون را سبک سنگین نماید.

نگارنده در این مقاله بنا ندارد گمانه‌ای جدید برگمانه‌های موجود بیفزاید و یا گوشه دیگری از پرده حقیقت را بالا بزند. سعی این مقاله بر این منظور استوار شده است که نشان دهد هیچ یک از احتمالات مطروحه نمی‌‌تواند بر حیثیت آسیب‌دیده نظام جمهوری اسلامی چیزی بیفزاید و یا از فروکاست آن جلوگیری نماید.

از هر سو که بنگریم چیزی جز آبروریزی و نکبت نصیب نظام جمهوری اسلامی ایران نمی‌‌شود.

مرگ رئیسی از چهار حالت نمی‌‌تواند خارج باشد.

۱- اگر مرگ رئیسی کار کشورهای خارجی و خصوصا اسرائیل باشد نشان می‌دهد که اولا ایران تا چه اندازه در برابر دشمنی دشمنانش آسیب‌پذیر و بی‌دفاع است. حکومتی که نتواند امنیت کلیدی‌ترین شخصیت‌های خودش را در برابر خدعه و نیرنگ دشمن مصون بدارد چگونه می‌تواند داعیه استقلال و رفع فتنه در جهان داشته باشد؟

نگارنده چند سال پیش در مقاله‌ای با عنوان ”ترور محسن فخری‌زاده و شائبه شاخه زیتونی دیگر” به نقاط ضعف و آسیب پذیر دستگاه امنیتی کشور و خصوصا سازمان اطلاعات سپاه در برابر سازمان جاسوسی اسرائیل به تفصیل اشاره کرده است. به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی با برکناری حسین طائب از دستگاه اطلاعاتی سپاه قصد بازسازی و پاکسازی ساختار اطلاعاتی سپاه را داشته است.

رضا علیجانی در مصاحبه تیرماه ۱۴۰۱ با شبکه ایران اینترنشنال برکناری طائب را به منزله حذف عناصر مشکوک مرتبط با موساد و پر کردن حفره‌های امنیتی ارزیابی کرده و در مقالات و گفتگوهای تلویزیونی دیگر نسبت به احتمال نفوذ عناصر اطلاعاتی روسیه در اطلاعات سپاه و جایگزینی آنها با ماموران موساد هشدار داده بود. در هر حال ترور احتمالی رئیس جمهوری می‌تواند نشانگر تداوم نقاط ضعف، ابهام‌های فراوان، ساختار فرسوده دستگاه اطلاعاتی و سوراخ‌های امنیتی ایران و سپاه پاسداران باشد.

نشانه دوم ترور احتمالی رئیس جمهور این است که “انتقام سخت”‌های گذشته نه تنها در اراده اسرائیل و حامیانش هیچ اثری نداشته و فاقد قدرت بازدارندگی بوده است بلکه احتمالا جرات و جسارت برخی کشورهای دیگر همچون جمهوری آذربایجان برای برخورد قهرآمیز با جمهوری اسلامی را نیز افزایش داده و به نحوی زمینه‌ساز فعال شدن گسل‌های ژئوپلتیکی و استراتژیکی کشورهای همسایه شده باشد.

در هر حال با توجه به تکذیب دخالت اسرائیل در واقعه سقوط هلی‌کوپتر حامل رئیس جمهور ایران از سوی آن دولت و سکوت فعلی جمهوری اسلامی در این زمینه، سه راه حل پیش روی هسته سخت قدرت وجود دارد.

راه حل اول این است که با استناد به اسناد و مدارک متقن دخالت اسرائیل یا هر کشور دیگری را اثبات نماید که در این صورت ایران ناگزیر به انجام عملیات انتقام جویانه‌ای سخت‌تر از گذشته خواهد بود. چنین راه حلی قطعا هزینه‌های بسیار سنگینی برای حاکمیت و مردم ایران در بر خواهد داشت. خصوصا آن که در صورت دست داشتن جمهوری آذربایجان در این واقعه خود به خود پای کشورهای دیگری همچون روسیه و ترکیه نیز به معرکه باز خواهد شد. طبیعی است که هیچ کشوری نسبت به بروز جنگ خانمانسوز در نزدیکی مرزهای خود نمی‌‌تواند بی‌تفاوت باشد. پر واضح است که سیاست دیپلماتیک روس‌ها که همواره مبتنی بر رفاقت با قافله و شراکت با دزدها بوده ابدا نمی‌‌تواند برای ایران نقطه اتکائی باشد.

راه حل دوم این است که برای فریب دادن اذهان و افکار عمومی در داخل کشور سخنگویان غیر رسمی جمهوری اسلامی همچون رائفی پور و حسن عباسی تقصیر را به گردن دشمنان خارجی انداخته تا شبهه ناکارآمدی دولت و یا دخالت عوامل خودی (که در ادامه این مقاله به آن‌ها خواهم پرداخت) در این ماجرا را رفع و رجوع نمایند. اما سخنگویان رسمی حکومت به منظور جلوگیری از بروز جنگ و پیامدهای هزینه‌ساز آن در این مورد همچنان سکوت خواهند کرد. این رویکرد نشانه ضعف و ترس جمهوری اسلامی بوده و به شدت زمینه دلسردی هوادارانش را فراهم خواهد کرد. راه حل سوم این است که جمهوری اسلامی قید دخالت عناصر بیگانه و معاند نظام را زده و به فکر توجیه و تبیین واقعه به شکل دیگری باشد تا حیثیت آسیب دیده خود را بتواند تا حدی ترمیم کند.

۲- احتمال دوم نقشه قتل توسط عوامل و عناصر داخل حکومت و درون هسته سخت قدرت می‌باشد. این احتمال در مورد جناح‌بندی‌های درون حاکمیتی همچون قالیباف و پایداری‌چی‌ها و امثالهم بسیار ضعیف است. چرا که آغاز قتل و آدم‌کشی درون جناحی زمینه قتل و حذف عناصر کلیدی و موثر گروه آغازکننده را نیز در پی خواهد داشت. هیچ گروه و دسته‌بندی درون جناحی در طیف اصول‌گرایان در وضعیتی نیست که بتواند حریف خود را به ضرب زور به طور کامل از میدان به در کند. بنابر این در این حالت فقط دست شخص شخیص اول شخص مملکت می‌تواند دخیل باشد.

هر چند حذف رئیسی از مجموعه حاکمیت در افکار عمومی معمولا به پای مجتبی خامنه‌ای نوشته می‌شود اما به نظر می‌رسد این بار شخص پدر نقش مهمتری دارد. دولت رئیسی طی ۴۵ سال گذشته تنها دولتی بوده که به طور تام و تمام تحت اختیار و انقیاد شخص رهبر بوده است به نحوی که می‌توان گفت این دولت در واقع دولت رئیسی نبوده و عملا دولت خود خامنه‌ای است. در چنین حالتی دو عامل مهم می‌تواند زمینه ساز چنین حذف خونینی باشد.

عامل اول ضعف و انحطاط و ناکارآمدی بحران‌ساز دولت و وضعیت فلاکت‌بار حکومت و از همه خنده‌دارتر سوتی‌های پی در پی عروسک خیمه شب بازی ارباب قدرت که در سخنرانی‌ها حیثیت ۱۴۰۰ ساله مکتب شهادت طلب شیعه را که طی قرون متمادی داعیه سخنوری و ذوق و قریحه شاعرانه و فن بلاغت و خطابه داشته است را چنان به مخاطره انداخته است که خامنه‌ای را برای حذف دولت دست نشانده خود متقاعد کرده است تا با روی کار آوردن دولتی کارآمدتر، فنی‌تر و و احتمالا تکنوکرات‌تر از نظارت و دخالت و کنترل مستقیم در کار دولت دست برداشته و همچون گذشته صرفا نقش نظارتی و ارشادی بر عهده بگیرد.

عامل دوم فارغ از ضعف‌ها و ناتوانی‌های دولت رئیسی می‌تواند ناشی از تغییر رویه ناگهانی و بارگذاری سیاست‌های جدید در سطح کلان کشور و منطقه توسط خود خامنه‌ای خصوصا بعد از عملیات موشکی موسوم به “وعده صادق” و عود کردن توهم پیروزی باشد. خاصه آن که اعلام مشارکت چهل درصدی مردم در مراسم انتخابات اخیر توسط دولت محترم حاکی از شکاف عمیق بین مردم و حاکمیت است. (هر چند که گمان غالب، حاکی از میزان بسیار کمتر مشارکت عمومی است) به نظر می‌رسد هسته سخت قدرت یا شخص پیشوا صلاح و مصلحت را در تغییر ناگهانی سیاست‌ها و ساختار حکومتی دولت فراتر از ظرفیت‌ها، قابلیت انعطاف پذیری و توانایی دولت و شخصیت رئیسی طراحی و برنامه نویسی کرده باشد. پر واضح است که اعمال تغییرات گسترده در ساختار دولت و یا برکناری رئیس جمهور (چه به منظور ترمیم ناکارآمدی اقتصادی و چه به منظور توسعه‌طلبی جنگ‌افروزانه) می‌تواند آبروریزی بزرگی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی باشد. چرا که خامنه‌ای و جناح قدرتمند برای بالا کشیدن رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری تقریبا از تمامی ظرفیت‌های اعتباری و معنوی خود استفاده کرده و برخلاف دولت احمدی نژاد هیچ نشانه‌ای مبنی بر انحراف فکری و عملی دولت رئیسی از منویات رهبری وجود ندارد. لذا برکناری او می‌توانست به طور آشکار خط بطلانی باشد بر تمامی دعاوی گذشته. رسوایی رئیسی برای خامنه‌ای قطعا می‌توانست بسیار دردناک‌تر و غیر قابل تحمل‌تر از رسوایی احمدی‌نژاد باشد. چرا که بر کشیدن او به سوی قله‌های رفعت به قیمت حذف کامل اصلاح‌طلبان و سرکوب خونین ملت ایران صورت پذیرفته بود. بنابر این تنها پروژه شهیدسازی می‌توانست حیثیت نظام را در برابر معتقدان خود محفوظ نگاه داشته و یا حتی بالاتر ببرد.

در جبهه اصول‌گرایان سه گروه ولاییون تکنوکرات (مشخصا قالیباف و زاکانی)، ولاییون عدالت‌خواه (که احمدی نژاد سابقا نماینده این طیف بود) و ولاییون جنگ‌طلب (طیفی که امثال حسن عباسی و رائفی‌پور نماینده آنها هستند) با یکدیگر رقابت دارند. دولت رئیسی تلاش می‌کرد میان این سه طیف تعادل و توازن برقرار بکند. از آنجایی که شعار “عدالت‌خواهی” و “رفاه اجتماعی” همواره شعاری تو خالی بوده و در قاموس فکری و عملی علی خامنه‌ای خاصیتی جز زینت الکلام و المجالس نداشته به نظر می‌رسد دو طیف دیگر اصول‌گرایان از شانس و فرصت بیشتری برای حضور در دولت آینده برخوردار باشند.

قضاوت در این مورد زودهنگام است و باید ببینیم خاطر همایونی و اوامر ملوکانه به کدام سمت میل پیدا کرده است. آیا در دولت آینده سویه‌های جنگ‌طلبانه قدرت و قوت بیشتری خواهد یافت یا جنبه‌های توسعه‌طلبانه اقتصادی. در ساختار دولت آینده آیا ولایتمداران تکنوکرات دست بالا را خواهند داشت یا ولایتمداران افراطی و جنگ‌طلب؟ و آیا گفتمان عدالت‌خواهی و رفاه اجتماعی در لابلای تحرکات و مناسبات سیاسی آینده گم خواهد شد یا خیر.

البته از احتمالات دیگر می‌توان به نافرمانی و تمرد از دستور مقام مافوق نیز اشاره کرد. اما از آنجایی که سیره عملی و گفتمان نظری جناب رئیسی به نحوی بود که اطاعت کامل و سرسپردگی تام و تمام خود به مقام ولایت را در دستور کار خود قرار داده این احتمال بسیار ضعیف‌تر به نظر می‌رسد. هر چند سخنان اخیر حاج سعید حدادیان روضه خوان مشهور حکومتی که به رئیس جمهور آینده هشدار می‌داد بسیار مشکوک به نظر می‌رسد. در هر حال در صورت صحت این گمانه نیز حیثیت ویران شده نظام به اصطلاح الاهی ترمیم نشده و آسیب بیشتری می‌بیند. چرا صحت این گمانه نشان دهنده ظرفیت کوچک و آستانه تحمل بسیار اندک مقام عظمای ولایت در قبال زیردستانش می‌باشد. ظرفیت اندکی که حتی تاب کوچکترین نافرمانی مطیع‌ترین یاران خود را ندارد.

۳- احتمال دیگر مرگ رئیسی نقص فنی به دلیل فرسودگی قطعات و یا عدم هماهنگی ریاست جمهوری و سازمان‌های مسئول همچون هوا شناسی کشور می‌باشد. کما این که در مرحله تفحص نیز شاهد بودیم که محل وقوع حادثه بعد از پانزده ساعت و بعد از درخواست کمک از کشورهای همسایه به دلیل فقدان امکانات پایش هوایی شبانه صورت گرفته است. در این صورت مسئولیت مرگ رئیس جمهور مستقیما به خود آن مرحوم و پشتیبانان معنوی ایشان باز می‌گردد. نقص فنی مرکب دوم شخص مملکت در حین ماموریت و عدم هماهنگی سازمان‌ها و ارگان‌های مربوطه و فقدان امکانات لازم برای پی گشت و تفحص محصول ناکارآمدی و واماندگی دولت متوهم و شعار زده‌ای است که در منجلاب بحران‌های خود ساخته از جمله تحریم‌های سنگین اقتصادی گرفتار می‌باشد. در این مورد بیش از این توضیح نمی‌‌دهم و به نظر می‌رسد کاملا روشن است.
۴- و بالاخره گزینه آخر تصادف است. به این معنی که هیچ یک از عوامل بالا در مرگ رئیس جمهور محبوب قلب‌ها (البته قلب‌های سنگ شده جناح حاکم) دخیل نباشد تنها گزینه‌ای که باقی می‌ماند “تصادف” است. یعنی مثلا حادثه‌ای مثل برخورد پرنده با شیشه یا بدنه هلی کوپتر و یا عوامل غیر قابل پیش‌بینی جوی و طبیعی موجب سقوط مرکب مرگ شده است. در این صورت امت حزب‌الله می‌بایست از خود سوال بکند پس این همه آیه و حدیث و روایت درباره تاثیر دعا و صدقه بلاگردان و ورد چهار قل و شش قل و حرز امام جواد و تعویض دفع چشم زخم آیت‌الکرسی و و ان یکاد و سنگ عقیق و سنگ حدید و توکل و توسل به مقام ربوبیت و اتکال به مبداء هستی و … آخر قرار است کجا تاثیر خودش را نشان دهد؟

مگر نمی‌گویید که بی‌اذن خداوند حتی یک برگ از درخت فرو نمی‌‌افتد. به راستی چه چیزی برای خداوند می‌تواند از آبرو و حیثیت و شوکت و جلال حکومتی که سنگ خدا را به سینه می‌زند و امیدواری قلوب مومنین و روشنی چشم مستضعفان خداترس مهمتر باشد؟ آیا به واقع خداوند از این حکومت راضی است؟ اگر طوفان شن در صحرای طبس نشانه قدرت و عظمت پروردگار و حمایت او از حکومت سرتا پا اسلامی ایران بود مرگ نابه‌هنگام کلیدی‌ترین و حیثیت‌آورترین شخصیت مملکت بعد از پیشوا که از قضا بعد از چهل و پنج سال بر مسند نزدیک‌ترین دولت به اول شخص مملکت نشسته بود آیا نمی‌‌تواند نشانه نارضایتی حضرت باریتعالی از ساختار سرتا پا فاسد و ناکارآمد حکومت دست نشانده خود باشد؟ به نظر شما خدا با چه زبانی باید بگوید که من از حکومت شما بیزارم؟

آیا بهتر نبود که خدا او را نگاه می‌داشت تا ثمره اعمال نیک و مدیریت مدبرانه‌اش به خوبی نمایان شود و چشم دشمنان خدا را کور کند؟ مگر زمان برای شهید شدن ضیق است که خدای تعالی چنین عجولانه چنین دُرّ گرانبهایی را از جامعه محرومان و مستضعفان و شیفتگان خدمت و شایستگان ولایت محروم کرده است؟ این حکومت امویان و عباسیان نیست که بگوییم “خداوند چون دید مردم قدر نعمت‌هایش را نمی‌‌دانند، مهر خود را از ناسپاسان دریغ کرده است تا مردم متنبه شوند و از کرده خود پشیمان گردند”. این حکومت الله است که با وساطت امام زمان و لیاقت نماینده برحقش بر زمین حکم می‌راند (البته به زور). این همه آبروریزی برای حکومت الهی از چه روست؟ به راستی اگر خدا می‌خواست یکی از نعمت‌هایش را از مردم دریغ فرماید تا متنبه شوند چرا خود خامنه‌ای را از مردم نگرفت؟

و در نهایت به چهار گزینه احتمالی فوق می‌توان گزینه دیگری نیز اضافه کرد. در اخبار غیر رسمی و بازار شایعات فضای مجازی نوشته شده بود که مسئول فنی مرکب مرگ رئیس جمهوری از بازماندگان یک از شهیدان خردسال طوفان مردمی سال‌های ۹۶ و ۹۸ بوده است. نگارنده از صحت و سقم خبر مذکور هیچ اطلاعی ندارد اما همین خبر کوتاه و مشکوک زنگ خطر بسیار بزرگی برای حکومتی است که بر سریر خون نشسته است و پایه‌های قدرت خود را بر استخوان مردمی دردمند و ستم دیده بنا نهاده است.

هر یک از مسئولان حکومتی و ماموران معذور و مواجب بگیران دولت بی‌عدالت نزدیکان و بستگانی دارند که در همسایگی دردمندان و مادران داغ جگر دیده هستند. رد و نشان همه شما در دست مردم است. وای به روزگاری که ورق برگردد و دست اراده ملت گریبانگیر شما شود.

دراین تحلیل بر آن بودیم که نشان دهیم که این واقعه هیچ تفسیر سودمندی برای حکومت در بر ندارد و از هر سو که به آن بنگیریم چیزی جز انحطاط و سرشکستی نصیب حکومت جبار نمی‌‌شود.

از: ایران امروز


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.