از نخل طلای «آنورا» تا جایزه برای رسول‌اف؛ مرور فیلم‌های بخش مسابقه کن

دوشنبه, 7ام خرداد, 1403
اندازه قلم متن

آنورا

  • محمد عبدی
  • شغل,منتقد فیلم – محل برگزاری جشنواره

بی بی سی فارسی

هفتاد و هفتمین دوره جشنواره جهانی فیلم کن، شنبه شب به پایان رسید؛ با جایزه‌ای برای دانه انجیر معابد ساخته محمد رسول‌اف. در این گزارش تمامی فیلم‌های بخش مسابقه و جوایز جشنواره امسال کن را مرور می‌کنیم.

آنورا (Anora)

کارگردان: شان بیکر

داستان یک دختر جوان روس- آمریکایی که کارگر جنسی است و با پسر یک اولیگارش روس ازدواج می کند.

فیلم درگیر کننده‌ای درباره یک زن از طبقه تحت فشار با دنیاها و آروزهای ساده که به شکلی جذاب روایت می‌شود و تماشاگر را با خود همراه می‌کند، اما افسوس که در میانه (به ویژه زمان جست و‌ جو برای یافتن پسر روس) بی‌جهت طولانی می‌شود و سبک و سیاق کمدی پیدا می‌کند که فیلم به آن نیازی ندارد؛ اما در نهایت با پایان درخور و درستی روبرو هستیم که می‌تواند اشک تماشاگرش را سرریز کند.

همه چیزی که به عنوان روشنایی تصور می کنیم (All We Imagine as Light)

کارگردان: پایال کاپادیا

داستان زنی پرستار در بمبئی که مدت‌هاست از شوهرش خبری ندارد.

برنده جایزه بزرگ داوران

تصویر ساده و نئورئالیستی از بمبئی که از زاویه زندگی پر رنج یک زن روایت می‌شود و حس‌های زنانه آن می‌تواند تماشاگر را با خود درگیر کند؛ داستان تنهایی زنی که می‌خواهد زنده بماند و داستان او با داستان زنی دیگر از نسل بعد پیوند می‌خورد، نسلی که می‌خواهد به سنت‌ها و عرف‌های معمول پشت پا بزند. یک فیلم زنانه تمام عیار که البته شاهکار نیست اما مشخص بود که نظر هیأت داوران زنانه امسال را به خود جلب خواهد کرد.

امیلیا پرز (Emilia Perez)

کارگردان: ژاک اودیار

یک تبهکار مکزیکی برای فرار از رقبا و دستگیری تغییر هویت می‌دهد و خودش را به یک زن بدل می‌کند.

برنده جایزه داوران و بهترین بازیگر زن برای همه بازیگرانش

داستان جذابی که ارتباطی با فیلم‌های قبلی اودیار ندارد و این فیلمساز فرانسوی در روایت دنیایی غیرفرانسوی، پرداخت متفاوتی را برمی‌گزیند که در آن، فیلم به شکل موزیکال به دنیا و جهان دیگری پیوند می‌خورد که در آن قرار است خشونت محو شود؛ کنکاش نسبتاً هوشمندانه‌ای در مفهوم خشونت و رابطه‌اش با عشق و خانواده که لایق جایزه داوران امسال بود.

دانه انجیر معابد

کارگردان: محمد رسول‌اف

ایمان مسئولیت تازه‌ای به عنوان بازپرس دادگاه انقلاب به دست می آورد، همزمان جنبش زن، زندگی، آزادی پا می‌گیرد و دو دختر او راه متفاوتی را انتخاب می‌کنند.

برنده جایزه ویژه

کنکاش تازه و بدون تعارف محمد رسول اف درباره نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی ایران که بی‌پرواتر از پیش روایتگر شخصیت‌ها و دنیای آدم‌هایی است که خود را به حکومت فروخته‌اند و حالا در این داستان تکان‌دهنده، خشونتی را که در جهان بیرون مرتکب می‌شوند، به درون خانه و خانواده خود می‌آورند.

گراند تور (Grand Tour)

کارگردان: میگوئل گومز

در سال ۱۹۱۷ ادوارد انگلیسی در آسیای شرقی در روز ازدواجش می‌گریزد.

برنده جایزه بهترین کارگردانی

تصاویر زیبایی که به طور هوشمندانه‌ای خلق شده اند، اما در نبود روایت به جایی نمی‌رسند و کارکردی ندارند. تصاویر سیاه و سفید دنیای بصری جذابی را شکل می‌دهد، اما همه چیز با جاه‌طلبی فیلمساز برای فرار از هر نوع داستان و روایت، حاصل خسته کننده‌ای دارد و تماشاگر نمی‌داند که چرا باید فیلم را تماشا کند. جایزه این فیلم بسیاری را شوکه کرد.

انواع مهربانی ها (Kind of Kindness)

کارگردان: یورگوس لانتیموس

سه داستان مجزا درباره سرسپردگی.

برنده جایزه بهترین بازیگر مرد برای جس پلمونز

بازگشتی فرمی و روایی به فیلم‌های یونانی اولیه لانتیموس و تا حدی جدا شدن از دنیای جذاب‌تر بیچارگان، اما کماکان درباره زن (و به ویژه درباره اما استون) با دنیای غریبی از این فیلمساز متفاوت که این بار به خشونت زیادی می‌رسد.

جسم

منبع تصویر،FESTIVAL DE CANNES

توضیح تصویر،صحنه ای از فیلم «جسم»

جسم (The Substance)

کارگردان: کورالی فارژه

هنرپیشه زن معروفی که پا به سن گذاشته با یک برنامه غریب یک نسخه جوان از خودش تولید می‌کند.

برنده جایزه بهترین فیلمنامه

یکی از غریب‌ترین فیلم‌های سال درباره مفهوم زیبایی و بدن زن که داستان حیرت‌انگیزش را به طرز هوشمندانه‌ای پیش می‌برد و انتظارات جامعه و دنیای مردسالار از زن را به چالش می‌کشد؛ اما افسوس که در انتها به خشونتی غیر قابل تحمل می رسد که نیازی به آن ندارد.

اوه، کانادا (Oh, Canada)

کارگردان: پل شریدر

یک کارگردان شناخته شده در آخرین روز عمر خود در یک مصاحبه رازهای عشقی زندگی‌اش را روایت می‌کند.

یک فیلم کشدار و تکراری و کلیشه‌ای که مشخص نیست که پل شریدر( فیلمنامه‌نویس راننده تاکسی) چه ارتباطی با داستان و دنیای این فیلم داشته که تن به ساخت آن داده است؛ شخصیتی که بیش از آن که به خود شریدر ارتباطی داشته باشد، شبیه به اینگمار برگمان است و باز مشخص نیست که داستان‌های کلیشه‌ای عشقی این مرد چه ارتباطی به زندگی این فیلمساز برجسته سوئدی دارد.

پرنده (Bird)

کارگردان: آندره‌آ آرنولد

داستان دختر دوازده ساله ای به نام بیلی که با پدرش که می‌خواهد دوباره ازدواج کند، زندگی می‌کند.

مشابه فیلم‌های قبلی این فیلمساز و البته نه چندان به قوت تنگ ماهی (۲۰۰۹) که نشان از به تکرار رسیدن سبک و سیاق این کارگردان دارد. شاعرانگی فیلم در لحظه‌هایی جذاب است، اما نوع پرداخت و دوربین روی دست تمام وقتی که گاه آزارنده می‌شود، از تأثیرگذاری آن می‌کاهد.

الماس وحشی (Wild Diamond)

کارگردان: آگاته ریدینگر

لیان دختر نوزده ساله زندگی فقیرانه‌ای دارد اما سعی می‌کند راه خودش را به یک شوی تلویزیونی باز کند تا مشهور و ثروتمند شود.

یکی از ضعیف‌ترین فیلم‌های جشنواره کن امسال که مشخص نیست چرا در بخش مسابقه انتخاب شده؛ تصویری بسیار کلیشه‌ای از نوجوانان که با تکنیکی ناپخته سعی دارد دنیای ساده و کودکانه یک دختر و تعلقش به دنیای مجازی و شبکه‌های اجتماعی را شکل دهد، اما در روایت دنیای سطحی این دختر، خود فیلم هم در سطح می‌ماند.

اسیر امواج (Caught by Waves)

کارگردان: ژیا ژانگ‌که

داستان عشقی بین یک زوج چینی از سال ۲۰۰۰ تا امروز.

یکی از ضعیف‌ترین فیلم‌های ژیا ژانگ‌که، که می‌خواهد بدون داستان، تصویری از چین امروز باشد. دوربین بی‌جهت در نقاط مختلف می‌گردد و سعی دارد تصویری واقعی از مردم و مناطق مختلف ثبت کند، اما در نبود یک ساختار سینمایی، به فیلمی بی‌هدف و بدون جذابیت بدل می‌شود که اگر نام سازنده‌اش ژیا ژانگ‌که نبود، قطعاً در بخش مسابقه کن جایی نداشت.

همه چیزی که به عنوان روشنایی تصور می کنیم

منبع تصویر،FESTIVAL DE CANNES

توضیح تصویر،صحنه ای از «همه چیزی که به عنوان روشنایی تصور می کنیم»

قلب های تپنده (Beating Hearts)

کارگردان: ژیل للوش

در دهه هشتاد در شمال فرانسه دو نوجوان عاشق هم می‌شوند در حالی که پسر درگیر اعمال خلافکارانه است.

فیلم عجیبی که سعی دارد خشونت مهوع و ترسناک یک نوجوان را به زور به شکلی منطقی و جذاب روایت کند. فیلم در دنیایش نمی‌تواند عشق دختر نوجوان به این پسر را قابل باور جلوه دهد و تمامی مشکلات فیلم از همین جا نشأت می‌گیرد و نماهای نزدیک عاشقانه و دوربین روی دست ممتد هم کمکی به فیلم نمی‌کند.

لیمونوف- یک چریکه (Limonov- The Ballad)

کارگردان: کیریل سربرنیکوف

داستان زندگی ادوارد لیمونوف، شاعر و نویسنده.

فضای دیوانه‌وار و جذابی که همیشه از سربرنیکوف سراغ داریم اینجا هم دیده می‌شود؛ فیلمی که زندگی غریب یک هنرمند را که به خودفروشی به حکومت می‌رسد، تصویر می‌کند و در راه تصویر بی‌پرده روابط عشقی او هم تعارفی ندارد، اما افسوس که به درازا می‌کشد و در میانه فیلم افت می‌کند.

مارچلو میو (Marcello Mio)

کارگردان: کریستوفر اونوره

کیارا ماسترویانی دختر مارچلو ماسترویانی، هنرپیشه معروف ایتالیایی تصمیم می‌گیرد که خودش را به شکل پدرش دربیاورد.

فیلم کمدی ساده‌ای درباره سینما و دنیای هنرپیشه‌های معروف که با بازی خود آنها، از جمله کاترین دونوو مادر کیارا، شکلی واقعی به خود می‌گیرد و به نوعی سینما و واقعیت را با هم می‌آمیزد؛ اما در نهایت فیلم سبک نه چندان پخته‌ای دارد که حضورش در بخش مسابقه کن را می‌تواند سوال برانگیز کند.

مگالوپلیس (Megalopolis)

کارگردان: فرانسیس فورد کوپولا

یک معمار و دانشمند برنده نوبل سعی دارد یک شهر غریب به نام مگالوپلیس در دل نیویورک بنا کند، اما با مخالفت برخی قدرتمندان روبرو می‌شود.

بازگشت کوپولا پس از سال‌ها موفقیت آمیز نیست؛ فیلمی که سهمی از جوایز نداشت و منتقدان را هم نومید کرد و بعید به نظر می‌رسد در گیشه هم موفقیتی داشته باشد. فیلم جاه‌طلبانه کوپولا در ترکیب گذشته- روم باستان- و آینده از نظر بصری جذاب است اما از نظر فیلمنامه و پرداخت، سطحی و شعاری به نظر می‌رسد و ارجاعاتش به سیاست امروز آمریکا و اظهار نگرانی برای آن گاه حتی مضحک می‌شود.

متل دستینو (Motel Destino)

کارگردان: کریم عینوز

یک پسر جوان برای مخفی شدن، به یک متل که برای سکس‌های یک شبه کرایه داده می‌شود، پناه می‌برد و آنجا عاشق همسر هتلدار می‌شود.

اثر ضعیف دیگری در بخش مسابقه که به شکل ارزان و دم‌دست ساخته شده و می‌خواهد سرشار از حس‌های جنسی باشد که اما در نهایت به یک روایت خطی و بدون عمق بدل می‌شود که در انتها هم مشخص نیست چرا پس از شانسی که این زوج می‌آورند و رقیب‌شان از بین می‌رود، باز از هم جدا می شوند!

پارتنوپ (Parthenope )

کارگردان: پائولو سورنتینو

داستان یک دختر زیبا از زمان تولد تا پیری.

سورنتینو که با شاهکاری چون زیبایی بزرگ کن را تکان داده بود، این بار با اثری به مراتب ضعیف‌تر ظاهر شده که تنها چند صحنه زیبا دارد. فیلمساز خود شیفته زیبایی بازیگرش می‌شود و بی‌جهت و به شکل مکرر با دوربین‌اش به ستایش او می‌نشیند، اما چه حاصل؟

صحنه ای از «امیلیا پرز»

منبع تصویر،FESTIVAL DE CANNES

توضیح تصویر،صحنه ای از «امیلیا پرز»

دختری با میل بافتنی (The Girl with the Needle)

کارگردان: ماگنوس فون هورن

کارولین یک دختر کارگر در زمان جنگ اول جهانی ناخواسته بچه‌دار می‌شود و بچه‌اش را به زن مرموزی می‌سپارد.

تصاویر سیاه و سفید پر قدرت و داستانی عجیب- بر اساس داستانی واقعی- که تا نیمه تماشاگرش را به راحتی پیش می‌برد اما در انتها به یک فیلم ترسناک بدل می‌شود (ژانر عوض می‌کند) و با خشونت زیادی روبرو هستیم که دلیل‌اش روشن نیست، همین‌طور صحنه دادگاه انتهایی- و تلاش برای توجیه اقدامات زن- که کاملاً زائد به نظر می‌رسد.

کارآموز (The Apprentice)

کارگردان: علی عباسی

داستان دونالد ترامپ در دهه هفتاد و هشتاد و آشنایی‌اش با وکیل فاسد قدرتمندی به نام کوئن.

یکی از ضعیف‌ترین فیلم‌های بخش مسابقه با فاصله گرفتن علی عباسی از همه دنیای بصری و جذابی که در فیلم‌های قبلی شکل داده بود و حالا اصرار دارد شاهد آن باشیم که به «فیلمساز هالیوودی» حرفه‌ای بدل شده، اما حاصل این حرفه‌ای‌گری هالیوودی چیزی نیست جز یک فیلم تلویزیونی سطحی و سبک، با قصد و غرض سیاسی.

کفن‌ها ( The Shrouds)

کارگردان: دیوید کراننبرگ

مردی که همسرش را از دست داده، با قبرستانی که اختراع کرده، به طور دائم می‌تواند جسد همسرش را ببیند، اما ظاهراً رازی در کار است…

یک فیلم کراننبرگی دیگر که به اندازه آثار قبلی‌اش دیوانه‌وار نیست و بیشتر به تکراری از ایده‌ها و دنیاهای قبلی درباره بدن انسان و نقص عضو می‌رسد که حالا مضمون از دست دادن و مرگ هم به آن اضافه شده؛ با چند صحنه زیبا، اما در مجموع یکی از آثار زیر متوسط این فیلمساز کانادایی.

سه کیلومتر به انتهای جهان (Three Kilometres to the End of the World)

کارگردان: امانوئل پاروو

در یک روستای بسته در رومانی والدین یک پسر جوان می‌فهمند که او تمایلات همجنس‌خواهانه دارد.

نمونه دیگری از موج نوی سینمای رومانی که همه ایده‌ها و نشانه‌های فیلمسازان معروف این کشور – از کریستین مونجیو تا کریستی پویو- را مورد استفاده قرار می‌دهد تا موقعیت دردناک یک جوان در یک جامعه مردسالار را تصویر کند، اما در نهایت در فرم و ساختار به تکرار فیلم‌های مشابه خود می‌رسد و نکته تازه‌ای در بر ندارد.

با ارزش ترین محموله (The Most Precious of Cargoes)

کارگردان: میشل هازاناویسیوس

در زمان جنگ دوم جهانی، زنی در یک روستا یک بچه را در کنار ریل قطار پیدا می‌کند.

انیمیشنی که خارج از جشنواره کن می‌توانست اندکی جذاب به نظر برسد، اما حضورش در بخش مسابقه انتظارات ویژه‌ای را شکل می‌دهد که فیلم پاسخگوی آن نیست. تصاویر احساسی جذاب گاه تماشاگر را درگیر می‌کند، اما این قصه که به اردوگاه آشوویتس و یهودی‌ها می‌رسد، در نهایت ره به جایی نمی‌برد.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

برچسب‌ها:

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.