عباس عبدی:  آیا امیدی هست؟

سه شنبه, 8ام خرداد, 1403
اندازه قلم متن

abdi.jpgعباس عبدی – اعتماد

🔘معنای مشارکت پایین در سه انتخابات گذشته چه بود؟ افراد زیادی تاکید داشتند که انتخابات در ایران و به معنای گذشته پایان یافته است و مردم بکلی از این کنش سیاسی که تبدیل به مناسک شده بود رویگردان شده‌اند و لذا باید دنبال ایده‌ها و روشهای دیگری رفت.

🔘در نقطه مقابل کسان دیگری هم بودند که گمان می‌کردند پایان یافتن انتخابات به منزله پایان هر گونه اصلاحات احتمالی است و باید به هر نحو ممکن این روزنه را گشود و حفظ کرد، در غیر این صورت وارد ورطه سیاسی خطرناکی خواهیم شد.

🔘من عقیده متفاوتی داشتم چند بار هم بر این عقیده خود تاکید کردم. به نظرم عدم شرکت مردم نه تنها به معنای پایان انتخابات نبود بلکه دقیقا مترادف با معناداری و تعمیق انتخابات بود. عدم شرکت نه از روی قهر با این شیوه بلکه به علت شکلی شدن انتخابات و خالی از محتوا شدن آن بود. پس مردمی که چنین برداشتی را داشته باشند دو رفتار مکمل را انجام می‌دهند.

🔘اول در مناسک بی‌محتوای شرکت نمی‌کنند. دوم و بطور ضمنی خواهان با محتوا شدن آن می‌شوند تا دوباره دست به اقدام بزنند. بنابر این اگر برای گشوده نگه‌داشتن این روزنه در «مناسک انتخاباتی» شرکت کنیم در واقع بجای گشودن، آن روزنه را کورتر کرده‌ایم چون بجای محتوا به شکل اصالت و اعتبار داده‌ایم.

 

🔘بهترین نمونه در جهت تایید این ادعا انتخابات ۱۳۹۲ بود. انتخاباتی که بلافاصله پس از انتخابات ۸۸ برگزار شد. انتخاباتی که با آن حجم از اعتراضات همراه شد و اغلب گمان می‌‌کردند که ۸۸ دوره شیوه‌های انتخاباتی را پایان داد. ولی هنگامی که به سال ۹۲ رسیدیم بسادگی آشکار شد که این برداشت درست نیست. اتفاقا مردم همچنان این شیوه سیاسی را موثرتر و کم هزینه‌تر می‌دانند بشرطی که راه برای تحقق اهدافشان گشوده شود.

🔘اکنون با سال ۹۲ یک تفاوت مهم دارد. سال ۹۲ پس از پشت سر گذاشتن اعتراضات بود ولی حالا سه انتخابات کاملا بی‌رمق را پشت سر گذاشته‌ایم و این روشی پذیرفته و تجربه شده به نظر می‌رسد. پس آیا همچنان برگشت به صندوق محتمل است؟

🔘به نظرم بازگشت به صندوق، اصطلاح نادرستی است. باید گفت آیا صندوق بر‌ می‌گردد که مردم به پای آن بروند؟ این دو تعبیر کاملا متفاوت است. آنچه که در این سه دوره شاهدش بودم شبیهی از صندوق مورد نظر مردم بود. برداشت من این است که مردم ما اکنون انتظار می‌کشند که دوباره صندوق را زیارت، و با آن دیدار تازه کنند.

🔘این حس من از فضای عمومی است. معتقدم که سطح امیدواری مردم برای دیدار صندوق واقعی به بیش از ۵۰ و حتی ۵۵ درصد رسیده است. باید نظرسنجی‌های معتبر انجام و نتایجش اعلام شود تا درک دقیقی پیدا کنیم. ولی این تازه آغاز راه است. به لحاظ تجربی و تحلیلی پیش‌بینی می‌کنم که این ظرفیت تا ۶۰ و ۶۵ درصد هم می‌تواند بالا برود. همچنان که می‌تواند به زیر ۴۰ درصد هم برگردد. مشارکت انتخاباتی سال ۹۲ به ۷۳ درصد رسید چون مردم حس کردند که فضایی برای انتخاب دارند، و به همین دلیل سال ۸۸ را بکلی کنار گذاشتند یا نادیده گرفتند.

🔘برخی گمان می‌کنند که اتفاق سال ۹۲ ناشی از خواست و اراده رسمی نبود بلکه یک خطای محاسباتی بود که پس از رد صلاحیت آقای هاشمی رخ داد و دیگر چنین خطایی رخ نخواهد داد. با بخش اول این گزاره موافقم، ولی در باره بخش دوم اتفاقا امیدوارم که خطا نکنند بلکه آگاهانه چنین راهی را بگشایند و به تبعات آن نیز ملتزم باشند. چون این بزرگترین سرمایه و مولفه برای تامین امنیت ملی و خیر و رفاه جامعه ایران است.

🔘به نظرم و بر اساس شواهد و قرائن موجود مردم ما آمادگی دارند که یک بار دیگر پای صندوق بیایند. صندوقی که حدی از انتخاب معنادار را برای آنان فراهم کند. تجربه منفی سه سال گذشته را پیش رو دارند و آماده نشان دادن اراده خود هستند. توجه کنیم که مشارکت ۷۰ درصدی دو برابر ۳۵ درصدی نیست. بلکه چندین برابر آن اهمیت دارد. چون حدود ۲۰ تا ۲۵ درصد از مشارکت‌ها وجه مناسکی داشته و اهمیت تعیین کننده در فضای سیاسی ندارند.

🔘گرچه تحلیل اولیه‌ای که نوشتم معطوف به اراده رسمی در برگزاری انتخابات مناسکی بود ولی همانطور که در آن یادداشت هم اشاره کردم مطلوب‌ترین انتخابات که جهش رو بجلویی خواهد بود و راه نرفته گذشته را تا حدی جبران خواهد کرد، مشارکت گسترده تا ۷۰ درصد است و این توپ در زمین حکومت است.

🔘مشارکت و عدم مشارکت مردم ما تابع تبلیغات خارجی و توطئه دشمنان و اینجور عوامل نیست. فقط تابع کیفیت و اعتبار صندوقی است که جلوی آنها گذاشته می‌شود. ناامید نباید بود. هفته آینده روشن خواهد شد.

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

یک نظر

  1. شرکت نکردن در انتخابات فرمایشی مترادف با رد صلاحیت گماشته های شورای تایید صلاحیت بوده و شرکت کردن در انتخابات فرمایشی باعث افزایش و شدت یافتن فساد و تباهی بوده که در قالب افزایش جنگ افروزی و افزایش منافق-سالاری بشکل مدیریت نجومی برده دار نمود پیدا کرده و به سقوط سریعتر کشور می انجامد.

    در عمل، تنها ۳ راه کم هزینه برای نجات کشور قابل تصور است:
    ۱٫ سلطنت خاندان خامنه ای با رویکرد توسعه-محور و حذف فاشیسم سپاه
    ۲٫ حذف گماشته های تایید صلاحیت انتصابات و تشکیل احزاب مختلف در بستر فضای آزاد
    ۳٫ حفظ شرایط کنونی سیاسی کشور اما ریختن هسته ای به چاه فاضلاب برای باز شدن بستر ورود شرکتهای جهانی به ایران در راستای حذف مافیای کاسب تحریم و تورم و خرافات