رقیه رضایی
بر اساس یافتههای آخرین پژوهش انجام شده در بنیاد حقوقبشری «سیامک پورزند»، کمبود شیرخشکی که از اواخر فروردین ۱۴۰۲ گریبانگیر خانوادههای ایرانی شد، درست زمانی رخ داده که ظرفیت تولید دو برابر نیاز شیرخشک برای نوزادان در ایران وجود داشته است.
این تحقیق با واکاوی سیاستهای دستوری جمهوری اسلامی برای افزایش جمعیت و استثمار بدن زنان، به نتایج مهمی درباره کمبود شیرخشک و جیرهبندی آن برای هر نوزاد رسیده است؛ کمبودی که پیشامد و رخداد نبوده است.
ماجرای کمبود شیرخشک در ایران چه بود؟ آیا دست حکومت پشت پرده بود؟ کمبود و افزایش قیمت ناگهانی شیرخشک چه پیامدهایی برای چه گروههایی از زنان و فرزندانشان داشته است؟
این گزارش، خلاصهای از پژوهشی است که «غزاله مقدم»، فعال حقوق زنان برای بنیاد پورزند اخیرا به پایان رسانده و نسخهای از گزارش نهایی آن در اختیار «ایرانوایر» قرار گرفته است.
***
کمبود شیرخشک در ایران، توزیع قطرهچکانی آن و سپس جیرهبندی به میزان نصف مصرف ماهانه یک نوزاد و همزمان، افزایش قیمت ناگهانی آن، میلیونها نفر را از فروردین تا زمستان ۱۴۰۲ درگیر خود کرد؛ تنگنایی که هنوز با گرانی شیرخشک، خانوادههای بسیاری با آن دستوپنجه نرم میکنند.
شیرخشک احتمالا یکی از مهمترین اختراعهای بشر بوده است؛ غذایی که میتواند جایگزین شیر مادر برای نوزادانی باشد که مادر ندارند یا مادرشان شیر ندارد و یا بهاندازه کافی ندارد و حتی بنا به هر دلیلی، خود از گرفتن پستان مادر امتناع میکنند.
ابداع شیرخشک جان میلیونها نوزاد را در جهان نجات داده اما این کالای حیاتی در طول تاریخ چندینبار به ابزاری ایدئوژلوژیک در دست حکومتهایی تبدیل شده است که زنان را فقط در نقش مادر و فرزندآوران یک سیستم تمامیتخواه میخواهند.
در پیشینه پژوهشی که بنیاد پورزند انجام داده، آمده است در دوران حکومت نازیها در آلمان و فاشیستها در ایتالیا در قرن بیستم، این حکومتها با تبلیغ غیرمنطقی شیر مادر بهعنوان منبع انحصاری تغذیه نوزادان، سعی در تثبیت نقشهای سنتی برای زنان و کنترل بدن آنها داشتهاند.
این پژوهش همچنین بر نقش «علی خامنهای»، رهبر جمهوری اسلامی بر تحمیل سیاستهای افزایش جمعیت بر زنان و خانوادهها به روشهای مختلف و نیز تبلیغ گسترده برای شیردهی بهعنوان تنها روش تغذیه نوزاد تاکید داشته است.
با اینحال، راستیآزمایی ادعاهای سازمان غذا و دارو، وزارت بهداشت و تولیدکنندگان شیرخشک در ایران درباره دلیل کمبود ناگهانی این محصول با وجود ظرفیت تولید نزدیک به دو برابر تقاضای کل کشور، بنیاد پورزند را به این باور رسانده است که کمبود شیرخشک در آن بازه زمانی خاص نمیتواند یک پیشامد یا رخداد باشد بلکه احتمالا بهعنوان رویهای برای واداشتن زنان به شیردهی بوده است با هدف برآورده کردن آرمانها و اهداف ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی مبنی بر تحکیم بنیان خانواده.
این پژوهش تاکید کرده است طرحهای تشویقی که در جریان کمبود شیرخشک در ایران با هدف افزایش نرخ شیردهی مادران به صورت گسترده به اجرا درآمده، نه تنها به ارتقای سلامت عمومی مادران و نوزادان منجر نشده بلکه نابرابریهای اجتماعی را بیش از پیش تشدید کردهاند.
نویسنده این پژوهش عنوان کرده که تبلیغات نظاممند حکومت مبنی بر تاثیرات مثبت شیردهی بر سلامت زنان و نوزادان، برآمده از دو ماده در «قانون جوانی جمعیت و حمایت از خانواده» است که گفته میشود قانونی با اهداف سیاسی و ایدئولوژیک است و اصولا ربط چندانی به مشخصات جمعیتشناختی ایران ندارد.
چه کسانی بیشتر از همه آسیب دیدهاند؟
یافتههای پژوهش بنیاد پورزند نشان میدهد که زنان طبقات زحمتکش و فرزندانشان بیشترین آسیب را از کمبود شیرخشک و گران شدن یک شبه آن دیدهاند.
بر اساس نتایج این تحقیق، تنها ۵۰ درصد نوزادان در شش ماهه اول زندگی انحصارا از شیر مادر تغذیه میکنند؛ نوزادانی که اغلب مادرانشان تحصیلکرده و از طبقات متوسط و مرفه جامعه هستند و تغذیه مناسب و فراغت کافی دارند تا بتوانند به نوزاد خود شیر بدهند؛ شغلی تمام وقت و شبانهروزی که اغلب تا بیش از دو سال طول میکشد.
بنیاد پورزند در پژوهش خود به این نکته مهم نیز پرداخته است که اگرچه شیر مادر بهترین شکل تغذیه نوزاد است و سازمان بهداشت جهانی هم تغذیه انحصاری نوزاد با شیر مادر را دستکم برای شش ماه توصیه میکند اما اگر ساختارهای اجتماعی و اقتصادی پیرامون شیردهی برای مادران دارای فرزند شیرخوار تغییر نکند، میتواند زنان را به ایفای نقشهای سنتی مبتنی بر جنسیت در خانه محدود کند و به مانعی برای ادامه تحصیل، فرصتهای شغلی و استقلال اقتصادی آنان تبدیل شود.
این بنیاد حقوقبشری تاکید کرده که محدود کردن فرصتهای شغلی و تحصیلی مادران از طریق اجبار به شیردهی، تداوم خشونت علیه زنان است و به تشدید نابرابریها و فقر در جامعه منجر میشود.
با اینحال، یکی از مهمترین یافتههای این پژوهش این است که زنانی که به فرزند خود شیر میدهند و با وجود آن، بانک شیر ایران، هم شیر خود را اهدا میکنند، اغلب از گروههای مرفه جامعه ایران به شمار مىروند. برعکس، متقاضیان شیرخشک برای نوزادان، از میان اقشار زحمتکش و کمدرآمد جامعه هستند. بر این اساس، کمبود شیرخشک و گران شدن آن بیش از همه، زنان کارگر و اقشار کمدرآمد را تحت تاثیر و نوزادان آنها را در معرض گرسنگی و خطرات ناشی از سوءتغذیه قرار داده است؛ قشری که حکومت جمهوری اسلامی از ابتدا ادعا کرده که حامی آنها است.
این پژوهش همچنین تاکید کرده است که در جریان جیرهبندی شیرخشک در استانهایی چون سیستان و بلوچستان با کد مخصوص «یکتا»، مهاجران افغانستانی برای دریافت تغذیه نوزادان خود در آسیبپذیرترین وضعیت ممکن با مشکلات متعددی روبهرو بودهاند.
این تحقیق به مشکلات افراد فاقد شناسنامه که بیش از ۴۰۰هزار نفر از آنها کودک هستند نیز اشاره کرده است.
در نتایج پژوهش بنیاد پورزند آمده است اقلیتهای دینی و مذهبی بیشترین آسیب را از این روند دیدهاند؛ از جمله بهاییان که از سال ۱۳۹۸ با حذف گزینه «سایر ادیان» در اسناد هویتی، از دریافت کارت ملی هوشمند و در نهایت، ثبت تولد فرزندانشان بازماندهاند.
پشت پرده دست کیست؟
بنیاد حقوقبشری پورزند با اشاره به چند پژوهش انجام شده در داخل ایران و طرح دلایلی چون افزایش میزان باسوادی زنان، گرایش زنان به تحصیلات و آموزش عالی، توسعه شهرنشینی و توسعه اشتغال زنان در کاهش رشد جمعیت، نسبت به سیاستهایی که منجر به کاهش نرخ مشارکت اقتصادی زنان و افزایش خانهنشینی آنها میشود، هشدار داده است.
این پژوهش به مفهوم «الگوی سوم زن»، ساخته و پرداخته علی خامنهای نیز اشاره کرده و نوشته است این الگو از زنان میخواهد مسوولیتهای مادری را در اولویت قرار دهند: «الگوی سوم زن اگرچه به مخالفت علنی با حضور اجتماعی زنان برنخاسته اما اشتغال زنان را مشروط به ایفای نقش آنان در مسوولیتهای خانهداری و فرزندآوری و مادری کرده است و این امور را مشغله اساسی زنان میداند.»
با این اوصاف، این بنیاد نتیجهگیری کرده است که جمهوری اسلامی از بحران شیرخشک به عنوان ابزاری پنهان برای سرکوب و به حاشیه راندن زنان از عرصههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و بهصورت کلی، متقاعد کردن آنان برای خانهنشینی بهره برده است.
این در حالی است که به گفته این بنیاد، تصمیمگیری برای چگونگی تغذیه نوزادان، بر خلاف تصور رایج، نه انتخاب شخصی مادران بلکه به واسطه طیفی از عوامل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شکل گرفته است. بنابراین، اجبار مادران به شیردهی باعث محدودسازی فرصتهای آنها شده و بر رفاه جسمی، عاطفی و اجتماعی آنها تاثیر میگذارد که پیامدهای آن، مانند بسیاری از مسایل اجتماعی دیگر، در گروههای به حاشیهراندهشده برجستهترند.
ایران وایر