اخبار روز
حسین رونقی کنشگر سیاسی در ایران و زندانی سیاسی سابق در گزارشی از رفتار زننده یک مأمور لباس شخصی و معاون دادستان تبریز با در فرودگاه تبریز خبر داده است.
عین گزارش آقای رونقی به نقل از تلگرام ایشان:
گزارش یک واقعه: از تهدید به تجاوز توسط مأمور لباس شخصی تا خفتگیری توسط معاون دادستان تبریز
شب ۲۰ خرداد ۱۴۰۳ از تبریز عازم تهران بودم. در فرودگاه تبریز، بدون هیچ مشکلی کارت پرواز را دریافت کرده و پس از عبور از گیت سپاه، به قسمت ترانزیت وارد شدم. نشسته بودم و پس از گذشت ۱۰ دقیقه متوجه رفتوآمدهای مأموران سپاه شدم. ناگهان چند مأمور به سمت من آمدند.
گفتند: «آقای رونقی، باید با ما بیایید برای یک بررسی کوچک!»
گفتم: «برای چی باید بیام؟ مگر مشکلی است؟»
گفتند: «نه! مشکلی نیست. یک بازرسی دوباره است. لپتاپ همراه دارید؟»
گفتم: «بله.»
رفتیم و دوباره تمام محتویات کیف همراه من را بیرون ریختند و گشتند. به نشان «زن، زندگی، آزادی» و «شیروخورشید» نگاه کردند؛ نشانی که همیشه بر سینه داشتهام.
یکی از پاسدارها گفت: «آرم شاهنشاهی میزنی؟»
گفتم: «نماد ملی ایران و ایرانیان است و قدمتی به طول تاریخ ایران دارد.»
به آرم «زن، زندگی، آزادی» نگاه کرد و با حالت تمسخر گفت: «شیروخورشید هیچ، این چیه؟ حتی فلانی هم روی زنش غیرت داشت، یعنی شماها ندارید؟ دنبال چی هستید؟ به چی میخواید برسید؟»
گفتم: «نماد زن، زندگی، آزادی است. دنبال آزادی و زندگی هستیم. در موردش مفصل نوشته و گفته شده که چه میخواهیم.»
با حالت تمسخر نگاهم کردند و گفتند: «باید بروید داخل آن اتاق تا با شما صحبتی کنیم!»
گفتم: «برای چی؟ صحبت چی؟ صحبتی ندارم.»
دوباره تکرار کرد: «چیز خاصی نیست، یه صحبت کوچیکه!» رفتیم اتاقکی که شبیه اتاق بازجویی بود.
جوانک لباس شخصی با اخم و قیافه مثلا ترسناک نشسته بود پشت میز! با صدای در ذهن خودش ترسناکی گفت: «اینها چیه؟» با لبخند گفتم: «شیروخورشید و زن، زندگی، آزادی.»
گفت: «تو فکر کردی کی هستی که اینارو میزنی؟» گفتم: «من شهروند ایرانم، حق دارم و میزنم. بابت همین ها، بازداشت و زندانی شدم و همکارانت قبلا کلی آزارم دادهاند.»
شروع کرد حاشیه رفتن و نصیحت کردن که ما مسلمانیم و انقلابی هستیم و…
تا رسید به اینکه: نگهت میدارم اینجا و نمیذارم بری!
گفتم: نگه دار.
گفت: به من نیشخند میزنی؟
گفتم: همیشه لبخند دارم!
ناگهان با لحن بدی تهدید به تجاوز کرد و گفت: «حیف که اسلام دست و پایم را بسته وگرنه بهت نشان میدادم درد کشیدن (حاصل تجاوز) یعنی چی!»
تا این را گفت عصبانی شدم. گفتم: «تو من رو به تجاوز تهدید میکنی؟ جلوی دوربین، منو تهدید میکنی؟»
فضا کمی ملتهب شد. جوانک لباس شخصی را صدا کردند، پشت تلفن حرف میزدند، میگفتند حاج آقاست، معاون دادستان تبریز است و…
در این میان به مأمور دیگری که آنجا بود گفتم: «تهدید به تجاوز میکنه که منو بترسونه؟ پای مردن هم هستم، بگو بیاد ببینم چی کار میخواد بکنه!»
وضعیت را که دیدند، گفتند: «معاون دادستان تبریز گفته که گوشی و لپتاپ و مدارکت را بگیریم و بگذاریم بروی!»
گفتم: «برای چی؟ جرمی مرتکب شدهام که نیازه اینها را بگیرید؟ مگه حکم دارید؟»
گفتند: «حاج آقا گفته اگر گوشی و لپتاپ را ندادی، نگهت داریم.»
گفتم: «نمیدم، نگهم دارید!»
تا این را گفتم، بعد از چند دقیقه تعداد پاسدارها و مأمورها زیاد شد! قرار بود حتی با خشونت و درگیری هم که شده آنها را از من بگیرند، دقیقا به صورت خفتگیری و با اجازه معاون دادستان تبریز که مثلا مدعیالعموم و حافظ قانون است.
گفتم: «اول من با وکیلم یک مشورت میکنم، بعد!»
در شرایط رفتوآمد همیشه گوشی و تجهیزات اینشکلی را پاک نگه میدارم. آنها که گفتند باشه با وکیلت مشورت کن. زدم کلاً گوشی را ریست فکتوری کردم.
بعد از آن گفتم: «بگیرید!» گفت: «فکر کردی پاک کردی تموم شد؟ همه رو برمیگردونیم!» گفتم: «موفق باشید.»
تقریباً نیم ساعت هواپیما را نگه داشته بودند (که من از مسافران عذرخواهی میکنم) تا پس از دزدیدن وسایلم مرا سوار هواپیما کرده و راهی تهران کنند.
آنچه در این میان برایم پررنگ بود، تهدید علنی به تجاوز توسط جوانک لباس شخصی در فرودگاه تبریز و قانونشکنی و استفاده از روش خفتگیری برای دزدیدن وسایلم توسط معاون دادستان تبریز بود!
وسایلی که ابزار کار و درآمد من و امثال من هستند و برای ما تهیه دوباره اینها ساده نیست!
اما آیا فکر میکنید این تهدیدها و این رفتارها ما را میترساند؟ یا ما را وادار به سکوت میکند؟ هیچکس دیگر از شما نمیترسد! من قرار نیست جایی بروم؛ همینجا در ایران و کنار سایر مردمانش هستم. آماده مردن هم هستم. حالا خواستید میتوانید بازداشت کنید، تجاوز کنید، حکم اعدام بدهید و هر آنچه در توان دارید را فروگذار نکنید.
در آخر میگویم: مدارک هویتی، اسناد، کلیدها لپ تاپ، گوشی و هرچیزی را که دزدیدهاید، باید سریعا پس بدهید. فارغ از هزینههای مالی سنگینی که تحمیل میکنید با گرفتن وسایل شخصی، زندگی در حبس ما را هم با وقاحت مختل کردهاید. من مطلقا به سادگی از کنار این موضوع نخواهم گذشت.