دیداری دلنشین با ایرج پزشکزاد، خالق داییجان ناپلئون
محمد تاج دولتی
پزشکزاد معتقد است ذهنیت و روحیه داییجان ناپلئونی، که همهی رویدادهای اجتماعی و سیاسی ایران را «کار انگلیسیها» میدانند، در میان گروهی از ایرانیان ریشه عمیق دارد و ذهنیتشان «سوپر داییجانی»است.
تعداد آثار ادبی که در تاریخ معاصر ایران ماندگار شده و فقط در محدوده زندگی یک یا دو نسل حبس نشدهاند، زیاد نیست. یکی از این نمونه آثار، به نظر گروهی از منتقدان ادبی، رمان دایی جان ناپلئون، نوشته ایرج پزشکزاد است که معروفیت و مقبولیت اجتماعی و مردمی آن بسیار فراتر از ارزش و نوع ادبی اثر است. اگر شمار خوانندگان رمان بلند دایی جان ناپلئون، بر اساس تعداد چاپهای منتشر شده به زبان فارسی و چند زبان خارجی و خوانندگان جنبی(کسانی که کتاب خریداری شده توسط دیگران را خواندهاند) بطور تقریبی قابل اندازهگیری باشد، تعداد تماشاگران سریال تلویزیونی ساخته شده بر اساس رمان «دایی جان ناپلئون»، در سال ۱۳۵۵ خورشیدی، در دو سالِ پیش از انقلاب و نیز گروه کثیری از ایرانیانی در سالهای پس از انقلاب این سریال را دیدهاند، قابل اندازهگیری نیست.
شاهد چنین اقبالِ مردمی از رمان و سریال تلویزیونی دایی جان ناپلئون نیز ترکیب جمعیتی حدود پانصد تن از علاقمندانی بود که روز جمعه ۶ ژوئن به دیدار و شنیدن سخنان خالق یکی از مشهورترین رمانهای ادبیات معاصر ایران در دانشگاه تورنتو آمده بودند. حضور ایرانیان سالمند و میانسال و جوانی که رمان را خواننده و بسیاری جلدهایی از چاپهای نخست کتاب را برای گرفتن امضاء با خود آورده بودند، تا نوجوانانی که دوران شهرت و شکوفایی رمان دایی جان ناپلئون را ندیده و بعدها آنرا مشاهده کرده و با اصطلاحات و تکیه کلامهای شخصیتهای رمان و سریال زندگی و تفریح کردهاند، نشانه غیرقابل انکار محبوبیت نویسنده میهمان و اثر معروفش بود. برنامه بسیار خوب و پرطرفدار «ایرج پزشکزاد و داییجانش»، با کوشش بنیاد مطالعات ایران در دانشگاه تورنتو و با همکاری کانون کتاب تورنتو ترتیب یافته بود.
در این برنامه پس از شرح مختصری از فعالیتهای ادبی بیش از نیم قرن ِ ایرج پزشکزاد، توسط دکتر محمد توکلی طرقی، استاد تاریخ و مطالعات ایرانشناسی دانشگاه تورنتو و سردبیر فصلنامه ایراننامه، و نمایش صحنههایی از سریال تلویزیونی، ساخته ناصر تقوایی سینماگر نامدار ایرانی، خالق دایی جان ناپلئون به روی صحنه آمد. ایرج پزشکزاد، در آستانه ۹۰ سالگی، خوشبختانه سلامت و سرزنده و شاداب با ذهن و حافظهای دقیق، یک نفس بیش از ۲ ساعت در باره زندگی خود و نوشتن و انتخاب شخصیتهای رمان و داستانهای شیرین حاشیهای در رابطه با کتاب دایی جان ناپلئون، حاضران را شیفته حرفهای خود کرد.
ایرانیان «سوپرداییجانی»
ایرج پزشکزاد با اشاره به برخوردهایی که با افراد گوناگون در سالهای گذشته و بهویژه در سالهای اخیر داشته معتقد است ذهنیت و روحیه داییجان ناپلئونی، که همهی رویدادهای اجتماعی و سیاسی ایران را «کار انگلیسیها» میدانند، در میان گروهی از ایرانیان ریشه عمیق دارد و ذهنیتشان «سوپر داییجانی»است.
پزشکزاد تاکید کرد که بیش از پنجاه سال از نوشتن کتاب داییجان ناپلئون میگذرد و در تمام این سالها کتابها و مطالب زیادی نوشتهاست، اما تقریبا همه زیرسایه سنگین «داییجان ناپلئون» پنهان مانده است.
ایرج پزشکزاد گفت: «رمان داییجان ناپلئون را در سال ۱۳۴۹ خورشیدی در سوئیس نوشتم. پس از بازگشت به ایران، به دلیل شرایط سیاسی دشوار و سانسور، نخست رمان بهصورت پاورقی در مجله فردوسی چاپ شد و سپس به شکل کتاب منتشر شد. در اوایل سالهای دهه پنجاه، امیرعباس هویدا، نخست وزیر وقت در یک مصاحبه تلویزیونی از کتاب دایی جان ناپلئون تعریف کرد که این تعریف یک “حسن خوبی” داشت و یک “حسن بدی”! “حسن خوبیاش” این بود که کارمندان دولت و مردم به خریدن کتاب مشتاق شدند. اما “حسن بدی” این بود که وقتی هویدا لایحه بودجه را به مجلس برد، به نمایندگان گفت کسانی که به ما ایراد میگیرند که در ایران فشار سانسور وجود دارد، بروند کتاب داییجان ناپلئون را بخوانند. همین حرف هویدا باعث شد تا تمام منتقدین و تحصیل کردههای چپ آن زمان به شدت مخالف کتاب شدند و منتقدان ادبی هم سکوت کرده بودند. اما در سال ۱۳۵۵ وقتی سریال تلویزیونی داییجان ناپلئون ساخته شد و به خانههای مردم رفت، از طرفی مردم عادی با محتوای کتاب آشنا و طرفدار آن شدند و از طرف دیگر آخوندها نیز زیر عنوان “بدآموزی” با کتاب مخالفت کردند. اتحاد مقدس یا نامقدس مخالفان سکولار و مخالفان مذهبی، یعنی آخوند و دانشگاهی در فضای نیمه باز سیاسی دوران کارتر مخالفت با کتاب را افزایش داد، اما استقبال از کتاب بالا گرفت.»
تم رمان داییجان ناپلئون، برخورد نسلهاست
ایرج پزشکزاد اشاره کرد که به نظر خیلیها تم کتاب راجع به دخالت سیاسی انگلیسیها در امور ایران است، در حالیکه من همیشه توضیح دادهام که تم اصلی کتاب رودر رویی طبقه عزیز کرده ِ بیجهت ِ قدیمی و ثروتمند ِ بی ربط با طبقه جوانیست که با زور تحصیل و تخصص و فعالیت میخواهد رو بیاید.
ایرج پزشکزاد در بخش پایانی سخنان خود به چگونگی انتخاب شخصیتهای گوناگون رمان داییجان ناپلئون اشاره کرد: «از آنجا که من در خانواده و فامیل بسیار بزرگی به دنیا آمدهام و بزرگ شدم در اطراف ما آدمهای زیادی بودند با کاراکترهای مختلف اما تقریبا همه معتقد بودند هر اتفاقی میاقتد کار انگلیسیهاست. شخصیت داییجان را من با ترکیب کارآکترهای عموها و پدرم و اقوام درست کردم. داستان مربوط به عزیز السلطنه(و دوستعلیخان) دقیقا در فامیل ما اتفاق افتاده بود. یا شخصیت فرخلقا در رمان و فیلم، در فامیل ما وجود داشت و زنی بود که همیشه سیاه میپوشید. یکی دیگر از پرسوناژهایی که تقریبا از واقعیت گرفتم، مش قاسمی است که در خانواده بزرگ ما وجود داشت. از آنجا که ما در کودکی هیچ وسیلهای مثل کتاب و تلویزیون و روزنامه و مجله نداشتیم، کنجاویهای ما را پدر و مادر پاسخ درستی نمیدادند. ما بچهها مش قاسم را دوست داشتیم چون به همهی سوالهای ما جواب میداد. آدم بسیار متدینی بود، اما تخیلی زیادی هم داشت و پاسخ به سوالهای ما را میساخت.»
سعید عاشق رمان، خود من هستم
ایرج پزشکزاد همچنین گفت: «اگر یک واقعه صد در صد واقعی در رمان وجود داشته باشد، داستان عاشقی سعید و لیلیست.
داستان عاشقی هم به این صورت است که من هم مثل هر نوجوانی که عاشق میشود، اولین دختری را که دیدم عاشقاش شدم. مدت ۱۰-۱۲ سال عاشق بودم. به خاطر او مقداری زندگیام را عوض کردم. پدرم اصرار داشت که من طبیب شوم. مقداری هم شروع کردم و دیدم طول میکشد. رفتم درس حقوق خواندم که کوتاه بود، اما در این فاصله آن دختر زن کس دیگری شد.»
طنز لزوما خندهآور نیست
در فردای جلسه دیدار با ایرج پزشکزاد، دیدار دیگری در جمعی بسیار کوچکتر در دفتر بنیاد مطالعات ایران در دانشگاه تورنتو برگزار شد. در این جلسه پزشکزاد نخست بحث مختصری در باره سابقه و تاریخچه کاربرد مفهوم و کلمه طنز در ادبیات فارسی ارائه کرد و سپس داستانی را که با اقتباس از یکی از روایتهای مثنوی نوشته است خواند. بنمایه این داستان افزایش میزان باورهای خرافی در میان ایرانیان در سالهای اخیر و نگاهی انتقادی و طنز آمیز(نه لزوما خندهدار) در باره پدیدهای است که پزشکزاد آنرا «کارخانه خرافات سازی» مینامد.
در باره مفهوم طنز در ادبیات فارسی پزشکزاد گفت: «در گذشته از این مفهوم استفاده نمیشد. مثلا شما تمام غزلیات سعدی را که نگاه کنید، فقط یکبار کلمه طنز بهکار رفته است. حافظ در تمام غزلیاتتش فقط یکبار از کلمه طنز استفاده کرده است. تمام تاریخ بیهقی را که نگاه کنید فقط دوبار کلمه طنز بهکار رفته است. عبید زاکانی یکبار از کلمه طنز استفاده کرده و در تمام شاهنامه بیاد ندارم که از کلمه طنز استفاده شده باشد. آنوقت یکباره از شصت سال پیش استفاده از مفهوم طنز رواج پیدا کرده و بتدریج و به اشتباه به هر مطلب خندهآوری هم طنز گفته میشود.»
به نظر پزشکزاد طنز سیاسی بعد از مشروطیت طنز فوقالعادهای بود. اشرفالدین و دهخدا در چرند و پرند روزنامه صوراسرافیل طنز به معنای واقعی کلمه را استفاده میکردند یعنی معادل دقیق کلمه «ساتیر» در فرانسه و انگلیسی. ولی هرگز عنوان طنز نداشت. هیچوقت چرند و پرند دهخدا طنز نامیده نشد. روزنامههایی هم که پس از شهریور بیست رواج پیدا کرد مانند توفیق، روزنامه طنز نبود. میگفتند فکاهی- انتقادی.
پزشکزاد گفت: «پس از جستجو به این نتیجه رسیدم که عبید زاکانی نخستین کسی است که طنز معادل “ساتیر” را بهعنوان یک نوع ادبی وارد ادب فارسی کرد. افراد بسیار بزرگ و دقیق و دانشمندی مانند عباس اقبال آشتیانی، دکتر خانلری یا کسان دیگر عمد داشتند عبید را به مردم بشناسانند. منتها آمدند کلمه طنز را با کمک این و آن طنز و هزل، طنز و شوخی و طنز و طیبل منتشر کردند و عبید را شناساندند. مفهوم واقعی طنز و نوشتهای که مردم را به خنده بیاندازد، افرادی مانند یحیی آرینپور را هم که دوجلد کتاب با ارزش “از صبا تا نیما” را نوشت با اشتباه انداخت و نوشت طنز چیزی بوده است که خنده بیاورد. در حالیکه غافل بود که طنز ابدا با خنده قوم و خویشی اینقدر نزدیک ندارد. ممکن است طنز خنده بیاورد اما خندهاش آن خندهای نیست که در کتابها لغت به معنی دهان گشاد و شنیدن صدای قهقهه تعریف شده است. بلکه یک نوع رضایت خاطر لذت بخش است. کتاب طنز جورج اورول در باره فجایع استالین احساس رضایت خاطر میآورد اما نمیخنداند. یا ولتر بعنوان یکی از بزرگترین “ساتیریست”ها تراژدی پنج پردهای بنام محمد مینویسد اما قصدش انتقاد از مذهب مسیحیت است.»
جلسههای دیدار و شنیدن سخنان ایرج پزشکزاد از معدود برنامههای فرهنگی سالهای اخیر در شهر تورنتو بود که با استقبال و رضایت خاطر تقریبا همهی شرکت کنندگان پایان یافت.
ـــ
عکس: محمد تاجدولتی
از: خودنویس