
«مطهره گونهای»، فعال دانشجویی و زندانی سیاسی سابق، در یادداشتی که در اختیار «ایرانوایر» قرار گرفته، بهبهانه زندانی شدن فعالان مدنی گیلان، به مبارزه زنان در چهل و چند سال گذشته برای آزادی پرداخته است.
متن این یادداشت را در زیر میخوانید:
****
فعالان مدنی گیلان، تنها بهعلت دفاع از حقوق زنان و مقابله با استبداد اسلام فقاهتی، با احکام سنگین حبس روبهرو شدند و نهایتا در کمال ناباوری و سکوت مجامع بینالمللی و نهادهای مدنی، برای اجرای احکام ناعادلانه روانه زندان شدند.
«شریفه محمدی»، فعال سندیکایی و کارگری نیز صرفا بهدلیل فعالیت مدنی و دفاع از حقوق کارگران، با اتهام سنگین «بغی» و حکم غیر انسانی اعدام روبهرو شده است.
هفتههاست که کمپین #جنگ_علیه_زنان، تمامیت و اصل جمهوری اسلامی را نشانه رفته است. جنگی که از اسفند ۱۳۵۷ آغاز شد و تا به امروز و حتی با تغییر دولتها ادامه دارد.
از خانه و خیابان که حق قیمومیت و سرپرستی یک مرد برای زنان طبق قانون محدودیتهای اساسی ایجاد میکند و یا ناموسکشی و خونبس و زنکشی که فقط گوشهای از فجایع زنستیزی است که به وسیله قانون اساسی و دستگاه قضا عاملیت پیدا میکند و یا روتوش میشود، تا سیستم آجر به آجر و تا بندندان مردسالار جمهوری اسلامی به حیات خود ادامه دهد.

چراکه اگر مرد اختیاراتش در مورد این «شی» محدود شود، راه زنان برای گشودن افقی جهت آزادیهای حداقلی نیز میسر خواهد شد.
عقد نکاح رایج اسلامی که با مدرنیزاسیون دستخوش بزک و نه تغییر شده، (مثلا جاری شدن عقد آریایی در کنار انعقاد عقد اسلامی)، نوعی قرارداد کالاانگارانه میان دو مرد است. یکی پدر یا سرپرست و قیم و صاحب «کالا» و دیگری، خریدار و خواستار آن.
بنابراین ازدواج اسلامی، نه قرارداد میان زوجین و دو انسان برابر، که معاملهای بین دو مرد است و زن بهعنوان کالا در برابر مَهر به فروش میرسد.
در واقع اسلام فقاهتی شاید در ظاهر امر، «زن» را به عرصه بیاورد و از او در جهت پیشبرد اندیشههای زن ستیزانه خود بهره ببرد، ولی در بطن و اساس آن، همچنان باید پشت پرده و مایملک یک مرد باقی بماند تا حق حیاتش را حفظ کند.
اصل غائله مسجد گوهرشاد و کشف حجاب (عبارت مصطلح دستگاه پروپاگاندای جمهوری اسلامی) نیز به ورود تمام عیار زنان به عرصه اجتماعی باز میگردد.
گرچه دعوای گوهرشاد بیشتر بر سر کلاه پهلوی بود تا چادر و برقع زنان، اما تا پیشاز آن، زنان در حرمسراها و اندرونیها و بدون حق تحصیل و حضور در اجتماعات «مردانه» روزگار میگذراندند.
اما با القای مدرنیسم اجباری توسط پهلوی اول، این امر، یعنی دستیابی به «حضور بی قید و شرط زنان در سپهر اجتماعی و حتی سیاسی»، سهلالوصولتر شد.
گرچه سایه مردسالاری هیچگاه از سر زن ایرانی رخت برنبست و حتی با انقلاب سفید و اعطای ملوکانه حق رای زنان، حوزه به بلبشو و هیاهو افتاد، اما گامهای موثری در جهت حضور هرچه بیشتر زنان و حق ایشان در تعیین سرنوشت خود برداشته شد.
انجمنهای زنان و ظهور شاعران و نویسندگان زن و حضور پررنگ آنها در جمعهای ادبی و سیاسی در دهههای ۳۰ تا ۵۰، نشاندهنده تلاش خستگیناپذیر زنان برای احقاق این حق است.
روند کمرنگ شدن مردسالاری در ایران، با انقلاب ۱۳۵۷ متوقف و حتی به عقب رانده شد.
گرچه فعالان برجسته زن با شعارهای نوفل لوشاتویی خمینی مثل پوشش اختیاری و یا حق برابر زنان با مردان و… با جریان انقلابیون همراهی کردند، اما در اسفند ۱۳۵۷ پس از تصمیم به اجباری شدن حجاب و لغو قانون حمایت از خانواده (محدودیت چندهمسری و حق طلاق زن و… ) زنان علیه این بدویت شوریدند که به لغو موقت این تصمیم منتج شد.
اما بعد از رفراندوم و تثبیت نظام جمهوری اسلامی، پروژه «جنگ علیه زنان» قوت گرفت.
حالا ولی مطلقه فقیه، سرپرست زنان در سپهر اجتماعی و سیاسی بود که بنا بر فقه، حتی حق تنبیه بدنی آنها را در صورت تخطی از فرامین و دستورات صادر میکرد. (مثلا حکم شلاق برای بدحجابی)
در دانشگاه همراه با انقلاب شوم فرهنگی، تمامی کادر و بدنه دانشگاهی اعم از استاد و دانشجو تصفیه شدند و معیار این غربالگری، تنها یک چیز بود: «انقلابی بودن!»
انقلابی بودن، زنان را نه تصفیه، بلکه بهطور کلی حذف کرد. بهعنوان نمونه، چهره زنان در تلویزیون جدید نباید زیبا دیده میشد. قوانین سختگیرانهای نیز برای حجاب و برخورد با بیحجابی تنظیم و ابلاغ و اجرا شد که دراثر آن، صدها زن از ادارات و دانشگاهها و موسسات اخراج و ناگزیر به مهاجرت اجباری یا انزوا شدند.
«هما روستا»، هنرمند و بازیگر سینما و تئاتر در خاطراتش از آن دوران بیان میدارد که با همسرش «حمید سمندریان»، مجبور به رستورانداری شدند، چون به زنان اجازه حضور در صحنه نمایش را نمیدادند.
«هما دارابی»، پزشک و استاد دانشگاه، بهدلیل پوشش اختیاری از کار بیکار شد و اسفند۱۳۷۲ در اعتراض به آن، اقدام به خودسوزی کرد.
تشکلهای زیرزمینی و نشریات در قالب آگاهیبخشی به زنان فعالیت میکردند، اما با سرکوب همه جانبه از سوی حاکمیت روبهرو بودند؛ بنابراین امکان تشکلیابی و حضور علنی برایشان فراهم نبود.
با ظهور دوره اصلاحات، گمان میرفت که روزنهای در جهت مقابله با جنگ تمام عیار «علی خامنهای» علیه زنان گشوده شده، اما با سلسله رخدادهایی همچون کوی دانشگاه، توقیف فلهای مطبوعات، برخورد با فعالان مدنی و سرکوب احزاب و نهادهای مستقل، واژگونی اتوبوس نویسندگان، قتلهای زنجیرهای و…، بر همگان عیان شد که در بلند و عظیم استبداد بر همان پاشنه میچرخد.
بروز و ظهور نهادهای مدنی مختص زنان آنچنان بعید و دور از تصور مینمود که حتی تجمعات مسالمتآمیز نیز با سختترین سرکوبها مواجه میشدند. تجمع زنان در ۲۲خرداد۱۳۸۵ با مطالبهگری نقض قوانین زنستیزانه، منجر به بازداشت دهها تن معترض شد.
خانم «ژیلا بنی یعقوب» در خاطرات خود اشاره میکند که حتی مردم عادی را هم که در راه خانه بودند، بازداشت کرده بودند.
طرح مبارزه با بدحجابی در دوران «اکبر هاشمی رفسنجانی» و «محمد خاتمی» هم وجود داشت، اما در آخرین روزهای دولت اصلاحات، طرحی به نام «گشت ارشاد» با مبنای «راهبرد گسترش فرهنگ عفاف در جامعه» در شورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسید و تابستان ۱۳۸۵ بهصورت رسمی آغاز به کار کرد.
در ابتدای امر، تنها برخورد با «بیحجابی» مدنظر بود، اما بهمرور گشتهای ویژهای در تفرجگاهها مکانهای عمومی، دانشگاهها، فروشگاهها و حتی آرایشگاههای مردانه مستقر شدند تا «فرهنگ عفاف» را گسترش دهند. بسیج محلات با فرماندهی سپاه محمد رسولالله، مشابه نیروهای کمیته در دهه ۶۰ نیز در شهر حضور مستمر داشتند و بهنوعی حکومت نظامی برقرار میکردند.
در چنین شرایطی، حضور زنان محلی از اعراب نداشت. روزانه دهها زن در سراسر شهرهای بزرگ توسط گشتهای ارشاد بازداشت و به قرارگاهها منتقل میشدند.
این گشتها در دوره دولت اعتدالی «حسن روحانی» نیز حضور مجدانه داشتند، اما از میزان خشونتشان کاسته شده بود.
در دولت شهید خدمت، «ابراهیم رئیسی»، سلسله اتفاقاتی ازجمله پرونده و اعتراف اجباری «سپیده رشنو»، برخورد نیروهای انتظامی با دختری بیمار و در نهایت قتل «مهسا (ژینا) امینی»، منجر به ایجاد یک جریان به نام «زن، زندگی، آزادی» شد که مشخصا هدف اولیه آن، مقابله با سالها جنگ علیه زنان از سوی فقیهان بود.
در بحبوحه این خیزش که به گفته منابع وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی «مهمترین رویداد اجتماعی پس از انقلاب است»، صدها زن و دختر در سراسر ایران به وحشیانهترین شکل ممکن بازداشت و روانه زندان شدند.
دانشگاهها نیز به فوریت، طرح حجاب و عفاف را اجرایی کردند و دانشگاه تهران، پیشروی پدیده «حجاببان» شد.
پوشش زنان در دانشگاهها و ادارات و مکانهای عمومی و خیابانها تا به امروز مورد مناقشه است و زنان، مبارزه علیه ارتجاع ولی مطلقه فقیه را تبدیل به زندگی روزمره کردهاند. درحال حاضر دهها پرونده انضباطی در دانشگاههای تهران مبنیبر بدحجابی دانشجویان در حال بررسی است و روزانه دهها مورد خشونت علیه زنان توسط نیروی انتظامی حین بازداشت بهعلت پوشش اختیاری صورت میگیرد.
این مقابله با سیستم تماما مردسالار جمهوری اسلامی که سنت و مذهب نیز به آن دامن میزند و حیات و بقایش میبخشد، تاوان سنگینی برای زنان ایرانی دارد.
بااینهمه، زنان ایرانی بیش از پیش برای احقاق حقوق خود از خانه تا دانشگاه و از خیابان تا زندان تلاش خواهند کرد. هرچند شمشیر بران سرکوب دینی این نظام تمامیتخواه، بر گردهشان فرو نشیند.
به امید زن!
به امید زندگی!
به امید آزادی!