سخن از همکاری آمریکا و ایران برای مقابله با خطر فروپاشی عراق در میان است. بلندپروازی جمهوری اسلامی اما میتواند هزینهای کلان برای ایران و منطقه داشته باشد.
بیتردید این یک طنز تاریخی است؛ طنزی تلخ و همزمان گزنده. جمهوری اسلامی که تا همین چند سال پیش یکی از محورهای شرارت به شمار میرفت، حال میبایست همچون لنگر ثبات سیاسی منطقه پا به میدان عمل نهد. آنهم در منطقهای که با بحرانهای بس جدی و حتی حیاتی دست به گریبان است.
این خطاست که ما دلیل تغییر نقش جمهوری اسلامی در منطقه را در پیش گرفتن یک سیاست خارجی خردمندانه از سوی رهبران و دولتمردان ایران بدانیم. سیاست خارجی جمهوری اسلامی در تمام دوران زمامداری احمدینژاد، سیاستی تحریکآمیز بود و عملا به انزوای بیشتر ایران در منطقه و جهان ره برد.
دولت روحانی نیز علیرغم وعدهها و لحن آشتیجویانهاش هنوز فرصت کافی برای ترمیم ویرانههای برجای مانده از آن سیاست خارجی مخرب را نداشته است. علت اینکه چرا نقش و جایگاه ایران در منطقه تغییر یافته است را باید در سیاست فاجعهباری جستجو کرد که آمریکا در خاورمیانه ظرف این مدت دنبال کرده است و همچنین علت را باید در جنگی جست که نه تنها الزامی نبود، بلکه حکایت از یک ماجراجویی محاسبه نشده داشت: جنگ عراق.
کمتر کسی در این نکته تردید دارد که عراق پس از جنگ و مداخله نظامی آمریکا نه تنها امنتر نشده است، بلکه خوره بیثباتی سیاسی ناشی از این جنگ از مرزهای این کشور فراتر رفته و بسیاری از کشورهای منطقه را به کام خود کشیده است.
اما فاش گفته باشیم، هیچ کس در آن هنگام و حتی پس از آن هرگز گمان نمیکرد که بیثباتی سیاسی چنان دامنگیر عراق شود، که امروز این کشور را خطر فروپاشی تهدید کند. و حال برای مقابله با این خطر جدی، نیاز به همکاری، همیاری و حتی پیمان “شیطان بزرگ” با “محور شررات” پیش آمده است.
همکاری آمریکا و جمهوری اسلامی را، اگر که چنین چیزی واقعا روی دهد، نمیبایست به عنوان سرآغاز یک دوستی تلقی گردد. چرا که تاریخ بارها به ما آموخته است که محاسبه پراگماتیستی و مصلحتگرایانه “دشمن دشمن من، دوست من است”، در عمل در خاورمیانه عمل نمیکند و اغلب به اهداف نامطلوب و ناخواسته ره برده و مشکلساز بوده است. تاریخ نشان داده که در خاورمیانه دشمن دشمن من، میتواند همانهنگام دشمن من هم باشد.
حال اندک سخنی در باب نقش ایران در عراق. ایران هیچگاه “نظارهگر ساکت” روند بیثباتی در عراق نبوده است. نیک که بنگریم جمهوری اسلامی یکی از بازیگران اصلی این بیثباتی بوده و بخشی از گناه این موقعیت فاجعهبار بر دوش رهبران ایران است.
سیاستی که نوری مالکی در عراق دنبال کرد با سیاستی که جمهوری اسلامی در ایران پس از انقلاب در پیش گرفت، بسیار شباهت دارد و نزدیکیهای سیاسی بین دولت مالکی و جمهوری اسلامی ایران موضوعی نیست که کارشناسان امور سیاسی به تازگی کشف کرده باشند.
دو کشور ایران و عراق از منظر جامعهشناسی، ساختاری موزائیکی دارند و هر دو زیستگاه اقلیتهای قومی، مذهبی، زبانی و فرهنگیاند. از دیگر نکات مشابه اینکه در هر دو کشور شیعیان اکثریت را تشکیل میدهند، در هر دو کشور مشارکت اقلیتهای قومی و مذهبی در امر سیاسی وجود ندارد، و حتی اقلیتهای بزرگی همچون کردها و یا سنیها در حیات سیاسی کشور سهمی ندارند و هر دو کشور از بابت ذخایر غنی نفت خام خود، از اهمیتی ژئوپلیتیکی برای جهان برخوردارند.
و حال اگر فراتر از پیشینههای تاریخی به مناسبات بین ایران و عراق بنگریم، باید به مناسبات عجیب توام با “عشق و نفرت” بین دو کشور اشاره کنیم. عراق پیش از حمله آمریکا و در دوران حکومت حزب بعث، یک قدرت بزرگ منطقهای به حساب میآمد.
جنگ هشت ساله یکی از برآمدهای فاجعه بار این مناسبات دوگانه بین دو کشور بوده است. جنگی که به بهای جان صدها هزار نفر و ویرانی عظیم دو کشور تمام شد و تنها پس از نوشیدن “جام زهر” از سوی آیتالله خمینی به پایان رسید. اما زخمهای این جنگ، بهویژه در مناطق مرزی دو کشور، هنوز التیام نیافتهاند و خاطرههای تلخ و دردناک این جنگ کماکان در حافظه نسل انقلاب و نسل پس از آن باقی است.
بهراستی که این یک طنز تلخ تاریخی است. رقیب آن روز حال میباید برای نجات عراق پا به میدان نهد. حتی سناریویی برای نجات عراق تدوین کردهاند که طبق آن قرار است همکاری ایران و آمریکا برای مقابله با خطر جهادگران داعش صلح را به این کشور باز گرداند و به بیثباتی پایان بخشد. اما در واقعیت امر، شرایط حاکم بر عراق بسیار پیچیدهتر از آن است که در جریان یک همکاری نظامی ثبات و صلح در این کشور و در منطقه حاکم گردد.
آنچه در این لحظه در عراق میگذرد، صرفا یک جنگ مذهبی بین پیروان اهل سنت و تشیع در آن کشور نیست. فروکاستن این جنگ به یک جنگ مذهبی نه تنها خطاست، بل میتواند ره به تصمیمگیریهای شتابزده و خطرناک ببرد. درگیریهای جاری در عراق عملا تحت یک جنگ مذهبی و عقیدتی، پوششی برای جنگ بین دو رقیب اصلی “جهان اسلام”، یعنی جمهوری اسلامی و عربستان سعودی است.
عراق امروز بدل به یک رزمگاه شده است. اما عراق مهمترین و خطرناکترین رزمگاه دو قدرت برزگ منطقهای برای کسب هژمونی در منطقه است. خطراتی که درگیریهای به ظاهر عقیدتی عراق به یدک میکشند، میتواند از مرزهای این کشور بگذرد و شعلههای این جنگ در دیگر نقاط منطقه زبانه بکشد و کل منطقه را به کام بیثباتی بکشاند. خطری که گرچه هنوز دامن منطقه را نگرفته است، اما نمیبایست کوچک و کماهمیت تلقی شود.
ممکن است برخی از صاحبان قدرت در ایران وسوسه شوند و بر آن گردند که از این آب گلآلود ماهی گیرند. اما وسوسه خطرناک گسترش نفوذ در بین شیعیان عراق و افزایش قدرت در جنوب آن کشور، ریشه در یک محاسبه کوته بینانه دارد.
جمهوری اسلامی میباید برای حفظ امنیت خود در راستای حفظ تمامیت ارضی عراق بکوشد و مانع از فروپاشی این کشور شود. هرگونه مشارکت مستقیم در این جنگ به ظاهر مذهبی در عراق و هرگونه حمایت کور و محاسبه نشده از شیعیان عراق در سرکوب پیروان اهل سنت، میتواند گرمای سوزان آن جنگ ویرانگر را به درون ایران بکشد.
مقابله با نیروهای وابسته به داعش با مشارکت در سرکوب پیروان اهل سنت در عراق دو موضوع متفاوتاند. جمهوری اسلامی نمیباید فراموش کند که کسی که در خانه شیشهای زندگی میکند، نمیباید به فکر پرتاب سنگ به دیگری باشد.
دکتر جمشید فاروقی رئیس بخش فارسی دویچهوله
از: دویچه وله