شهرام ارشدنژاد
چکیده
این، متنِ مقدماتی، مُعرِفِ یک پژوهش کیفی درباره قانون طبیعی در زمینه ایرانی در دوران باستان است. (۱) این پروژه به بررسی استبداد در متون باستانی ایران و رابطه آن با عدالت میپردازد. قانون در زمینه هندو-ایرانی توسط خدایان بنیادگذاری شد. بعدها، دین زرتشتی آن قالب مجمع خدایانِ هندو-ایرانی (پانتئون) را تغییر داد و آنها را تحت یک خدای واحد (اهورامزدا) تثبیت کرد. آن پرسشگری از اقتداری که به شاه واگذار شده بود، با تأییدِ اهورامزدا به شاه، پاسخ داده شد. آن تأییدیه جهت حفظ نظم اجتماعی برای برقراری عدالت بود. هرگونه انحراف از این ساختار، شاه را نامشروع و نامناسب برای حکمرانی میساخت. ما مشاهده خواهیم کرد که جدایی دولت و دین در زمینه ایرانی غیرممکن بود، به دلیل این مفهوم یگانه و توحیدی از خدا که به نظریه قانون تزریق شده بود. این یگانگی خدا به یگانگی قانون (ترکیب قانون الهی با قانون موضوعه) ترجمه شد و در نتیجه جدایی دولت از دین را غیرممکن ساخت.
مقدمه
قانون طبیعی یک استدلال اخلاقی است که مبنای قانون، مانند قانون موضوعه، را تحت فرضیهای که هیچ قانونی نمیتواند یا نباید نظم طبیعی را نقض کند، بنیاد میگذارد. این حکم مبنای جمهوریت را در غرب برای مقابله با استبداد بنا نهاد. جمهوریت نسخه ضد آن سَمِّ استبداد یا جباریت است. یونانیان مفهوم «شکل مختلط حکومت» (۲) را توسعه دادند. ما توسعه آن را در آثار دولت و قوانین افلاطون و اخلاق نیکوماخی و سیاست ارسطو مشاهده میکنیم. افلاطون و ارسطو معتقد بودند که خوبیِ شهر باید بر اساس اخلاق فضیلت باشد. ارسطو زندگی شهروندان و حکومت را در هم میپیچد تا شهروندان، به عنوان حیوانات سیاسی، بتوانند پتانسیل طبیعی خود را در زندگی فردی و اجتماعیشان برای خوشبختی به انجام برسانند. و این مهم از راه مشارکت در امر سیاست و دولت میسر میشود. در این بستر، مشارکت یک واژه کلیدی است. حیوان سیاسی بودنِ انسان، در نگاه ارسطو، به معنای ناگزیر بودنِ طبیعیِ انسان برای دخالت در کارِ دولت و حاکمیت در جهت تطبیقِ زندگی انسان با طبیعت است. این تطبیق به معنای حفظ آن دسته حقوق طبیعی انسان است که در پلیس یا شهر یونانی میباید حفظ شوند. حفظ آنها مستلزم مشارکت مردم است. در این صورت، آن مردم، از نگاه ارسطو، شهروند تلقی میشوند.
در قرن سوم پیش از میلاد، فیلسوفان رواقی نظریه قانون طبیعی را به سطح جدیدی ارتقا دادند. در معنای سنتی، اصطلاح قانون طبیعی (nomos)، یا (lex naturalis) به قانونی قابل تشخیص با عقل اشاره دارد که تعیین میکند چه چیزی به طور طبیعی درست یا غلط است. بنابراین، چنین قانونی همه جا، همیشه و برای همه معتبر است، مستقل از شرایط و رسوم محلی. رواقیان چنین تعلیم میدادند که معیارهای تجربی از حقیقت و عدالت وجود دارند که از طریق عقل به انسان آشکار میشوند، مطابق با طبیعت. عقلِ درست و قانون طبیعی که در سراسر جهان حکمفرماست، یکی و یکسان تلقی میشوند. قانون، در نتیجه، پایهای در طبیعت دارد.
رواقیان چنین تعلیم دادند که انسانها یک فهم ذاتی از درستی و نادرستی دارند؛ و قانون، در ذات خود، نه بر اراده خودسرانه یک حاکم یا حکم احساسی یک جماعت، بلکه بر طبیعت و ایدههای ذاتی طبیعتِ اخلاقی انسان تکیه دارد. قانوندانان رومی اصولی جهانی و ابدی از انصاف و عدالت را که با همه سیستمهای قانونی مشترک باشد، کشف کردند که به آنها ius gentium (قانون مردم یا قانون جهانی) میگفتند. توسعه ius gentium همزمان با آغاز تأثیر تفکر یونانی بر روم بود. (Wilkin et al. p.13) (۳)
عدالت در این استدلال یک ابزار کلیدی است، زیرا مستقیماً با قضاوت مرتبط است. قضاوت در دوران باستان با حکومت و اقتدارِ حاکم در هم آمیخته بود. همانطور که مکداول به طور برجسته توضیح میدهد، “ابتداییترین روش برای حل اختلاف این بوده است که یکی از طرفهای درگیر آن دیگری را با زور یا ترساندن مطیع کند. روش متمدنانه آن است که اختلاف را به یک شخص ثالث ارجاع دهند”. (MacDowell, p. 10) (۴) این شخص ثالث کلید بحث درباره عدالت است که آن را در رابطه با قانون طبیعی مرتبط میکند. شاهان نیز قاضی بودند، کسانی که بیشتر و بهتر از هر کس دیگری میدانستند، (با کمک خدایان) در جوامع سیاسی باستانی.
سیسرون (۱۰۶ ق.م. – ۴۳ ق.م.) قانون طبیعی را در کتاب De Legibus تعریف میکند. سیسرون عقلانیت و خردورزی را به عنوان وسایل تمیز بین درستی و نادرستی که توسط طبیعت به انسان داده شده، میداند. این ظرفیت انسانی میباید در قانون خود را نشان دهد: “قانون بالاترین وجه عقلانیت است، که در طبیعت نهادینه شده و فرمان میدهد چه باید انجام شود و مخالف آن را منع میکند. این دلیل، هنگامی که در ذهن انسان تثبیت و کامل شود، قانون است. ” این موضع همان موضع ارسطو و همه رواقیان است. فلسفه طبیعی یونانی (پیشا-سقراطی) مبنای این نوع حکمت است، که آن را افلاطون و ارسطو از فلسفه طبیعی پیشا-سقراطی استخراج کردند.
استبداد در زمینه یونانی
ارسطو تعریفی از tyrannos به ما میدهد که در تاریخ غرب پایدار باقی مانده است. او به مستبدان یا جباران انتقاد دارد و آنها را حاکمانی میداند که به میل خود، و نه بر اساس قوانین، فرمان میرانند. ارسطو، شکل مختلط حکومت از الیگارشی و دموکراسی را (politeia) مناسب میداند. وی جایی برای مستبدی که به تنهایی مسئول حکومت باشد، نمیشناسد. اینجا است که الیگارشی و دموکراسی میتوانند به عنوان شکل جمهوریت در دوران باستان در نظر گرفته شوند، اگر با هم ترکیب شوند.
استبداد در زمینه ایرانی
ما میتوانیم دو منبع مهم در جستجوی درک ایرانی از استبداد در نظر بگیریم. یکی اوستا است و دیگری کتیبههای هخامنشی هستند. کتیبههای سلطنتی فارسی باستان ایدئولوژی شاهان، تصویر کشور و حکومت آنها را منتقل میکنند. کتیبههای هخامنشی منبع اولیه اطلاعات در مورد دین و دولت قدیمی ایرانی هستند. این منبع با سبک حکومت ایرانی که مترادف با استبداد است، مرتبط است. اهورامزدا تنها خداوند قادر مطلق است. شاه به عنوان نماینده خدا بر زمین انتخاب شده است. اهورامزدا دشمن دروغ است (دروغ: منبع فساد اخلاقی، اجتماعی و سیاسی در جامعه). بنابراین، شاه موظف است کشور را از دروغ پاک کند. واژه فارسی باستان برای دروغ dhraugh است و کلمه اوستایی آن druj. ما در کتیبه داریوش اول میخوانیم:
“حکومت با اقتدار الهی!”
داریوش، شاه، میگوید: به اراده اهورامزدا من شاه هستم. اهورامزدا شاهی را به من واگذار کرد. (۵)
این درباره حکومت او است (که مطلق است). اصطلاحاتی مانند “عادل”، “عدالت” و “قانون” معنای عینی خود را تحت اقتدار خدا از طریق شاه پیدا میکنند. این با سنت غربی بر اساس قانون طبیعی متفاوت است، زیرا قانون مشروعیت خود را از طبیعت (کیهان) میگیرد، نه از شاه. در زمینه ایرانی، حکومتِ شاه مقدس است، همانطور که حکومت خدا مقدس است. این تقدس از خدا به شاه منتقل میشود. در حالی که در زمینه یونانی، چیزی مقدس با حکومت tyrannos مرتبط نیست.
متون باستانی فارسی درباره قانون طبیعی
ما نگرشی، منحصر به فرد، به قانون در منطقه در آغاز تاریخ مییابیم، قبل از اینکه قبایل ایرانی در فلات ایران ساکن شوند. در واقع، قبل از هر کس دیگری، همه آن خدایان سومری وظایفی داشتند. نگرش اولیه به قانون در جهان و فرهنگ سومری از خدایان میآمد. ساختار اقتدار شبیه یک هِرَم به نظر میرسید. “پانتئون سومری به عنوان عملکرد یک مجلس با شاه در رأس آن تصور میشد. ” (۶)
بر طبق نظر هودری (۷)، کلمه باستانی arta/rta به “حقیقت” (۸) و dhraugh به “نادرستی” (۹) در میان هندو-ایرانیها اشاره دارد. ارتباطی بین “حقیقت” و “نظم” در جامعه وجود دارد که توسط خدایان پشتیبانی میشود. خدایانِ “دین حقیقت” سه خدا هستند: وارونا (سوگند، راستی)، میترا (قرارداد و دوستی) و آریامان که بر ازدواج و مهماننوازی نظارت دارد. او همچنین ادعا میکند که در دین هندو-ایرانی، “حقیقت” به عنوان “واقعیت” (۱۰) شناخته میشود.
“فرَوَهر یا فرَوَشی (۱۱) بخشی از روح انسان است که او را به اهورامزدا و دیگر خدایان متصل میکند. ” اَشا یکی دیگر از اصطلاحات کلیدی است که مطابق “حقیقت” در میان هندو-ایرانیها است. این کلمه با مفهوم قانون طبیعی در متون غربی نیز سازگار است. چنین به نظر میرسد فِرَوَهر جنبه الهی روح است که با پیروی از اَشا رخ میدهد. انسانها، مانند خدایان، دارای آن قدرت هستند. در کیهان، تطابق با قانون طبیعی (اَشا) اهمیت دارد و به اهورامزدا ظاهر میشود. بنابراین، اقتدار شاه که با قانون خدا هماهنگ است، به پیش میآید. “اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک” سه اصل اخلاقی زرتشتی هستند. عدالت و حکومتِ عادلانه از این دیدگاه دیده میشود (یعنی تطبیق با اراده خداوند، نه در نسبت با طبیعت و مآلا با مردم). اهورامزدا برکت خود را، که خُوَرنه (۱۲) نامیده میشود، به شاه میدهد.
این تأییدیه خدا به شاه است. اگر شاه از حکم الهی انحراف کند، او بیعدالتی کرده است، و بنابراین، برای حکومت شایسته نیست. بیعدالتی به عنوان شورش علیه خدا یا انحراف از خدا یا انحراف از نظم الهی (اَشا) در نظر گرفته میشود، نه در نسبت با مردم. اگر به زبان امروزین سخن بگوییم، این بحث چنین میشود که “اجحاف در حق خدا” یعنی بی عدالتی.
اَهو و رَتو
اهورامزدا مسئول ایجاد جهان، بشر، و تدوین قوانین خوب است. اهورامزدا دو قدرت متمایز اما نه انحصاری دارد که آنها “اهو” و “رتو” هستند. این قدرتها خداوند قادر مطلق را مسئول زندگی انسان در این جهان میسازند تا اطمینان حاصل شود که او از قوانین خوبِ خداوند پیروی میکند تا پس از مرگ به بهشت عروج کند. این قوانین به عنوان ضامن برای پیروان و مؤمنان محسوب میشوند. البته، این دو قدرت منحصر به خدا نیستند؛ زیرا پیامبر، زرتشت، نیز همان قدرتها را دارد. او نظارت میکند و اطمینان حاصل میکند که قوانینِ درست (در زندگی دنیایی) برای همان هدف، یعنی عروج مؤمنان به بهشت، به اجرا گذاشته شوند. این وظیفه برای خدا و پیامبرش اساس ترکیب یا آمیزش قانون الهی و قانون موضوعه را بنا مینهد. آنها به صورت موازی که قدیس آکوییناس تصور یا طراحی کرده بود، نیستند. بلکه یک سلسلهمراتب هِرَمی بین آنها وجود دارد؛ به این معنی که قانون موضوعه باید مطابق و تحت قانون الهی باشد، زیرا نه تنها قانون موضوعه نمیتواند قانون الهی را نقض کند، بلکه نمیتواند بیربط یا بیتفاوت نسبت به قانون الهی باشد. این توسعه، مفهوم استبداد را (به عنوان مظهر شر) تضعیف کرد. در سنت ایرانی هرگز حساسیتی نسبت به حکومت جابرانه فردی احساس نشد (یا یک تئوری انتقادی صادر نشد). بنابراین، استبداد ایرانی دچار همان برخورد انتقادی در سنت غربی با استبداد به عنوان حکومتی “غیرطبیعی” و “شرور” نشد. استبداد در زمینه ایرانی با “حجاب تقدس” پوشیده شد. در حالی که حکومت tyrannos هیچگاه مقدس و الهی پنداشته نشد.
ما در سرودها و آموزههای اوستایی، مشاهده میکنیم که پیامبر زرتشت خود را متعهد به هر دو چشمانداز قانون (الهی و موضوعه) میداند. او خود را به عنوان کسی معرفی میکند که هم اهو و هم رتو را دارد. اهو به معنای واقعی کلمه به رهبر سیاسی اشاره دارد و رتو به رهبر دینی اشاره میکند. (۱۳) پیامبر هر دو را داراست. در ویسپرد، اشارههای بسیاری به این مفهوم وجود دارند که اهورامزدا در جهان مقدس و روحانی اهو و رتو است و پیامبرش در این دنیای زمینی همان نقش و اقتدار را دارد. بنابراین، پیامبر هر دو است. این بدان معناست که زرتشت رهبری است که قوانین الهی و قوانین موضوعه را نظارت و تدوین میکند. بنابراین، قانون نمیتواند، در دنیای زرتشتی، به قانون الهی و قانون موضوعه، جدا از هم، تقسیم شود. آنها در هم تنیدهاند. ما این مأموریت دوگانه پیامبر را در فروردین یشت مشاهده میکنیم:
۹۱. توسط کسی که همهی متنهایی که حاوی دعای “رتام” هستند را آشکار کرد؛ او اهو و رتو جهان است، ستایشگر حقیقت که بزرگترین و بهترین و زیباترین است، و تفسیرکننده دینی که بهترین دینهای موجود است. (۱۴)
و سرود دیگری از همان یشت:
۹۲. ما زرتشت را پرستش میکنیم، اهو و رتو، و اولین معلم وجود مادی، از موجودات سودمندترین، در میان موجوداتی که بهترین حکومت را دارند، از موجودات هوشمندترین، از موجودات دارای بیشترین شکوه، از موجودات سزاوارترین برای پرستش، از موجودات سزاوارترین برای ستایش، از موجوداتی که بیشترین خوشنودی را دارند، از موجوداتی که بیشترین ستایش را دارند، مردی که به عنوان “پرستششده”، “سزاوار پرستش”، “سزاوار ستایش” نامیده میشود، همانطور که توسط هر یک از موجودات بر اساس بهترین حقیقت نامیده میشود. (۱۵)
در اوستا اشاره مهم دیگری به اهو و رتو وجود دارد (یسنا،هات ۲۷٫۱). (۱۶) در آنجا آمده است که اهورامزدا به عنوان رتو و اهو اقتدار دارد تا اهریمن و تمامی دیوها را از زمین دور کند. بعدها، مفهوم ترکیب اهو (درستی) و رتو (اربابی) در یک شخص در شکل شاه به عنوان موبد یافت میشود. این ایده در تفسیر داستان معروف پهلوی به نام ویس و رامین، همانطور که توسط مینورسکی تفسیر شده، روشن میشود. (۱۷) در این داستان، مینورسکی بر حضور مفهوم شاه-موبد تأکید میکند. این مفهوم حول محور این ایده میچرخد که شاه هم نقش یک حاکم یا ارباب و هم یک شخصیت دینی با راستی را تجسم میکند. شاه، در این زمینه، نه تنها به عنوان رهبر سیاسی بلکه به عنوان یک اقتدار معنوی مسئول حفظ اصول دینی و نظم الهی در قلمرو حکومت دیده میشود. این ترکیب هر دو نقش سیاسی و دینی در شخص شاه نشاندهنده اهمیت اقتدار شاه در ارتباط با دستورات الهی و ارتدکس دینی است. شاه به عنوان موبد نماینده ترکیب هماهنگ قدرت دنیوی و حکمت معنوی است، و هر دو قلمرو را برای اطمینان از رفاه و نظم جامعه همسو میکند.
عدالت و بیعدالتی
بیعدالتی، مرتبط با دروج (فریب و بینظمی) است، بنابراین به عنوان مخالفت مستقیم با نظم الهی که توسط اهورامزدا برقرار شده، دیده میشود. هیچ تصوری از قانون، جدا از قانون خدا وجود ندارد. قانون الهی مطلق است. با این حال، هیچ زیرمجموعهای از قانون در زیر قانون الهی وجود ندارد، برخلاف توسعه غربی درباره قانون (تقسیمات قانون توسط قدیس توماس آکوییناس در مورد قانون موضوعه سوای قانون الهی، به عنوان مثال). در مورد حکمرانی و تطابق آن با قانون خدا، روحانیان به شاه کمک میکردند. روحانیان نقش مهمی در توسعه یک سیستم سیاسی داشتند، به ویژه از زمان سلسله ساسانیان که دینِ رسمی و سیاسی کشور آیین زرتشتی شد. شاه وظیفه نظارت بر اجرای آن قوانین (دینی و الهی) داشت. اقتدار شاه مشروع است تا زمانی که او از قانون خدا اطاعت میکند. ما اگر اقتدار مطلق شاه را با استبداد در زمینه ایرانی برابر بدانیم، در این صورت، استبداد، غیرطبیعی یا ناپاک نمیشود، زیرا شرعی است. مرکز این حاکمیت شاه است، نه گروهی از مردم و قانون آنها. تصویر خدای توحیدی این امکان وحدت قانونی را میدهد، زیرا خدا از زمان زرتشت منفرد شده است.
آخرین توسعه در دوران باستانی ایران، پیرامون قانون، در دوران سلسله ساسانیان رخ داد، که در آن کدگذاری جدیدی بر اساس دین زرتشتی به اجرا درآمد. برای اولین بار، ما یک دین رسمی در کشور پیدا کردیم. نه دوران اشکانیان چنین بود، نه دوره سلوکیان، نه دوران هخامنشیان، و نه دوره مادها. تا پیش از آغاز سلطه اردشیر بابکان دولتهای ایرانی دینی نبودند، و دین زرتشتی دین سیاسی و رسمی کشور نبود. ما در دوره ساسانیان صاحب دین رسمی شدیم. این بدان معناست که قوانین کشور میبایست بر اساس دین رسمی تنظیم میشدند. “آتشکده و دولت برای اولین بار، در ایران، در قرن سوم میلادی دست به دست هم دادند. ” (۱۸) در این زمان از تاریخ، ما حکومت دینی و دین سیاسی داریم که کدهای جدیدی را ایجاد میکنند. این بدان معناست که قوانین باید از منظر دین درک شوند، بنابراین موبد به عنوان قانونگذار (یا حداقل تفسیرکننده قانون) مطرح میشود. این دیدگاه از قانون لزوماً نیازی به تطابق با طبیعت (یعنی عقلِ مشترک و جمعی) ندارد. بلکه با متون مقدس ارتباط دارد. این یک نقطه تفاوت دیگر بین دنیای غرب و ایران است.
دو موبد برجسته در آن دوران این دیدگاه را تثبیت کردند: تنسر و کرتیر. کرتیر، به ویژه، موفق شد آتشکده زرتشتی را (از بُعد سیاسی) تأسیس کند، تا مجموعهای از قوانین را ایجاد کند. او اوستا را قانونمند کرد. او یک دکترین آیینی خاص ایجاد کرد و آتشکده را به دولت پیوند زد. این ازدواج آتشکده و دولت، اوایل قرن سوم میلادی، دیدگاه منحصر به فردی از قانون را شکل داد. قانون مقدس تلقی شد، از جمله قانون موضوعه! این نکته، دست شاه را چنان تقویت کرد که بگوییم، حکم او قانون بود و قانون حکم او بود. بنابراین، حاکمیت قانون همان حاکمیت شاه بود، تأیید شده توسط خدا. فَرِّ ایزدی در این زمینه نقش مهمی ایفا میکند. همه چیز (قانون و خدا) در وجود شاه تجسم مییابد. قانونِ موضوعه همان توجهی را جذب میکند که قانون الهی در بستر زرتشتی دریافت میکند. این توسعه یکی دیگر از آن نقاط متحوَّل تفاوت بین دو سیستم (غربی و ایرانی) در نظر ما است.
در این نقطه مفید است که ما به نمایشنامه آنتیگونه سوفوکل اشاره کنیم تا زمینهای برای مقایسه ارایه دهیم. اقتدارِ شاه مطلق نبود و هرگز همانند اقتدارِ خدایان تلقی نمیشد. یعنی اقتدارِ قانون سوای اقتدارِ شاه و مافوق آن بود.
این دو روایت از قانون در زمینههای ایرانی و غربی دو فهم سیاسی مختلف را توسعه دادند. اول، استبداد در جهان ایرانی به شکل و شمایل نمایندگی خدا درآمد، زیرا قانون به عنوان کلی و صادره از یک منبع واحد دیده میشد. در غرب، استبداد مُجاز نبود و قانون به عنوان کلی دیده نمیشد، مگر قانون الهی. قانون الهی جدا از قانون موضوعه در غرب پاس داشته میشد و میشود. قانون موضوعه نمیتواند قانون الهی را نقض کند (به عنوان تنها شرط قانون). بنابراین، جدایی دولت و کلیسا در غرب ممکن شد؛ اما در ایران غیرممکن بود، به دلیل یگانگی قانون الهی و قانون موضوعه.
قانونگذاری یک فرآیند الهی در بهشت است که به مردم در میان ارتدکسی ایرانی داده (نازل) میشود. در نزد زرتشتیان، خدا منبع حکمت، فضیلت و خوبی است. بنابراین، قوانین باید توسط خدا صادر شوند. مری بویس معتقد است که این موضعِ تفکر در طول دوران باستان پایدار مانده است. (۱۹) بویس همچنین ادعا میکند که اهورامزدا در الهیات زرتشتی خالق نهایی همه چیز است. و اقتدارهای وارونا (۲۰) و میترا (۲۱) عمدتاً به اهورامزدا منتقل شدند تا همه قدرتها را تحت یک خدا توسط زرتشت تثبیت کند. (۲۲)
نتیجهگیری
این دو روایت از قانون دو فهم سیاسی مختلف را توسعه دادند. اول، استبداد در جهان ایرانی به شکل و شمایل نمایندگی خدا درآمد، زیرا قانون به عنوان کلی و صادره از یک منبع واحد دیده میشد. دوم، در غرب، استبداد مُجاز نبود و قانون به عنوان کلی دیده نمیشد، مگر قانون الهی. قانون الهی جدا از قانون موضوعه پاس داشته میشد. بنابراین، جدایی دولت و کلیسا در غرب ممکن بود اما در ایران غیرممکن. این توسعه در غرب حاکمیت را به دو پاره تقسیم کرد و آن را بین شاه و مردم به اشتراک گذاشت، و در نهایت به مردم امید جمهوریخواهی بخشید. در ایران، تفسیر قانون امتیاز منحصر به فرد نخبگان (شاه و موبدان) بود. بنابراین، حاکمیت میان مردم و شاه تقسیم نشد، و جمهوریخواهی هرگز در ایران برای مقابله با استبدادِ حکومتِ مطلقِ فردی مطرح نشد.
دکتر شهرام ارشدنژاد
نکته تکمیلی: شما، در تداوم این بحث، به این گفتار من هم میتوانید گوش بسپارید.
https://www.youtube.com/watch?v=0xd5DQ52zDU
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- متن کامل رساله مرا میتوانید بخوانید:
https://scholarship.claremont.edu/cgu_etd/742/
۲- The mixed form of government
۳- Robert N. Wilkin et al., 1954. Origins of the Natural Law Tradition. Southern Methodist University Press.
۴- MacDowell, Douglas M. 1978. The Law in Classical Athens. ITHACA, NEW YORK: Cornell University Press.
۵- Malandra, William W. Introduction to Ancient Iranian Religion. p. 48.
۶- Kramer, Samuel Noah. 1981. History Begins at Sumer: Thirty-Nine Firsts in Recorded History. p.78.
۷- Haudry, Jean. 2014. “VÉRITÉ, FAUSSETÉ ET MENSONGE DANS LE MONDE INDO-IRANIEN.” (Truth, falsehood, and lies in the Indo-Iranian world.) Journal Asiatique 302(2): 394-364.
۸- Truth
۹- Falsehood
۱۰- Reality
۱۱- شروین، وکیلی. اسطوره شناسی ایزدان ایرانی. نشر شورآفرین. ۱۳۹۵.
۱۲- Xvarənah
۱۳- هاشم، رضی. ترجمه اوستا. ویراست دوم. انتشارات بهجت. ایران. ۱۳۸۱. ص. ۲۹۷-۲۹۸.
۱۴- William W. Malandra, The Frawardin Yašt, 103.
۱۵- Ibid., 116.
۱۶- هاشم، رضی. ص. ۲۹۸.
۱۷- Minorsky، V. “Vīs u Rāmīn: A Parthian Romance (Conclusion). “
۱۸- Daryaee, Touraj. The Oxford Handbook of Iranian History. p.189.
۱۹- Boyce, Mary. 1979. Zoroastrians, Their Religious Beliefs and Practices. Routledge & Kegan Paul LTD. p.11.
۲۰- Varuna
۲۱- Mitra
۲۲- Boyce، Mary. “On Varuna’s part in Zoroastrianism”.