«اخراج نخست وزیر نامطلوب»! بخش پنجم- الف

چهارشنبه, 24ام مرداد, 1403
اندازه قلم متن
  • خلاصی از «شرِّ» مصدق!

     

    یادآوری

    در بخش نخست این نوشته دیدیم که چگونه شخص «فرهیخته»ای در مقاله‌ای «فاضلانه» نوشته‌بود:

    «البته کمونیست‌ها و متشرعین تنها شریکان جرم در پیدایش فاجعه جمهوری اسلامی نبودند. اعضا و طرفداران جبهه ملی در این فاجعه تاریخی نیز شریک جرم بودند. آنها بودند که واقعه ۲۸ مرداد را که بیش از اخراج یک نخست وزیر نامطلوب در چارچوب قانون نبود به: یک کربلای سیاسی برای ایجاد نارضایتی عمومی تبدیل کرده‌بودند.»

    در همان مقاله ادعاهای خلاف واقع و مغرضانه‌ی دیگری هم، از جمله درباره‌ی چگونگی قتل سپهبد حاجی‌علی رزم‌آ‌‌‌را، مطرح شده‌بود که در بخش‌های دیگری از این مقالات بدانها پرداخته‌خواهدشد.

    و ما در پاسخ خود ابتدا نشان دادیم که یک نخست‌وزیر «اخراج» نمی‌شود، و توضیح دادیم که چرا. همچنین یادآور شدیم که حتی عزل نخست‌وزیر نیز بدون رأی مجلسی بوده که در آن تاریخ منحل نشده‌بوده تا دست پادشاه را در عزل و نصب نخست‌وزیران بازگذارد.

    همچنین توضیح داده‌‌بودیم که «مطلوب» بودن یا نبودن یک نخست‌وزیر بستگی به کسی دارد که درباره‌ی او قضاوت می‌کند و به عبارت دیگر قضاوتی «سوبژکتیو» یا ذهنی یا نسبی یا شخصی است، نه «ابژکتیو»، یعنی قضاوتی که برای همه معتبر باشد، یعنی اینکه مانند ارسطو بگوییم «انسان حیوان ناطق است». و برای روشن شدن موضوع در مورد خاص دکتر محمـد مصدق که مورد نظر نویسنده‌ی مورد بحث ما بوده شمار بزرگی از ایرانی و بیگانه را نام‌بردیم که وی برای بخشی از آنان «نامطلوب» و برای بخش دیگری «مطلوب» بوده‌است.

    در بخش اول، پس از ذکر نام گروهی از سیاست‌پیشگان ایرانی که نسبت به مصدق دشمنی می‌ورزیدند، بیشتر از مقامات و متصدیان انگلیسی مربوط به شرکت نفت انگلیس و ایران ش. ن. ان. ای.  نام‌برده‌بودیم تا روشن گردد که انگیزه‌ی هر یک در دشمنی با مصدق چه بوده‌است.

    در بخش دوم قدری به عقب برگشتیم و با موضع دولت امریکا به ریاست جمهوری ترومن و وزیر خارجه‌ی او، دین آچِسُن درباره‌ی ملی شدن نفت ایران و دولت مصدق نیز آشنا شدیم و بر اساس اسناد وزارت خارجه‌ی آمریکا و انگلستان دیدیم که چگونه، برخلاف دولت انگلستان و بویژه وزیر خارجه‌ی این دولت و نیز فریزر مدیر کل ش. ن. ان. ای. دین آچسن، وزیر خارجه‌ی آمریکا، و هاری ترومن رییس جمهور آن زمان آمریکا از حق ایران در «ملی کردن» صنایع خود قاطعانه دفاع می‌کردند.

    در پایان بخش دوم دیدیم که هنگامی که باج‌خواهی‌های تحقیرآمیز و تهدیدآمیز انگلستان به خارج کردن کارکنان انگلیسی شرکت نفت مصدق را به ستوه آورده‌بود، او چگونه همین حربه را در جهت وارونه بکار برد و دستور خروج این کارکنان انگلیسی از ایران را داد. کلمنت اتلی نخست‌وزیر انگلستان که انتظار چنین مقابله‌ی به مثلی از سوی مصدق را نداشت سخت از این رفتار دولت ایران یکه‌خورد و ضمن تهدیدهای جدید، به دست‌وپا افتاد و کوشید تا آمریکا را نیز در یک عملیات تنبیهی علیه ایران با خود شریک کند.

    اتلی طی تلگرامی به ترومن تسلیم به اخراج کارکنان انگلیسی را خطرناک خواند و در پایان این تلگرام از ترومن خواست «به سفیر خود در تهران دستور دهد به سفیر انگلستان، شپرد، ملحق شده شاه را شدیداً زیر فشار بگذارند تا از اخراج پرسنل انگلیسی جلوگیری نماید.»

    و اضافه کردیم که برای اطمینان از پاسخ مثبت ترومن «فرانکز سفیر انگلیس در واشنگتن نزد آچسن وزیر خارجه و آورل هریمن شروع به فعالیت شدیدی کرد.

    آچسن ابتدا به مصدق پیشنهاد داد که اجرای قانون ملی شدن نفت را به مدت دو ماه به تعلیق درآورد.

    هنگامی که مصدق با پیشنهاد آچسن در به تعلیق در آوردن اجرای تصمیم مجلس ایران، قانون ملی شدن، به مدت دو ماه مخالفت کرد، نامبرده تصمیم گرفت کسی را برای مذاکره به تهران بفرستد. هریمن کسی بود که از سوی اچسن برای این کار پیشنهاد شد.

    در بخش چهارم ـ الف، ناظر شکایت انگلستان به شورای امنیت بودیم و دیدیم که چگونه این کشور کوشید تا با طرح دعوای یک شرکت خصوصی علیه دولت ایران در شورای امنیت مانع از استقلال عمل دولت ایران گردد. اما همچنین ملاحظه کردیم که، علی‌رغم رأی اکثریت به طرح موضوع در اجلاس شورا، موضعگیری چندین دولت به نفع ایران و عدم پشتیبانی دولت آمریکا از خواست ناحق انگلستان فضای شورا و افکار عمومی دنیا را به زیان انگلستان تمام کرد. انگلستان می خواست که با طرح مسأله پیش از ۴ اکتبر، تاریخ تعیین شده ار طرف دولت ایران برای اخراج کارکنان انگلیسی از آبادان، از این امر جلوگیری شود. اما تقاضای نماینده‌ی ایران برای یک تعویق هشت‌روزه اجلاس برای اینکه هیأت نمایندگی ایران بتواند از ایران به نیویورک بیاید، و پذیرش آن از طرف شورا، سبب شد که تیر انگلستان برای اعلام یک تصمیم پیش از ۴ اکتبر به سنگ بخورد.

    گفتیم که در این فاصله هیأت نمایندگان ایران به نیویورک رسیدند و نخستین سخنران هیأت شخص دکتر مصدق بود.

    پس از پایان کار شورای امنیت و پیروزی ایران در برابر انگلستان مصدق برای دیدار با رییس جمهور هاری ترومن به واشنگتن رفت.

    در بخش چهارم ـ ب شاهد پیشنهادهایی بودیم که از سوی عالیترین مقامات آمریکا خاصه دین آچسن به قصد یافتن راهی برای توافق میان ایران و شرکت نفت (در واقع دولت انگلستان) به  مصدق داده‌می‌شد، اما چون با قانون ملی شدن صنایع نفت ایران منافات داشت و به منافع ایران از درآمد  نفت نیز زیان بسیار می‌رساند از سوی دولت ایران پذیرفته‌نشد. از سوی دیگر دیدیم که چگونه مقامات تراز اول انگلستان در مذاکرات خود با همتایان آمریکایی‌شان پیوسته، با لحنی تکبرآمیز نسبت به ایرانیان و توهین‌آمیز نسبت به نخست‌وزیر ایران،  فکر برکناری مصدق یا حتی فراهم ساختن شرایط سقوط او، ولو از راههای خلاف قانون، را مطرح می‌کردند، اما هر بار با مخالفت و حتی انتقاد مقامات آمریکایی دولت ترومن روبرو می‌شدند*.

    *  * *

    مصدق، نخست‌وزیر مزاحم !

    فکر ساقط کردن دولت مصدق، یا برکناری او به هر ترتیب، که در بخش چهارم ـ ج از قول مقامات انگلیسی خطاب به همتایان آمریکایی‌شان به کرات و به اشکال مختلف دیده‌شد، برای کشوری که سالیان دراز در ایران وزیر و نخست‌وزیر و نماینده‌ی مجلس تراشیده‌بود، امری پیش‌پاافتاده بود، و هرچند برای یک ایرانی امروز و حتی آن زمان زننده و اهانت‌آ‌میز به نظر می‌رسد، یا می‌رسید، برای خود آنان بسیار عادی بود.

    «کوشش های  انگلیس برای طرد مصدق از صحنه‌ی سیاسی ایران سال‌ها پیش از نخست‌وزیری وی آغاز شد چه او بطور مداوم با امتیازنامه‌ی سال ۱۹۳۳ مخالفت می‌ورزید. در سال ۱۹۵۱، همانطور که قبلأ گفته‌شد (اشاره‌ی مؤلف به فصل های پیشین کتاب است) سِر فرانسیس شپرد (سفیر انگلستان) طرحی ریخت که بموجب آن از شر مصدق و همراهان او در مجلس خلاص شود. به این ترتیب که به شاه فشار آورد که مجلس را منحل کند و  سید ضیاء یا قوام را روی کار بیاورد، که با هر کدام از آنها ـ در غیاب پارلمان ـ احساس می‌کرد می‌تواند وارد معامله شود و قضیه‌ی نفت را به نفع انگلستان به پایان برساند.» اما در زمانی که احساسات ملی در اوج خود و درحال طغیان علیه زیاده‌خواهی انگلستان بود انحلال مجلس امکان‌پذیر نبود. البته، محمـدرضا شاه نیز پیشنهاد شپرد را نپذیرفت۱. » (۱)

    شپرد به محمـدرضا شاه:

    دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان

    به مصدق اعتماد نخواهدکرد(!)

    پس از تصویب قانون ملی شدن و استعفای حسین علاء از نخست‌وزیری که مجلس و پادشاه در فکر نام نخست‌وزیر جدیدی بودند، مجلس به هیچیک از دو نفر مورد نظر شپرد،ـ سید ضیاءالدین طباطبایی که در مجلس یک رأی آوردـ، و قوام، اظهار تمایل نکرد و به عکس ۷۹ تن به نخست‌وزیری مصدق رأی دادند۲.

    «این خبر وزارت خارجه‌ی انگلستان را تکان داد. جفری فورلانگ رییس اداره‌ی امور شرق به  موریسون وزیر خارجه پیشنهاد کرد به عنوان اولین اقدام سیاسی باید هشدار سختی به مصدق داد تا از قضیه‌ی ملی شدن نفت دست بردارد۳

    «شپرد که هنوز در این خواب و خیال بود که تعیین نخست‌وزیر ایران ابتدا نیاز به تصویب دولت انگلیس دارد به شاه گفت “دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان به مصدق اعتماد نخواهدکرد“.»(!)

    «وی به موریسون گزارش داد که روی شخص پادشاه «نباید حساب کرد۴

    آنگاه وزیر خارجه‌ی انگلستان «سعی کرد از راه تقویت مخالفان از قدرت و تسلط مصدق بر کشور بکاهد. برای انجام این مقصود اریک برنهود معاون وزارت خارجه با خانم آن لمبتون … که قبلاً در سفارت انگلیس در تهران  خدمت کرده بود به مشاوره نشست۵

    «خانم لمبتون … در وجود مصدق برای انگلستان نفعی نمی‌دید. وی

    ییشنهاد کرد برای تحت‌الشعاع قراردادن او باید دست به عملیات پنهان زد و به دوستان ایرانی که هنوز در آن کشور داریم روحیه داد…»

    او همچنین گفت « لازم است دکتر رابین زیهنر… را که در طول جنگ در عملیات پنهانی خود در ایران موفق بوده به ایران بفرستیم که مبارزه‌ای زیرزمینی علیه مصدق را در ایران شروع کند و زمینه را برای تعیین نخست‌وزیری که از لحاظ بریتانیا مناسب باشد فراهم نماید۵

    او « بهترین نامزد را برای نخست‌وزیری ایران در درجه ی اول سید  ضیاء، سپس احمد قوام، یا علی سهیلی سفیر ایران در لندن می‌دانست…۵» او نام عباس اسکندری را نیز به فهرست خود افزوده‌بود.

    «فورلانگ پس از مطالعه‌ی لیست چهارنفری خانم لمبتون متوجه شد که درباره‌ی هر یک از انها ملاحظاتی دارد. «…» او « به لیست چهارنفری خانم لمبتون سرلشگر زاهدی، وزیر کشور سابق مصدق را نیز اضافه کرد…۶» گرچه درباره‌ی او نیز تردیدهایی داشت.

    « بسیاری از مقامات وزارت خارجه انگلیس عقیده داشتند اصولاً در ایران جنبش ملی وجود ندارد و فقط باند کوچکی از افراطی ها مجلس را تحت تأثیر خود گرفته‌اند تا لایحه ملی شدن نفت را تصویب کند. شپرد که مسئول اصلی این نظریه اشتباه بود می‌گفت جنبش ملی اصیل فقط وقتی در کشوری عقب‌مانده ظهور می‌کند که آن کشور سالهای متمادی به صورت یک مستعمره غربی اداره شده و این امر را تجربه کرده‌باشد که چگونه به وسیله‌ی یک کشور نیرومند و متمدن رو به رشد گذارده‌است. از آنجا که ایران هیچوقت مستعمره نبوده، اینک در یک «فساد آسیایی» غرق شده و در حال حاضر دارد بهای سنگینی برای دورانی که زیر قیمومت نبوده می‌پردازد۷.»(!)

    از طرف دیگر «گزارشهای شپرد درباره‌ی جبهه ملی پر از تناقض بود. در نیمه‌ی مارس ۱۹۵۱ وی برای موریسون نوشت “به عقیده من دلیل موفقیت جبهه ملی آن است که به اعضایش این تهمت نمی‌چسبد که با سوء‌استفاده از موقعیت و نفوذ خویش دست به مال‌اندوزی و افزایش نفوذ شخصی زده‌اند… از این رو می‌توانند به اکثریت نمایندگان در مجلس، که فقط چند نفری از آنان چنین موقعیت ممتازی دارند، حمله کنند بدون آنکه ترسی از خطر حملات متقابل آنان داشته‌باشند.” آنگاه چنین نتیجه می‌گرفت: “جبهه ملی موقعیت خود را به عنوان تنها حزب قانونی و فعال در کشور تثبیت کرده… (و) با نشان دادن ایمان محکم به هدف خویش توانسته از احساسات خصمانه‌ای که نسبت به کمپانی در میان قشرهای تحصیل‌کرده و نیمه‌تحصیل‌کرده وجود دارد، بهره‌برداری کند. “۸»

    «اما وقتی مصدق و جبهه ملی به قدرت رسیدند شپرد در ژوئیه ۱۹۵۱ به موریسون گزارش داد: “جبهه ملی اهمیت خود را بر اثر نتایج تلاشهای چند عوام‌فریب… که فقط استعداد دارند تشکیلاتی به منظور ارعاب و تهدید سازمان دهند به دست آورده است.” او در گزارش خود اضافه می کند که “تمامی اعضای این گروه مورد نفرت استخوان‌بندی کلی سیاستمداران ایرانی هستند و مصدق از پشتیبانی افکار عمومی معقول و منطقی در کشور برخوردار نیست.”۹»

    نتیجه‌ی مقایسه‌ میان دو  اظهارنظر بالا این می‌شود که آن دسته از«سیاستمداران ایرانی که نسبت به جبهه ملی نفرت دارند همانها هستند که با سوء استفاده از موقعیت رسمی خویش به مال‌اندوزی و افزایش نفوذ خود می‌پردازند و از تنها حزب قانونی و فعال ایران یعنی جبهه ملی و فاسد نبودن اعضای آن واهمه دارند و با آن مخالفت می‌کنند. همچنین این نکته روشن میشود که شپرد متکی به نظریات این گروه مخالف است. به نظر دین آچسن وزیر خارجه آمریکا، شپرد یکی از آن شاگردان کله‌خشک مکتب دیپلماسی (توپهای آتشبازی) بود؛ مردی که “ارزیابی‌های غلط او درباره‌ی اوضاع ایران موریسون وزیر خارجه‌ی انگلیس و تمام مقامات وزارت خارجه‌ی این کشور را که بایستی با مصدق روبرو می‌شدند گمراه کرد۱۰

    «به نظر شپرد ملی کردن نفت گناهی بود که به خاطر ارتکاب آن بایستی مصدق را خرد میکردند. از این رو پیشنهاد کرد بریتانیا ایران را با نیروهای نظامی تهدید کند و چنان زیر فشار اقتصادی بگذارد که این کشور ناگزیر به تسلیم شود… حسین علاء وزیر دربار وقت ایران نیز شپرد را چهره‌ای سرد و خشک تصویر می‌کرد که برای خدمت در ایران که کشور شعر و احساس و تخیل است ابداً تناسبی نداشت۱۱. غالب ایرانیان دیگری که شپرد را می‌شناختند نیز او را مردی ازخودراضی، متکبر و خودخواه معرفی کرده‌اند. نظریات شپرد گرچه مغلوط و متضاد بود برای آنانکه هنوز غرور دوران امپراتوری را در مغزهای خود داشتند انگیزه‌هایی تشویق‌کننده بوجود می‌آورد.

    گزارش‌هایش یادآور گزارشهای عمال و کارگزاران دوران امپراتوری در مستعمرات در سال‌های آخر قرن نوزدهم بود که عقیده داشتند برای مطیع کردن سکنه‌ی ‌بومی بهترین قدرت توپ است۱۲. نظریات آچسن درباره شپرد کاملا با واقعیات انطباق داشت.۱۲ مکرر»

    سفیرانگلستان « شپرد در حالی که خود اعتراف میکرد مصدق از محبوبیت عام برخوردار است است ولی دلیل آنرا عوام‌فریبی او می‌دانست.(…). او نخست وزیر را یک دیوانه می‌دانست و همکارانش را جمعی آدمکش و تروریست. (…) یک بار وقتی شپرد به خیال خودش مصدق را نصیحت می‌کرد که معقول و منطقی باشد مصدق پاسخ او را با شوخ طبعی و ظرافت فراوان داد. مصدق دچار بیماری کم‌خونی بود و قرار بود خون به او تزریق کنند. ترتیب کار داده‌شده‌بود تا مقداری خون از آمریکا بیاورند. وقتی شیرد مشغول نصیحت کردن او بود مصدق پرسید “آیا جناب سفیر کبیر فکر نمی‌کنند تزریق کمی خون آمریکایی به من ممکن است مرا سر عقل بیاورد”!؟۱۳

    «شپرد از مصدق نفرت داشت درست مثل کودکی که از کودک دیگری نفرت داشته‌باشد و بخواهد تمام کاسه و کوزه‌ها را سر او بشکند. او حتی خصوصیات جسمی و رفتار شخصی مصدق را چنین توصیف می‌کرد:

    «نسبتاً بلند قد است اما پاهای کوتاه و چنبری دارد، به همین سبب مثل خرس راه می‌رود، یا در واقع تلوتلو می‌خورد… از لحاظ صورت شبیه اسب درشکه است. بعلاوه قدری هم کر است از این رو با اشکال حرف آدم را می‌فهمد اما به‌طور معمول حالت صورتش بدون احساس و بی‌تفاوت است. معمولاً از فاصله ۱۰ سانتیمتری با طرف خود حرف می‌زند از این رو هنگام صحبت بوی تریاک ملایمی از دهانش به مشام می‌رسد۱۴

    «اما جرج مک گی از مصدق تصویر کاملا متفاوتی به دست می‌دهد: «خاطرات من هنگامی از مصدق شروع می‌شود که به عنوان یک مرد او را دوست داشته‌ام و همیشه همراه با حس احترام نسبت به وطن‌پرستی و شهامت او بوده و اینکه همواره برای انجام آنچه فکر می‌کرده به نفع وطنش است از خود استقامت رأی نشان داده‌است…»

    مصدق مردی است بلند قامت لاغر طاس با صورتی باریک و بینی بسیار بزرگ عقابی، چهره‌ای کاملا پرتحرک دارد و حالت‌های مختلفی که بر آن ظاهر می‌شود حتی گاه تا حدودی آنرا کمیک جلوه می‌دهد. با وجود این در پشت این صورت غم‌انگیز نشانه‌های واضح یک قاطعیت عمیق – ثبات عقیده و روشنی هدف دیده می شود ۱۵

    «واقع امر این بود که همه می‌دانستند آن طور که شپرد کوشش کرده وانمود کند مصدق تریاک نمی‌کشید اما روبن زیهنر یعنی همان آقایی که به توصیه‌ی خانم لمبتون معروف قرار بود برای سرنگونی مصدق از دانشگاه آکسفورد به تهران اعزامش کنند تریاکی قهار و کهنه‌کاری بود. وقتی به عنوان پوشش این مأموریت برای او حکمی به عنوان عضو سفارت انگلیس در تهران صادر کردند و به این شهر آمد مرتباً از دیگر اعضای سفارت با اصرار می خواست برای لذت بردن از نشئه‌ی تریاک به او ملحق شوند۱۶

    چند هفته بعد از ورود زیهنر نامبرده در بالا، کریستوفر وودهاوس از ام. آی. ۶. خارجی بریتانیا (ام – آی ۶) به او ملحق شد و دو نفری فعالیت خود را با همکاری جفری ویلر و لانسلوت پیمن از سرویس اطلاعات اعضای سفارت آغاز کردند. وظیفه‌ی آنها راه انداختن یک جنگ روانی علیه مصدق و تشویق رهبران مخالف او در مجلس و سنا و مقابله با مصدق بود و برای این کار این عده را به پشتیبانی انگلیس مطمئن می‌کردند. شیرد در حالی که وظیفه‌ی هماهنگی عملیات این گروه را بر عهده داشت ضمناً شاه را زیر فشار گذارده‌بود تا دولت را تغییردهد۱۷. » بطور کلی انگونه که دکتر  مصطفی علم در فصل پانزدهم کتابش، طی ۲۷ صفحه، شرح داده، مأموران انگلستان در ایران و مقامات این دولت در داخل کشورشان، بجز چند استثناء معدود، هر یک در پی آن بودند که مصدق را به نحوی از کار برکنار کنند. شرح تمهیدات و پیشنهادهای یکایک آنها آنگونه که در کتاب آمده کار را به تفصیل می کشد. شخصیت‌های دست‌اندرکار در این امر عبارت بودند از سر ویلیام استرنگ معاون وزارت خارجه‌ی بریتانیا، شپرد سفیر بریتانیا در ایران، جرج میدلتون دومین مقام سفارت در ایران، زیهنر نامبرده در بالا، کریستوفر وودهاوس از ام. آی. ۶. ، جفری ویلر و لانسلوت پیمن، دو تن از أعضاء سفارت در تهران، یک تاجر ثروتمند ایرانی بنام شفیعا، یک تاجر ارمنی بنام هایگ گالوستیان، سالارالدوله که خود را رییس ایل قاجار می،خواند و مدعی جانشینی پادشاهان آن خاندان بود و رابط او، یک اتریشی با برنارد باروز از اعضای سفارت انگلستان در لندن. هر یک از اینان نقشی در این کار داشتند یا نقشه‌ای را برای پیش‌برد آن پیشنهاد می‌کردند. اِلوِل ساتَن وابسته‌ی مطبوعاتی سابق بریتانیا در ایران نظری خلاف نظر دست‌اندرکاران بالا داشت. همچنین بود نظر لرد استوکس مهردارسلطنتی، که در مأموریت خود در تهران برای مذاکره با مصدق شکست خورده‌بود.

    ، بیشتر این طرح ها مبتنی بر فشار بر محمـدرضا شاه برای برکنار ساختن مصدق بود و هر یک به دلیل مانعی بی‌ثمر مانده‌بود. مهمترین این موانع پشتیبانی وسیع مردم و اکثریت مجلس و مقاومت محمـدرضا شاه بود. سر ویلیام استرنگ، معاون وزارت خارجه انگلیس موضوع را اینگونه «مطرح کرده که شاید شاه در کمین فرصتی نشسته‌بود تا بهانه‌ای برای این کار به دستش بیفتد بدون آنکه این طور جلوه‌گر شود که با برکناری مصدق دم انگلیسی ها را از تله بیرون آورده‌است۱۸

    رجینالد باوکر: «در ماه اوت سال ۱۹۵۱ که مأموریت استوکس برای حل مسئله نفت در تهران شکست خورد رجینالد باوکر دستیار وزیر مشاور در امور خارجی انگلیس به شپرد دستور داد به شاه با لحن محکمی بگو که باید مصدق را برکنار کند. شپرد این دستور را انجام داد و باصرار از شاه خواست سید ضیاء را به جای مصدق منصوب کند ولی شاه در جواب گفت: گرچه خود من هم از سید ضیاء و هم از قوام خواسته‌ام که احزاب خویش را سازمان دهند و تقویت کنند اما از آنجا که سید ضیاء خیلی به انگلیسی بودن شهرت دارد برای تصدی این مقام فرد مناسبی به نظر نمی‌رسد۱۹

    شپرد بازیگر اصلی همه ی این نقشه ها بود.

    «شپرد که درباره‌ی اهمیت شخصیت و مقام خویش توهمات بسیار مبالغه‌آمیزی داشت به وزارت خارجه انگلیس پیشنهاد کرد که به بهانه‌ی مشاوره او را به لندن احضار کنند و به طور ضمنی به شاه اطلاع دهند تا نخست‌وزیر جدیدی در ایران روی کار نیامده سفیر انگلیس به تهران باز نخواهد گشت. وزارت خارجه که در باره‌ی ‌اهمیت شپرد دچار توهمات خود او نبود جواب داد احضار شما ممکن است این امر را ثابت کند که بود و نبودتان از نظر مصدق هیچ اثری ندارد۲۰

    «وقتی مصدق تصمیم خود را در مورد اخراج پرسنل انگلیسی ش. ن.ا. ای. علام کرد وزارت خارجه به شپرد دستور داد به شاه بگوید ما بی‌نهایت مشتاقیم هر اقدام ممکن را انجام دهیم تا به او کمک کند که خود را از شر مصدق خلاص نماید.

    «شپرد با شاه ملاقات کرد و مدتی صرف وقت نمود تا این مسئله را که مصدق میان مردم محبوبیت و پشتیبان دارد و برکنار کردن حکومت مستلزم خطرات بزرگی است از ذهن او خارج کند۲۱.» اما شاه از قول رئیس مجلس گفت چنین اقدامی برخلاف نظر اکثریت مجلس است.

    «جرج میدلتون که در آن زمان پس از شپرد دومین مقام سفارت انگلیس محسوب می‌شد نیز مانند شگرد عقیده داشت که بریتانیا ناگزیر است سرانجام دست به شلیک بزند. به نظر میدلتون این مسئله از نظر سیاستمداران ایران باید کاملا روشن می‌شد که ما به هیچوجه آمادگی نداریم با دولت مصدق وارد کوچکترین معامله‌ای بشویم و اضافه می‌کرد تا زمانی که ما از این اصل ساده به طور محکم پشتیبانی کنیم اپوزیسیون بتدریج تشویق می‌شود که دست به تغییر دولت بزند.۲۲»

    نقش زیهنر نامبرده در بالا، کریستوفر وودهاوس که از ام. آی. ۶.خارجی بریتانیا (ام – آی (۶) به او ملحق شد، دو تنی که فعالیت خود را با همکاری جفری ویلر و لانسلوت پیمن از سرویس اطلاعات اعضای سفارت آغاز کردند را، قبلأ دیدیم.

    «زیهنر از سال ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۷ به عنوان وابسته‌ی مطبوعاتی سفارت انگلیس در تهران خدمت کرده و با بسیاری از سیاستمداران ایرانی آشنایی داشت. او بزودی با اشخاص مختلفی که منافع وسیع آنها توسط مصدق مورد تهدید قرار گرفته‌بود ارتباط برقرار کرد بویژه سیاستمداران «گارد قدیم» که عقیده داشتند ایران به هر قیمت ممکن باید با انگلیس کنار بیاید و فرصت‌طلبانی که در انتظار آن بودند که از راه مخالفت با مصدق از دولت بریتانیا پاداش دریافت کنند. البته در این میان اشخاصی هم بودند که دوسره بازی میکردند، نظیر سناتور رضا حکمت، معروف به سردار فاخر، که ظاهراً از مصدق پشتیبانی می‌کرد اما در پرده به انگلیس ها فشار می‌آورد و اصرار داشت که او را به قتل برسانند. پیمن که حکمت را بسیار آماده همکاری می‌دید از او خواست به همکارانش در سنا بگوید که مصدق را استیضاح کنند۲۳

    و از طرف دیگر، از مخالفان مصدق خواست تقی‌زاده رئیس سنا را وادار کنند که یک گروه متشکل از سناتورهای مخالف تشکیل دهد. تقی زاده مخالفت کرد و به شپرد اظهار داشت یک سفیر خارجی حق ندارد از شاه کشور متوقف فیه بخواهد که حکومتش را تغییر دهد۲۴.

    علی شفیعا تاجر ایرانی به وزارت خارجه انگلیس اطلاع داد اگر پول قابل توجهی در اختیارش گذاشته شود می‌تواند با نفوذ در وکلای مجلس و سناتورها از یک طرف و تحریک عشایر به قیام علیه دولت زمینه‌ی سقوط مصدق را فراهم سازد. هوراس آمرى یک تاجر انگلیسی که تجربیات فراوانی درباره ایران داشت نیز پیشنهاد مشابهی به وزارت خارجه‌ی انگلیس کرد که در آن گفته می‌شد با پشتیبانی شاه و توزیع مبلغ قابل توجهی پول می‌توان اپوزیسیون نیرومندی برای سرنگون کردن مصدق به راه انداخت. هایک گالوستیان تاجر ارمنی نیز که در بالا از او نام بردیم  در آن زمان مقیم ایران بود به این پیشنهادها بعد تازه‌ای افزود.« او طی مسافرتی به لندن به دونالد لوگن در وزارت خارجه انگلیس گفت برای کاهش نفوذ مصدق باید طرفداران تندروی او را در جبهه ملی از نخست‌وزیر جدا کرد. گالوستیان به عنوان مثال می‌گفت امکان دارد دو تن از رهبران پر سروصدای جبهه ملی یعنی حسین مکی و مظفر بقایی را هر کدام به بهای پرداخت یکصدهزار لیره استرلینگ خرید۲۵

    پیشنهاد شاهزاده سالارالدوله نیز واقع‌بینانه بنظر نیامد چون «به نظر می‌رسید این مسأله که شاه را تحت فشار بگذارند تا دولت را تغییر دهد ساده تر از آن باشد که ناگزیر باشند خود شاه را تغییردهند۲۶.

    چنانکه پیش از این اشاره شد، چند تن نیز به این نتیجه رسیده‌بودند که این تمهیدات در برابر محبوبیت و صداقت مصدق بی‌نتیجه است. یکی از انان لرد استوکس مهردار سلطنتی بود که در بخش‌های پیش دیدیم برای مذاکره با مصدق به ایران سفر کرد و بدون تحقق خواست‌های نامشروع دولتش بازگشت. او که به محمـدرضا شاه «توصیه کرده بود که خود را از شر مصدق رها کند و همه‌ی تبلیغاتچی‌های او را به زندان بیاندازد، اینک فکر تازه‌ای به سرش زده‌بود. او به این نتیجه رسیده‌بود که مصدق نفوذ عظیمی در کشور بهم‌‌‌‌زده و هر چقدر ما دنبالش کنیم، نیرومندتر می‌شود. از این رو بریتانیا ناگزیر باید به نوعی سازش و مصالحه با او تن دهد. او می‌گفت: این ابلهانه است که سفیر ما در تهران برای تغییر حکومت فشار بیاورد و این امر که ما بگوییم نمی‌توانیم به هیچوجه با مصدق گفتگو کنیم، فقط یک شعار احمقانه است۲۷

    ـــــــــــــــــــــــــــــــ

    * نک. بخش اول این مقاله.

    ۱ دکتر مصطفی علم، نفت، قدرت و اصول. ص. ۳۴۳.

    Oil, Power, and Principle

    Iran’s Oil Nationalization and Its Aftermath

    Mostafa ElmReview by: Fakhreddin Azimi

    پی‌نوشت  ۱؛ سند شماره ی ۹۱۵۲۴/ ۳۷۱ وزارت خارجه‌ی انگلیس. از شپرد  به ورارت خارجه. ۱۸ مارس ۱۹۵۱.

    ۲ همان، ض.۳۴۴. پی‌نوشت  ۲؛ سند شماره ی ۹۱۴۵۹/ ۳۷۱ وزارت خارجه‌ی انگلیس. از شپرد  به فورلانگ،. ۶ مه ۱۹۵۱ و از شپرد  به  موریسون. ۲۱ مه ۱۹۵۱.

    ۳ پبشبن، پی‌نوشت ۳؛ سند شماره ی ۹۱۵۲۹/ ۳۷۱ وزارت خارجه‌ی انگلیس. از فورلانگ به موریسون. ۲۹ آوریل ۱۹۵۱.

    ۴ پیشین، پی‌نوشت ۴؛ سند شماره ی ۹۱۴۵۹/ ۳۷۱ وزارت خارجه‌ی انگلیس. از شپرد به موریسون. ۲۱ مه ۱۹۵۱.

    ۵ همان، صص. ۳۴۵ـ ۳۴۴، پی‌نوشت ۵؛ سند شماره ی ۹۱۴۵۸/ ۳۷۱ وزارت خارجه‌ی انگلیس. پیشنویس از  برنهود، ۱۵ زوئن ۱۹۵۱. سند شماره ی ۹۱۵۵۰/ ۳۷۱ پیشنویس از  برنهود، ۲۱ زوئن ۱۹۵۱.

    ۶ همان، صص. ۳۴۶ـ ۳۴۵، پی‌نوشت ۶؛ سند شماره ی ۹۱۵۳۹/ ۳۷۱ وزارت خارجه‌ی انگلیس. پیشنویس از فورلانگ. ۳۰ مه ۱۹۵۱.

    ۷ همان، ص. ۳۴۶، پی‌نوشت ۷؛ سند شماره ی ۹۱۴۶۴/ ۳۷۱ وزارت خارجه‌ی انگلیس. شپرد، مقایسه‌ای کلی میان ناسیونالیسم ایرانی و آسیایی. ۲ اکتبر ۱۹۵۱.

    ۸ پیشین، پی‌نوشت ۸؛ سند شماره ی ۹۱۵۴۵/ ۳۷۱ وزارت خارجه‌ی انگلیس. از شپرد به موریسون،۱۵ مارس ۱۹۵۱.

    ۹ پیشین، پی‌نوشت  ۹، همان منبع از شپرد به موریسون،۲ ژوییه ۱۹۵۱.

    ۱۰ همان، ص. ۳۴۷، پی‌نوشت ۱۰، آچسن، خلقت، ص.۵۰۹.

    ۱۱ پیشین. پی‌نوشت ۱۱. این نظریه را جرج میدلتن (کاردار پیشین سفارت انگلیززس در تهران) طی مصاحبه ای با من (نویسنده‌ی کتاب) روز ۲۶ زانویه‌ی ۱۹۸۶ در لندن مطرح کرد.

    ۱۲ پیشین، پی‌نوشت ۱۲؛ لوئیس. امپراتوری بریتانیا. صفحات ۶۵۹ـ۶۵۸.

    ۱۲ مکرر، پیشین..

    ۱۳ همان، ص.۳۴۸؛ پی‌نوشت ۱۳؛ سند شماره‌ی ۹۱۵۴۲/ ۳۷۱ وزارت خارجه‌ی انگلیس. از شپرد به باوکر،۲۸  مه ۹۵۱.

    ۱۴ پیشین،  پی‌نوشت ۱۴؛ سند شماره‌ی ۹۱۴۵۹/ ۳۷۱ وزارت خارجه‌ی انگلیس. از شپرد به فورلانگ، در وزارت خارجه.  ۶ مه ۹۵۱.

    ۱۵، همان، صص.۳۴۹ـ۳۴۸؛ پی‌نوشت ۱۵؛ خاطرات مک گی از دکتر محمذ مصد،ق،  به شرحی که درکتاب

    مصدق، ناسییونالیسم ایران و نفت، تآلیف ا. بیل، راجر لوئیس و دیگران آمده. چاپ لندن ۱۹۸۸؛ صفحات ۲۹۸ـ ۲۹۷..

    ۱۶ همان، ص ۳۴۹؛ پی‌نوشت ۱۶؛ این مطلب نقل قول از یکی از همکاران  او در سفارت انگلیس در  تهران است.همچنین در کتاب لوئیس تحت عننوان مصدق و بن‌بستهای امپریالیسم انگلیس، و در کتاب ا. بیل و دیگران تحت عنوان مصدق، ناسیونالیسم …، ص. ۲۳۶ آمده‌است.

    ۱۷همان، ص. ۳۴۹؛ پی‌نوشت ۱۷؛  سی. آم. وودهوس. یک اقدام پرمحاطره. لندن سال ۱۹۶۲. ص. ۱۱. سند شماره‌ی ۹۱۵۷۶/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. پیشنویس از استرنگ. ۲۲ ژوئن ۱۹۵۱.

    ۱۸ همان، ص. ۳۵۰؛ پی‌نوشت ۱۸؛ سند شماره‌ی ۹۱۵۵۶/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. پیشنویس از استرنگ. ۲۳ ژوئن ۱۹۵۱.

    ۱۹ (پیشین؛ پی‌نوشت ۱۹؛ سند شماره‌ی ۹۱۵۸۳/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. پیشنویس از استرنگ. ۳۰ اوت ۱۹۵۱.

    ۲۰ پیشین، پی‌نوشت ۲۰؛ سند شماره‌ی ۹۱۵۵۱/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از شپرد به وزارت حارجه. ۲۶ ژوئن ۱۹۵۱ و از وزارت خارجه به  شپرد ۲۸ زوئن ۱۹۵۱.

    ۲۱ همان، ص. ۳۵۲، پی‌نوشت ۲۷؛ سند شماره‌ی ۹۱۵۸۹/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از وزارت خار،جه به شپرد. ۲۲ سپتامبز ۱۹۵۱.. سند شماره‌ی ۹۱۵۹۳/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از شپرد به وزارت  خارجه. ۲۹ سپتامبز ۱۹۵۱.

    ۲۲ همان، ص. ۳۵۳، پی‌نوشت ۲۸؛ سند شماره‌ی ۹۱۵۸۹/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از میدلتون به سارنر. ۱۸ سپتامبز ۱۹۵۱.

    ۲۳ همان، ص. ۳۵۱؛ پی‌نوشت ۲۲، سند شماره‌ی ۹۱۵۲۴/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس.تهیه کنندده ی پیشنویس شپرد. ۲۲ سپتاملر ۱۹۵۱. سند شماره‌ی ۹۱۵۳۱/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. پیشنویس از پیمن. ۱۷ ژانویه ۱۹۵۲.

    ۲۴ یشین، پی‌نوشت ۲۳، سند شماره‌ی ۹۱۵۳۱/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. پیشنویس از زیهنر. ۱۷ ژوئن ۱۹۵۲.

    ۱۹۵۲.

    ۲۵  پییشن، پی‌نوشت ۲۵. سند شماره‌ی ۹۱۵۵۱/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. پیشنویس ازلوگن از مذاکزاتش با هایک گالوستیان ۲۳ ژوئن ۱۹۵۱. مصاحبه‌ی نویسنده‌ی کتاب با جرج میدلتون. ۲۹ ژانویه ۱۹۸۶.

    ۲۶ همان، ص. ۳۵۲، پی‌نوشت ۲۶. سند شماره‌ی ۹۱۵۴۱/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از باروز در سفارت انگلیس در واشنگتن درباره ی مذاکراتش با دکتر برگر و وسندرف، به اداره‌ی أمور شرق در وزارت خارجه انگلیس. ۲۸ مه ۱۹۵۱.

    ۲۷ همان، ص.۳۵۳، پی‌نوشت ۲۹. سند شماره‌ی ۹۱۵۸۴/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. یاذداشت های لرد مهردار سلطنتی از مذاکرات تهران. ۲۲ اوت  ۱۹۵۱. سند شماره‌ی ۹۱۵۹۰/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. یاذداشت های لرد مهردار سلطنتی از وضع نفت ایران. ۲۲ سپنامبر۱۹۵۱. سند شماره‌ی ۹۱۵۹۰/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از استوکس به یانگر. ۲۴ سپتامبر ۱۹۵۱.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.