«یک زیارتگاه»؛ امامزاده تقلبی و جست‌و‌جوی شرافت در فیلم تازه کاهانی

چهارشنبه, 7ام شهریور, 1403
اندازه قلم متن

  • محمد عبدی
  • شغل,نویسنده و منتقد فیلم

«یک زیارتگاه» تازه‌ترین فیلم عبدالرضا کاهانی که این روزها اولین نمایش جهانی‌اش را در جشنواره بین‌المللی فیلم ادینبورگ تجربه کرد، می‌تواند نوید دوران تازه‌ای باشد برای سینمای مستقل در تبعید ایران که جدای از پرهیز و فاصله گرفتن از سانسورها و محدویت‌های معمول سینمای داخل ایران، نوع متفاوتی از فیلمسازی را پیشنهاد می‌دهد: جایی که فیلمساز منتظر بودجه نمی‌ماند و با کمترین هزینه، با دوربین تلفن همراهش فیلم را می‌سازد و همه کارهای مربوط به فیلم از تصویربرداری تا تدوین را خودش انجام می‌دهد.

اما این نوع فیلمسازی جمع‌و‌جور و به شکلی تک‌نفره، حالا حاصل جذابی دارد که کمبود امکانات و منابع مالی و انسانی، لطمه‌ای به آن نمی‌زند، برعکس به نظر می‌رسد، این فیلم با این مضمون انسانی‌ ساده‌اش درباره بحران‌های میانسالی آدمی که همه عمر به دور از دروغ زیسته و شرافت خود را حفظ کرده، نیاز به تولید عظیم ندارد و همین فضای صمیمی و راحت و کوچک می‌تواند دنیای درونی فیلم را به شکل جذابی به تماشاگرش منتقل کند.

سادگی تولید به طرز عجیبی با سادگی روایت پیوند می‌خورد و فضایی می‌آفریند که در نتیجه آن تماشاگر به راحتی با شخصیت اصلی همراه می‌شود. قصه ساده و یک خطی فیلم بدون پیچ و تاب جلو می‌رود و شخصیت اصلی به نام نیما- با بازی دیدنی بازیگرش- خود واقعی یک ایرانی میانسال در تبعید را تصویر می‌کند که باورپذیر است و می‌تواند ما را به درون جهان فیلم هدایت کند.

«یک زیارتگاه» فیلم عبدالرضا کاهانی که اولین نمایش جهانی‌اش را در جشنواره بین‌المللی فیلم ادینبورگ تجربه کرد

منبع تصویر،Edinburgh International Film Festival

توضیح تصویر،ایرانی‌هایی که در فیلم به نمایش گذاشته می‌شوند، نمادی از تقابل سنت و مدرنیته هستند

در واقع هیچ اغراق یا «بازی»‌ای در فیلم دیده نمی‌شود، برعکس دوربین ساده فیلمساز- دوربین تلفن همراهش- در حال ثبت واقعیتی است که با این شیوه فیلمسازی، واقعی‌تر هم به نظر می‌رسد.

سادگی رفتار و گفتار شخصیت اصلی با ویژگی‌های درونی او همراه می‌شود؛ مردی که نمی‌تواند دروغ بگوید. او که از کار زیاد خسته شده و فکر درآمدی آسان است، تصمیم می‌گیرد یک امامزاده سیار بسازد و آن را به در خانه مردم در مونترال ببرد تا در آن پول بریزند. برای رسیدن به این ایده اصلی، فیلم مقدمه‌ای دارد که چندان به درازا نمی‌کشد.


End of مطالب پیشنهادی

در این مقدمه به اندازه با ویژگی‌های شخصی و خلق و خوی این شخصیت آشنا می‌شویم و صدای رادیو به موتیفی بدل می‌شود که بخشی از روایت را پیش می‌برد. در رادیو با گفتارهایی روبرو می‌شویم که در آن درباره وجود هزاران امامزاده در ایران بحث می‌شود و این که چطور «آخوندها» تمام عمر هیچ کاری نمی‌کنند و از این راه زندگی‌شان را می‌گذرانند.

تصمیم یکی از کارگران نیما برای بردن مادرش برای زیارت به ایران، نیما را به این فکر می‌اندازد که چرا زیارتگاه را به اینجا نیاورد و به این ترتیب بسیاری از ایرانی‌ها به جای خرج سفر به داخل کشور برای زیارت، به امامزاده سیار او پول خواهند داد و در نتیجه زندگی راحتی که انتظارش را می‌کشید، به ثمر خواهد رسید!

شروع این کار کمدی تلخی را شکل می‌دهد که در آن برخی ایرانی‌های مقیم مونترال این امامزاده تقلبی را جدی می‌گیرند؛ چند تکه چوب که به هم وصل شده و با یک پارچه سبز رنگ که از ایران آمده، پوشیده شده است، البته با دریچه‌ای برای ریختن پول.

از این جا فیلم در عین پرداختن به مایه اعتقادات مردم و خرافات ناشی از آن، به مایه ظریف دیگری اشاره دارد: تقابل سنت و مدرنتیه. ایرانی‌هایی که در فیلم به نمایش گذاشته می‌شوند، نمادی از این تقابل هستند که در مونترال کانادا، در شهر و کشوری مدرن، با اعتقادات و باورهای سنتی خود، به شدت با تقابل بین سنت و مدرنیته درگیرند و گویی گریزی از آن ندارند.

پوستر «یک زیارتگاه» ساخته عبدالرضا کاهانی

منبع تصویر،Edinburgh International Film Festival

فیلم نگاه طنزآمیزی به این ماجرا دارد و موقعیت‌های عجیبی را پیش می‌کشد، از جمله زمانی که یک زن به این کار او اعتراض می‌کند یا جایی که نیما مجبور است درباره مبلغ اهدایی زنی با او بحث کند و این که راه زیادی آمده و پول بنزین داده است! در عین حال قضیه پایان خوابیدن یکی از کارگرهای او با زنان مختلف، به یک معجزه این امامزاده تعبیر می‌شود که طنز تلخی را در دل دارد و موقعیت غریبی خلق می‌کند.

تنهایی شخصیت اصلی، مهمترین معضل او را رقم می‌زد و فیلم در واقع به فیلمی درباره تنهایی انسان بدل می‌شود. گام به گام این تنهایی به اوج می‌رسد تا در انتها پایانی تلخ را برای فیلم رقم می‌زند. مردی که همه عمر با شرافت زندگی کرده بود، حالا به خواسته‌اش برای پول درآوردن آسان رسیده، اما فیلم از اینجا سؤالات اصلی‌اش را مطرح می‌کند و بحث صداقت و شرافت را پیش می‌کشد، چیزی که در جهان آدم‌های اطراف او- و در جهان دوردست ایران زیر سلطه مذهب- بسیار نایاب به نظر می‌رسد.

در نتیجه نیمه دوم فیلم کنکاشی است در تنهایی انسانی که همدمی ندارد و به حرف زدن با حیوانات رو می‌کند. جست‌وجوی او در مفهوم زندگی به جست‌و‌جویش در مفهوم صداقت و شرافت بدل می‌شود و در انتها با پایانی تلخ، فیلم سرنوشت شخصیت‌اش را با همان طبیعت قهرآمیز و جهان حیوانات پیوند می‌زند؛ فیلمی که به نوعی از شخصیت ساده‌ای برای ما می‌گوید که در جهان اطرافش از دیو و دد ملول شده و آرزوی انسان را دارد، چیزی که نایاب و دوردست به نظر می‌رسد.

 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.