رادیو فردا
سیراک مِلکُنیان، که سیام مرداد امسال در ۹۳ سالگی در تورنتو درگذشت، نه تنها یکی از هفت نام ماندگار «گروه آزاد نقاشان و مجسمهسازان» بود که هنر مفهومی را در هنرهای تجسمی ایران بنا گذاشتند، بلکه از پیشگامان طراحی جلد کتاب در ایران هم بود؛ زمانی که در دهه ۱۳۳۰ خورشیدی به «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» پیوست و با احسان یارشاطر پیوند خورد.
سیراک ملکنیان سال ۱۳۱۰ در تهران متولد شد و از همان کودکی نقاشی را دوست داشت. ۱۲ ساله که شد، پدرش او را نزد مهاجری آسوری بنام الکس گورگیز برد که هنرش نقاشی باسمهای و کار با رنگ روغن را از او یاد گرفت.
در نوجوانی و پس از پایان دبیرستان با مارکو گریگوریان آشنا شد؛ هنرمند ایرانی- ارمنستانی که در سینما نامی داشت و هم نگارخانهدار بود و ملکنیان از طریق او با هنر مدرن اروپا و جهان آشنا شد.
دهه ۱۳۳۰ دوران رشد و شکوفایی ملکنیان بود و خیلی زود نامش در محافل هنری بر سر زبانها افتاد. سال ۱۳۳۶ برندهٔ جایزهٔ هنرمندان معاصر ایران در انجمن ایران و آمریکا و سال ۱۳۳۷ برندهٔ جایزهٔ بزرگ بیینال تهران شد. در این سالها او نیز همانند برخی هنرمندان جوان دیگر در پی کشف و برآوردن زبان بصری جدیدی در هنر نقاشی بود.
پس از آن به تشویق گریگوریان برای تحصیل به ایتالیا رفت اما در میانهٔ راه ترجیح داد از خیر تحصیلات دانشگاهی بگذرد و روش تجربی خودش را ادامه بدهد؛ راه برای او روشن بود. ملکنیان در همان دوران در بیینال ونیز هم شرکت کرد و سپس جایزهٔ نخست بیینال پاریس را هم به دست آورد.
آشنایی با احسان یارشاطر و «بنگاه ترجمه و نشر کتاب»
در این میان، سیراک ملکنیان، پس از آنکه برندهٔ جایزهٔ سلطنتی دومین بیینال بینالمللی تهران شد و نامی به هم زده بود، به پیشنهاد احسان یارشاطر به «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» رفت که یارشاطر آن را سال ۱۳۳۳ بنا نهاده بود و ملکنیان در این انتشاراتی مهم تاریح نشر در ایران پایهگذار تحول در طراحی جلد کتاب شد.
تا آن زمان، ناشران توجه چندانی به جلد کتابها نداشتند. بهگفتهٔ خود ملکنیان، در آن دوران معمولاً یا یک نقاشی روی جلد کتاب قرار میگرفت یا روی صفحهٔ تکرنگ با فونت نستعلیق و نسخ نام کتاب و نویسنده و مترجم نقش میبست.
همکاری سیراک ملکنیان با بنگاه ترجمه و نشر کتاب سه سال ادامه یافت. حاصل این سه سال را خود او سال ۱۳۹۷ در گفتوگو با مجلهٔ «اندیشه پویا» چنین روایت کرده است:
«در بنگاه ترجمه بود که برای اولین بار به شکل جدی به قضیهٔ جلد کتاب پرداخته شد. ابتدا برای چند کتاب اول یک طرح زدم، همان طرح خطهای موازی در بالا و پایین. بعد که مجموعههای دیگر نیز در بنگاه تعریف شد، برای هر یک اونیفرم جدیدی طراحی کردم. مثلاً برای مجموعهٔ کودک و نوجوان طرحی از یک پسربچه و دختربچه که بر لبهٔ پنجرهای نشستهاند و کتاب میخوانند طراحی کردم. نوآوری دیگر ما در طراحی جلد طراحی فونت برای نام کتابها بود. آن زمان طراحی فونت فارسی را هندسی کردیم و از عادت معمول برای استفاده از فونت نسخ و نستعلیق عبور کردیم.»
ملکنیان توضیح میدهد که پس از این ابتکارها، یارشاطر پیشنهاد میدهد که شرح مختصری از کتاب و احوال نویسنده و مترجم هم روی جلد هر کتاب بیاید و نتیجه این میشود که برای اولین بار و به ابتکار ملکنیان کتابها یونیفورم یا روپوش پیدا میکنند تا دو فضای مناسب برای این کار فراهم شود، یکی در داخل جلد در طرف راست برای شرح حال مؤلف و دیگری داخل جلد طرف چپ برای شرح حال مترجم.
ملکنیان میگوید: «تا آن زمان چنین کاری در نشر ایران نشده بود. همکاری من با بنگاه سه سال به طول انجامید تا اینکه برای ادامهٔ تحصیلات به ایتالیا رفتم. طی این سه سال کمکم من دیگر یک کارمند معمولی در بنگاه نبودم، بلکه یکی از دوستان یارشاطر به شمار میرفتم.»
یکی از هفت نفر
تشکیل «گروه آزاد نقاشان و مجسمهسازان» از برجستهترین نقاط زندگی سیراک ملکنیان بود. سال ۱۳۵۳ او با شش هنرمند شاخص دیگر، یعنی مارکو گریگوریان، مرتضی ممیز، غلامحسین نامی، مسعود عربشاهی، میرعبدالرضا دریابیگی و فرامرز پیلارام این گروه پیشرو را تشکیل دادند؛ گروهی که به تعبیر خود ملکنیان، «هنر این مملکت را تکان داد و جنبش عظیمی در آن به وجود آورد».
غلامحسین نامی، از پیشگامان هنر مدرن در نقاشی معاصر ایران، زمانی گفته بود «اوایل دهه ۵۰ موج نوگرایی مبتذل و شبهمدرنیسم به درجهای گسترش یافت که هر بیهنری با تقلید کور از آثار مبتذل غربی به خود اجازه میداد خود را هنرمند مدرنیست بخواند و آثار بیمحتوای خود را در گالریهای شهر با تبلیغات فراوان به نمایش گذارد».
چنانکه در روایتها از تأسیس گروه آزاد آمده است، این هفت نفر به پیشنهاد مارکو گریگوریان تصمیم گرفتند در اعتراض به وضعیت کپی آثاری به نام هنر مدرن، «پاسخی اساسی در پیش گیرند و به همین سبب با تدوین یک آییننامه و تعیین اهداف تصمیم بر این گرفتند که نوترین جنبههای مدرنسیم دنیا را بهشکل اصولی ارائه دهند».
البته این گروه در هر نمایشگاهی که برگزار میکرد، شماری عضو مدعو هم داشت؛ نمایشگاههایی که برآیند فکری و هنری آنها «تأثیرپذیری از جریان هنر روز جهان با نگاهی ضد بازار هنر» را جلوه میداد.
با این اوصاف، سیر رشد فکری و سبکی و اجرایی سیراک ملکنیان همچنان جریان داشت و پژوهشگران نقاشی معاصر ایران بر این باورند که زبان بصری خاص ملکنیان در دهه ۱۳۵۰ به بار نشست: «با نقش دشتهای پهناور، فرمهای متقاطع چین و گسستهای زمین، بازنمایی شکل کوه و دشتها و… طبیعت را به شیوهای انتزاعی به تصویر کشید. آثار او در دهه ۵۰ بازنمای ترکیببندیهای هندسی و بهکارگیری خط با رویکردی مدرنیستی و کمینهگرایی در رنگآمیزی است».
خرداد ۱۳۸۵ که ملکنیان پس از ۳۰ سال بار دیگر نمایشگاهی از آثارش در یک گالری در تهران برگزار شد؛ آثاری که شماری از آنها را یکی دو سال پیش از آن در سفر به تهران ساخته بود و برخی دیگر را در تورنتو که مقیم آنجا بود.
ملکنیان آن زمان دربارهٔ گروه هفتهنفرهٔ آزاد به رادیوفردا گفته بود: «در هر فصل ما موظف بودیم کاری را بهوجود بیاوریم که تقریباً نو باشد و مدام در جستوجو بودیم و در آمریکا هم غرفه بسیار موفقی داشتیم و گروهمان فوقالعاده خلاق بود که متاسفانه یکی دو نفر از این گروه دیگر در قید حیات نیستند».
اشارهٔ ملکنیان به فرامرز پیلارام بود که شهریور ۱۳۶۲ در ۴۷ سالگی در تهران درگذشته بود و دیگری مرتضی ممیز که آذرماه ۱۳۸۴ در ۶۹ سالگی در تهران درگذشت.
پس از آن، مارکو گریگوریان شهریور ۱۳۸۶ در ۸۲ سالگی در ارمنستان درگذشت، مسعود عربشاهی شهریور ۱۳۹۸ در ۸۴ سالگی در تهران و میرعبدالرضا دریابیگی مهرماه ۱۳۹۱ در ۸۲ سالگی در فرانسه.
با درگذشت سیراک ملکنیان در تورنتو، حالا از آن هفت نفر فقط غلامحسین نامی باقی مانده است.