آقای پزشکیان در جلسه معارفه وزیر جدید علوم خواستار رسیدگی به پرونده استادان و دانشجویانی شد که در سالهای گذشته با انگیزههای سیاسی و ایدئولوژیک اخراج شدهاند. برخورد نخست رئیس جمهور در رابطه با دانشگاه مثبت و امیدوارکننده است، هر چند باید در انتظار خروجی مشخص این فرایند ماند. فراموش نکنیم که در دوران آقای روحانی رسیدگی به بزرگترین پرونده فساد دانشگاهی و دخالت نهادهای غیر آکادمیک در نیمه راه بدستور آقای خامنهای متوقف شد. این پرونده شامل پذیرش صدها بورسیه با تقلب و رانت حکومتی در دوره دکترا میشد. بخشی از این افراد بعدها توانستند با همین رویکرد در دانشگاه به کار مشغول شوند.
گفته میشود که حدود صد استاد و صدها دانشجو در سالهای گذشته قربانی سیاستهای خالصسازی دانشگاه بودند. این آمار اما نوک قله کوه یخی است که بخش اصلی آن از چشم رسانهها و جامعه پنهان مانده است. هزاران استاد “غیر خودی” در سالهای گذشته با فشارها، تهدیدها و محرومیتهای گوناگون مانند ندادن ترفیع، پروژه پژوهشی یا فرصت مطالعاتی، تهدید و فشار از سوی حراست و دستگاههای امنیتی، جاسوسی در کلاس درس…روبرو بودهاند. همزمان در این دوران کسانی با رانت حکومتی و مکتبی جذب دانشگاهها شدهاند که از صلاحیت علمی کافی برخوردار نبودند. اگر بخواهیم این گونه برخوردهای ضد آکادمیک که به اشکال گوناگون بازتولید میشوند را ریشهیابی کنیم باید گفت که مسئله اصلی ما در ایران دخالت نهادهای حکومتی در دانشگاه است.
دانشگاه مدرن (الگوی هامبولت برلین) از اوایل قرن نوزدهم میلادی با دو اصل آزادی آکادمیک و استقلال شکل گرفت. آزادی آکادمیک از همان زمان به عنوان ضرورت اساسی کار علمی خلاق و کاربرد اندیشه انتقادی و نقد در دانشگاهی به میان کشیده شد که میبایست کار آموزش را با پژوهش در همآمیزد و این نهاد را در کانون پروژه توسعه جامعه صنعتی و مدرن قرار دهد.
آموزش و پژوهش پیوسته بروی علم “تمام نشده و تمام نشدنی” به عنوان وظیفه اصلی دانشگاه از نگاه هامبولت فقط در سایه آزادی آکادمیک، نقد، گفتگوی علمی به عنوان بخشی از حقوق طبیعی و بنیادی همگان در دانشگاه ممکن بود. برای بنیانگذار دانشگاهی که بعدها به الگوی جهانی تبدیل شد دولت میبایست بدون چشمداشت و دخالت در امور دانشگاه هزینه این نهاد کلیدی را تامین میکرد. به سخن دیگر دانشگاه مدرن به تنها نهاد اجتماعی مهمی تبدیل شد که نقد، اندیشه انتقادی و گفتگوی آزاد علمی میبایست در آن به یک پرنسیپ (اصل) عمومی بدل میگشت.
همه از نقش مهمی که دانشگاه به عنوان موتور نوآوری و توسعه جامعه مدرن ایفا کرد باخبرند. آزادی آکادمیک برای استادان و دانشجویان به عنوان اصل بنیادی در قوانین اساسی برخی کشورها تضمین شده است.
در ایران از هنگام تاسیس دارالفنون (۱۲۳۰/۱۸۵۱) و دیگر موسسات اولیه آموزش عالی مانند مدرسه علوم سیاسی (۱۲۷۸/۱۸۹۹) حرف چندانی درباره استقلال علم و یا آزادی آکادمیک در میان نبود. با تاسیس دانشگاه تهران (۱۳۱۳) بحث بر سر نوع رابطه آن با دولت هم به میان کشیده شد. در سال ۱۳۲۱ علیاکبر سیاسی مسئوولیت وزارت فرهنگ را در دولت قوام پذیرفت و توانست نظر موافق شاه را برای استقلال دانشگاه جلب کند. این استقلال شامل انتخاب رئیس دانشگاه با رای شورای دانشگاه و رئیس هر دانشکده با رای مخفی استادان میشد. سیاسی تلاش کرد تا در کنار استقلال اداری و آکادمیک، استقلال مالی دانشگاه را هم بدست آورد. مجلس شورای ملی در سال ۱۳۲۳ با ماده پیشنهادی مصدق با استقلال مالی دانشگاه موافقت کرد ولی اجرای عملی آن تا سال ۱۳۳۱ در زمان نخستوزیری خود مصدق با مشکلاتی روبرو بود. با وجود همه فراز و نشیبها، دوران ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ تا حدودی زمانه استقلال دانشگاه بود.
انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ و پروژه اسلامیکردن آمرانه دانشگاه نقطه پایان زودرس و تلخی بود بر رویای تجدید حیات استقلال دانشگاه. سازمان ملی دانشگاهیان ایران که نهاد اصلی صنفی دانشگاهیان آن زمان بود طرح استقلال دانشگاهها را در سال ۱۳۵۸ پیشنهاد داد. در فضای انقلابی آن روزها اما کمتر کسانی به استقلال دانشگاه و علم اهمیت میدادند.
شماری از استادان و دانشجویان در همان ابتدای انقلاب به اتهام همکاری با حکومت شاه اخراج شدند و سپس پروژه انقلاب فرهنگی در بهار ۱۳۵۹ به میان کشیده شد. در اولین مرحله انقلاب فرهنگی که با بسته شدن ۲ تا ۳ ساله دانشگاه (با توجه به رشته) همراه بود (۱۳۵۹-۱۳۶۲) حدود ۶ هزار استاد (حدود ۴۰ درصد کادر علمی) و هزاران دانشجو از دانشگاه اخراج شدند و یا به دانشگاه برنگشتند.
بسیاری از نهادهای مکتبی و امنیتی در دانشگاه مانند نماینده رهبری، معاونت فرهنگی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، نهاد وحدت حوزه و دانشگاه، بسیج، حراست وزارت علوم و دانشگاهها که پس از انقلاب فرهنگی به دانشگاه تحمیل شدند استقلال دانشگاه و آزادی آکادمیک را ناممکن ساختهاند. دانشگاه از آن زمان عرصه تاخت و تاز نهادهای حکومتی، امنیتی و مکتبی است و بیش از ۴ دهه است که این داستان غمانگیز با فراز و نشیب ادامه دارد.
اسلامیکردن آمرانه دانشگاه هژمونی دین دولتی و ضعف نهاد علم به گونهای پارداکسال (اما قابل درک) به سقوط اخلاق آکادمیک و رشد بیسابقه اشکال گوناگون فساد در فضای علمی ایران هم انجامیده است. گویی همان گونه که دین مناسکی جای معنویت دینی را گرفته مدرک گرایی و ریاکاری علمی هم اصل کسب دانش را از رونق انداخته است. رانتهای گوناگون حکومتی و فساد دانشگاهی مسئولین دولتی (گرفتن مدرک، نوشتن مقاله و پایان نامه، عضویت در هیئتهای علمی بدون صلاحیت آکادمیک…) راه را برای همهگیر شدن اشکال گوناگون فساد مانند فروش پایاننامه و “مقاله علمی” و یا خرید و فروش ثبت نام در دورهها و رشتههای پرمتقاضی باز کرده است. به قول فریبا نظری ما امروز دانشگاهی داریم که در مقابلش “پایاننامه و مقاله میفروشند”.
برای تکرار نشدن تجربههای تلخ گذشته فقط بازگشودن پرونده استادان و دانشجویان اخراجی و دیگر محرومیتها کافی نیست. باید به سراغ ساز و کارهایی که به چنین دخالتهای امنیتی و ایدئولوژیک در دانشگاه میدان میدهند هم رفت. شاید زمان آن رسیده است که بحث بیلان و پیآمدهای انقلاب فرهنگی و چیزی که اسلامیکردن دانشگاه نامیده میشود و سیاستهای کلان آموزش عالی را در دانشگاه و عرصه عمومی به میان کشید.
برای داشتن یک دانشگاه واقعی و احترام به استقلال علم و اخلاق و آزادی آکادمیک باید تضمینهای لازم برای دخالت نکردن نهاد سیاست و مذهب در دانشگاه بوجود آورد. استقلال نهاد دانشگاه و آزادی آکادمیک فقط کار دولت نیست. توسعه آینده ایران و نیز بحران مهاجرت نخبگان علمی و نیروهای متخصص با نوع برخورد به دانشگاه و آزادی آکادمیک هم پیوند خورده است.
دانشگاهیان به گونهای مستقل باید به بازیگر اصلی این روند تبدیل شوند. بوجود آوردن تشکلهای دانشگاهی صنفی فراهویتی (شبیه سازمان ملی دانشگاهیان در سال ۱۳۵۷) در کنار خواست انتخابی شدن روسای دانشکدهها و دانشگاه میتوانند گامهای نخست باشند. نهادهایی صنفی و مدنی که هنوز پسوند “اسلامی” را یدک میکشند بخشی از این میراث گذشته تلخ هستند.
علم، دانشگاه، دانشگاهیان، دانشجویان وجامعه ایران بهای سنگینی برای دخالت نهادهای قدرت در زندگی اکادمیک پرداختهاند. زمان آن شاید رسیده است که همه نیروهای دانشگاه برای بازپسگیری این نهاد و پایان دادن به دخالتهای ناروا و نادیده انگاشتن استقلال و آزادی دانشگاه را در کانون مطالبات خود قرار دهند.
—————-
■ برای اطلاع بیشتر از آنچه بطور واقعی در دانشگاههای ایران گذشت و میگذرد نگاه کنید به: انقلاب فرهنگی، موعد ارائهٔ بیلان کار! (گفتوگوی مجله ایرانشناسی گلوبال ریویو با سعید پیوندی)
■ مقاله ”استقلال دانشگاه، آزادی آکادمیک و حکومت: روایت یک قرن تنش و بی اعتمادی” (سعید پیوندی، آزادی اندیشه شماره ۱۲، ۲۰۲۱)
دانشگاه در ابتدای قرن ۱۴ خورشیدی در ایران نهادی بسیار ضعیف و کوچک (کمتر از ۱۰۰۰ دانشجو)، کاربردی، مردانه و وابسته به نهادهای دولتی بود. در انتهای قرن دانشگاه از نظر کمی و گستردگی جغرافیایی به نهادی بسیار بزرگ تبدیل شد که بیش از ۳.۲ میلیون دانشجو (۴۸.۵ درصد دختر) را در بر می گیرد. اما با وجود این رشد چشمگیر کمی، آموزش عالی در دستیابی به استقلال و تامین آزادی آکادمیک ناکام ماند. این نوشته بر آن است به چند و چون و چرایی این شکست تاریخی و و نقش حکومتها در نقض استقلال و آزادی آکادمیک دانشگاه بپردازد. بخش اول نوشته به معنا و اهمیت استقلال و آزادی آکادمیک در زندگی علمی دانشگاه و جامعه اشاره دارد. در بخشهای دیگر به رابطه دانشگاه با حکومت و نقش نهاد قدرت، از ابتدای قرن تا دوران پسا انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن آموزش عالی، پرداخته خواهد شد.
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
به نقل از: ایران امروز