رحیم قمیشی
میگفت: همینکه خلبان اعلام کرد ما از مرز ترکیه الان وارد فضای ایران شدیم، بغضم ترکید.
گفتم خدایا دیگر هیچ خواستهای از تو ندارم، هواپیما هم بخواهد سقوط بکند، مهم نیست. من در خاک ایرانم و سرزمین آبا و اجدادیام دفن خواهم شد.
و دوباره زد زیر گریه…
هموطنی که سالها دور از وطن بود، اینها را برایم میگفت. دلش را به دریا زده و برگشته بود، پدر و مادر پیرش را ببیند، برادر و خواهرش را، و بر خاک ایران بوسه بزند.
حتی وقتی در فرودگاه امام پاسپورتش را گرفته بودند، چند ساعت بازجوییاش کرده بودند که چرا برگشتهای، در خارج از ایران چه میکردی، با چه کسانی در ارتباط بودهای، آیا برمیگردی، کیِ، یا میخواهی بمانی!!
چنان رفتار کرده بودند گویی یک جاسوس یا تروریست وارد کشور شده.
گفتم عزیزم!
شک نکن آنکه در فرودگاه امام با تو چنان برخورد کرده خودش جاسوس اسرائیل بوده. مگر یک ایرانی میتواند چنین برخوردی در بدو ورود با ایرانی دور از وطن داشته باشد.
حالا هم که میخواست برای دیدن فرزندانش برود، بدنش مثل بید میلرزید، میگفت از فرودگاه امام و نگاههای مامورانش میترسم. از اینکه آنجا متوجه شوم ممنوعالخروجم، یا باید برگردم و بروم زندان، از اینکه نگویند چرا دو تابعیتی هستم…
برایم میگفت نیمی از جمعیت لبنان شاغل در خارج از کشورشان هستند، اما امکان ندارد در سال دو سه بار به سرزمین فلاکتزدهشان نروند، میروند چون میدانند لبنان وطنشان است و کجا بهتر از وطن برای تعطیلات، برای تفریح، برای دیدن فامیل، برای نفس کشیدن، عشق کردن!
و میگفت بسیار بسیار ایرانیان که دلشان برای وطن میتپد، در یک تظاهرات شرکت داشتهاند، مصاحبهای کردهاند، چیزی نوشتهاند، از اساتید دانشگاهند، از سرمایهداران بزرگند، از کارآفرینان خوشفکر جهانند، به ایران عشق نیورزند، اما برای دو هفته هم میترسند بیایند ایران.
چقدر دلم برای عاشقان ایرانی که خارج از کشورند سوخت و هنوز میسوزم.
چقدر ما به آنها ظلم میکنیم.
یکی آنها را به شکل کیسههای پول میبیند که ما پولشان را میخواهیم، یکی به شکل جاسوس، یکی به شکل مزاحم!
فرزند پسرشان که فارسی هم بلد نیست برسد، باید برود سربازی و گر نه ممنوعالخروج است! به خودش اهانت میشود.
و مقامات فقط شعار میدهند چرا ایرانیان ولو برای دیدار سرزمینشان نمیآیند.
ما آنها را محروم کردهایم. ما کشور را محروم کردهایم از فرزندانش. ما خود را تحریم کردهایم نه جهان!
نمیدانم در فرودگاه امام نیروی انتظامی است، وزارت خارجه است، وزارت اطلاعات است، یا سپاه، اما شک ندارم مدیریتش در دست ماموران تابع اسرائیل است.
کسی نمیداند ما پنج میلیون مهاجر داریم، شش میلیون، یا خیلی بیشتر. اما بیشتر از همآنها، ما مشتاق بازگشتشان هستیم.
بیایند ایران را ببینند و هر وقت هم خواستند هم بروند.
ببینند ایران با همه مشکلاتش، هنوز استعداد زیبا شدن را دارد. استعداد سرمایهگذاری را دارد، استعداد نمونه شدن بین کشورهای منطقه را دارد.
منتظریم ببینیم آیا مقامی رسمی اعلام خواهد کرد؛
به جز قاتلین و تروریستها، هیچکس در فرودگاه امام سین جیم نخواهد شد!
منتظریم ببینیم این شکاف داخل و خارج ایران را نفوذیهای اسرائیل اجازه میدهند پُر شود.
محدودیت اینترنت را برمیدارند تا هر کس وارد شد تصور نکند وارد یک زندان بزرگ شده است!
ما به ایرانیان دور از وطن خیلی بدهکاریم. شاید بیشتر از ظلمی که به مردم داخل میشود، به آنها ظلم شده.
شک ندارم نود درصد مشکلات از طرف حاکمیت است و نفوذیهای اسرائیل، اما این گره باز شدنی است.
باید بخواهیم مسیر هموار شود.
ایران متعلق به همه ایرانیان است.
ما نمیخواهیم ایرانیان برای تعطیلات جز ایران جایی بروند.
هیچکس منتظر عفو عمومی نباید باشد.
رسماً باید گفته شود بازگشت ایرانیان، لذت بردن آنها از مواهب طبیعی ایران، حق مسلم آنهاست.
و کمیتهای مسئول دریافت گزارشات آنها شود، تا مأموران تابع اسرائیل در فرودگاه امام رسوا شوند!
باز در این زمینه خواهم نوشت.
از: گویا