تیتر نوشته: شباهت گفتمان رهبر به تروریستها؟
وبسایت رهبر جمهورى اسلامى با انتشار گزارشى تحت عنوان “پرکاربردترین آیات قرآن در کلام رهبر انقلاب” نوشته که آقاى خامنهاى آیه ۴۰ از سورهى حج را در یک دوره از سخنرانىهایش بیش از ۶۷ بار تکرار و دربارهى مضمون آن صحبت کرده است؛ تاریخ اکثریت قریب به اتفاقِ سخنرانىهاى مورد اشاره در این گزارش، بین سالهاى ۸۸ تا ۹۲ را نشان مىدهد.
این گزارش تاکید کرده که “اگر آیاتِ هممضمون با آن را نیز به این تعداد اضافه کنیم بر تعداد آنها افزوده خواهد شد”.
آیهى مورد نظر در وبسایت آقاى خامنهاى اینگونه ترجمه و تفسیر شده است:
“اگر خداوند برخى از مردم را با برخى دیگر دفع نمىکرد (در هر عصرى کفار را از مجتمع دینى و امکنهی مذهبى به وسیلهی مؤمنین دفع نمىکرد) البته دیرهاى راهبان و کلیساهاى ترسایان و کنشتهاى جهودان و مسجدهاى مسلمانان که بسیارى از اوقات نام خدا در آنها ذکر مىشود ویران مىگردید. و بىتردید خدا هر که را که او را یارى مىکند یارى خواهد کرد، همانا خدا نیرومند و شکستناپذیر است”.
طبق این تفسیر، خداوند قرارست “در هر عصرى کفار را از مجتمع دینى و امکنهی مذهبى به وسیلهی مؤمنین دفع کند”؛ این در متن آیه نیست؛ بلکه تفسیر نویسندهى گزارش است و در خودِ وبسایت رهبرى هم داخل پرانتز گذاشته شده.
یکى از مهمترین منابع تفسیر قرآن براى بزرگانِ القاعده و جریانهاى سلفى و تکفیرى، تفسیر “در سایهى قرآن” نوشتهى “سید قطب” (۱۹۶۶- ۱۹۰۶میلادى) است؛ آوردهاند که اسامه بنلادن، رهبر و بنیانگذار القاعده، شاگرد محمد قطب (برادر سید قطب) بود و ایمن الظواهری، رهبر پس از او نیز برخى از سخنانش را به سید قطب ارجاع میداد؛ بخشى از کتاب تفسیر قرآنِ سید قطب، توسط آقاى خامنهاى ترجمه و در سال ۱۳۶۲ شمسى در تهران منتشر شد.
سید قطب در بخشى از تفسیر یادشده وقتى به این آیهى مورد علاقهى رهبر جمهورى اسلامى مىرسد به سفر کوتاهش به آمریکا اشاره و جامعهى آمریکایى را “وحشى” توصیف مىکند که هم از اختلالات روانى رنج مىبرند و هم در مسائل جنسى، رفتارى خلاف قاعده و غیرمتعارف دارند و اهل شقاوت و ظلم به دیگراناند.
سید قطب، آنگاه بنا بر این آیه، حکمى صادر مىکند و مىگوید وقتى سنت خدا این است که باطل را نابود کند، امت اسلام باید این سنت خدا را عملى نماید وگرنه بنده و نمایندهى خدا نیست؛ این امت باید حکومتِ خدا را در زمین خدا برپا کند و غاصبانِ سرزمینهاى خدا را بیرون براند.
در سالهاى اخیر بسیارى از پیامهاى رهبران بنیادگرا با همان آیه از قرآن و همین تفسیر همراه شده است.
بعد از پدیدآمدن جریان داعش در سوریه و عراق، برخى از اسلامگرایانِ سلفى و تکفیرى و نزدیکان به مبانى نظرىِ القاعده به این جریان پیوستند و با آنها “بیعت” کردند. اما نخستین کسى که به رهبر داعش، یعنى “ابوبکر البغدادى” به عنوان “امیر حکومت اسلامى در عراق و شام” دستِ بیعت داد “ابوسیاف الانصارى” از بزرگانِ سلفىهاى ساکن طرابلسِ در لبنان بود؛ او نیز بیعتاش را با همین آیهى مورد علاقهى آیتالله خامنهاى آغاز کرد؛ به باور او، قرارست دست خدا براى دفعِ کفار از آستینِ ابوبکر البغدادى بیرون بیاید و براى تحقق وعدهى خدا باید به داعش پیوست.
مراد این یادداشت اما نه تفسیر آیه سوره ۴۰ و نقد برداشتِ رهبر جمهورى اسلامى از آن است و نه نقد و بررسى کلام سید قطب و پیروانش؛ سخن اینجاست که از قضا آقای خامنهاى “شباهت” را یکى از منابع معرفتى و اسبابِ داورى دربارهى آدمها و گروهها مىداند و با همین نگاه، همهى کسانى که از دموکراسى و حقوق بشر سخن مىگویند را از خود رانده و یا به حبس و حصر کشانده و یا آنها را منزوى کرده است؛ مهمترین استشهاد و استنادِ آقاى خامنهاى در سخنرانىهایش علیه مخالفان و منتقدان به همین “شباهت گفتمانى” است؛ او آنها را غربزدگانى میداند که “حرفهاى غربىها را تکرار مىکنند”.
او حتى وقتى نمىخواهد از روند جهانىِ نیاز و توجه به دموکراسى عقب بماند عنوانى جدید جَعل مىکند که البته تعریفاش را فقط خود میداند: “مردمسالارى اسلامى”؛ او به تازگى در دیدار با نمایندگان مجلس نیز بر این تعبیر، تاکید کرده بدون آنکه دربارهاش توضیح دهد؛ گویا همین که به دموکراسى، شباهتِ گفتمانى ندارد او را آرام مىکند.
اگر این از نظر رهبر جمهورى اسلامى یک “قاعده” است آیا فقط شباهت به طرفداران دموکراسىِ غرب بد است و آدم را “غربزده” مىکند؟ آیا شباهت به گفتمانِ بنیادگرایان و تروریستهاى درجه یکِ جهان قابل تأمّل نیست و آدم را “تروریست” نمىکند؟
آیا مثلا این اتفاقى است که دهها بار تکرار این آیه در سخنرانىهاى آقاى خامنهاى، دقیقا بین سالهاى ۸۸ تا ۹۲ باشد؟ آیا اگر قرار بوده با روایت گزارشنویسِ وبسایت آیتالله خامنهاى از آیه ۴۰ سورهى حج، “کفار به وسیلهی مؤمنین دفع شوند” قربانیانِ اعتراض به تقلب ۸۸ (از شهدا تا مجروحان و محبوسان و محصوران) همان کفارند و سپاه و بیت رهبرى نقش “مؤمنین” را ایفا کردهاند؟
پاسخِ این پرسشها و راز آن شباهتها هر چه باشد؛ جهان اسلام امروز محتاج کسانى است که به مردم بگویند چگونه خدایى که از اول تا آخر قرآنش از “الرحمان الرحیم” معرفى مىشود مىتواند آدمکشىِ حرفهاى را به بندگانش بیاموزد و از آنها بخواهد دست او شوند و “کفار” را قلع و قمع کنند؟
البته نباید فراموش کرد که از نزدیک به دو میلیارد مسلمان در جهان، تنها چند سازمان و جریان، مدعى چنین روایتى از قرآن هستند و اکثریت مسلمانان جهان رفتارى مدنى و انسانى را در کنار سایر مخلوقات خدا زیست مىکنند؛ اما کاش این مدعیان که در جایگاهِ “صورتگرِ چین” نشسته و مدعى تفسیر قرآن و انسان و جهاناند نگاهى به “هستى” مىکردند و در مىیافتند که خدا نزدیک به ۷ میلیارد انسان خلق نکرده که از میانِشان تنها اینان را آنهم به لطف شمشیر به سعادت برساند و بقیه راه به جهنم ببرند! آنگاه یا حکمتِ چنین صورتى از هستى را در مىیافتند یا صورتگرى را رها مىکردند تا خلقى از شرّ آنها بیاسایند و به خدایى که رحمان و رحیم مى شناسندش برسند.
صورتگرِ دیبای چین، گو صورتِ یارم ببین
یا صورتی بر کش چُنین، یا ترک کن صورتگری
از: روز