رضا پهلوی، رهبر خودخوانده و سیاست‌باز ناخوانده

چهارشنبه, 9ام آبان, 1403
اندازه قلم متن

بهروز ورزنده

مردم ایران بر اساس شناخت، تجربیات تاریخی، احساسات ملی و مواضع تقریباً همه گروه‌های سیاسی هرگز چنین خفتی را نخواهند پذیرفت. آنها میان دشمنی با جمهوری اسلامی و مقاومت در برابر یک نیروی متجاوز تمایز قائل می‌شوند.

شیلنگ‌اندازی‌های اخیر آقای پهلوی در شرفیابی به حضور نتانیاهو و سازمان موساد، و سخنان او در محفل «شورای آمریکایی-اسرائیلی» در واشنگتن، از یک سو نشانه‌ای از سبکی و بی‌اعتباری فردی است که در تلاش برای تلقی شدن به‌عنوان یک رهبر در تقلا است و خود را از هم‌اکنون پادشاه می‌خواند، و از سوی دیگر رسوایی جماعتی را نشان می‌دهد که با ادعای ناسیونالیسم عظمت‌طلبانه آریایی، خود را به بازیچه‌ای در دستان نتانیاهو تبدیل کرده‌اند.

اظهار دوستی و مودت ایشان به شخص نتانیاهو، و حضور مشتاقانه‌اش در محضر دیکتاتور خشنی که حتی در کشور خود مورد نفرت و بیزاری شدید است و بسیاری از مردم علیه سیاست‌های ضدمردمی‌اش در خیابان‌های تل‌آویو و دیگر شهرها تظاهرات می‌کنند، حقیقتاً مایه تأسف است.

دیوان بین‌المللی کیفری به تازگی حکم محکومیت نتانیاهو را صادر کرده و درخواست صدور حکم بازداشت وی را داده است. در صورت تأیید این حکم، او دیگر نخواهد توانست به ۱۲۴ کشور جهان سفر کند. این نخستین بار است که دیوان بین‌المللی کیفری یکی از نزدیک‌ترین متحدان آمریکا را هدف قرار می‌دهد.

 این بی‌آبرویی و کاستی تنها به شخص رضا پهلوی محدود نمی‌شود؛ جماعتی که به‌عنوان هوادار به دور او می‌چرخند و او را پرستش می‌کنند، در تمام این بدنامی‌ها شریک‌اند. آنان، همانند دیگر مردم جهان، شاهد یک نسل‌کشی فاشیستی و یکی از جنایت‌بارترین سرکوب‌های یک ملت ستم‌دیده در قرن بیست‌ویکم هستند، شاهد کشتار بیش از چهل هزار نفر، از جمله بیش از بیست هزار کودک و زن، آواره شدن دو میلیون انسان بی‌گناه، ویرانی ده‌ها هزار ساختمان و نابودی زیرساخت‌های اقتصادی و اجتماعی‌اند، با این حال با بی‌تفاوتی و حتی تحسین در کنار عامل اصلی این سرکوب‌ها، یعنی نتانیاهو، پناه گرفته‌اند.

مسئله این نیست که آقای پهلوی جرأت ابراز نظر در برابر نتانیاهو را ندارد، بلکه طرز فکر و بینش او کاملاً با نتانیاهو همخوان است. برای درک بهتر این بینش، نگاهی به نظرات هواداران او نیز روشنگر خواهد بود. و باید اضافه کرد که این هواداران تاثیر مهمی بر روی شخص رضا پهلوی دارند، و نه برعکس.

بسیاری از آن‌ها عمیقاً معتقدند که چون حماس و حزب‌الله گروه‌های تروریستی و فاسدی هستند، پس تمام و یا بیشتر فلسطینی‌ها نیز انسان‌هایی بی‌ارزش و بی‌سروپا، یا به‌قول اینان “لاشخور” هستند که همگی از یک قماشند (این توصیفات تماماً اظهارات ضمنی خود آن‌ها است). بنابراین، هر بلایی که بر سر فلسطینی‌ها می‌آید را حقشان می‌دانند. این افراد به‌صراحت اعلام می‌کنند که هیچ همدردی و سمپاتی نسبت به فلسطینی‌ها احساس نمی‌کنند و کشتار آن‌ها برایشان هیچ حساسیتی برنمی‌انگیزد.

چنین نگرشی نامی جز راسیسم و فاشیسم ندارد. راسیسم آنان فقط منحصر به مورد فلسطین نیست. بینش آن‌ها در مورد ناسیونالیسم عظمت‌طلبانه آریائی و ضدیت با “نژاد” عرب و آنچه به عرب مربوط می‌شود، که فلسطین و فلسطینی نیز جزئی از آن است، منشاء چنین نگرشی است. در مورد ریشه‌های این منشاء من در نوشته‌ دیگری تحت نام “سکوت رضا پهلوی در مورد کشتار فلسطینی‌ها و داستان حمله اسرائیل به ایران” مفصل توضیح داده‌ام.

باید تأسف خورد به حال آن بخش از اپوزیسیونی که دم از مبارزه با جنایات و فساد رژیم حاکم ایران می‌زند، ولی خود به حمایت از جنایات به‌مراتب دهشتناک‌تر اسرائیل روی آورده و در کنار آن پناه گرفته است.

ایشان از یک سو به‌طور عوام‌فریبانه دم از مدنیت، دموکراسی و فرهنگ‌سازی میزند و از سوی دیگر قصد دارد با توسل به جنگ، زور، و روش‌های خشونت‌آمیز، و با توسل به دولتی سفاک‌تر از رژیم خامنه‌ای، رژیم وی را سرنگون کند. او می‌خواهد تحقق دموکراسی و حقوق بشر را با کمک ترامپ و نتانیاهو در ایران پیاده کند، و فرهنگ نوینی! را پی ریزد؛ که این دیگر از تلخ‌ترین طنزهای روزگار است. نتانیاهو و دولت اسرائیل خود دموکراسی را در کشورشان پایمال کرده‌اند، و حال قرار است با کمک زرادخانه و موشک‌باران برای ایران آزادی و دموکراسی به ارمغان بیاورند!  

ایشان نه تنها دست دوستی و اتحاد به نتانیاهو داده است، بلکه مشتاقانه در آرزوی پیروزی ترامپ با مسلک سیاسی نژادپرستانه‌اش و برنامه‌های تشدید تحریم‌های بیشتر علیه ایران، روزشماری می‌کند. او بر این باور است که با تشدید فقر و فلاکت در ایران، توده‌های مردم به‌پا خواهند خاست و علیه رژیم حاکم قیام خواهند کرد. برنامه رضا پهلوی برای براندازی رژیم شامل اعمال فشار بیشتر بر مردم ایران از طریق تحریم‌های شدیدتر، بمباران و موشک‌باران مناطق حساس کشور، اعلام منطقه پرواز ممنوع و اقدامات مشابه است. پیشنهاد او برای جلب حمایت آمریکا، تشویق این کشور به اعمال تحریم‌های سنگین‌تر علیه ایران و جمهوری اسلامی است. او امیدوار است که با کمک اسرائیل و آمریکا به این اهداف دست یابد.

او همچنین تصور می‌کند که با چند اقدام محدود نظامی از سوی اسرائیل، رژیم ایران سرنگون خواهد شد و او به آرزوی دیرینه‌اش برای رسیدن به مقام پادشاهی در داخل ایران (علاوه بر آمریکا و اروپا)، هم دست خواهد یافت.

 به وضوح می‌توان حدس زد که او در زدوبندهای خود با مقامات آمریکا و اسرائیل، قول‌ و وعده‌هایی را در این زمینه دریافت کرده است. به نظر می‌رسد که آمریکا و اسرائیل او را وسیله مناسبی برای پیشبرد برنامه‌ها و بازی‌های سیاسی خود یافته‌اند. چرا که آن‌ها در درجه اول به فردی نیاز دارند که کمی ساده‌، کم‌تجربه و قدرت‌طلب باشد- ویژگی‌هایی که در او جمع است.

او به دلیل کم‌تجربگی و یا شاید به سبب اشتیاق فراوان برای رسیدن به آرزوی خود، نمی‌تواند درک کند که در شرایط فعلی ایران، هنوز زمینه‌های لازم برای پیروزی یک جنبش مردمی فراهم نشده است، و در بهترین حالت فقط یک جابجائی حکومت، احتمالاً به‌کمک اسرائیل، می‌تواند صورت گیرد، همانی که آرزوی ایشان است.

با وجود پیشرفت‌های چشمگیر، جنبش مردمی ما هنوز به آن سطح از رشد، امکانات، و آمادگی برای سرنگونی رژیم نرسیده است. پیروزی جنبش به شرایط خاصی نیاز دارد؛ از جمله لجستیک، سازماندهی، و رهبری مؤثر. چنین نخواهد بود که قدرت‌های خارجی پس از برکناری رژیم، رهبری و شرایط لازم را برای جنبش مردمی فراهم آورند؛ این پیش‌نیازها باید از پیش موجود باشند. شورش‌ها و اعتراضات سیاسی و اجتماعی به‌تنهایی نمی‌توانند به تغییر نظام منجر شوند. هر جنبشی نیازمند رهبری، تشکیلات و برنامه است، همان‌طور که جنبش مهسا این امر را به‌خوبی نشان داد. سؤالی که باید مطرح شود این است: نیروهای اپوزیسیون فعلی کدامند ؟ چه سازمان‌دهی و تجهیزاتی در اختیار دارند؟ برنامه آنها برای آینده چیست؟

علیرغم وجود جنبش‌های اجتماعی متعدد مانند جنبش‌های صنفی، زنان، دانشجویان، و فرهنگیان، این جنبش‌ها هنوز رهبران ورزیده و مورد پذیرش عمومی را در بسیاری از زمینه‌ها نیافته‌اند. رهبران برجسته‌ای که وجود دارند یا در زندان هستند یا در خارج از کشور. به‌طور کلی، جنبش پراکنده است و هنوز به این درک نرسیده که باید به‌صورت یکپارچه عمل کند. در حال حاضر، میان بخش‌های مختلف جنبش، در داخل و در خارج، اختلافات وسیع سیاسی، فاصله‌های نظری، و حتی دشمنی‌هایی وجود دارد. بنابراین، حتی اگر به فرض هم رژیم به کمک اسرائیل برکنار شود، به نظر می‌رسد این گرایشاتِ کاملاً متضاد و مخالف، بعید است که بتوانند به وحدت برسند.

رژیم با داشتن نیروهای گسترده نظامی و اداری و زرادخانه خود، به این آسانی زیر بار پذیرش مغلوبیت خود نخواهد رفت و با تمام توان به مقابله با حملات احتمالی آمریکا و اسرائیل و همچنین حرکت‌های مردمی خواهد پرداخت. نتیجه احتمالی حمله اسرائیل، که خود آن نیز بسیار بعید به نظر می‌رسد، چیزی جز ایجاد جنگ و آشوب میان رژیم و مردم و همچنین تشدید اختلافات میان گروه‌های مختلف سیاسی نخواهد بود. چنین حمله‌ای، اگر پیگیر و دامنه‌دار باشد، منجر به کشتار گسترده خواهد شد و هر آنچه از زیرساخت‌های اقتصادی و اجتماعی باقی مانده است را نابود خواهد کرد. در نهایت، دستاوردهای تاکنونی جنبش مردمی نیز از بین خواهد رفت.

اگرچه رضا پهلوی و جریان وابسته به او صریحاً این موضوع را بیان نمی‌کنند، اما از “وجنات” آن‌ها می‌توان برداشت کرد که معتقدند فعلاً باید دموکراسی را برای مدتی، مثلاً ده سالی، کنار بگذاریم. این عقب نشینی تاسف‌بار آن‌ها در حالی است که برای جنبش ما، دموکراسی‌خواهی باید به‌عنوان اصلی غیرقابل چشم‌پوشی مطرح باشد.

از سوی دیگر، بعید به نظر می‌رسد که آمریکا و اسرائیل وارد چنین جنگ و حمله‌ای شوند. آمریکا تاکنون تجربه‌های ناموفقی از مداخلات نظامی خود در ویتنام، عراق، افغانستان و سایر کشورها داشته است. هر بار با خسارات فراوان، شکست‌های بزرگ و از دست دادن اعتبار جهانی، مجبور به عقب‌نشینی شده است. از نظر اقتصادی و سیاسی نیز، آمریکا در مقابله با رقبای جدید و قدرتمندی مانند چین، هند، و حتی اروپا و تا حدی روسیه با چالش‌های متعددی روبه‌رو است.

علاوه بر این، سلطنت‌طلبانی که به پیروزی ترامپ در انتخابات آینده آمریکا و برکناری خامنه‌ای بدست وی دل بسته‌اند، باید بدانند که او اخیراً به‌صراحت اعلام کرده است که علاقه‌ای به تغییر رژیم در ایران ندارد و منافعش در این تغییر نیست. او بنا به خصلت خود حاضر به معامله با هر کسی است.

از سوی دیگر، با وجود برتری نظامی اسرائیل نسبت به جمهوری اسلامی و حمایت‌های سیاسی و نظامی آمریکا و برخی کشورهای اروپایی از آن، اسرائیل از نظر اقتصادی، نیروی انسانی، وسعت جغرافیایی و برخی زمینه‌های دیگر توان مقابله با قدرت و گستردگی ایران و جمهوری اسلامی را ندارد. همچنین نباید فراموش کرد که قدرت سرکوب رژیم همچنان بالاست و این مسئله نباید نادیده گرفته شود.

علاوه بر این، مردم ایران بر اساس شناخت، تجربیات تاریخی، احساسات ملی و مواضع تقریباً همه گروه‌های سیاسی – به‌جز سلطنت‌طلبان و شخص رضا پهلوی – هرگز چنین خفتی را نخواهند پذیرفت. آنها میان دشمنی با جمهوری اسلامی و مقاومت در برابر یک نیروی متجاوز تمایز قائل می‌شوند. طبیعتاً رژیم نیز تلاش خواهد کرد تا با تکیه بر این عامل تعیین‌کننده، توده‌های مردم را به نفع خود بسیج کند. این بزرگ‌ترین خطر برای جنبش است، زیرا می‌تواند تمامی دستاوردهای تاکنونی را نابود کند. همچنین احتمال ناامیدی و سرخوردگی پس از آن بسیار بالاست.

این ماجرا بیش از آنکه به نفع جنبش ما باشد، به آن آسیب خواهد رساند. رضا پهلوی، علیرغم داشتن مشاورینی چند،  از جمله افراط‌گرایان راست و عوامل بدنام ولی باتجربه سابق ساواک مانند پرویز ثابتی، به‌دلیل سادگی و کم‌تجربگی خود، و نیز تمایل به دستیابی به قدرت، به‌راحتی می‌تواند ابزار و بازیچه قدرت‌های بزرگ قرار گیرد؛ همان‌طور که اکنون شاهد آن هستیم.

بهروز ورزنده

 

 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

یک نظر

  1. آیا بهروز ورزنده از تک تک مردم ایران نظر سنجی کرده است؟او از کجا می داند که مردم ایران هنوز هم با این همه بدبختی و مصیبت طرفدار و عاشق سینه چاک احزاب خائن و ایران ستیز چپ گرا و ملی گرا پنجاه و هفتی هستند؟آیا بهروز ورزنده خودش را نماینده خود خوانده مردم ایران می داند که از طرف آنها حرف می زند؟آیا بهروز ورزنده نگران قطع جیره و مزد ماهانه خود هست که اینچنین خود را به در و دیوار می زند؟سئوال مهم این هست که چرا جماعت متوهم چپ گرا و ملی گرا هنوز هم پس از ۴۶ سال درگیر مبارزه با یک شاه مرده هستند؟آیا این جماعت فکر می کنند که با فحاشی و تکرار مکرر یک سری از افکار طالبانی و داعشی و افکار عقب مانده و پوسیده قرون وسطایی می توانند مانع تحول جامعه ایران به سمت جلو شوند؟چرا ایشان با این همه ادعای وطن پرستی هنوز هم در کشورهای سرمایه داری غرب سکونت دارد؟آیا بهروز ورزنده هنوز نمی تواند از خدمات مجانی و شراب و ویسکی و دختران غربی دل بکند؟چرا بهروز ورزنده به عنوان یک کمونیست داعشی در کوبا یا کره شمالی و یا روسیه اقامت نمی کند؟چرا اصلا به افغانستان نمی رود و همرزم طالبان نمی شود؟چون افغانستان طالبانی امروزه ضد امپریالیست ترین کشور دنیا هست.به بهروز ورزنده توصیه می شود که فورا به سمت کابل پرواز کرده و مقیم افغانستان شود.