مرضیه محبی
سالها است رهبر جمهوری اسلامی استراتژی دیرپای تغییر سبک زندگی مردم را پیش پای نهادهای فرهنگی خود گذاشته و همواره بر آن تاکید داشته است. به زعم او، «دشمن» راهبرد اصلی خود را بر تغییر سبک زندگی مردم و تغییر باورهای آنها متمرکز کرده، چرا که واقعیتهای زندگی بر فکر، دل، روح انسان، مخاطبان و معاشرانش اثر میگذارند.
تغییر و تحول در روحیات و خلقیات، فرایند اصلاح و تغییر حاکمیت را رقم میزند و لابد علت خیزش «مهسا(ژینا) امینی» و اعتراضات گسترده مردم و همه ناکامیهای دومینووار نظام ناشی از همین تغییر نگرشها و شناختها است که به دنبال تغییر سبک زندگی آنها و به واسطه توطئه «دشمنان» به وجود آمدهاند.
پس، از آنجا که سبک زندگی راهبردی برای تغییر نگرشها و باورها است، حاکمیت باید آن را متناسب با ایدئولوژی و اهداف خود سامان دهد. به عبارت روشنتر، حفظ نظام در گرو تغییر سبک زندگی مردم است: «سبک زندگی بخشی از هدایتگری و استقلال فرهنگی است که پرداختن به این موضوع نسبت به هدایتگری سیاسی مهمتر و اساسیتر است.»
از جمله تلاشهای بیوقفه حاکمیت، تدوین نقشه مهندسی فرهنگی کشور برای فرهنگسازی و تغییر سبک زندگی بوده است. خامنهای ۱۵ آذر ۱۴۰۱ در دیدار با اعضای «شورای انقلاب فرهنگی» گفت: «اگر ما بتوانیم مهندسی فرهنگی را به معنای واقعی کلمه انجام بدهیم، میتوانیم گزارههای غلط را از فضای جامعه برطرف کنیم.»
فرهنگ اما مصنوعی نیست که به شورای عالی انقلاب فرهنگی سفارش داده شود. فرهنگ در بستر یک سرزمین، تاریخ، زبان، ادبیات، هنر، مذهب، اقتصاد، روابط اجتماعی، ارتباطهای جهانی و دانش و اطلاعات پدید میآید. همین فرهنگ، شیوه زندگی، نوع تعاملات، سلایق، هنر، مناسبات اجتماعی، سیاستورزی و رابطه با حاکمیت را هم تعیین میکند.
در ساختار فکری مسوولان جمهوری اسلامی، همه چیز را همیشه میتوان با زور و سرکوب به دست آورد. اگر نقشه مهندسی «انقلاب فرهنگی» و انواع و اقسام سیاستهای خرد و کلان آنها عقیم و بیثمر ماندهاند، باید با مردم، با زور، اجبار و خشونت بیشتری سخن گفت و گلوی آنها را آن قدر فشار داد که یا به سبک زندگی «خانوادهمحور اسلامی» و «حجاب و عفاف» مقدر تمکین کنند یا به فنا روند!
بدینسان، «قانون حجاب و عفاف» به مثابه یک نقشه نوین مهندسی اجتماعی خشن و موحش، البته درهم ریخته، آشوب زده و بیسامان، (همچنان که اینها از ماهیت آن سرچشمه میگیرند) در سپهر سیاسی و اجتماعی ایران ظاهر شده است. این قانون کمر به ساخت یک کره شمالی در سرزمین ایران بسته که اتفاقاً سبک زندگی مردم آن بر نافرمانی و سرپیچی از زور استوار است.
شمهای از بخش نخست قانون حجاب و عفاف را در اینجا مورد بررسی قرار میدهیم.
توتالیتاریسم پیر، بیمار، مایوس و کودن، دگنک قانون به کمر بسته و به یکسانسازی لباس، موسیقی، فیلم، فضاهای شهری و سبک زندگی و حتی فکری که در سر آدمها است، دست زده است. این قانون، تکلیف قطعی و اجتنابناپذیر لباسی که میتوان خرید و پوشید را معین و حتی تکلیف اسباببازی را هم دقیقاً معلوم کرده است.
طبق ماده پنج قانون، کارگروه مد و لباس موظف شده است دستورالعمل طراحی، تولید، عرضه و استانداردهای لباس متناسب با سبک زندگی اسلامی خانوادهمحور و فرهنگ حجاب و عفاف را بر اساس معیارهای مصوب شورای فرهنگ عمومی، هر سال به دستگاههای اجرایی و صنوف و صنایع مرتبط اعلام کند.
در تبصره این ماده مقرر شده است شورای فرهنگ عمومی بر اساس معیارهای شورای انقلاب فرهنگی، دستورالعمل سالانه طراحی، تولید و عرضه اسباببازی، عروسک و مجسمه، متناسب با سبک زندگی اسلامی خانوادهمحور و فرهنگ حجاب و عفاف را به دستگاههای اجرایی و کلیه صنوف و صنایع ارتباط دهد. لباسها و مصنوعات مورد استفاده در برنامههای تلویزیونی و مجموعههای نمایشی باید مطابق همین الگوها باشند.
قانون به شدت نگران سمع و بصر ملت هم بوده و در بند هفت ماده هشت مقرر کرده است صداوسیما دستورالعمل محتوای صوت و تصویر فراگیر در حوزه سبک زندگی اسلامی خانوادهمحور و فرهنگ حجاب را بلافاصله وضع کند.
طبق بند پنج ماده ۹، سازمان تبلیغات اسلامی نیز موظف شده است فرهنگسازی، تبیین شعائر دینی، شبکهسازی و سرمایهگذاری در راستای مفاهیم عفاف و حجاب را با استفاده از ظرفیت تبلیغی انجام دهد.
ماده ۱۰ قانون، نحوه پوشش دانشآموزان و مواد آموزشی مدارس را بر محور سبک زندگی خانوادهمحور و فرهنگسازی عفاف و حجاب معین و گزینش معلمان را متوقف بر انقیاد مطلق به همین شیوه زندگی کرده است.
بر اساس بند سه ماده ۱۱، برای دانشگاهیان نیز در جهت ترویج سبک زندگی اسلامی خانوادهمحور، لباس اجتماعی با همکاری کارگروه ساماندهی مد و لباس سفارش داده و تکلیف دروس آموزشی را بر اساس سبک زندگی خانوادهمحور معلوم، برای دختران و پسران کلاسهای اختصاصی مقرر و حتی موضوع پایاننامهها را هم تعیین کرده است.
وزارت بهداشت هم در ماده ۱۲ موظف به تهیه دستورالعمل اجرایی جهت رعایت حجاب و عفاف بیماران و همراهان آنها و نیز طراحی چیدمان اداری مبتنی بر تفکیک جنسیتی شده است.
در ماده ۱۵، حوزههای علمیه موظف به تبیین تکالیف فردی، خانوادگی و اجتماعی افراد جامعه با روشهای اقناعی شدهاند.
در ماده ۱۷، شهرداریها موظف شدهاند به ترسیم «خطوط فارق عینی» بر همه بناها، پارکها، مراکز تفریحی، حتی محدوده دریاها و وسایل حمل و نقل عمومی.
آنقدر هم ماجرای عروسک و اسباببازی و مجسمه ذهن پویای قانونگذار را درگیر کرده بوده که دوباره در ماده ۲۰، وزارت امور اقتصادی و دارایی را مامور کرده است که نگذارد عروسک، مجسمه، تابلو، مانکن و محصولاتی که «مروج برهنگی» میداند، وارد کشور شوند.
اما نوع خاصی از فرهنگسازی، یعنی تبدیل مردم عادی به جاسوسان و خبرچینان حرفهای، مصرانه در قانون پی گرفته شده است؛ مثلاً در بند پنج ماده ۲۸به معاونتهای زنان دستور داده است «عوامل تضعیف کننده نقش زن در خانواده» را پیدا کنند.
فرماندهی نیروی انتظامی نیز طبق ماده ۲۹ ماموریت یافته است اشخاص عادی مورد وثوق حکومت را آموزش دهد که مرتکبان بدحجابی را شناسایی و احراز هویت و هنجارشکنی و عادیسازی رفتارهای خلاف عفت در فضای مجازی را رصد کنند.
سپس در ماده ۳۵ این افراد را مکلف به ارسال تصویر و مستندات کسانی کرده است که زنان با حجاب را مسخره میکنند یا متعرض آنها میشوند؛ به عبارتی، بادیگارد مجانی از میان نیروهای لباس شخصی برای زنان محجبه تدارک دیده است.
هرچند مجال اندک است و فرصت توضیح همه ابعاد وحشتزای قانون وجود ندارد اما سراسر آن گواهی میدهد که حکومت یک عملیات گسترده برای ساختن قفسی بزرگ از یک میهن را با این قانون آغاز کرده است؛ قفسی که در آن همه را به جان هم میاندازد تا حاکمان مملکت برگزیده اسلامی از آسیب مردم ناراضی خودشان در امان بمانند.
ایران وایر