مقیسه در زندان اوین: وسط تهران باید شما را آتش زد

یکشنبه, 30ام دی, 1403
اندازه قلم متن

ایران وایر

روز تعطیل است و کمی دیرتر از حد معمول از خواب بیدار می‌شوم. هوا هنوز کامل روشن نشده. روی مت یوگا می‌خزم و روز آغاز می‌شود. یک موسیقی بدون کلام، نوشیدن قهوه، آب دادن به گل‌ها، نوازش گربه آشنای محل که لم داده به گلدان بالکن و جمع کردن لیوان‌های باقی مانده از دیشب؛ خلاصه‌ای از شنبه‌هایی که تلاش می‌کنم تا جای ممکن دور از خبرها باشم.

روی صندلی کنار پنجره به تماشای خیابان نشسته‌ام که وسوسه سرک کشیدن در «ایکس» و «ببینم دنیا دست چه کسی است»، بالاخره بر سکون و سکوت خانه غلبه می‌کند.  

«سه قاضی دیوان عالی کشور با تیر جنگی در تهران هدف حمله قرار گرفتند و دو تن از آنان کشته شدند.» چشم‌هایم خط‌ها را تند‌تند دنبال می‌کند. می‌رسم به نام «محمد مقیسه» و پرت می‌شوم به بهمن۱۳۸۹، زندان اوین. دوباره انگار دخترکی ۲۱ ساله هستم و دانشجو روزنامه‌نگاری.

چند روزی از ۲۵‌بهمن گذشته است. ما بعد از یک شب بازداشت در زیرزمین ساختمان وزرا مستقیم به زندان اوین منتقل شدیم و حالا حدود ۱۰۰ زن هستیم در یک سوله کوچک و کثیف. از دخترک هفده ساله نوجوانی که حسابی ترسیده، تا مادربزرگی هفتاد‌و‌اندی ساله‌ای که با ضرب‌وشتم دستگیر شده و زن جوانی که هنوز پانسمان خونی جراحی بینی‌اش را باز نکرده و حال خوشی ندارد. 

این‌ها بخشی از بیست زن مسن، جوان و نوجوانی هستند که روز ۲۵بهمن بعد از دستگیری در خیابان، به «اداره پلیس راهنمایی رانندگی تهران بزرگ» برده شده و ضرب‌وشتم و آزار جنسی ماموران را تجربه کرده بودند. 

ما آن روزها‌ نمی‌دانستیم، اما این، آخرین حلقه اعتراضات زنجیره‌وار بعد از اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۸۸ بود؛ سه روز بعد از راهپیمایی حکومتی ۲۲بهمن و افزایش اعدام‌ها.

به سوله سرد و اوین برگردیم. استفاده از کلمه «خوش‌شانس» در شرایط این‌چنینی، پارادوکسی بزرگ است. ما اما خوش‌شانس هستیم که یک وکیل در میان بازداشتی‌هاست. باهم نشستیم و یک متن بلندبالای شکایت از وضعیت بد آن‌ها نوشتیم و به‌عنوان شاهد، پای برگه را امضا کردیم. 

وضعیت آسیب‌، میزان ضرب‌وشتم آن‌ها و اعتراض‌ و فریاد‌های ما به‌قدری بود که دو روز بعد، هیاتی چند نفره از دادستانی آمدند. زندانبان‌ها گفتند برای دلجویی می‌آیند. گفتند شما حقوقی دارید و به شکایت‌تان رسیدگی می‌شود. گفتند آدم باشید و هرچه گفتند بگویید چشم؛ تا هم شما راحت شوید هم ما از دست شما.به اوین آمدند و در میان آن‌ها قاضی محمد مقیسه را شناختم؛ نام او را در سایت‌ها، پای احکام اعدام و زندان‌هایی که امضا کرده بود، دیده بودم. کم‌حرف بود، اما از چشمانش نفرت و خشم می‌بارید. کمی عقب‌تر از بقیه ایستاده بود و تا دقایق آخر چیز خاصی نگفت. هرچه اعتراض ما به وضعیت بیشتر و صدایمان بالاتر رفت، آن ژست‌های پوشالی «رسیدگی»‌ و «دلجویی» و سخنرانی‌های ساختگی رنگ باخت.

در چشم آن‌‌ها، جانیان خطرناکی بودیم ایستاده در برابر مجریان قانون که بعد از بازجویی‌های طولانی روزهای آینده، در پرنده‌مان عبارت «ناقضان امنیت»، «برهم‌زننده روان جامعه»، «تبلیغ‌گر علیه نظام»، «تبانی‌کننده علیه امنیت داخلی و خارجی» نوشته شد. میان آن همهمه، دخترکی که هنوز خون‌های خشک شده روی پانسمان عوض‌ نشده بینی‌اش بود، جلو آمد. گفت مامور از قصد به بینی جراحی شده او مشت زده و گفته «حالا من خوشگل‌ترش می‌کنم»، دیگری آمد و از دستی گفت که در پارکینگ اداره پلیس راهنمایی رانندگی تهران بزرگ بدنش را لمس کرده، یکی دیگر کمر کبودش را نشان داد و مادر و دختری روسری از سر ورم کرده‌شان برداشتند. 

حالا تمام آن زن‌ها ایستاده در برابر چشم مردان قانون [چه توصیف غریبی]، تن و بدن‌ زخمی و کبودشان را نشان می‌دادند. بغض را پنهان کردیم و صدا را بالاتر بردیم. گفتیم شهروندیم، حقوق‌مان را می‌دانیم و حق اعتراض در کشورمان، در شهرمان را داریم. 

در میان «لا اله الا الله» گفتن‌های مثلا از سر شرم همراهانش، مقیسه چنان برآشفت که آخرین نقاب هم بر زمین انداخت و با عصبانیت فریاد زد: «وسط همین شهر تهران باید شما را آتش زد تا درس عبرت شوید.»

ما اما درس عبرتی که آن‌ها می‌خواستند نشدیم. خشم شدیم. آتشی زیر خاکستر. زخم‌هایمان را و کابوس‌هایمان را به دوش کشیدیم و امتداد هم شدیم. دی۱۳۹۶ را دیدیم، به مرداد۱۳۹۷ رسیدیم، بوی خون آبان۱۳۹۸ را در گلو حس کردیم و نام‌ کشته‌شدگان جنایت هواپیمای اوکراینی را فریاد زدیم. 

هرکجا که بودیم، دست‌هایمان به هم رسید، حتی بیرون جغرافیای آن گربه خموده دوست‌داشتنی‌مان هم؛ آتشی شدیم و بعد از قتل حکومتی «مهسا (ژینا) امینی» چنان به پر عبای جمهوری اسلامی گرفتیم، که دود آن به دوردست‌ترین نقطه جهان رسید. 

این آتش خاموش نشده، این آتش خاموش نمی‌شود و ما یک روزی چرخان و رقصان با این شعله‌های امید در قلب‌مان، «آزادی» را جشن خواهیم گرفت.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

برچسب‌ها: ,

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.