داعش میراث رادیکالیسم مذهبی خمینی

سه شنبه, 14ام مرداد, 1393
اندازه قلم متن

mohsen ghaem magham

پیدایش گروه «داعش»، دولت اسلامی عراق و شام [۱] در سوریه و عراق، و پیشرفت‌های خاکی، سیاسی و اقتصادی این گروه در عراق، منطقه را به تهدید در تغییرات پایه‌ای روبرو ساخته است. اینکه گروهی کوچک و ناشناخته در فرصت بسیار کوتاهی بتواند منطقه بزرگی در عراق را به تصرف خود درآورد و از چاه‌های بزرگ نفت که در محاصره گرفته تا ملیون‌ها دلار که از بانک‌ها به‌چنگ آورده‌اند را پایه حرکت به‌جلو خویش درآورد و قدرت بزرگی در منطقه مانند عربستان سعودی را در پشتیبانی نگهدارند، خبر از پایه‌های مردمی این حرکت می‌دهد.

این پایه‌های مردمی بسیاری از سنی‌مذهبان ناراضی از حکومت را در خود دارد و ارتشیان منفصل از ارتش صدام حسین یاری دهندگان منطقه‌ای آن می‌باشند. هرچند شروع فعالیت ایشان در سوریه با کمک عربستان سعودی، که از پیشرفت شیعه‌ها در منطقه به پشتیبانی ایران در خشم و نگرانی بودند، آغاز شد، امریکا نیز تماشاگر این حرکت شورشی گردید تا آنچه را با دیپلماسی با دولت شیعه نوری المالکی و شاید کشورهای دیگر منطقه و احیاناً اسرائیل نمی‌تواند حاصل نماید، بافشار حضور خشن داعش ایشانرا مجبور به تسلیم نماید.

در امریکا گفتند که اسرائیل فراموش نکند که جای خالی حماس را داعش پر خواهد کرد که خطرناک‌تر از حماس است. و البته همانطور که ژنرال پتروس، فرمانده سابق ارتش امریکا در عراق و افغانستان گفت: «امریکا در عراق نیروی هوائی شیعه‌ها نخواهد شد»، که پیام دوستی به سنی‌های منطقه بخصوص عربستان سعودی بود. شاید به این خیال که این گروه بمعنی‌ِ بی‌ریشه را به سادگی با ائتلاف نیروهای پایه‌ای عراق: شیعه، سنی، کرد و قبایل عرب می‌توانند از میان بردارند. البته با از میان رفتن هزاران شهروند عراقی و نابودی بخشی از ثروتهای ملی در عراق. این حرکت چگونه پیش رود و شیعه‌های تا چندی پیش در قدرت کامل عراق چگونه بتوانند با سنی‌ها و کرد‌ها ائتلاف لازم و دیرپائی بوجود آورند باید در انتظار آینده بود.

این مقدمه برای معرفی داعش بود و اما صحبت ما مطالعه در پایه‌ها و ریشه‌های فرهنگ مذهبی این گروه‌ها، از جمله، حماس، حزب الله لبنان، القاعده و ده‌ها گروه کوچک و بزرگ که دنبال بر کرسی نشاندن احکام شریعت اسلامی می‌باشند است. این حرکت‌ها چیزی جز میراث رادیکالسیم مذهبی در منطقه نیستند. مطالعه ریشه‌های این اصول‌گرائی در دنیای مدرن بهتر است بیشتر از هرجائی دیگر از مصر شروع شود که مرکز فرهنگی اعراب است و حضور «الازهر» به عنوان پایه و ستون علم و فرهنگ سنی‌مذهبان در قاهره و حضور هزاران معلم مصری پراکنده در کشورهای عربی و گذشته از میراث تمدن کهن، دهه‌ها حضور بر‌تر و پیش‌کسوت سینمای مصری که نقش با ارزشی در منطقه برای مصر ایجاد ساخته بود، خود شاهد تسلط فرهنگی مصر در جهان عرب می‌باشد.

مطالعه نیروگیری رادیکالیسم مذهبی با ظهور و قدرت‌گیری خمینی در انقلاب ایران که شاهد شکل‌گیری نیرومند‌ترین چهره رادیکالیسم اسلامی در سراسر جهان تا به امروز است، ساختار امروزی این رادیکالیسم مخرب و در برابر پیشرفت تمدن جهانی را بهتر آشکار می‌نماید.

رادیکالیسم مذهبی در تاریخ

رادیکالسم مذهبی و استفاده از نیروی دین و مذهب برای اعمال قدرت در تاریخ فراوان است و شاید قسمت عمده‌ای از تاریخ گذشته را در همه جهان تشکیل می‌دهد. از پیدایش ساسانیان و حضور موبد موبدان، که میترائیست‌های اشکانیان که طولانی‌ترین دوران حکومت در ایران داشتند را با خشونت از میان بردند و حتی آثار ایشان را هم نابود کردند، و یا جنگ‌های سی ساله ایران و روم که تاریخ‌نویسان بیشتر نتیجه و در پایه اختلاف مذهبی در آن می‌بینند، گذشته ما شواهد نظیر بسیاری در ایران داریم که کشتار پنجاه هزار سنی مذهب در شهر تبریز با شمشیر شاه اسماعیل صفوی در حالیکه شجره خودش سنی مذهب بودند، نمونه عمده‌تری از آن است. به‌خصوص بعد از اسلام این آدمکشی‌های وحشتناک به دلیل مذهب بسیار شدید‌تر بود. از دشمنی سنی و شیعه و کشتار و وحشی‌گری علیه یکدیگر ایشان گذشته هر فرقه‌ای که زورش به فرقه دیگر می‌رسید را یا از میان برمی‌داشتند یا با سبعانه‌ترین وضعی قلع و قمع می‌کردند. زنده زنده سوزاندن یا زنده زنده پوست کندن، مثل آنچه به سر درویش‌های حروفیه و نقطیه آوردند، و بالاخره تا چندی گذشته شمع آجین کردن بهائیان و… را همه شنیده‌ایم و خوانده‌ایم. و نظیر آن امروزه روش جانشینان خمینی در ایران است. لذا آنچه داعش در سربریدن و گلوله بر سر خالی کردن شیعه‌ها در عراق و سوریه انجام می‌دهد و مردم جهان در تماشای آن در صفحات تلویزیون بر خود می‌لرزند تازگی ندارد، تنها روح انتقام‌جوئی و قدرت‌طلبی‌های با پایه دینی و مذهبی گذشته که بنظر می‌رسید خفته است یکبار دیگر با شدت بالاتری بیدار شده است و به طرف اوج گیری بیشتری در جریان است. رادیکالیسم مذهبی و جنگهای مربوط به آن در سراسر تاریخ حهان شواهد بسیاری دارد.

رفرمیست‌های اسلامی در اواخر قرن نوزدهم

کوشش‌های سید جمال‌الدین اسدآبادی، که او را در غرب افغانی می‌نامند، در متحد کردن دول اسلامی، با آنکه بسیار صلح آمیز بود، خالی از روشهای خشونت‌آمیز هم نبود. قتل ناصرالدین شاه به ترغیب او صورت گرفت. کوشش به کشاندن اسلام در سطح سیاست‌های روز جهانی، و طرح موضوعات با دید اسلامی از جمله پاسخگوئی به آنتی دورینگ فردریک انگلس، اسلام در جهان آن روز را چهره تازه‌ای می‌بخشید. و نشر افکارش در دنیای اسلام آن روز شخصیتی نظیر محمد عبده در مصر را پرورش داد که دنبال غربی کردن اسلام رفت و کوشش‌های فراوانی برای به‌هم نزدیک ساختن شیعه و سنی و بالاخره مسیحیان نمود، و صحبت از امروزی کردن اسلام تا «تفسیر نوشته‌های روحانیون قرون وسطی» داشت. و بالاخره عبده با سید جمال، هر دو در تبعید، مجله «عروۀ الوثقی» [۲] را که نظراتی انقلابی، ضداستعماری و ضد انگلیسی اشاعه می‌داد، تا چندی با یکدیگر در پاریس منتشر کردند.

رادیکالیسم اسلامی در قرن بیستم

رادیکالسیم اسلامی در قرن گذشته بیشتر از اخوان‌المسلمین در مصر آغاز می‌شود. حسن البنا، متولد ۱۹۰۶، سازماندهی اخوان المسلمین را در ۱۹۲۸ با شرکت طبقات و اقشار مختلف مردم تشکیل داد که ظرف ده سال افرادش به نیم میلیون بالغ می‌شد. کمک به مردم کوچه و خیابان را سازماندهی کرد و هدفهای خود را ضد استعماری، بهداشت عمومی، سیاست تعلیم و تربیت، حفظ منابع طبیعی، و توجه به عدم تساوی اجتماعی، پان اسلامیسم و ناسیونالسیم عرب قرار داد. و بدون وقفه‌ای تردید به سوی برقراری قوانین شریعت در مصر و گسترش رادیکالسییم اسلامی در سایر کشورهای اسلامی با ‌‌نهایت کوشش به تبلیغ و تهییج مردم پرداخت. پشتیبانی بی‌دریغ از فلسطینی‌ها در انقلاب درهم شکسته ایشان در ۱۹۳۶-۱۹۳۹ و تبدیل مسئله فلسطین به یک مسئله عرب در آن زمان نتیجه فعالیت‌های خستگی ناپذیر ایشان بود. هرچند دولت‌های عربی مسئله فلسطین را وجه مصالحه مشکلات خود نمودند و تا ظهور یاسر عرفات نام فلسطینی‌ها در حاشیه قرار داده شد.

اخوان‌المسلمین رفته رفته برای تسلط بر جامعه و اجبار جامعه پبه قبول قوانین شریعه، شیوه خشونت‌آمیز و ترور را پیش گرفتند. با گروه‌های سکولار نظیر حزب وفد و نحاس پاشا به مبارزه پرداختند. در این شیوه عقب افتاده و وحشتناک بسیاری از دولتیان و نیروی‌های انتظامی کشور را ترور کردند. در ترور یکی از وزرای مشهور بود که مردم بسیارناراحت شدند و حسن البنا گفت «ترور راهی قابل قبول برای اسلام نیست» که نشانه‌ای از چند دستگی در میان ایشان داشت. در این زمان بود که اورا دولت به مذاکره دعوت کرد و سپس او در خیابان همراه فعال دیگری ترور شد و بقتل رسید (۱۹۴۹).

فعالیت‌های اصولگرایانه و دنباله به کرسی نشاندن قوانین شریعه ایشان، از یکسو همراه سازماندهی در میان طبقات مختلف مردم و کمک رسانی وسیع به مردم و از سوی دیگر با ادامه روش ترور و خشونت ادامه یافت. سید قطب، از رهبران برجسته ایشان ابتدا با ناصر و سازمان افسران آزاد همکاری نزدیک داشت و خیال می‌کرد ایشان سرانجام حکومت اسلامی برقرار می‌کنند. وقتی نشد و دانست که ناصر از او سوء استفاده کرده است با عبدالناصر در افتاد و سال‌ها در زندان ناصر بود و در زندان سکولاریسم را بدور انداخت و شدیداً اصولگرای مذهبی شد و مانیفست اسلامی «تعالیم فی الطریق» را نوشت که بعد‌ها الهام بخش فکری «القاعده» گردید. و سرانجام در ترتیب ترور ناموفق عبدالناصر، ناصر را به شدت برانگیخت و بدنباله آن اخوان را دستگیر و زندانی و شکنجه و گروهی از ایشانرا اعدام کرد، از جمله بدار زدن سید قطب رهبر ایشان در ۱۹۶۶ بود.

سید قطب ایدئولوژیست اسلامی بود با دو سال زندگی در امریکا نظر‌های ضد امریکائی بسیار داشت و هواداران بسیاری گرد او بودند. سادات اخوان را استمالت کرد و از تبعید و زندان بیرون آورد ولی سرانجام پس از صلح با اسرائیل انور سادات را ترور کردند. در این سال‌ها دسته‌های مختلف تروریستی در مصر پس از ناصر زیاد شدند که همه به شیوه اخوان دنبال برقراری قوانین شریعه بودند. عمده‌ترین ایشان «جماعت الاسلامیه» که در سال ۱۹۹۰ یکی از وزرا را گروگان گرفت و آزادی او را موکول به آزادی زندانی‌های ایشان و عذرخواهی از ایشان، انتشار کتاب رئیس ایشان نمود. و چون قبول نکردند اورا کشتند. و بدنباله آن، دولت همه ایشان را از میان برد. اخوان‌المسلمین هرچند بخشی از آن مخالف روشهای تروریستی گردیدند ولی هرگز از ایده برقراری قوانین شریعه در جوامع اسلامی دست برنداشتند.

شروع رادیکالیسم مذهبی در ایران معاصر

افکار آزادیخواهانه و آغاز نهضت مشروطه درایران در سایه پیدایش و رشد شیوه‌های دموکراسی حکومتی در غرب و نفوذ افکار مدرن و آزادیخواهانه از آن سرزمین‌ها به ایران و فراگیر شدن افکار سوسیال دمکراسی در روسیه در همسایگی کشور، شکل گرفت. و به همت رادمردان آزایخواهی به ثمر رسید. پیشرفت و موفقیت در مراحل اولیه انقلاب در پیروزی آزادیخواهان بسیار مهم و تعیین کننده بود. شکستن سّد استبدادی روز و صدور فرمان مشروطه، با کمک مراجع تقلید به ثمر رسید هرچند ایشان خود را قیم مردم می‌دانستند.

آیت الله نائینی از مراجع بزرگ زمان خود که در برابر سلطنت مستبده قرار گرفت و در پیشبرد مشروطه بسیار مؤثر بود، بر این مآخذ به میدان آمد که گفت: «حکومت حق علمای دین است، تا این زمان ما این حق را به سلاطین واگذار کرده بودیم و امروز آن را به مردم تفویض می‌کنیم». این صحبت آشکارا حق «قیمومیت» بر مردم را نشان می‌دهد، و به همان معنی چوپان و گوسفندان در مسیحیت می‌باشد. و بخشی از علما زیر بار مشروطه و قوانین سکولار نخواستند بروند و دنبال «مشروعه» رفتند. و کسانی «مشروطهٔ مشروعه» می‌خواستند.

شیخ فضل الله نوری از علمای آن روز دنبال مشروعه را گرفت و با صراحت علیه آزادی و مساوات نوشت و بالای منبر آن را تبیلغ کرد: «ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمی‌خواهیم!»[۳] شیخ فضل الله، پس از به توپ بستن مجلس با فرماندهی لیاخوف افسر روسی سپاه محمد علیشاه، با جسارت تمام گفت «این‌ها چه حرف است مشروطه، آزادی. شش هزار سال است که خداوند عالم پادشاه واجب الاطاعه به ما عطا فرموده و در همه کتب‌ها اجرای احکام سلطان را بر همه مسلمانان واجب شمرده است. این سلطان اسلام پناه الحق چقدر حلم و بردباری و رعیت پروری فرمود و تمام این مراتب را دید و باز صبر فرمود ولی به تائید ولی امر مسلمین آن کفرخانه (مجلس شورای ملی) را خراب کرد حالا کو آن اشخاصی که می‌گفتند تعلیم اجباری اطفال در مدارس جدید؟ کو آن افرادی که می‌گفتند آزادی؟ مساوات و حریت موذی و مخرب رکن قویم قانون الهی هستند زیرا اسلام بر عبودیت است نه به آزادی و بنای احکام آن به تفریق و جمع مختلفات است نه بر مساوات».

در برابر آن‌ها که «مشروطه مشروعه می‌خواستند» از مراجع بزرگ‌‌ همان زمان، آخوند ملاکاظم خراسانی بایشان گفته بود: «‌ای گاو مجسم، مشروطه که مشروعه نمی‌شود»[۴]. شیخ فضل الله نوری را بدلیل کشتاری که از مردم شد و مسبب را او تشخیص دادند به فتوای علما بدار آویختند. خمینی و ورثه او از شیخ ضد مشروطه بعد از انقلاب تجلیل قهرمانانه کردند، تمبر اورا چاپ کردند و فیلمی از «شیخ شهید» ساختند که او از بالای دار همچون مسیحا به بالا صعود کرد. شیخ فضال الله مهم‌ترین چهره بنیادگرایی دینی در این دوره به شمار می‌رود.

روحانیون و دیکتاتوری رضا شاه و پس از آن

دیکتاتوری سیاه رضاشاهی جلوی حرکت مشروطه را گرفت در حالیکه بسیاری از قوانین و مصوبات مجلس دوم برای تحکیم بوروکراسی در مملکت را بکار انداخت ولی آزادی که گوهر زندگی برای مردم است را از ایشان ربود. او در شروع کارش در تکیه دولتی عزاداری در محرم شرکت می‌کرد و بر سر خود گل و خاک می‌ریخت، وقتی قدرت پیدا کرد با روحانیون درافتاد و قدم با قدم سیاست آتاتورک را در برکناری روحانیون از قدرت بکاربرد. رضاشاه تعلیم و تربیت و وظائف حقوقی و جزائی که سنتاً با روحانیون بود را با همت شخصیتی چون علی اکبر داور به دادگستری نوین با قوانین عمدتاً غربی تبدیل کرد. کاری که با آن سرعت تنها از یک دیکتاتور و مجلسی فرمایشی میسر بود. چادر را از سر زنان با زور باتوم پاسبانان برداشت و زن خودش را بدون حجاب وارد صحن حضرت معصومه در قم کرد و وقتی متولی بقعه که مقام بلندی در رده روحانیون داشت اعتراض نمود، همانجا دستور داد او را شلاق بزنند و در دنباله آن صحن بقعه حضرت رضا را هم به توپ بست در حالیکه پسوند نام همهٔ پسرانش رضا بود. رضاشاه سپس بسیاری از فرهیختگان مملکت از جمله داور را کشت.

دیکتاتور وقتی از مملکت تبعید می‌شد هیچکس را نداشت که از او دفاع کند. این فضای خفقان زمینهٔ قدرت گیری روحانیون وایستادگی ایشان در برابر حکومت سکولار و شروع بنیادگرایی [فاندامانتالیزم] اسلامی در این دوره گردید. در دوره آزادی پس از فرار دیکتاتور، روحانیون دوباره مقامی پیدا کردند و مراجع تقلید صاحب قدرت شدند تا حدی که احمد کسروی را در محضر دادگاه با خنجر کشتند [۵] و قاتل با خنجر خونین در خیابان آمد و برای قتلی که کرده بود رجزخوانی‌های مذهبی کرد و شاه به توصیه مرجع تقلید وقت، آیت الله قمی اجازه محاکمه قاتل را نداد. بنیادگرائی جدید با خشونت تمام با فدائیان اسلام، به رهبری نواب صفوی که آبشخورش اخوان‌المسلمین در مصر بود آغاز شد. به صورت زنان بی‌حجاب در خیابان اسید می‌پاشیدند و قتل کسروی و سپس رزم آراء و بدنبال آن قتل‌های دیگر سیاسی و از جمله چاقو زدن دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه با شهامت دکتر مصدق با ایشان بود. تا پس از ترور حسین علا نخست وزیر، شاه همه ایشان را از میان برد.

در اینجا برای جلوگیری از تداخل مطالب، حضور روحانیون در میدان سیاست بدنبال سقوط دیکتاتوری و دوران نهضت ملی در مقابله با سکولاریسم با جزئیات بیشتر را بعد از خاتمه این مقاله جداگانه خواهم پرداخت.

روحانیون در دوران کودتا

کودتای سیا با کمک انگلیس شاه را به تخت شاهی و حکومت دیکتاتوری بازگرداند. در این دوران ۲۵ ساله روحانیون در قدرت خود باقی ماندند. از تبریک بروجردی، مرجع تقلید به شاه گذشته, بسیاری از روحانیون از خوان گسترده‌ای که شاه برایشان فراهم کرده بود دلیلی نداشت که چشم‌پوشی کنند. شاه برای تحبیب ایشان میکرفون رادیو تهران را در اختیار محمد تقی فلسفی، واعظی قرار داد که تماماً علیه بهائی‌ها و توده‌ای‌ها و ملیون تبلیغ نماید. حضیرۀالقدس مرکز و عبادتگاه بهائیان را برای خشنودی روحانیون خراب کرد. این وضع ادامه داشت تا به برنامه اصلاحات ارضی رسید که با فشار کندی، رئیس جمهور وقت امریکا دنبال از میان بردن زمینه‌های انقلابی به فرم کوبا و چین در ایران شوند.

آقای خمینی پرچم مخالفت را در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ برافراشت. ایشان که در کودتای ۲۸ مرداد با بازگشت شاه همکاری کرده بودند و مغرورانه در پیروزی انقلاب آن را «سیلی خدا به مصدق» خواند، ناگهان در پی جلوگیری از نابودی درآمد اوقاف که در جیب روحانیون بود و با اصلاح ارضی از میان می‌رفت برآمد و موضوع مخالفت با حق رآی زنان را هم به آن افزود که جریان کاملاً «دینی» بشود. شاه با پافشاری و کمک اسدالله علم در مقام نخست وزیری شورش ۱۵ خرداد را با نیروی نظامی و کشتار بسیار درهم کوبید و خمینی را بترکیه و سپس بعراق تبعید کرد. در این سال‌ها بود که درآمد نفت بالاگرفت و موضوع خمینی و ۱۵ خرداد به نوعی در بوته فراموشی ماند. در این سال‌ها بود که خمینی کتاب «حکومت اسلامی؛ [۶] را انتشار داد. برخی از تقریرات و بیانات عالیه کتاب را در پائین مشاهده می‌کنید. کتاب آنقدر خارج از دستور امروز زندگی و عقب افتاده و واپسگرا است که آنرا نظیر رساله ایشان خودشان حتی در زمان امام راحل جمع آوری کردند و احیاناً اگر نزد کسی بیابند شاید جرمی برای حفط اسناد بیگانگی امام با دنیای امروز بحساب آید!

«رسول الله صلی علیه و آله مجری قانون بود. مثلا قوانین جزائی را اجرا می‌کرد، دست سارق را می‌برید، حد می‌زد رجم می‌کرد، خلیفه هم برای این امور است» (۱ – صفحه ۱۸)
«رسول اکرم در راس تشکیلات اجرائی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحی و بیان تفسیر عقاید و احکام و نظامات اسلام به اجرا احکام و برقراری نظامات همت گماشته بود تا دولت اسلام را بوجود آورد. در آن زمان مثلا به بیان قانون جزا اکتفا نمی‌کرد. بلکه در ضمن به اجرای آن می‌پرداخت. دست می‌برید، حد می‌زد، رجم می‌کرد. پس از رسول اکرم (ص) خلیفه همین وظیفه و مقام را دارد» (۱ – صفحه ۲۳)

می‌بینیم که احکام این آیات‌‌ همان احکام گروه داعش است که با صاف کرن جاده توسط امام، رهبر داعش اعلام خلافت اسلامی را کرده است و خود را خلیفه مسلمین می‌خواند. و آنچه خمینی شعار داد و خواهان اجرای کامل آن بود، یعنی قوانین شریعه را، تنها توانست به صورت نیم بند از میان قوانین شریعه، قانون قصاص را قانونی نماید و باقی قوانین مجازات‌ها در اسلام را تا به امروز در سراسر مملکت بدون مجوز قانونی اجازه اجرا داده‌اند: سنگسار می‌کنند، دست دزد‌ها، البته نه شاه دزد‌ها که خودشان هستند، را می‌برند، حد می‌زنند. و در سطح مملکتی زنان را در مقام پائین نگهداشته‌اند و حجاب اجباری برقرار کرده‌اند. زنان و مردان را هرجا زورشان برسد ازهم جدا نگمیدارند. و بدون محاکمه یا با محاکمات قلابی و کوتاه، طناب دارشان و سلولهای زندانشان و شکنجه گاه‌هایشان همچنان بر قرار است.

وقتی در تلویزیون مشاهده می‌کنیم که داعش قانون شریعه را در بخش‌های در تصرف خود، که روز بروز بیشتر می‌شود، در عراق و شام (سوریه)، برقرار می‌کند: گردن می‌زند، شیعه‌ها را دسته جمعی با گلوله‌ای به سر ایشان از میان برمی‌دارد، که تابستان ۶۷ را با مقایسه بسیار کوچک‌تر بیاد می‌آورد، زن‌ها را ختنه می‌کند و نقس کش می‌طلبد، خمینی و میراث او تداعی می‌شود. فتوای خمینی در مرتد خواندن سلمان رشدی و امر به واجب کردن قتل او قدرتی به تروریستهای افراطی اسلامی می‌داد که می‌توانند در سطح جهانی نفس‌کش بطلبند.

خمینی با قدرت حکومتی و درآمد نفت خود را رهبر مسلمانان جهان خواست بخواند یا بداند. حرف‌های خرافی و عقب افتاده و مذهبی با رنگ تروریستی او را همه جا بخصوص در مصر سال‌ها بود که می‌زدند ولی هیچگاه قدرت او را در اجرای «حکومت اسلامی» پیدا نکردند. به این دلیل بود که شّـبّه خمینی اقصا نقاط جهان را فرا گرفت. غربی‌ها با کنجکاوی از حضور او در خاورمیانه و دنیای اسلام، و اسلامی‌های افراطی در شادی از اینکه رهبری پیدا کرده بودند، به او توجه کامل داشتند. یاسر عرفات را به ایران دعوت کرد، اعلام از میان بردن اسرائیل و فتح بیت المقدس را نمود. با خود بزرگ بینی به گورباچف رئیس جمهور شوروی نامه نوشت و از او دعوت به اسلام کرد. با بی‌اعتنائی به همه اصول بین المللی و انسائی، فرستادگان سفارت امریکا را در سفارتشان بالای یک سال به گروگان گرفت. و سال‌هاست که هنور هم ادامه دارد ملتی تاوان بیخردی آقا را در دادگاه‌های بین‌المللی و امریکا می‌پردازند.

بدون هیچ سواد نظامی و سابقه نظامی استراتژی جنگ با اسرائیل را طرح کرد و خودش هم عملی بودن آن باورش شد. نوجوانان را پس از فتح خرمشهر روی زمین‌های مین‌گذاری شده دشمن، پای پیاده برای فتح بیت‌المقدس فرستاد. همه دیکتاتور‌ها و تروریست‌ها فکر می‌کنند تنها خشونت و قلع و قمع در جامعه‌ای که زندگی می‌کنند برای ادامه اجرای پیروزمندانه افکار پوسیده و عقب افتاده ایشان کفایت دارد. این رفتار دست بالا و با سرلوحه شریعه اسلامی و سرازیر شدن دلار و اسلحه به خارج از ایران به گروههای تروریست، اشرار بین‌المللی، دل داده و قوت داد که بیرون بریزند و «جهان پر بلا کنند».

در ابتدای انقلاب گفت ما مجلس نمی‌خواهیم. ما فقط باید بدانیم که قوانین الهی را چگونه اجرا کنیم، به دقت حرف شیخ فضل الله نوری در برابر مشروطه خواهان. و به دقت حرف اخوان‌المسلمین و حرفهای امروز داعش. منتها خمینی زورش نرسید که این فتوا را اجرا نماید. رفت دنبال با زور و شکنجه و اعدام ملتی را در اسارت یک حکومت استبداد دینی نگهدارد. ولی داعش با آنچه خمینی پیگیری کرده و در جامعه اسلامی در میان افراطیون رواج داده بود، دنبال حکومت اسلامی و قانون شریعه را گرفت و با تمدن و دموکراسی در غرب مانند خمینی در مقابله شد: «منافقین می‌گویند مغز‌ها دارند فرار می‌کنند. بگذارید بروند، این علم و دانش غرب را نمی‌خواهیم. اگر شما هم می‌دانید که اینجا جایتان نیست فرار کنید. راه‌تان باز است.» (جماران ۱۷ آبان ۵۸). تعجب از بی‌خرد و قدرت‌طلبی مثل آقا نیست، تعحب از «روشنفکران» دینی است که هنوز سنگ خمینی را به سینه می‌زنند.

پشتیبانی کامل مالی و نظامی از حزب‌الله لبنان، حماس، حکومت نظامی‌های اسد، ارسال موشک، اسلحه، نفت، دلار و مستشار نظامی و امنیتی و احیاناً گروه‌های کوچک نظامی را سرازیر این گروه‌های فناتیک مذهبی و تروریست و یا حکومت‌های دیکتاتوری نمودند. آیا می‌توان به نتیجه بهتری در این منطقه انتظار داشت؟ خمینی تصور می‌کرد انجام افکار مغشوش و عقب افتاده‌اش عملی است ولی تجربه به ورثه‌اش نشان داد که این کاری است غیرعملی ولی ایشان این تئا‌تر وحشتناک تروریستی را تنها بعنوان وسیله‌ای برای ماندن خودشان در قدرت ادامه می‌دهند.

بهارعربی با دخالت امریکا و غرب و جهل و عقب افتادگی مردم و بدون رهبری آگاه و قدرتمند به حد پاشیده شدن شالوده سیاسی و اجتماعی منطقه کشیده شد. به امید آنکه پله پله و به تدریج با آموختن تجربه شکل بهتری بگیرد. اسرائیل هم بنظر نمی‌رسد که صلح را راه حلی برای ادامه زندگی خود به بیند و دست راستی‌ها همه کوشش را برای ادامه جنگ و خرابی ادامه می‌دهند و حماس هم که اسرائیل در پیدایش آن تاثیر و کمک اساسی داشته است بهترین وسیله برای انجام خواسته‌هایشان می‌باشد. امریکا و غرب هم خواسته‌های خودشان و نفع جوامع زیر نفوذشان را نمی‌توانند از هم تفکیک کنند که هم زیان خودشان و هم خرابی منطقه را در بر می‌گیرد. و بدون شک رادیکالیسم بی‌بند و بار خمینی در تمام روند امروز منطقه تآثیر اساسی داشته است.

محسن قائم مقام – نیویورک
۳ ماه اوت ۲۰۱۴

—————————-
[۱] این نام عربی و فارسی‌اش یک جور نوشته می‌شود و در عربی الف و لام هائی بکلمات اضافه می‌شود.

[۲] – در قرآن است و معنی پیوند محکم را می‌دهد. ترحمه دیگر آن «حبل المتین» نام روزنامه مشهور دوران مشروطیت است که ابتدا در کلکته و سپس در تهران در دفاع از آزادی انتشار می‌یافت.

[۳] – شعار طرفداران مذهبی شیخ فضل‌الله در خیابان.

[۴] – نقل از تاریخ مشروطه، احمد کسروی.

[۵] – برای جزئیات بیشترنگاه کنید به کتاب «فتل کسروی» نوشته دکتر ناصر پاکدامن و شیعه‌گری احمد کسروی نوشته محمد امینی

[۶] – خواندن مقاله بسیار جالب دکتر همایون مهمنش (گسترش دائمی بحران در جمهوری اسلامی و منشا فکری آن) را برای آشنائی بیشتر با کتاب حکومت اسلامی توصیه می‌کنم.
از: ایران امروز


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.