تورم و گرانی چه بر سر نویسنده ایرانی آورده است؟

یکشنبه, 7ام اردیبهشت, 1404
اندازه قلم متن

ایران وایر

اقتصاد فرهنگ، از مهم‌ترین موضوعاتی است که بسیاری از اهالی فرهنگ و هنر از آن سخن می‌گویند، به‌ویژه در حوزه تالیف آثار ایرانی. در وضعیتی که ابربحران‌های اقتصادی تمامی کشور را دربرگرفته، نویسنده ایرانی چگونه می‌تواند از راه نوشتن امرارمعاش کند؟ «الهام فلاح»، «احمد حسن‌زاده» و «سمیه کاظمی‌حسنوند»، سه داستان‌نویس معاصر دهه هشتاد و نود هستند که از وضعیت بحرانی داستان فارسی و زیست نویسنده ایرانی، در این روزهای ایران می‌گویند.

***

اقتصاد فرهنگ در یکصد سال داستان ایرانی

تقریبا یکصد سال از انتشار مجموعه‌داستان «یکی بود، یکی نبود»، اثر «محمدعلی جمالزاده» و ۹۰ سال از انتشار رمان «بوف کور»، اثر «صادق هدایت» می‌گذرد؛ در این گذار یکصدساله، زیست نویسنده ایرانی جدا از سانسور و سرکوب، به‌ویژه در طول ۴۶ سال حکمرانی جمهوری اسلامی، با فقر مضاعف نیز همراه بوده است. 

«غلامحسین ساعدی»، یکی از جوان‌مرگ‌های ادبیات داستانی فارسی است. او که در سال ۱۳۶۰ مجبور به ترک ایران شد، در یکی یادداشت‌های تبعیدش می‌نویسد: «از دو چیز می‌ترسم: یکی از خوابیدن و دیگری از بیدار شدن. سعی می‌کنم تمام شب را بیدار بمانم و نزدیک صبح بخوابم و در فاصله چند ساعت خواب، مدام کابوس‌های رنگی می‌بینم. مدام به فکر وطنم هستم. مواقع تنهایی، نام کوچه‌پس‌کوچه‌های شهرهای ایران را با صدای بلند تکرار می‌کنم که فراموش نکرده باشم. هیچ چیزش متعلق به من نیست و من هم متعلق به آن‌ها نیستم.» 

سرانجام او در دومین روز آذر۱۳۶۴، در فقر و سرمای پاریس، پس از یک خون‌ریزی داخلی در بیمارستان «سَن‌آنتوان» پاریس در ۴۹ سالگی درگذشت؛ سرنوشت تراژیکی که «شاهرخ مسکوب» نیز در پاریس به آن دچار شد.

این وضعیت اسف‌بار اما، برای نویسندگان در وطن نیز بوده است. دو تن از آخرین نمونه‌های زیست تراژیک نویسنده ایرانی، «قاسم آهنین‌جان»، شاعر خوزستانی و «منصور یاقوتی»، نویسنده کرمانشاهی بود، که هردو در وضعیت ناراحت‌کننده‌ای در بیمارستان درگذشتند و به‌دنبالش دو نویسنده و کتاب‌فروش جوان ایرانی خودکشی کردند. 

پیش از این‌ها، «کوروش اسدی»، نویسنده آثار «باغ ملی» و «کوچه ابرهای گم‌شده» خودکشی کرده بود و گفته می‌شود «کیومرث پوراحمد»، نویسنده رمان «همه ما شریک جرم هستیم» هم به‌دلیل وضعیت فلاکت‌باز زیست مردم ایران، مرگ خودخواسته را انتخاب کرده بود.

در روزگاری که تورم و گرانی بیداد می‌کند، اولین قربانی در سبد خانوار ایرانی، کتاب است. از سوی دیگر، با گران‌ترشدن کالاها، کتاب نیز مشمول این گرانی‌ها شده است و به تعبیر بسیاری از نویسندگان و ناشران، تبدیل به کالای لوکسی شده که دیگر کمتر کسی قدرت خرید آن را دارد، به‌ویژه اگر این کتاب داستان یا شعر ایرانی باشد.

نویسندگی؛ حرفه‌ای که شغل نیست

الهام فلاح متولد۱۳۶۲، از نویسندگان شناخته‌شده امروز ایران است که تاکنون سیزده اثر در حوزه ادبیات بزرگسال و کودک و نوجوان منتشر کرده است. این نویسنده برای رمان «خون‌مُردگی» که اکنون به چاپ هفتم رسیده، برنده «جایزه ادبی پروین اعتصامی» شده است. فلاح با اشاره به اینکه پس از سیزده‌ سال نوشتن مستمر، هنوز نمی‌تواند از طریق نوشتن زندگی کند، تصویری تاریک از وضعیت زیست نویسنده ایرانی در سال ۱۴۰۴ ارائه می‌دهد: «شاید سال ۱۳۹۰ که اولین کتابم منتشر شد، با پول حق‌التالیف کتابم می‌توانستم بروم یک سکه بهار آزادی بخرم، ولی الان با اینکه قیمت کتاب‌ها بالا رفته، با تالیف کتاب پانزدهمم در سال ۱۴۰۴، فقط می‌توانم کُل خانواده‌ هفت نفره‌ام (پدر، مادر، خواهران و برادرانم) را به یک شام دعوت کنم و این کُل درآمد من از دو سال پشت میز نشستن برای نوشتن یک رمان است.»

امری که احمد حسن‌زاده متولد۱۳۶۰ نیز بر آن تاکید می‌کند. حسن‌زاده از موفق‌ترین نویسندگان دهه نود است؛ با چهار کتاب. او برای مجموعه‌داستان «مستر جیکاک»، برنده «جایزه هفت‌اقلیم» شد و با مجموعه‌داستان «آه ای مامان»، برنده جایزه مهرگان ادب. آثار او تا امروز هفت‌بار تجدید چاپ شده‌اند. حسن‌زاده دراین‌باره می‌گوید از سال ۱۳۹۲ تا امروز، مجموع پولی که بابت کتاب‌هایش دریافت کرده کمتر از چهل میلیون تومان است؛ عددی که با آن حتی نمی‌توان یک سکه بهار آزادی خرید.

سمیه کاظمی‌حسنوند متولد ۱۳۶۱، با داشتن پنج کتاب داستان از جمله «یاس‌های امین‌الدوله» نیز به این امر معترف است که «این یک حقیقت تلخ است که نویسنده ایرانی به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند از طریق کارش امرارمعاش کند.»

در چنین وضعیتی که نمی‌توان به نویسندگی به‌عنوان یک شغل نگاه کرد، الهام فلاح اذعان می‌کند که اینجا چیزی به‌عنوان اسپانسر و پشتیبان مالی وجود ندارد، نه از طرف بخش دولتی، نه خصوصی: «تنها جایزه‌ای که بار مالی خوبی داشت، جایزه جلال بود با ۱۱۰ سکه بهار آزادی. آن اوایل هرکسی این جایزه را می‌گرفت، با آن می‌توانست کسب‌وکار راه بیندازد و خانه بخرد، اما این جایزه دولتی دیگر آن اعتبار را ندارد، ماجرای ۱۱۰ سکه از بین رفته و حالا یک چک به مبلغ ناچیز می‌دهند که دردی از نویسنده درمان نمی‌کند. دیگر جوایز ادبی هم در حد یک سکه، یا مبلغ یک تا پنج میلیون تومان جایزه می‌دهند.»

به‌زعم خانم فلاح، در کشوری مثل ایران که همه‌چیز رو به افول می‌رود، دیگر دغدغه کسی نیست که نویسندگان حالشان خوب است، سقفی بالای سر دارند یا نه. او می‌گوید: «ما افتاده‌ایم در یک بازی تنازع بقا و چیزی که این وسط قربانی می‌شود ادبیات و فرهنگ ما است، بلایی که الان سر تئاتر و سینما و موسیقی آمده، حالا بر سر ادبیات می‌آید، ادبیات که از همه لاغرتر است، حالا در پایین‌ترین رده قرار دارد؛ چون نویسندگان در این کشور محلی از اعراب ندارند، نه خودشان، نه آثاری که تولید می‌کنند.»

چوبِ دولت لایِ چرخِ نوشتن

وزارت فرهنگ و ارشاد به‌عنوان بالاترین نهاد فرهنگی در ایران، بزر‌گترین مانع نویسندگی در ایران است؛ تاجایی‌ که «محمود دولت‌آبادی» در گفت‌وگو نگارنده با او، پیشنهاد داد که «فرهنگ» را از عنوان این وزارت‌خانه برداریم. دیگر نهادهای غیرفرهنگی نیز با شدت بیشتری مانع ایجاد می‌کنند. در چنین چشم‌انداز تیره‌وتاری است که الهام فلاح می‌گوید: «چیزی که بلای جان ما شده، دولت است. همه‌جا هست، و با آن دست ناتوان خالی هم می‌‌خواهد هر کاری بکند. بخش خصوصی هم در ایران می‌شود ناشر. ناشر ایرانی هم همیشه گردنش کج است. ما نهاد مستقلی که کمک‌حال نویسنده باشد نداریم؛ چون نهادهای دولتی به شرط وابستگی شما به سیستم از شما حمایت می‌کنند. خانه کتاب که نهادی دولتی است، تنها کاری که می‌کند یک بُن کتاب، که آن را سالی یک‌ بار در روزهای نمایشگاه کتاب تهران می‌دهد، که بعد از سال‌ها که مبلغش ۲۵۰ هزار تومان بود، حالا شده ۵۰۰ هزار تومان.»

حسن‌زاده معتقد است که بهترین کار برای دولت این است که پایش را از گلیم نویسندگان بیرون بکشد. به‌زعم او، بزرگترین کار در این مسیر، پذیرفتن کپی‌رایت است. او می‌گوید: «دولت اگر اجازه دهد که نویسندگان مستقل کارشان را آزادانه و بدون سانسور انجام بدهند، به مرور چرخه مالی ایجاد می‌شود و نویسنده مخاطبانش را پیدا خواهد کرد.»

از خلق اثر تا حق‌التالیف ناچیز

پروسه نوشتن برای خلق یک رمان یا مجموعه‌داستان به‌زعم نویسندگان ایرانی، یک تا دو سال زمان می‌برد، بسته به ژانر و حجم آن، ممکن است گاهی بیشتر هم شود. در وضعیتی که در کشور گرانی‌ها به‌صورت روزانه بیشتر می‌شود، نویسنده چگونه می‌تواند یک اثر خلاقه تولید کند، آن را منتشر کند، بفروشد و حق‌التالیف بگیرد؟ الهام فلاح دراین‌باره می‌گوید: «با احترام به همه مترجم‌ها، اما باید جنس کار را از هم جدا کرد، درست است که خروجی هر دو در قالب کتاب است، اما خروجی نویسنده برای من خرج بیشتری برمی‌دارد. من از جانم می‌نویسم و مترجم از مهارتش. برای همین باورم این است که نباید حق‌التالیف یکسان باشد، چه بسا که مترجم‌ها، آن‌هم درحالی‌که کپی‌رایت هم نداریم، حق‌التالیف بیشتر می‌گیرند. ناشر هم مدام بر سر نویسنده می‌زند. حق‌التالیف مبلغ منصفانه‌ای برای نویسنده نیست. مثلا از چاپ سوم رمان “اسب چوبی” با قیمت پشت جلد ۲۸۰ هزار تومان، در حالت خوبش تنها ۲۸ هزار تومان به من نویسنده می‌رسد، که قیمت یک نان است. هرجور فکر می‌کنید نمی‌ارزد، اما واقعا نمی‌دانم این چه جنونی است که گریبان‌گیر نویسنده است که از آن خلاصی ندارد!»

احمد حسن‌زاده هم بر «ناچیز بودن حق‌التالیف» تاکید دارد و می‌گوید: «در خوش‌بینانه‌ترین حالت، ۱۰ درصد برای نویسندگان جوان، و نویسندگان معروف هم ممکن است ۱۵ درصد بگیرند، اما مهم‌تر از عدد حق‌التالیف، شما حساب کنید چند نسخه باید بفروشید، که ۱۰ درصد قیمت پشت جلد کتاب آخرم، “زارابل”، یک عدد قابل اکتفا در این تورم و گرانی باشد. بحث انصاف نیست، بحث ساختار غلط است، که نه به ناشر، نه به نویسنده، اجازه کار نمی‌دهد. یک رمان خوب یک تا دو سال زمان می‌برد، در چنین وضعیتی، چطور می‌توان با نوشتن و انتشار یک کتاب در سال، عدم ترجمه آن یا عدم کارگاه‌های خلاق نویسندگی در مدارس، دانشگاه‌ها و…، روی شغل نویسندگی حساب کرد؟»

نبرد نابرابر داستان ایرانی با آثار ترجمه

وضعیت داستان ایرانی در طول یکصد سال گذشته به گونه‌ای بوده است که اگر زمانی نویسندگان ایرانی می‌توانستند روی فروش و حق‌التالیف کارهایشان حساب باز کنند، تقریبا در طول یک دهه گذشته، شاید نتوان نویسنده‌ای در میان نسل جدید نویسندگان ایرانی نام برد که از طریق نوشتن، زندگی متوسطی داشته باشد. در این میان، وضعیت انتشار بی‌رویه و بدون کپی‌رایت آثار ترجمه، موجب شده تا به‌نوعی آثار داستانی ایرانی به حاشیه برود.

الهام فلاح با اشاره به اینکه مترجمی در ایران اقبال بیشتری دارد و مردم هم رمان خارجی بیشتر می‌خوانند، می‌گوید: «این‌طور جا افتاده است که خواندن رمان ایرانی‌ نشانه سطح پایین‌بودن است، نشانه تن‌ دادن به گفتمان مسلط حاکم و سانسور و سرکوب، یا اینکه این‌ها چرت‌وپرت می‌نویسند و…؛ هرکسی رمان ایرانی را به یک ژستی پس می‌زند و ترجمه با توجه به اینکه ناشر پول کپی‌رایت نمی‌دهد، ترجیحش این است که یک کتاب ترجمه را چاپ کند، چون احتمال اینکه بتواند آن را در طول یک سال ده‌ها بار چاپ کند وجود دارد. وقتی کتاب تجدید چاپ شود، برای ناشر سودآور است و برای مترجم هم. اما وقتی ناشر این‌طور با داستان ایرانی برخورد می‌کند، شما از خواننده چه انتظاری دارید که رمان ایرانی بخواند؟»

سراب چشم‌انداز نویسنده ایرانی

وقتی بر اساس آمارهای غیررسمی بیش از شصت میلیون ایرانی زیر سطح فقر هستند، چطور می‌توان آثاری خلق کرد که بتواند هم در برای خواننده فارسی جذاب باشد و هم بتواند ترجمه شود و با آثار جهانی رقابت کند. الهام فلاح می‌گوید: «گرانی و این تورم افسارگسیخته، خیلی چیزها را نابود کرده است، خلاقیت که جای خود دارد. منی که از سال ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۱ سیزده کتاب بزرگسال و کودک و نوجوان نوشتم، ناگهان متوقف شدم و تا امروز چیزی نتوانستم بنویسم، حتی یک رمان کودک را نتوانستم تمام کنم، برای اینکه از صبح که بیدار می‌شوم دنبال کارهای غیرنوشتن هستم که در ماه کم نیاورم. در این سه سال، پنج طرح رمان و فیلمنامه نوشتم، همه‌شان مانده، با اینکه هر روز ساعت کاری‌ام را بیشتر می‌کنم، اما همچنان از تورم و گرانی عرقب‌تر‌م. خیلی دور نمی‌‌بینم که چیزی به اسم داستان و ادبیات فارسی به مرز نابودی برسد؛ هیچ‌کس هم برایش مهم نیست.»

احمد حسن‌زاده با برشمردن وضعیت ادبیات داستانی در کشورهای عربی، آفریقایی و آسیایی می‌گوید: «اینکه داستان ایرانی نتوانسته در طول این چند دهه جهانی شود، یعنی باید احساس خطر کرد. کشورهای آسیایی مثل چین و کره و ژاپن و هند و… را ببینید، همین کشورهای عربی را نگاه کنید، بوکر عربی دارند، ولی ما هنوز نتوانستیم برای ادبیات داستانی فارسی کاری کنیم، ما در دوران رکود بسیار سختی هستیم، اگر نتوانیم چشم‌انداز امیدوارکننده‌ای را رو به آینده باز کنیم، احتمالا به یک مرگ تدریجی دچار خواهیم شد.»

سمیه کاظمی‌حسنوند هم با طرح این پرسش که چرا ادبیات ما جهانی نشده است، می‌گوید: «واضح است نویسنده ایرانی در تمام ادوار، بر بستر لرزانی ایستاده که هیچ‌چیز آن در کنترلش نبوده. شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی همیشه علیه نویسنده ایرانی بوده است. در چنین وضعیتی است که می‌توان اذعان کرد که ادبیات ما علی‌رغم تمام پتانسیل‌هایی که دارد، نمی‌تواند حرفی برای گفتن داشته باشد. مگر…؛ این مگر، مساله‌ای است که ما صدسال با آن می‌جنگیم، که ما نویسنده‌ایم؛ و نویسنده مستقل و آزاد در نوشتن خلاق است، نباید اما و اگر داشته باشد.»


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.