در دورهای که ریاست موسسه مطالعات بینالمللی انرژی را برعهده داشتم (بین سالهای ۷۶ تا ۸۱) روزی از یکی از وزارتخانهها زنگ زدند که یک هیئت ژاپنی به دیدارتان میآید و خواستند که به قول معروف تحویلشان بگیریم. چند نفر ژاپنی بسیار باهوش و مطلع آمدند و مستقیم از سازمان مدیریت و برنامهریزی میآمدند و قبلا هم به وزارت نیرو رفته بودند. کل شبکه انرژی ایران را مطالعه کرده بودند و سئوالات بسیار اساسی داشتند که برای من بسیار آموزنده بود. مثلا اینکه متولی سیاستگزاری و برنامهریزی یکپارچه بخش انرژی در ایران کیست؟(که نداریم). بعد از پایان سئوالاتشان من از ایشان سئوال کردم که شما که هستید و این اطلاعات رابرای چه میخواهید. توضیح دادند که یک دفتر مطالعاتی هستند که توسط شرکتهای مختلفی که کنسرسیومی را برای ورود به یک پروژه سرمایهگزاری در ایران تشکیل دادهاند حمایت میشوند. گفتند که برای تصمیمگیری ورود این کنسرسیوم به این سرمایهگزاری، حدود دو میلیون دلار هزینه مطالعه کرده و دوسال وقت صرف کردهاند و برای آن قبلا هم به ایران آمدهاند و نتایج را گزارش دادهاند و کنسرسیوم هنوز قانع نشده است و دوباره برای پاسخ گرفتن سئوالات و رفع ابهامات باقیمانده آمدهاند. پرسیدم آن سرمایهگزاری که میخواهید در آن وارد شوید چیست، گفتند خطلوله گازی ترکمنستان- ایران- ترکیه. لازم به توضیح است که آن زمان هنوز صفبندیهای جدید بعد از فروپاشی شوروی، در منطقه آسیایمیانه شکل نگرفته بود و هنوز حق مسلم هستهای تا این حد روابط ما با جهان را تیره و تار نکرده بود و هنوز برای رساندن نفت و گاز کشورهای بسته در خاک (Land Lock) آسیایمیانه، به بازارهای جهانی روی مسیرهای ایران هم حساب میشد ولذا چنین مسیری و خطلولهای مطرح بود (که البته خیلی هم جدی نبود) و با قیمتهای آن روز، کل سرمایهگزاری آن حدود دویست میلیون دلار تخمین زده میشد و این کنسرسیوم ژاپنی حتی نمیخواست تمام این سرمایهگزاری را خود انجام دهد بلکه میخواست اگر به جمعبندی رسید، در آن مشارکت کند. یعنی برای یک تصمیمگیری حداکثر دویست میلیون دلاری بیش از دو میلیون دلار هزینه و بیش از دو سال وقت صرف شده بود. این را داشته باشید تابه ایران برگردیم.
در همان زمان روزی برای کاری(که از خاطرم رفته است) به ملاقات ریاست وقت سازمان مدیریت و برنامهریزی رفتم پس از پایان صحبتمان و در حالی که برای خروج از دفتر ایشان سرپا شده بودم، با خوشحالی کاغذی را به من داد و خواست که تو که نفتی هستی برو و بر روی این نظر بده، یک صفحه و نیم یا حداکثر دو صفحه و نیم کاغذ A4 متن بود و یک نقشه A3 پیوست آن. با یک نگاه متوجه شدم که طرح خطلوله اتیلن شرق و طرح اتیلن غرب است که راجع به آن شنیده بودم و موضع داشتم. و شنیده بودم که در کل صنعت نفت (به عنوان تامین کننده خوراک) و پتروشیمی نیز خیلی ها روی آن حرف دارند. ماجرای این طرح این بود که در منطقه عسلویه اتیلن (که پایه زنجیرهای از محصولات پتروشیمی است)، تولید شود با یک خطلوله از مسیر غرب کشور به شمال غرب تا کردستان و آذربایجان غربی برود و با یک خطلوله دیگر به شرق تا سیستان و بلوچستان برود و در مسیر هردو خطلوله و در نقاط مختلف، مجتمعهای متعدد پتروشیمی احداث شود که خوشوقتانه بعدها مسیر شرقی آن (ظاهرا) منتفی شد.
بلافاصله به ایشان گفتم این کار درستی نیست، بسیاری روی آن حرف دارند، همین پتروشیمیهائی که تا حالا درست کردهایم از نظر بهرهوری و از نظر انتخاب مکان درست و از نظر اقتصادی بودن زیر سئوال هستند. (رجوع کنید به http://hassantash.blogfa.com/post-239.aspx) و گفتم که این دو سه صفحه که فقط معرفی پروژه است، چنین طرح چند میلیارد دلاری و بلکه چند ده میلیارد دلاری، هزاران صفحه مطالعات فنی- اقتصادی و مکانیابی و اسناد پشتیبان میخواهد که اگر هم کسی میخواهد نظر بدهد باید روی آنها نظر بدهد. از واکنش ایشان برداشتم این بود که چنین اسنادی وجود ندارد و بعدها هم خیلی تلاش کردم در این مورد چیزی بیابم و نیافتم. ایشان به من گفتند که حالا ممکن است خیلی هم اقتصادی نباشد و یا از منظر اقتصادی صِرف دیده نشده باشد و ما به اشتغالزائی توجه داشتهایم. این حرف مرا نگرانتر کرد. نمیدانم به ایشان گفتم یا نه (چون در حال خروج بودم و مجالی نبود)، چندین سئوال به ذهنم آمد. آیا در یک اقتصاد پیوسته لزوما باید شغل را پشت درب خانه مردم ایجاد کرد یا اقتصاد باید بهرهور باشد تا در آن سرمایهگزاری صورت گیرد و شغل ایجاد شود. اگر هدف ایجاد شغل است آیا مطالعات آزمایشی و تطبیقی در مورد بهترین و کمهزینهترین راه ایجاد شغل در مناطق مختلف انجام شده است. صنایع بالادستی پتروشیمی که اشتغالزا نیستند. آیا همه صنایع و بخش کشاورزی و غیره با هم مقایسه شدهاند؟ جالب این است که طرح اتیلن غرب زمینه فشار نمایندگان و مقامات محلی و حتی مقامات نفتی بومی همه مناطق مسیر آن را هم فراهم ساخت، وزیری چند صباحی آمد و در شهر خود که در مسیر یا نزدیک مسیر اتیلن غرب بود کلنگ مجتمع جدیدی را زد. نمایندهای با وعده پتروشیمی آوردن رای از مردم گرفت و وزارت نفت را در فشار قرارداد و مجتمعی دیگر کلنگ خورد.
حالا مدل تصمیمگیری ژاپنی را با مدل تصمیمگیری ایرانی مقایسهکنید؟ آیا اگر پول بادآورده نفت نبود و درآمد یک دولت از مالیات مردم بود و صنایع و کارخانجات باید کالای قابل رقابت و بهرهوری مطلوب و درآمد و سود خوب میداشتند که بتوانند مالیات خوب بدهند و کشور اداره شود، بازهم اینگونه با سرمایهگزاریها برخورد و اینگونه تصمیمگیری میشد؟ آنچه در مورد اتیلن غرب ذکر شد تنها یک نمونه و مشت از خروار است.
آیا وقتی نظام تصمیمگیری اقتصادی و سرمایهگزاری کشور اینگونه معیوب و منفعل است، این احتمال بسیار تقویت نمیشود که رانتخواران و ویژهخواران و صاحبان منافع خاص یا آنان که منافع خود را بر منافع ملی ترجیحمیدهند، برای کشور طرح و پروژه تعریف کنند و با اعمال نفوذ آن را ملی کنند؟ و یا خارجیها برای ایجاد تقاضا برای نرمافزار و سختافزار خود از لایسنس و پتنت گرفته تا تجهیزات و خدمات پیمانکاری، برای این کشور پروژه و طرح بنویسند؟(رجوع کنید به کتاب خاطرات یک تبهکار اقتصادی).
نهایتا اینکه وقتی در کشوری زندگی میکنی که مدیر و تصمیمگیر محترم به خود اجازه میدهد که شب بخوابد و صبح بلند شود و با ریسک پول هفتاد و چند میلیون نفر و دست در جیب آنها، پروژه هشتگانه پالایشگاهی و صدگانه پتروشیمی و میلیون گانه گازرسانی و صدگانه سدسازی و فولادسازی و امثال آن با بازدهی منفی تعریف کند، کسی که عمق فاجعه را میفهمد حق ندارد نقد کند و اگر نقد کرد باید تحت فشار قرارگیرد؟
آیا دانشگاههای ما و خصوصا دانشگدههای اقتصاد ما و مطبوعات ما نباید مطالعات فنی- اقتصادی اینگونه طرحها و پروژهها را مطالبه کنند؟ آیا نباید سازوکاری در کشور فراهم شود که در مورد طرحها و پروژههای بزرگی که ابعاد ملی دارد و توسط دولت و شرکتهای دولتی و خصولتیها اجرا میشود. قبلا از نهایی شدن و اجرا سمینارهائی برگزار شود تا همهچیز شفاف شود و زمینه نقد و بررسی فراهم شود؟ و معلوم شود که آیا همه چیز درست بررسی شده است؟ مسائل زیستمحیطی و آب و هزینههای فرصت و عدمالنفعهای اجتماعی و عمومی بررسی شده است یا نه؟
اگر مدیری این سیستمهای تصمیمسازی و تصمیمگیری را اصلاح و شفاف نکند، آیا میتوان از او پذیرفت که برخورد ریشهای با رانتجوئی دارد؟
در جهان توسعهیافته که همه سرمایهگزاریها توسط بخشخصوصی انجام میشود و بخشخصوصی برای تامین مالی به بانک مراجعه میکند و بانک هم کار خود را بلد است و دستگاه حاکمیتی تفکیک شده از بنگاهها و بخش تصدی است و کنترل و نظارت خود را اعمال میکند و پاسدار منافع ملی (در مقابل منافع خصوصی) است، این نگرانیها وجودندارد ولی در شرایط و فضای کسب و کار ایران این نگرانی حتی در مورد سرمایهگزاری بخش خصوصی وجود دارد(که در جستجوی سود واقعی است یا رانت جانبی)، چه رسد به سرمایه گزاریهای دولتی و خصولتی.
کشور با هوا کردن وبرپا کردن آهن و فولاد بدون توجه به توجیه اقتصادی آن، صنعتی و توسعه یافته نمیشود کشور با توسعه نرمافزارها و تطابق نرمافزار و سختافزار و ارتقاء بهرهوری و انجام سرمایهگزاریهای پربازده و منطقی که ارزش افزوده ایجاد کند به پیشمیرود.
از سایت سیدغلامحسین حسنتاش