


«زیرفنسی»، اصطلاحی رایج در اسکله بندر رجایی است. به کارگرانی گفته میشود که ورود و خروجشان به اسکله غیرقانونی است. معمولا از در اصلی که محل سرشماری و آمار و مجهز به دوربین مداربسته است رد نمیشوند. پیمانکاری یا سرکارگری آنها را برای کارهایی مثل باربری از راهی غیرمعمول به داخل میبرد و در پایان روز مبلغی ناچیز را بین همهشان تقسیم میکند.
زیرفنسیها بیمه نیستند. هرگز لباس ایمنی و کفش و کلاه مناسب دریافت نمیکنند و فقط روزها میروند اسکله و شب با تاریکی هوا از همان راه غیررسمی که آمده بودند مثل سایه میزنند بیرون.
این گزارش درباره زیرفنسیهایی است که هرگز در آمار نبودند، چه در زمان حیات و چه حالا که هیچ از آنها باقی نمانده است.
***
نمک بر زخم خونچکان خانوادههای مفقودشدگان
چهاردهم اردیبهشت ۱۴۰۴، هشت روز پس از فاجعه دردناک انفجار اسکله بندر رجایی در سی کیلومتری بندرعباس، «علی خامنهای»، رهبر جمهوری اسلامی درباره آنچه رخ داده، گفت: «حوادث گوناگون برای دستگاهها پیش میآید: زلزله، آتشسوزی، تخریب؛ عمدی، سهوی، همه جوری پیش میآید. اما جبران میشود. اینجا هم اگر مشکلی برای دستگاهها پیش آمده باشد، انشالله با فوریت، قدرت و توانایی دستگاههای اجرایی سرحال، توانا و جوان ما جبران خواهد شد.»
این چند جمله نمک بر زخم صدها خانواده چشمبه راهی است که عزیزانشان، نه در هنگام حیات در شمار شهروندان ایران بودند و نه بعد از مرگ. آدمهایی که هیچ از آنها باقی نمانده و بعد از انفجار با دود سیاهی که روی شهر سایه افکند، یکی شدند.
زیرفنسیها کارگرانی هستند که زیر آفتاب سوزان و میان آهن و دریا برای لقمه نانی کار میکردند، اما نه سهمی از امنیت شغلی داشتند، نه نصیبی از رفاه.
انفجار بندر شهید رجایی، تپندهترین نماد حیات اقتصادی ایران در روز ۶اردیبهشت۱۴۰۴ بار دیگر نشان داد جان کارگران، همچنان ارزانتر از هر باری بر دوش اسکلههاست.
زیرفنسیها گروهی از نیستشدهها هستند. اغلب بلوچ و ساکن روستاها و شهرهای هرمزگان یا مهاجرانی که از خراسان و کرمان و سیستان و بلوچستان به اسکله میآمدند برای کار و لقمهای نان.
«کاظم» یکی از کارگران قراردادی در اسکله بندر رجایی درباره زیرفنسیها به «ایرانوایر» میگوید: «اینکه اهل کجا هستند اهمیتی ندارد اما بیشترشان بلوچاند. روستای خونسرخ در مجاورت اسکله است و ساکنانش سنی هستند. اکثرا فارسی بلد نیستند و در گرما و سرما با کمترین حقوق در اسکله رجایی مشغول کارند. زیرفنسیها به همین دلیل اغلب دستهجمعی آنجا زندگی میکنند. توی میدانهای شهر هم دیده میشوند . برخیشان حتی جای خوابشان در اغلب فصلهای سال، فضاهای سبز شهری و پارک و بلوارهاست. توان مالیشان اجازه اجاره کردن در سطح شهر را نمیدهد.»
به گفته کاظم، زیرفنسیها اغلب مجرد هستند یا اگر زن و بچه داشته باشند در دیار خودشان ماندهاند: «با هم زندگی میکنند. صبح علیالطلوع میروند و شب دیروقت باز میگردند شاید آخر ماه بتوانند پولی برای خانوادهشان بفرستند.»
من یک زیرفنسی هستم
یکی از کارگران مجروحشده که خودش هم روزمزدی و بدون قرارداد است و در اثر موج انفجار و پرتاب شدن جسم سخت از ناحیه سر دچار شکستگی شده است به ایرانوایر میگوید: « من اهل روستای پاسک قصرقند هستم ولی از دوسالگی در بندرعباس زندگی میکنم. بگذارید راحتتان کنم. آنجا حدود ۲۰۰ شرکت بود که هر کدام کم کم۲۰۰ کارمند داشتند. همه کارگرها هم روزمزد بودند. شرکت ما بشکههای قیر نگهداری میکرد، همه کارگرهایش هم روزمزد بودند. من یکی از زیرفنسیهایی هستم که میگویید. اینطوری نبود که ثابت یک جا باشم. امروز اینجا بودم فردا یک شرکت دیگر. یعنی اصلا جوری نبود که بگویم کارفرما من را بهعنوان کارگر شرکت میشناخت.»
او در ادامه میگوید: «خیلی از کسانی که گم شدند حتی خانوادهشان نمیدانند کجا کار میکنند. یک روز اسکله بودند یک روز توی میدان، یک روز قشم، مفقودیهای این ماجرا هیچوقت مشخص نمیشود فقط انصاف نیست اینطوری به حساب نیاید. کاش حکومت آنقدر ما را نادیده نمیگرفت. حتی مردهشان هم به حساب نمیآید.»
کارگر مصدوم اسکله رجایی میگوید: «من و همکارانم بشکههای قیر را جابهجا میکردیم. هیچ قراردادی با کارفرما و مدیر نداشتیم. من پنج سال است اینطوری کار کردم و فقط شانس آوردم که زنده ماندم.»
او در پاسخ به اینکه هیچوقت حضور غیرقانونی او یا دیگر کارگران روزمزد بدون قرارداد مشکلی برای صاحب شرکت به وجود نیاورده، میگوید: « بعضی وقتها بازرس میآمد. آن وقتها ما خودمان را گم و گور میکردیم. اگر صدایمان درمیآمد توی هیچکدام از این ۲۰۰ تا شرکت جا نداشتیم. ما حتی یک جفت دستکش در اختیارمان نبود. بشکهها را با دست خالی میبردیم توی کانتینرها. میخواستم تابستان که شد جشن ازدواج بگیرم. خیلی از همکارانم که مفقود شدند هم مثل من آرزوها داشتند.»
این کارگر جوان میگوید: «ما صبحها دور میدان میایستادیم. بعضی وقتها ده نفر بودیم. یک وقتهایی صد نفر. ماشین میآمد و داد میزد اسکله. سوار میشدیم. از درهای فرعی و پشتی میرفتیم داخل. من شناسنامه دارم ولی خیلیها ندارند. اسمهای ما جایی ثبت نمیشد. من مطمئنم خانواده کسانی که کنارشان کار کردم اصلا بلد نیستند چطوری باید دنبال عزیزشان بگردند.»
پیشتر «اسماعیل حاجیزاده»، دبیر اجرایی خانه کارگر هرمزگان گفته بود: «مشخص نیست واقعا کارگران روزمزد بلوچ و سیستانی که فوت شدهاند، چند نفر هستند.»
او نیز ثبت نشدن هویت کارگران بدون شناسنامه و روزمزد را تایید کرده و گفته بود: «تعدادی از این کارگران ممکن است شناسنامه نداشته باشند، اما موضوع این است که آنهایی که شناسنامه داشتهاند، موقع حادثه همراهشان نبوده. ضمن اینکه هویت کارگران روزمزد ثبت نمیشود و کارفرمای ثابتی ندارند. کار این کارگران بارگیری و تخلیه بوده و لیستشان جایی نیست. تعدادی از مفقودین از اینها هستند.»
به گفته او در اداره کار بندرعباس جلسه ویژه در ارتباط با کارگران مفقود شده برگزار شد. نتیجه این جلسه تابهحال اعلام نشده است.
«احمد میدری»، وزیر کار جمهوری اسلامی ایران هم اشتغال کارگران بدون بیمه در بندر رجایی را تایید کرده و گفته است نحوه پرداخت غرامت به خانواده این کارگران باید بررسی شود.
زخمهایی که التیام نمی یابند
یکی از کنشگران فرهنگی بندرعباس از تلاشهای بینتیجه برای مقابله با پاک کردن جنایت رخ داده در اسکله حرف میزند. او به ایرانوایر میگوید: «سایتی به نام یادآر راهاندازی شد برای اینکه مردم اسامی عزیزانشان را که در اسکله کار میکردند سرچ کنند و اگر ردی از او باشد بتوانند به او برسند. یک بخشی هم برای ثبت اطلاعات گمشدهها بود. اما فقط چند روز تحمل شد. گفتند بهدستور «مقامات» بسته شده. البته که عجیب نبود. حکومتی که بر پایه دروغ بنا شده باشد چرا باید اینبار خلاف سابقهاش رفتار کند. من که غافلگیر نشدم.»
به گفته این فعال مدنی در حال حاضر بیشتر از ۳۵۰ کارگر همچنان در بیمارستانهای «صاحبالزمان» و «شهید محمدی» بندرعباس بستری هستند و بیش از ۲۰ نفر وضعیت وخیمی دارند: «سوختگیهای شدید، آسیبهای تنفسی ناشی از استنشاق دود شیمیایی، شکستگیهای متعدد و جراحات ناشی از پرتاب شدن توسط موج انفجار، وضع خیلیها را وخیم کرد. اینها را ما خبر داریم. باز هم حتما هست خیلیها منتقل شدند شهرهای دیگر.»
کارگران، قربانیان تکراری فجایع
مدیرکل مدیریت بحران هرمزگان در ماجرای اسکله رجایی در گفتوگو با شبکه خبر اعلام کرده است که «منطقه پیشتر هشدارهایی درباره ایمنی دریافت کرده بود، اما اقدامات کافی انجام نشد.» الگویی که در فروپاشی ساختمان «متروپل» هم رخ داد و در آن کارگران، قربانی بیتوجهی سیستماتیک کارفرمایان شدند. در ماجرای معدن طبس و آقدره و آققلا هم چنین بود. اینکه چند بار دیگر این الگو قرار است جان کارگران، این قشر رنجبرده و آسیبپذیر را بگیرد معلوم نیست.
از: ایران وایر