رحیم کاظمی سرشت
ضرورت بازتعریف موضعی مسئولانه در میان نیروهای اپوزیسیون
ایران در یکی از حساسترین و پیچیدهترین مقاطع تاریخ معاصر خود قرار گرفته است؛ جایی که پروندهی مناقشهبرانگیز هستهای، نه تنها به مسئلهای فنی یا دیپلماتیک، بلکه به گرهگاه حیثیتی، امنیتی و سرنوشتساز برای مردم و آیندهی این سرزمین تبدیل شده است. این واقعیت، مسئولیت بزرگی را متوجه نیروهای سیاسی، بهویژه آنهایی میکند که در صف اپوزیسیون قرار دارند، اما دغدغهی منافع ملی، هویت ایرانی و اعتبار بینالمللی ایران را در دل خود حفظ کردهاند.
پروژهی هستهای: سودای قدرت، نه منافع ملی
بر خلاف آنچه سالها از سوی رسانههای رسمی جمهوری اسلامی تبلیغ شده، پروژهی هستهای ایران، دستکم در شکل و شیوهای که پیش رفته، هرگز در خدمت منافع واقعی مردم ایران قرار نداشته است. غنیسازی اورانیوم، در کشوری که با بحرانهای ساختاری در انرژی، محیط زیست، اقتصاد و مدیریت روبهرو است، نه تنها اولویت نداشته، بلکه به محل اتلاف منابع عظیم مادی، انسانی و حیثیتی تبدیل شده است.
اما نقد این پروژه به معنای تسلیمپذیری نیست. اپوزیسیون ملیگرا و مسئول باید در برابر آن دسته از رویکردهای غربی و اسرائیلی که با هدف تحمیل شکست مطلق به ایران، خواهان خلع کامل توانمندیهای هستهای، دفاعی یا فناورانه ایران هستند نیز واکنش روشن داشته باشد.
مذاکرات جاری: بنبستِ دوطرفه و خطرات فراتر از نظام
مذاکرات کنونی میان ایران و آمریکا، پس از گذر از پنج دور گفتوگو، اکنون در مرحلهی تبادل پیشنهاد و ایستادگی بر سر خطوط قرمز قرار گرفته است. آمریکا خواهان پایان کامل غنیسازی در هر سطح و برچیدهشدن زیرساختهاست، در حالی که ایران آن را خط قرمز اعلام کرده است.
در این نقطه، اپوزیسیون باید دقت کند:
توافقی که ایران را صرفاً به تسلیم و انکار هویت ملی و توان بومی بکشاند، حتی اگر جمهوری اسلامی امضاکنندهی آن باشد، در بلندمدت به زیان مردم ایران است.
چنین توافقی نهتنها جمهوری اسلامی را تضعیف میکند، بلکه زمینه را برای زیادهخواهی کشورهایی نظیر عربستان، آذربایجان، ترکیه و حتی افغانستان فراهم میآورد؛ کشورهایی که در شرایط ضعف راهبردی ایران، ممکن است دندان طمع بر خاک، منابع یا موقعیت ژئوپلیتیک آن تیز کنند.
مرز روشن میان نقد نظام و دفاع از ایران
اپوزیسیون مسئول و ملیگرا باید بتواند میان دو امر بهظاهر متضاد اما در حقیقت مکمل، تعادل برقرار کند:
- نقد قاطع، عمیق و مشروع بر جمهوری اسلامی، که این کشور را در مسیر نابودی منابع ملی و انزوای بینالمللی کشانده است؛
- و همزمان، دفاع از حیثیت و حقوق ایران در مقابل پروژههایی که میخواهند از ضعف سیاسی حاکم، برای تحقیر و عقبراندن ملت ایران بهرهبرداری کنند.
این دو وظیفه، اگر در کنار هم قرار نگیرند، یا به سادهسازی شعارگونه میانجامند، یا به خدمت ناخواسته به پروژههای تجزیه، تحقیر یا استعمار مدرن بدل میشوند.
نتیجهگیری: دفاع از مردم، نه نظام؛ دفاع از ایران، نه تسلیم
در این بزنگاه تاریخی، مسئولیت نیروهای سیاسی ایرانی آن است که نشان دهند چگونه میتوان همزمان با:
- نقد قدرتطلبی و ناکارآمدی جمهوری اسلامی،
- و ایستادگی در برابر زیادهخواهیهای قدرتهای جهانی و منطقهای،
یک خط سوم ترسیم کرد:
خط استقلال، مردمسالاری، و کرامت ایران و ایرانی.
تاریخ ما را بر اساس میزان صداقت، توازن و عمق فهممان در این لحظات حساس داوری خواهد کرد؛ نه بر مبنای وفاداریمان به این یا آن قدرت.