

زنان در همهجای جهان و در همه جوامع، بهدلیل «زن بودن» کشته میشوند. بنا به اظهارات «دبیر کل سازمان ملل متحد» در ۲۵نوامبر۲۰۲۴، جهان هر ۱۰ دقیقه یک بار شاهد زنی است که در هجوم نظم مردسالار کشته میشود، مقولهای که ادبیات حقوق بینالملل آن را «فمیساید» (قتل عمدی مرتبط با جنسیت) مینامد، بیرحمانهترین وجه حذف سیستماتیک زنان از پهنه هستی، از آن روکه زن هستند. این پدیده، دختران و زنان در هر سن، هر ملیت و نژاد را در فضاهای خصوصی و عمومی، در چهاردیواری خانه یا در خیابان و محل کار تهدید میکند. بسیاری از کشورهای جهان برای مقابله با آن تمهیدات گستردهای اندیشیده و جامعه مدنی، حاکمیت و مردان و زنان را، به مقابله با ان گماردهاند.
برای مثال در شیلی، قوانینی برای تشدید مجازات مرتکبین قتل مبتنی بر جنسیت وضع شده و میزان حبس مرتکبین فمیساید را، به تقریبا سه برابر قتلهای معمولی رسانده است. علاوه بر آن، حمایتهای قانونی جدی از قربانیان خشونت بر زنان را مقرر کرده، امکانات ویژه برای فرزندانشان در نظر گرفته و حتی کسانی که از قتل جان بدر بردهاند را، به مدت یک سال تحت محافظت شغلی قرارمیدهد. همچنین، این زنان بزهدیده را ملزم به حضور فعالانه در فرایند جمهوری اسلامی اساسا تاب حضور زنان در فضاهای عمومی را ندارد، تاب عاملیت آنان در زندگی خصوصی را هم ندارد، پدران و شوهران را به کنترل آنان گمارده جبران خسارات وارده به خودش میکند.
آفریقای جنوبی که در زمره دارندگان بیشترین میزان زنکشی بود، اینک با سیاستگذاری دقیق و تامین مشارکت ملی، این پدیده را تحت کنترل در آورده است. در این کشور پس از تظاهرات گسترده زنان در سال ۲۰۱۸، «طرح استراتژیک ملی» برای مقابله با خشونت جنسیتی تصویب شد. بر این اساس، مراکز جامع حمایتی و صندوق ملی مبارزه با خشونت جنسیتی و فمینیساید
تشکیل و قانون تشکیل «شورای ملی مبارزه با خشونت جنسیتی»، در مه۲۰۲۴ تصویب شد و برنامهای جامع برای استقلال اقتصادی زنان، اصلاح سیستم پلیس، ایجاد واحدهای تخصصی بررسی فمیساید، آموزش نیروهای پلیس و تغییر نگرش اجتماعی، تدارک دیده شد.
کشور ترکیه علیرغم وجود ساختارهای متصلب تاریخی زنستیز، قوانین اختصاصی برای مجازات مرتکبین خشونت جنسیتی وضع کرده و به کنوانسیون محو همه اشکال تبعیض بر زنان پیوسته است.
در ایران اما ۴۷ سال است که پهنه جدالی نابرابر از سوی حاکمیت بر زنان گشوده شده و همه لحظات هستی آنان را با بیم و هراس از بند و حبس و تجاوز و تحقیر و توهین و همه اشکال ممکن تبعیض و محرومیت و مداخله خشونتآمیز در زندگی خصوصی و عمومی در آمیخته است.
به پدران اجازه داده که کودک نابالغ را به عقد مرد ناشناس در بیاورند و در عین حال با ازدواج دختری که تحصیلات و موقعیت اجتماعی او از پدر فراتر رفته مخالفت کنند و دخترشان را سر ببرند، بیآنکه مجازات شوند.
شوهران را به ریاست خانواده برگزیده و از حق تمکین و طلاق و ممانعت از تحصیل، اشتغال و خروج از کشور، نگهداری فرزند و … برخوردار کرده و چشم بر آزار زنان و بزهکاری بر آنان فروبسته و هرگونه اعتراض سیاسی یا مدنی زنان را با تعرض آشکار و تجاوز و توهین در منظر عام و در مخفیگاههای نیروهای امنیتی پاسخ گفته است.
این حکومت بر بنیانهای ایدئولوژیک خود، زن را بدنی جنسی به حساب میآورد که محمل گناه و انحراف است و همواره باید برای بهرهکشی و بازتولید اجتماعی و تنظیم جمعیت و تامین نیروی کار و نیروی جنگ در خانه بماند، تمکین کند، حرف نزند ودم فرا نیاورد. این حکومت هرگز حاضر نشد قانونی برای مجازات مرتکبین خشونت جنسیتی و تامین امنیت زنان حتی در نازلترین و محافطهکارترین شکل خود تصویب کند.
مجلس قانونگذار آن، از آوردن عنوان «خشونت بر زنان» با جدیت امتناع کرد و لایحهای که بدینمنظور چهارده سال معطل مانده، در کوره ایدئولوژی دستهبندیهای مختلف حاکمیت گداخته و بیثمر شده بود، بالاخره امسال از سوی دولت استرداد شد.
اما «هر جا قدرت هست، مقاومت هم هست»؛ زنان ایران همه لحظات زندگی خویش را با مبارزهای بلاانقطاع و مصرانه پیوند زدهاند، تارهای مویشان را به خنجرهای اخته بر گرده نظام بدل کرده و از حضورشان سنگر و سلاح ساختهاند و انصافا همه مرزهای شهامت و نستوهی را تا فراسوی معمول، جابهجا کردهاند.
آنان اما تاوانی بس سنگین برای مقاومتشان میپردازند. در ایران امروز، فمیساید بیدادگری میکند. برای مثال، از روز نخست سال ۱۴۰۴ تا امروز که من این یادداشت را مینویسم، به حکایت رسانهها، قدر متقن پنجاه زن به دست مردان زندگیشان کشته شدهاند، برخی با فرزندانشان، برخی با پدر و مادر و خواهرانشان، برخی پیر، برخی جوان، برخی در شهرها و از تحصیلکردگان و شاغلین، برخی روستایی و بیپناه و بیسواد. همه تنها برای آنکه زن بودند؛ یکیشان هم «الهه حسیننژاد» بود با آن مرگ بیرحمانه پر رمز و راز و پیچیده در شولای دروغ و فریب نهادهای امنیتی.
درست اما از همین نقطه ترسناک بحران، تکلیف تاریخی هریک از ما در برابر جان هموطنانمان اغاز میشود. حال که حکومت سنگها را بسته و سگها را رها کرده، این زنان و مردان ایرانی هستند که باید کمر به حفظ جان زنان در معرض خطر ببندند و سازوکارهای حمایت و مراقبت از آنان را در بستر جامعه مدنی فعال کنند. زنانی را که در معرض اعمال خشونت هستند را شناسایی کنند، امور پزشکی را به پزشکان داوطلب، دادخواهی را به وکلای دادگستری، حمایت از کودکان را به مددکاران متعهد بسپارند و نیازهای اقتصادی و عاطفی آنان را برآورده سازند و نگذارند در قعر تنهایی و بیپناهی جان بدهند.
هر زنی که کشته میشود، زخمی بر روان بشر مینشاند که هرگز درمان نمیشو. باید برای نجات بشریت، برای نجات انسان و عدالت، بپاخیزیم.
از: ایران وایر

