
حمید آصفی
تحلیل سیاسی
بر اساس خبرهای رسمی منتشرشده از دوحه، قاهره و واشنگتن، توافق میان حماس و اسرائیل برای پایان جنگ و مبادله گروگانها قطعی شده است. حماس در بیانیهای رسمی ضمن تأیید توافق، از تلاشهای میانجیگران در قطر، ترکیه و مصر قدردانی کرده و حتی از نقش دونالد ترامپ در تسهیل این روند تشکر نموده است. در پی این بیانیه، نخستوزیر قطر و ترامپ هر دو اعلام کردند که «مرحلهٔ اول اجرای توافق» به امضا رسیده و شامل آتشبس، آزادی بازداشتشدگان اسرائیلی و زندانیان فلسطینی، و ورود کمکهای انسانی به غزه است.
این تحولات فقط یک آتشبس ساده نیست؛ بازتاب تغییر موازنهٔ سیاسی در خاورمیانه است. برای نخستینبار از زمان آغاز جنگ غزه، تمام تصمیمگیریها از محورهایی عبور کرده که جمهوری اسلامی ایران هیچ نقشی در آن ندارد. قطر، ترکیه و مصر بهعنوان سه دولت عملگرا، جای بازیگران ایدئولوژیک را گرفتهاند و پروندهای که سالها در روایت رسمی تهران «نماد مقاومت» معرفی میشد، اکنون در دست دیپلماسی عملگرای عربی است.
بیانیهٔ حماس و تقدیر از ترامپ، بهروشنی نشان میدهد که این گروه در حال تغییر موقعیت خود از «بازوی مقاومت» به «بازیگر سیاسیِ منطقهای» است. حماس امروز نه از موضع تقابل مطلق، بلکه از موضع واقعگرایی وارد مذاکره شده است. جنگ ۲۰۲۳ عملاً نشان داد که ظرفیت نظامی و انسانی غزه برای ادامهٔ مقاومت کلاسیک از بین رفته است و تنها راه بقا، مذاکره و تنظیم مجدد رابطه با جهان عرب و غرب است.
در همین چارچوب، بازگشت دونالد ترامپ بهعنوان چهرهٔ محوری میانجیگری در منطقه نیز معنادار است. او با استفاده از شبکهٔ روابط عربی که از دوران «توافق ابراهیم» پایهگذاری شده بود، خود را دوباره بهعنوان میانجیِ مؤثر معرفی کرده است. وقتی حماس از او بهعنوان تسهیلگر روند صلح تشکر میکند، این در واقع پذیرش این واقعیت است که واشنگتن (بهویژه در دوران ترامپ) همچنان مرکز ثقل تصمیمسازی در خاورمیانه است.
از دید اسرائیل نیز، این توافق یک دستاورد سیاسی محسوب میشود. دولت نتانیاهو که در داخل با بحران مشروعیت و فشار افکار عمومی روبهرو بود، اکنون میتواند بازگشت گروگانها و توقف جنگ را بهعنوان پیروزی تبلیغ کند. مهمتر از آن، اسرائیل توانست بدون امتیاز دادن سیاسی به جمهوری اسلامی یا گروههای نیابتیاش، بحران غزه را وارد فاز دیپلماتیک کند.
نقش قطر در این روند، تثبیت جایگاهش بهعنوان مرکز دیپلماسی بحران در خاورمیانه است. دوحه از سالها پیش، با سرمایهگذاری روی گفتوگو با تمام طرفها، توانسته خود را به بازیگری تبدیل کند که هم آمریکا و اسرائیل با آن کار میکنند، هم حماس و طالبان. اکنون، این توافق مشروعیت این نقش را تثبیت کرده است. ترکیه و مصر نیز در هماهنگی با قطر، در حال بازسازی نقش دولتهای منطقهایاند، نقشی که در دوران اوج محور مقاومت، عملاً از آنها گرفته شده بود.
در مقابل، ایران از این روند بهطور کامل حذف شده است. هیچ اشارهای در بیانیهها به نقش تهران نشده و هیچ کانال رسمی یا غیررسمی از سوی جمهوری اسلامی در این فرآیند دیده نمیشود. برای حکومتی که سالها خود را «حامی اصلی مقاومت» معرفی میکرد، این حذف، معنایی جز کاهش نفوذ منطقهای ندارد. حماس اکنون بهصورت رسمی در کنار میانجیگران عرب و تحت نظارت ایالات متحده عمل میکند؛ یعنی از خط سیاسی ایران فاصله گرفته است.
از منظر ژئوپولیتیک، این تحولات بیانگر گذار خاورمیانه از دورهٔ جنگهای نیابتی به دورهٔ جدیدی از دیپلماسی دولتمحور است. محورهای ایدئولوژیک جای خود را به شبکههای عملگرایانه دادهاند. در چنین وضعیتی، ابزارهای سنتی جمهوری اسلامی—از شعار مقاومت تا اتکا به گروههای نیابتی—دیگر کارکرد پیشین را ندارند.
بهعبارت دقیقتر، مسأله دیگر صرفاً پایان جنگ غزه نیست، بلکه پایان یک الگوی سیاست خارجی است: الگویی که در آن تهران میکوشید از بحرانهای منطقهای برای کسب نفوذ و مشروعیت استفاده کند. اکنون همان بحرانها بدون نقش ایران در حال حل شدناند.
نتیجه روشن است: خاورمیانه به سمت نظم جدیدی حرکت میکند که در آن قدرت، نه از ایدئولوژی بلکه از توان میانجیگری، ظرفیت اقتصادی و هماهنگی با محورهای جهانی بهدست میآید. توافق امروز غزه، سندی است از افول نفوذ تهران و بازگشت بازی دولتهای منطقهای.
در یک جمله: آنچه در بیانیههای دوحه و قاهره ثبت شد، فقط پایان یک جنگ نبود، بلکه پایان دورهای از نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه بود.
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo