طی سال های پس از انقلاب مشروطه جریان فکری ناسیونالیسم بدل به نیروی سیاسی نیرومندی شد و به ویژه با روی کار آمدن خاندان پهلوی به ایدئولوژی نظام حکومتی ایران بدل شد. اما آنچه معنادار می نماید همزمانی این تحول با تحولات داخلی، منطقه یی و جهانی طی دهه های نخست قرن حاضر یعنی انتقال قدرت از قاجار به پهلوی، اهمیت یافتن هر چه بیشتر ایران در معادلات منطقه یی و جهانی به دلیل موقعیت ژئوپولتیک و همجواری با ابرقدرت شرق، کشف منابع جدید نفت در ایران و شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس، نقویض نقش ژاندارمری منطقه به رژیم شاه و رقابت دو ابرقدرت وقت و تبدیل ایران به پایگاه استراتژیک امریکا برای مقابله با روس ها است. شناخت رابطه میان تغییر جایگاه و کارکردهای ناسیونالیسم در ایران با این تحولات داخلی، منطقه یی و جهانی (به ویژه نقش امریکا) و نیز درک منطق و نحوه تاثیرپذیری ناسیونالیسم ایرانی از تحولات یادشده اهمیت بسیاری داشته و در تحلیل مواضع و عملکرد گروه های ملی گرا مانند جبهه ملی در طول تاریخ سیاسی معاصر ایران، مولفه یی اساسی به شمار می رود.
ناسیونالیسم در مراحلی از فعالیت خود که بیشتر خصلت ضداستعماری و ضداستبدادی داشت (مانند جنبش تنباکو، واقعه رژی، انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن نفت) از حمایت نیروهای مذهبی برخوردار بود و رهبران دینی برای تحقق اهداف دینی از کارکردهای مثبت ناسیونالیسم پشتیبانی می کردند، اما تدریجاً رویه اصلی این تفکر یعنی تاسیس نظام لائیک براساس جدایی دین از سیاست، ترجیح ملیت بر دین و اخذ تام و تمام الگوهای غربی توسعه، رخ نمایاند و همین امر موجب جدایی مذهبیون از ملی گرایان شد.
دو طیف ناسیونالیسم
نکته مهم و قابل توجه، شناسایی و تفکیک دو طیف یا گرایش ناسیونالیستی متفاوت از یکدیگر است.
۱- نخست جریانی که تحت تاثیر شکست نهضت مشروطه، اشغال ایران در جنگ جهانی اول، هرج و مرج و پراکندگی کشور، قدرت را به دست گرفت و به قیمت ایجاد دیکتاتوری و از بین بردن حقوق و آزادی های اساسی، نظامی متمرکز و دیوانسالار به وجود آورد و در پی ایجاد آشتی میان ملی گرایی ایرانی و توسعه نیم بند و ناتمام و حذف یا کمرنگ کردن عنصر دین در جامعه بود. این گرایش را می توان ناسیونالیسم باستانگرا یا سلطنت طلب نامید که با شاخص های زیر شناخته می شود.
– اعتقاد به جدایی دین از سیاست
– پذیرش الگوی توسعه و کلیت تمدن غربی منهای لیبرالیسم سیاسی و حقوق سیاسی مردم
– اعتقاد به ایجاد تمرکز شدید و اولویت قدرت و امنیت ملی بر توسعه سیاسی و اعطای حقوق سیاسی مردم
– تاکید بر نظام سلطنت و تمکین عملی به قانون اساسی مشروطه
– باستانگرایی و تاکید بر دوران ایران قبل از اسلام.
۲- گرایش ملی گرایانه دوم – که به جز سال های ملی شدن نفت هیچ گاه قدرت سیاسی را به دست نگرفت – بیشتر در قالب احزاب و گروه های تشکل یافته در جبهه ملی نمایانگر شد.
این گرایش را می توان ناسیونالیسم لیبرال نامید. مبانی نظری و خاستگاه نظری این دو گرایش تفاوت چندانی با یکدیگر ندارد، یعنی هر دو اعتقاد به جدایی دین از سیاست، اصالت ملیت، باستانگرایی و ایرانگرایی و پذیرش مبانی فکری و تمدن غربی دارند. تفاوت آنها با یکدیگر بر سر مسائلی مانند الزام ملی گرایان لیبرال به قانون اساسی مشروطه و اعطای مطالبات و حقوق و آزادی های اساسی به ملت است، در واقع تفاوت آنها در شیوه حکومتداری است که در این خصوص ملیون لیبرال برخلاف ملی گراهای سلطنت طلب کمتر قائل به اصل تمرکز و استفاده از قوه قهریه هستند، یا چنان که خود می گوید به رغم اعتقاد به جدایی دین از سیاست قائل به دین ستیزی نیستند.
گروهی از ملیون برای حل مشکلات کشور و محدود کردن اقدامات ضدملی رژیم شاه، چشمداشت حمایت از امریکا داشتند. یعنی همان کشوری که بیشترین اقدامات را بر ضد منافع ملی ایران مانند طراحی کودتا علیه حکومت ملی شادروان دکتر محمد مصدق به همراه انگلستان انجام داده بود.
برخورد امریکا با ملی گرایی
امریکا برای تثبیت موقعیت خود در ایران، هر دو طیف ملی گرایی را مفید و سودمند می دید و به تناسب از هر دو طیف بهره می برد.
هر چند طی سال های ۳۲ تا ۵۷ سیاست امریکا حمایت و تقویت رژیم شاه بود، اما این امر به معنای تعارض ماهوی ملی گرایان لیبرال با حضور امریکا در ایران یا بی توجهی امریکاییان به آنان نیست، بلکه کارایی بیشتر ملی گرایان سلطنت طلب و ناکارایی و ناتوانی ملی گرایی لیبرال سبب چنین ترجیحی بود. ضمناً امریکا می کوشید برای مهار بیشتر رژیم شاه از آلترناتیو ملیون استفاده کند تا محمدرضا پهلوی خود را تنها گزینه امریکا در ایران نبیند و هر چه بیشتر کارایی اش را در حفظ منافع آنان نشان دهد چنانچه دولت کندی در ابتدای دهه ۱۹۶۰ از اهرم فشار جبهه ملی ایران برای واداشتن رژیم شاه به اعمال اصلاحات بهره برد. در عین حال طی دهه های ۴۰ و ۵۰ امریکا به رغم حمایت از رژیم پهلوی و اطمینان خاطر از خوش خدمتی شاه هیچ گاه ملیون لیبرال را از نظر دور نمی داشت. در طول سال های قبل از انقلاب ملیون همواره امیدوار بودند روزی با جلب نظر مثبت امریکایی ها مجال فعالیت بیشتری در عرصه سیاسی بیابند. چنان که مرحوم اللهیار صالح یکی از رهبران اصلی جبهه ملی در خصوص کسب نظر مثبت امریکا برای ایجاد فضای باز سیاسی و گسترش فعالیت های جبهه ملی فعال بود. از نیمه دوم دهه ۴۰ تا ۱۳۵۶ و پس از درگذشت رهبران اصلی جبهه ملی مانند زنده یاد دکتر مصدق، دکتر عبدالله معظمی، باقر کاظمی، محمود نریمان و دیگر عناصر ملی گرا عملاً تحرک و واکنشی در قبال تحولات اساسی جامعه مانند برپایی جشن های ۲۵۰۰ ساله، تشکیل حزب رستاخیز و سرکوب شدید مخالفان نشان ندادند. آنان در طول این سال ها فاقد هرگونه فعالیت تشکیلاتی بودند و صرفاً در قالب محافل و دوره های دوستانه گردهم می آمدند.
همچنین در سال ۱۳۵۷ که رژیم شاه کارایی خود را برای حفظ منافع امریکا از دست داده بود، امریکاییان به سرعت متوجه گزینه و آلترناتیو مطلوب یعنی ملی گراهای لیبرال در قالب جبهه ملی شدند.
سولیوان آخرین سفیر امریکا در ایران طی گزارشی به وزارت خارجه دولت خود می نویسد؛ «اقداماتی در دست است تا از طریق دستکاری در افکار عمومی، جبهه ملی با زیرکی، رهبری را از دست آیت الله خمینی بیرون آورد. شاه معتقد است که می تواند با جبهه ملی در مورد تشکیل یک سلطنت مبتنی بر قانون اساسی مذاکره کند. بررسی تاریخچه عملکرد و مواضع جبهه ملی به عنوان اصلی ترین گروه طیف ملی گرای لیبرال از این نظر اهمیت دارد که می تواند برخی زوایای تاریخ معاصر ایران را روشن سازد. طرح این مساله که چرا جبهه ملی نتوانست در جریان انقلاب بهمن ۱۳۵۷ نقش موثری ایجاد کند، در ریشه یابی جنبش انقلابی نیز موثر است و به نوبه خود می تواند روشنگر این مطلب باشد که چرا این انقلاب صبغه اسلامی به خود گرفت و رهبری آن را نیروهای مذهبی عهده دار شدند و بالاخره این گونه مطالعات در آسیب شناسی و شناخت بحران ها و مسائل پس از انقلاب نیز مفید فایده است.
جبهه ملی اول؛ دهه ۲۰
در دهه ۱۳۲۰ و در بحبوحه اشغال ایران توسط متفقین و ضعف دولت مرکزی و دربار، گروه های ملی گرای کوچکی متشکل از تکنوکرات ها و چهره های جوان و تحصیلکرده غرب پدید آمدند از جمله حزب میهن پرستان (به رهبری علی جلالی و محمد پورسرتیپ)، حزب استقلال (توسط عبدالغدیر آزاد) و حزب میهن (به رهبری مهدی آذر و کریم سنجابی) این گروه ها با ائتلاف خود حزب ایران را تشکیل دادند که این حزب به نوبه خود هسته اصلی جبهه اول، دوم و چهارم است.
اما تشکیل جبهه ملی ایران به سال ۱۳۲۸ بازمی گردد. در این سال عمر مجلس پانزدهم به پایان رسید و تعیین تکلیف مساله نفت جنوب به مجلس شانزدهم محول شد. در آبان همین سال تعدادی از رجال سیاسی کشور به رهبری زنده یاد دکتر مصدق در اعتراض به تقلب در انتخابات مجلس در دربار متحصن شدند. این عده ۲۰ نفره پس از اتمام تحصن نافرجام در منزل ایشان گرد هم آمده و پس از مذاکرات مفصل و تشکیل کمیسیون های مختلف و تدوین اساسنامه در آبان ۱۳۲۸ موجودیت جبهه ملی ایران را اعلام کردند.
موسسان جبهه مدیران برخی جراید و سران احزاب و گروه های سیاسی بودند که با حفظ تشکل حزبی خود به عضویت جبهه ملی درآمدند و شامل افراد ذیل می شدند؛ دکتر محمد مصدق، دکتر حسین فاطمی، دکتر مظفر بقایی، حائری زاده، حسین مکی، دکتر کریم سنجابی، زیرک زاده، محمود نریمان، عبدالغدیر آزاد، عمیدی نوری، سیدعلی شایگان، آیت الله غروی، شمس الدین امیرعلایی، جلالی نائینی، عباس خلیلی، حسن صدر، رضا کاویانی، ارسلان خلعت بری، یوسف مشار و احمد ملکی.
بعدها افرادی مانند اللهیار صالح، غلامحسین صدیقی، امیرتیمور کلالی و داریوش فروهر به جبهه ملی ملحق شدند و عده یی همچون عمیدی نوری، عباس خلیلی، مظفر بقایی، حسین مکی و احمد ملکی از جبهه ملی خارج شدند.
بنا بر یک اساسنامه چهارماده یی، جبهه ملی از هیات موسسین و دستجات مختلف ملی طرفدار تامین عدالت اجتماعی و حفظ قانون اساسی تشکیل می شد. موسسان اولیه هیات مدیره جبهه را تشکیل می دادند و سایر دستجات ملی نماینده یی در آن تعیین می کردند و هیچ فردی مستقیماً و بدون عضویت در یک گروه وابسته به جبهه نمی توانست عضو این تشکل شود. جبهه ملی هدف خود را ایجاد حکومت ملی به وسیله تامین آزادی انتخابات و آزادی افکار اعلام کرد.
طبق آیین نامه تشکیلاتی، جبهه ملی دارای یک دبیرخانه (متشکل از دبیر جبهه، خزانه دار و یک عضو منتخب هیات مدیره)، شورای جبهه، هیات بازرسی و کمیسیون های تبلیغات و انتشارات و انتظامات، نفت و انتخابات بود و در برخی شهرستان ها نیز شعباتی دایر کرد. گروه های تشکیل دهنده جبهه ملی اول عبارت بودند از حزب ایران، حزب ملت ایران (به رهبری داریوش فروهر)، حزب زحمتکشان ملت ایران (به رهبری مظفر بقایی)، مجمع مسلمانان مجاهد (به رهبری شمس قنات آبادی) و حزب مردم ایران (به رهبری محمد نخشب)
در سال ۱۳۲۸ به دنبال تکرار انتخابات مجلس شانزدهم، هشت نفر از اعضای جبهه شامل مرحوم دکتر مصدق و آقایان مکی، شایگان، بقایی، حائری زاده، آزاد و نریمان به مجلس راه یافتند و فراکسیون نهضت ملی را تاسیس کردند. نمایندگان فراکسیون با شعار «ملی شدن نفت در سراسر کشور» هدف خود را حفظ حقوق ایران در قضیه نفت و مخالفت با لوایح پیشنهادی دولت قرار دادند. مساعی فراکسیون در مجلس همراه با تلاش و حمایت نیروهای مردمی و مذهبی در خارج از مجلس و نهایتاً ترور یکی از مخالفان اصلی ملی شدن نفت یعنی رزم آرا (توسط خلیل طهماسبی عضو فداییان اسلام) شرایط مناسبی برای تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت ایران در اسفند ۱۳۲۹ فراهم آورد. متعاقباً در اردیبهشت ۱۳۳۰ زنده یاد دکتر مصدق زمام امور و اجرای طرح فوق را بر عهده گرفت. او تعدادی از سران جبهه و در راس آنها دکتر حسین فاطمی را با خود به کابینه برد. به این ترتیب جبهه ملی بدون آنکه از آمادگی و تدارکات قبلی برخوردار باشد، مسوولیت سنگینی در دولت و مجلس برعهده گرفت. این در حالی بود که بر اثر گسترش اختلافات داخلی، بسیاری از موسسان جبهه مانند مکی و بقایی به دشمنی با آن پرداختند، ضمن اینکه سران جبهه ملی به دلیل گرایش سکولار و نیز اختلاف اندازی دربار و عمال انگلستان تدریجاً حمایت نیروهای طرفدار به نهضت ملی را از دست داده اند.
در همین حال به اعتراف مرحوم دکتر مصدق منهای برخی افراد آزادیخواه و مستقل، کسانی به درون جبهه راه یافتند که «آزادی و استقلال را وسیله پیشرفت و اغراض و مقام قرار دادند». ایراد مهم به جبهه ملی در طول سال های حکومت این بود که با متمرکز ساختن نیروهای خود بر مبارزات سیاسی بالفعل، از اقدام جهت آموزش و تربیت کادرها و نیروسازی و نیز تدوین راهبرد عملی و واقع گرایانه و برنامه ریزی مراحل حرکت خود غافل ماند.
اختلاف سلیقه، خودمحوری و جاه طلبی برخی اعضا، ضعف سازماندهی، عدم شفافیت ایدئولوژیک و خلاء رهبری که با حضور مصدق در پست نخست وزیری و ترک عملی جبهه ملی توسط وی به اوج خود رسید از جمله دیگر عللی بود که موجبات سقوط جریان ملی گرایی لیبرال و سرنگونی دولت مصدق توسط کودتای انگلیسی- امریکایی ۲۸ مرداد را تسریع کرد. هر چند اگر حمایت نیروهای مردمی و مذهبی نبود حکومت مصدق ۱۳ ماه قبل و پس از اختلافات با دربار و استعفای او پایان می گرفت و تنها قیام عمومی ۳۰ تیر بود که دیگر بار امکان قدرت مصدق را فراهم کرد.
پس ازکودتا برخی عناصر و گروه های ملی در قالب نهضت مقاومت ملی فعالیت های زیرزمینی محدود و ناموفق علیه رژیم را آغاز کردند. فعالیت های نهضت مقاومت با دستگیری برخی فعالان آن در تهران و شهرستان ها به رکود گرایید. دکتر مصدق به حبس و تبعید در احمدآباد محکوم شد و تا پایان عمر (سال ۱۳۴۵) تحت نظر باقی ماند. دکتر فاطمی که به خاطر مواضع تند ضدسلطنتی اش بیش از همه مغضوب شخص شاه و دربار بود پس از چند ماه زندگی مخفی دستگیر و به اعدام محکوم شد. فاطمی تنها عضو جبهه ملی طی حیات ۳۰ ساله این گروه در سال های قبل از انقلاب (البته بدون کسر سال های رکود یا توقف فعالیت) بود که به خاطر ثبات و ایستادگی بر سر عقیده اش جان باخت.
سایر سران ملی گرا به خاطر روحیه غیرانقلابی جز مواردی محدود حتی دچار دردسر زندان و تبعید که مجازات عادی و شایع نیروهای مخالف رژیم اعم از مذهبی یا برانداز بود هم نشدند.
ملی گرایان تا پایان دهه ۳۰ و ایجاد فرصت مناسب تجدید فعالیت ها منتظر ماندند این فرصت با روی کار آمدن دموکرات ها در امریکا و سیاست های رفرمیستی رژیم های وابسته مانند دولت پهلوی در ابتدای دهه ۴۰ به دست آمد.
جبهه ملی دوم؛ ۱۳۴۰
جبهه ملی دوم پس از رایزنی های فراوان ملیون و همکاران سابق دکتر مصدق در تبعید، در ۳۰ تیر ۱۳۳۹ با انتشار بیانیه یی اعلام موجودیت کرد. سران جبهه در اولین اقدام با توجه به سخنان شاه مبنی بر برگزاری مجدد انتخابات مجلس بیستم، طی ملاقاتی با شریف امامی نخست وزیر وقت و وزیر کشور خواهان تامین آزادی انتخابات، مطبوعات و اجتماعات شدند و به دنبال عدم پذیرش این شرایط نمایندگان جبهه ملی در مجلس سنا تحصن کردند که به بازداشت آنان انجامید.
در همین اثنا انتخابات مجلس برگزار شد اما جبهه ملی به رغم اینکه برنامه هایش را به آزادی انتخابات و استقرار حکومت قانونی منحصر کرده بود نتوانست از این فرصت بهره چندانی ببرد و به دلیل فقدان تشکیلات منسجم در استان ها و ضعف سازماندهی در مرکز ناهماهنگی آنان، تنها اللهیار صالح از حوزه انتخابیه کاشان به مجلس راه یافت. این در حالی بود که علی امینی کاندیدای اصلاح طلب با تبلیغ وسیع برنامه های خود و انتقاد از اوضاع داخلی عملاً متولی اجرای رفرم مدنظر امریکا در ایران شد.
با روی کار آمدن امینی (اردیبهشت ۱۳۴۰) و به رغم اشتراک نظرهایش با ملیون متمایل به امریکا در خصوص ایجاد اصلاحات میان او و جبهه ملی ائتلافی نیرومند علیه رقیب مشترک یعنی شاه و دربار به وجود نیامد و برعکس جناح مقابل توانست با دامن زدن به اختلافات آنان هر دو را تضعیف و از صحنه بیرون کند.
البته فعالان و رهبران جبهه در مورد برخورد با دولت امینی اتفاق نظر نداشتند و همین امر به ناتوانی آنها در استفاده از شرایط مساعد موجود افزود. در تاریخ ۲۸/۲/۴۰ با موافقت دولت میتینگ جبهه ملی در میدان جلالیه با حضور انبوه مردم تهران که برای اولین بار پس از کودتای ۲۸ مرداد چنین مجالی می یافتند، برگزار شد.
در این مراسم دکتر سنجابی، دکتر صدیقی و دکتر بختیار در مورد وضعیت موجود و برنامه های جبهه سخنرانی کردند اما سخنان تحریک آمیز و هماهنگ نشده شاپور بختیار باعث ایجاد اختلاف های تازه یی در رهبری گروه شد.
شرکت گسترده مردم در این میتینگ دولت را بر آن داشت تا از برپایی سایر تجمعات جبهه ملی مانند بزرگداشت واقعه ۳۰ تیر جلوگیری کند. این امر منجر به تشدید اختلافات امینی و ملیون به شکل مطلوب و مدنظر شاه شد.
اوج این اختلافات به حادثه بهمن ماه دانشگاه تهران انجامید که راهپیمایی دانشجویان عضو جبهه در دانشگاه با یورش وسیع ماموران ساواک و ارتش که تحت نظر شخص شاه عمل می کردند مواجه شد و متعاقباً بازداشت برخی رهبران جبهه ملی را به دنبال داشت. این حادثه علاوه بر تضعیف جبهه و تشدید اختلافات درون آن، تضعیف دولت امینی را نیز به همراه داشت و بهانه مناسبی برای برکناری او به شاه داد تا با جلب نظر مقامات امریکایی خود عهده دار اجرای اصلاحات مدنظر آنان شود.
جانشین امینی اسدالله علم، خان قائنات و بیرجند بود که از سوی شاه مامور مذاکره با رهبران جبهه در زندان برای رسیدن به توافق با دولت بود. در میانه این مذاکرات ماجرای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و سرکوب آن توسط دولت رخ داد.
رهبران جبهه که وقت را در مذاکرات بی نتیجه با علم تلف کرده بودند در خصوص نحوه برخورد با اصلاحات ارضی و محکوم کردن یا نکردن حرکت ۱۵ خرداد دچار اختلافات نظر با یکدیگر شدند. نقطه پایانی فعالیت های جبهه ملی دوم بازداشت باقیمانده رهبران پس از برپایی کنگره جبهه ملی بود. کنگره دی ماه ۱۳۴۱ تنها کنگره یی است که در طول حیات جبهه ملی اول تا چهارم برگزار شده است.
کنگره جبهه ملی دوم پس از برنامه ریزی و دعوت از نمایندگان تشکل های عضو تهران و شهرستان ها در چهارم بهمن ۴۱ در منزل حاج حسن قاسمیه به صورت نیمه علنی آغاز به کار کرد. هنگام افتتاح کنگره برخی از نمایندگان روحانی عضو جبهه ملی در اعتراض به حضور بانوان بدون حجاب جلسه را ترک گفتند. در ادامه پس از انتخاب دکتر مصدق به عنوان رئیس افتخاری کنگره رای گیری به عمل آمد و اللهیار صالح به ریاست اجلاس برگزیده شد. مرحله بعدی کار تشکیل کمیسیون های سیاسی و اساسنامه انتخاب منشی و ۳۵ نفر اعضای شورای مرکزی بود. (این عده ۱۵ عضو باقیمانده شورای مرکزی را انتخاب می کردند.) در این انتخابات حزب ایران بیشترین اعضا را به شورای مرکزی فرستاد و از نهضت آزادی تنها دو نماینده به این شورا راه یافتند. منفردانی مانند حاج محمود مانیان از بازار و شادروان غلامرضا تختی نیز برگزیده شدند اما نحوه انتخابات مورد اعتراض مهم ترین و فعال ترین تشکل عضو یعنی کمیته دانشجویان و نهضت آزادی قرار گرفت.
یکی از موارد اختلاف انگیز کنگره بحث بر سر عضویت گروه تازه تاسیس ملی- مذهبی نهضت آزادی بود که به رغم مجادلات فراوان با درخواست این گروه برای عضویت در جبهه مخالفت شد. همین امر منجر به اعتراض و ترک اجلاس توسط نمایندگان نهضت آزادی شد. به همین شکل درخواست عضویت خلیل ملکی رهبر جامعه سوسیالیست ها نیز مورد موافقت قرار نگرفت. به این ترتیب جبهه ملی دوم به ائتلاف احزاب ایران، ملت ایران و مردم ایران محدود شد.
اختلاف انگیزترین موضوع در کنگره بحث بر سر ساختار جبهه ملی بود. عده یی مطابق نظر شادروان دکتر مصدق و سابقه جبهه ملی اول معتقد به فعالیت جبهه یی و حفظ استقلال حزبی گروه های عضو بودند.
در برابر بسیاری از اعضا برخلاف نظر دکتر مصدق با توجه به تجارب و ناکارایی جبهه ملی اول معتقد به ادغام همه احزاب در دل سازمان واحدی بودند تا امکان رهبری و هدایت بهینه تشکیلاتی فراهم آید.
به هرحال سران گروه اکثریت مانند صالح و سنجابی که از یک سو علاقه نداشتند ساختار جبهه یی و ترکیبی را بپذیرند و از سوی دیگر نمی خواستند متهم به مخالفت و رویارویی با شادروان دکتر مصدق شوند و ضمناً طرح و برنامه و توان فعالیت برابر رژیم شاه را نداشتند به علت عدم امکان فعالیت استعفای خود را اعلام کردند. قبل از اعلام انحلال عملاً پرونده فعالیت جبهه ملی دوم بسته شده بود زیرا رهبران محافظه کار جبهه پس از آزادی از زندان با شروع فعالیت مجدد سازمان دانشجویی جبهه که مقارن با برپایی انتخابات مجلس ۲۱ بود، مخالفت کرده و اعلام کردند سیاست صبر و انتظار و مهیا شدن شرایط مناسب را در پیش گرفته اند. رژیم شاه به خوبی از ناتوانی و شدت تعارضات درونی جبهه ملی مطلع بوده و به همین دلیل با برپایی کنگره جبهه ملی موافقت شد زیرا آن را عامل تشدید و علنی شدن مناقشات و تنش های درونی گروه می دانست.
در جمع بندی و تحلیل علل ناتوانی و شکست جبهه ملی دوم و انحلال آن در سال ۱۳۴۳ باید به همان عواملی اشاره کرد که در مورد جبهه ملی اول نیز وجود داشت مانند ساختار جبهه یی، ابهام در ایدئولوژی و بی توجهی به کادرسازی، خودمحوری و تک روی احزاب و سران جبهه، نبود راهبرد و تاکتیک های مناسب در بهره گیری از شرایط مساعد، ضعف دربار و شاه، عدم استفاده موثر از نیروی جوانان به ویژه دانشجویان و مهم تر از همه بی توجهی و نادیده گرفتن عامل مذهب.
جبهه ملی سوم؛ دهه ۴۰
جبهه ملی سوم را باید ادامه و دنباله طبیعی جبهه ملی دوم دانست. با این تفاوت که جناح اقلیت کنگره این بار در غیاب اکثریت محافظه کار راساً به سازماندهی جبهه پرداخت.
اینان ضمن مکاتبات متعدد با دکتر مصدق در سال ۱۳۴۳ موافقت وی را با اساسنامه جبهه ملی سوم دریافت کردند. مهم ترین نکته و نقطه تقابل جبهه ملی سوم با همتای قبلی خود در نحوه سازماندهی و ساختار جبهه بود که این بار تاکید شد؛ «جبهه ملی سوم مرکز تجمع احزاب و جمعیت های سیاسی و… است که هر یک از آنها مرام خاصی برای خود داشته باشند و با جبهه ملی سوم فقط دارای یک مرام مشترک باشند که آزادی و استقلال ایران است. بنابراین هیچ فردی که در یک اجتماع عضویت نداشته باشد نمی تواند وارد جبهه ملی شود.»
گروه های عضو جبهه ملی سوم که در ۷/۵/۴۴ رسماً اعلام موجودیت کردند، عبارت بودند از حزب ملت ایران، حزب مردم ایران، جامعه سوسیالیست ها و نهضت آزادی. رهبری جبهه ملی سوم را سیدباقر کاظمی از نخبگان سیاسی قدیمی کشور برعهده گرفت. دو هفته پس از اعلام موجودیت فروهر و خلیل ملکی رهبران گروه های سوسیالیست ها و حزب ملت دستگیر شدند. قبل از آن هم رهبران نهضت آزادی زندانی شده بودند بدین سان جبهه سوم قبل از شروع و گسترش فعالیت ها فروپاشید.
از سال ۱۳۴۴ اوضاع سیاسی کشور دچار تحولاتی شد که بر شیوه فعالیت گروه های سیاسی تاثیر بسیاری نهاد.
رژیم شاه با سرکوب حرکت ۱۵ خرداد، تبعید آیت الله خمینی، کشف بقایای حزب توده و گرفتن زهر چشم از ملی گرایان لیبرال عملاً باب فعالیت علنی و قانونی گروه ها را مسدود کرد و تنها احزاب فرمایشی سلطنت طلبی مانند حزب مردم، ایران نوین و پان ایرانیست ها فعالیت صوری داشتند که آنها هم با پیدایش حزب دولتی رستاخیز در اواخر ۱۳۵۳ ناچار به پیوستن به آن شدند.
تقویت ساواک و ارتش و برخورداری از حمایت کامل غرب در تحکیم اقتدار رژیم شاه نقش موثری داشت. همچنین افزایش درآمدهای نفتی و دریافت کمک های نظامی و مالی از غرب موجب شد حکومت پهلوی علاوه بر مهار نارضایتی های عمومی در برخورد با نخبگان سیاسی مخالف نیز قدرت مانور و چانه زنی بالایی داشته باشد.
در برخورد با مخالفان طی این سال ها سیاست دوگانه یی به چشم می خورد؛ با نیروهای برانداز که عمدتاً گرایش مذهبی یا مارکسیستی داشتند به شدت برخورد می شد و مجازات اعدام، حبس ابد، تبعید و شکنجه در مورد آنان اعمال می شد اما در برخورد با مخالفان غیرانقلابی شیوه دیگری در پیش گرفته شد. شاه به میانه روها امکان داد از خوان نعمت دلارهای نفتی بهره برند تا منافع آنان با پهلوی ها گره خورد، برخی دیگر که فعالیت سیاسی را کنار نهاده بودند وارد فعالیت های آموزش عالی یا فعالیت های اقتصادی شدند.
به عنوان نمونه؛
۱- مهندس جهانگیر حق شناس و دکتر شالچیان موسسان شرکت ساختمان هامون
۲- دکتر کریم سنجابی مشاور حقوقی وزارت فرهنگ و استاد دانشگاه
۳- دکتر فریدون مهدوی عضو شورای مرکزی جبهه ملی دوم، مشاور و وزیر دولت هویدا و عضو حزب رستاخیز
۴- مهندس امیر پرویز عضو شورای عالی حزب ایران، استاندار و وزیر در کابینه هویدا
۵- فریدون امیر ابراهیمی عضو کمیته مرکزی حزب ایران، استاندار، معاون موسسات مالی هژبر یزدانی سرمایه دار
۶- دکتر مسعود حجازی مشاور حقوقی بانک توسعه صنعتی و فعال در شرکت های ساختمانی
۷- دکتر شاپور بختیار مدیرعامل شیشه قزوین و کارخانه فخر ایران وابسته به بنیاد پهلوی.
می توان گفت در طول سال های ۴۴ تا ۵۶ هیچ گونه فعالیت سیاسی تشکیلاتی و حتی انفرادی از ملی گرایان در مخالفت با استبداد و استعمار نوین ایران و افزایش نفوذ بیگانگان مشاهده نمی شود.
اینان تنها گاهگاهی در دوره ها و محافل خصوصی گرد هم می آمدند و به بحث های جاری می پرداختند. یکی از جامعه شناسان خارجی پس از شرکت در یکی از این جلسات می نویسد؛ «پس از لختی تامل حضار مجلس متفقاً تاکید می کنند چنین کاری غفعالیت سیاسی انتقادیف تنها به برقراری یک دیکتاتوری نظامی منجر خواهد شد لذا بهتر است به همین وضعیت که داریم بسنده کنیم. شاه فوق العاده قدرتمند است و نمی توان او را در جهت اجرای طرح هایمان تحت فشار قرار داد. شاید بهتر باشد هفته بعد یکدیگر را ملاقات کنیم.»
ضمناً رهبران جبهه ملی در پاسخ به درخواست های مکرر هواداران جوان مبنی بر انجام حرکت یا تجدید سازمان جبهه دائماً به نامساعد بودن شرایط اشاره کرده و امکان تغییر اوضاع را موکول می کردند، تا امریکا با چشم غره یی به شاه، امکان فعالیت و ایجاد فضای باز سیاسی در ایران را فراهم آورد و عملاً نیز تا پیدایش چنین وضعیتی که با روی کار آمدن کارتر در کاخ سفید ایجاد شد، تنها نظاره گر بودند و از سال ۵۶ مجدداً فعال شدند، البته در این سال ها جنبش دانشجویی در داخل و به ویژه در خارج فعالیت هایی با عنوان جبهه ملی خارج کشور انجام می دادند.
جبهه ملی چهارم؛ انقلاب
به اعتراف رهبران جبهه ملی آغاز مجدد فعالیت ها، ناشی از پیدایش فضای باز سیاسی کشور بود که تحت تاثیر به قدرت رسیدن دموکرات ها در کاخ سفید در داخل کشور به وجود آمد تا پس از وقفه یی ۱۲ساله ملیون فعالیت های خود را از سر گیرند. این زمانی بود که شاه همانند ابتدای دهه ۱۳۴۰ می خواست با انجام برخی اصلاحات جزیی و هدایت شده بساط قدرت خویش را استحکام بخشد.
زمینه ساز آغاز به کار جبهه ملی چهارم، فعالیت های پراکنده یی بود که ملیون در قالب انتشار چند نامه سرگشاده خطاب به سران رژیم و سخنرانی های انتقادی داشتند.
یکی از نامه های مهم، نامه یی بود که کریم سنجابی، شاپور بختیار و داریوش فروهر خطاب به شخص شاه منتشر کردند. در این نامه انجام برخی اصلاحات و رعایت حقوق بشر در قالب پایبندی به قانون اساسی مشروطیت مورد تاکید قرار گرفته بود. این نامه بدین جهت اهمیت دارد که هم سنگ بنای تشکیل جبهه ملی چهارم شد و هم مرزبندی اینان را از سایر اصلاح گران منتقد شاه مانند نهضت آزادی و سلطنت طلبان مشروطه خواه، همچون علی امینی مشخص کرد و مهم تر اینکه کدورت هایی میان ملیون در مورد محتوای نامه و تعداد، بین امضاکنندگان و نحوه انتشار نامه ایجاد کرد.
ادامه تلاش ها برای سازماندهی منجر به تشکیل «اتحادیه نیروهای جبهه ملی ایران» در ۲۸ آبان ۱۳۵۶ شد. البته به رغم مذاکرات فراوان پیروان دکتر مصدق تنها سه حزب ملت ایران، حزب ایران و جامعه سوسیالیست ها (به رهبری رضا شایان) به همراه جمعی از بازاریان تهران به این ائتلاف پیوستند.
رهبران جبهه ملی در آغاز عبارت بودند از کریم سنجابی رئیس و دبیر هیات اجرایی، شاپور بختیار مسوول تشکیلات، اسدالله مبشری مسوول بازرسی، رضا شایان مسوول امور مالی و داریوش فروهر مسوول انتشارات و سخنگوی جبهه.
اعضای شورای مرکزی عبارت بودند از آقایان کاظم حسیبی، کریم سنجابی، شاپور بختیار، مهدی آذر، جهانگیر حق شناس، زیرک زاده، ابوالفضل قاسمی، احمد مدنی، محمود مانیان، شانه چی، امیر علایی و مبشری. ریاست شورای مرکزی را کاظم حسیبی برعهده داشت.
وضعیت انقلابی و خیزش های مردمی علیه نظام پهلوی در این زمان به صورت ادواری در شهرهای مختلف آغاز می شود. در این مقطع تاکید سران جبهه، مبارزه قانونی در چارچوب قانون اساسی بود. در اعلامیه دکتر سنجابی به مناسبت قیام مردم تبریز آمده بود؛ «در این مرحله مبارزه قانونی که ما هستیم شعار خود را در یک خواسته متمرکز سازیم؛ سرنوشت ملت ما به وسیله مبعوثان حقیقی ملت تعیین می شود.» در ۳۰ تیر ۱۳۵۷ «اتحاد نیروهای ملی» به «جبهه ملی چهارم» تغییر نام یافت. در این تشکل، ریاست هیات اجرایی برعهده دکتر کریم سنجابی و اعضای آن بختیار، فروهر، حسیبی و مبشری بود.
در شهریور ۵۷ سران جبهه ملی برای تحقق خواسته های خود و کسب برخی امتیازات به مذاکرات با دولت شریف امامی پرداختند. در وضعیت انقلابی کشور طی نیمه دوم همین سال و با گسترش تعارض میان نیروهای انقلابی، جبهه ملی در مقابل رژیم مواضع تندتری اتخاذ کرد، اما همچنان خواهان انجام اصلاحات در قالب قانون اساسی بود و پس از ملاقات با امام در پاریس (آبان ۵۷) با صدور بیانیه سه ماده یی بر خواست رهبر انقلاب و مردم مبنی بر اعلام غیرقانونی بودن نظام پادشاهی و عدم امکان سازش با آن تاکید کرد.
پس از بازگشت آقای سنجابی از پاریس و بازداشت وی و داریوش فروهر، آنها ملاقات هایی با سپهبد ناصر مقدم رئیس ساواک و شخص شاه داشتند. سنجابی در دیدار با مقدم گفت؛ «ما ممکن است برای شاه به منزله آخرین تیر ترکش باشیم.»
در این مقطع و در پی رهنمود امریکا، شاه به مذاکره و آشتی با مخالفان میانه رو یعنی ملی گراها می اندیشید. شاه از تمایل و شرایط ملیون برای سازش از طریق غربی ها و واسطه هایی مانند احسان نراقی مطلع بود. نراقی از رهبران جبهه برای شاه پیام آورده بود که آنان تحت شرایطی حاضرند با پشت کردن به مذهبیون با شاه برای تشکیل دولت به توافق برسند. شاه نیز پس از مذاکره مستقیم با ملیون به آنان پیشنهاد تشکیل دولت داد. سران جبهه نیز در جلسات داخلی خود، کلیت پیشنهاد را پذیرفته و در پی یافتن فرد مطلوب و نیز حل مشکل خود با امام و مجاب کردن یا دور زدن ایشان بودند، اما شاپور بختیار بدون هماهنگی با شورای جبهه، کار را با شاه تمام کرد و خبر انتصاب او به سرعت منعکس شد و شورای جبهه ملی هم در واکنشی او را از جبهه اخراج و همکاری با وی را تحریم کرد.
تاکتیک ملیون برای بزرگ جلوه دادن تهدید نیروهای مذهبی و نیرومند، نشان دادن خود برای جایگزینی و مهار مذهبیون بود. در آذر ۵۷ که آقایان سنجابی و فروهر تحت نظر مقامات ساواک به سر می بردند خطاب به مقامات عالی رتبه رژیم پهلوی گفتند؛ «بازداشت ما دو نفر در ابتدای امر می توانست مقداری موجه باشد، اما هرچه زمان بگذرد میدان برای دیگران خالی می ماند و ما از سازماندهی و ایجاد یک سازمان متشکل در مقابل آنان عقب خواهیم ماند، وقت آن رسیده که جبهه ملی تلاش های خود را شدت دهد و سازماندهی کند.»
همزمان جبهه ملی به عنوان جانشین نظام پادشاهی و برای جلب نظر ایالات متحده تماس هایی با مقامات سفارت امریکا در ایران برقرار کرد. ارزیابی مسوولان سفارت پس از اولین ملاقات با کریم سنجابی چنین است؛ «سنجابی می خواست چیزی را که وی حسن نیت خودش، عقاید روشنفکرانه و گرایش طرفدار غرب برای توجه ایالات متحده می داند به طور غیرمستقیم منتقل کند.»
ارزیابی مسوولان سفارت امریکا از ملاقات بعدی بسیار گویا و مبین شرایط نابسامان و ضعف و انفعال جبهه ملی است؛ «سنجابی در میدان رهاشده خود را تنها احساس می کند و در جست وجوی دوستانی مانند دولت امریکا است.»
و بالاخره، این دیدگاه که تا حدودی با اسناد ساواک همخوانی دارد به اینجا می انجامد که… در آخرین روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی و ورود امام جبهه ملی از کاروان انقلاب عقب افتاد. عدم حضور موثر سران جبهه در شورای انقلاب و دولت موقت و ناتوانی در بسیج توده یی از جمله دیگر شاخص هایی است که حاکی از عدم حضور موثر و فاصله گیری تدریجی آنان از جنبش است.
منابع
۱- چگونگی تشکیل و فعالیت های جبهه ملی از آغاز تا انقلاب اسلامی، علی جواهرکلام
۲- اسناد لانه جاسوسی
۳- جزوات متعدد سیاسی و روزنامه های اطلاعات و کیهان