همسر بهنام ابراهیمزاده در نامهای درباره ملاقات با همسر زندانیاش پس از گذشت ماهها از حمله نیروهای امنیتی به بند ۳۵۰ اوین، ممنوعالملاقات بودن و انتقال وی به رجایی شهر نوشته است.
بنابه گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، بهنام ابراهیمزاده عضو شورای نمایندگان کمیته پیگیری که به اتهام حق ثبت تشکل، اعتصاب و دیگر مطالبات مشروع و قانونی به ۵ سال حبس محکوم و در حال گذراندن پنجمین سال حبس خود است، پس از حوادث پنجشنبه سیاه بند ۳۵۰ اوین به شدت مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفت و دچار آسیبدیدگی شدید شد. وی نزدیک به ۱۰۰ روز به دلیل مقاومت در برابر ماموران اداره اطلاعات در ۲۰۹ در سلول انفرادی به سر برد و در نهایت به زندان رجایی شهر تبعید شد.
براساس گزارش کمیته حمایت از شاهرخ زمانی، در زندان رجایی شهر نیز به علت عدم انتقال به بند سیاسی پس از ۲۵ روز اعتصاب غذایی که ۴ روز آن اعتصاب خشک بود، به بند ۱۲ سیاسی انتقال یافت. این زندانی سیاسی در چند سال اخیر نوبت جراحی داشته که علیرغم اصرار خانوادهاش همچنان با ممانعت مسوولین روبرو بوده و اکنون سلامتی او به شدت در خطر است. همسر و فرزند بیمار بهنام ابراهیمزاده، با وی ممنوعالملاقات بودهاند و همین رنج آنان را مضاعف کرده بود.
زبیده حاجیزاده همسر بهنام ابراهیمزاده فعال کارگری و زندانی سیاسی رجایی شهر، در این نامه یادآور شده است:
«بعد از ماهها نبود امکان ملاقات با همسر زندانیام بهنام ابراهیمزاده، در پی حوادث پنجشنبه سیاه بند ۳۵۰ و انتقال بهنام به سلولهای انفرادی بند ۲۴۰ و ۲۰۹ و پروندهسازی به اتهام ارتباط با احمد شهید و درج بیانیه و مطالب حقوق بشری از درون زندان و در نهایت تبعید ناعادلانه به مخوفترین و فوقامنیتیترین زندان و اعتصاب نگرانکننده ۲۵ روزه بهنام، سرانجام با کمک و همراهی یکی از دوستان خانم، روز دوشنبه ۲۸ آبان بعد از طی مسافت راه و گذر از اتوبانهای تهران و خیابانهای پیچدرپیچ شهر البرز و کرج، به دیدار همسرم رفتم.
این اولین باری بود که بعد از تبعیدش توانستم بالاخره از دادستانی تهران، ملاقات حضوری بگیرم و از نزدیک و رودررو اما خیلی متفاوتتر از بند ۳۵۰، همسرم را ببینم. راهروها و دالانهای عریض و طولانی زندان را هم طی کردیم واقعا حقا که مخوفترین و فوقامنیتیترین تبعیدگاهی است در ناکجاآباد رجایی شهر.
به سالن ملاقات که رسیدیم، دوست و همراهم از دیدار با همسرم بازماند. این دستور قانونی است که هیچ غریبهای نمیتواند زندانی محبوس را ببیند. وقتی به حضور هم در سالن ملاقات رسیدیم. بهنام مثل همیشه با آن همه شور و احساس همیشگیاش مرا در آغوش گرفت. به عمق چشمانش که نگاه کردم تبعید و اعتصاب غذای طولانیمدت بر وضعیت جسمیاش اثر خود را گذاشته بود، اما ذرهای بر شور و شوق و روحیه مبارزهطلبیاش اثری نگذاشته بود.
نگران حال و روز و بیماری فرزندمان نیما بود. احوال تکتک دوستانش را گرفت. در ادامه از وضعیت زندان و بند و دوستان و همبندیانش برایم گفت. از دوستان و رفقای خوبی که در این مدت پیدا کرده بود. از حبس و جوانی مردان با اقتداری چون لقمان و زانیار مرادی که به اعدام محکوم شدهاند برایم گفت. از چشمانداز و افقهای آینده و از کمبودها و نبودها و اذیت و آزار مسوولان زندان امنیتی و اینکه در روز تنها دو ساعت امکان استفاده از فضای هواخوری دارند و فضای غیربهداشتی و شبیه به سلولهای انفرادی و وضعیت وخیم بهداشت و غذا و دیگر محدودیتها و عدم رسیدگی پزشکی و اثرات زیانآور نصب سیستم پارازیت در زندان بر روی جسم و روح زندانیان هم گفت و در آخر از اعتصاب و اعتراض هر روز کارگران جلوی مجلس بهارستان هم گفت و گفت: «اینجا با اقتدار افتخارهایمان را حبس کردهاند.»