سقوط سیاسی و اجتماعی که از سال ۵۷ آغاز شد٬ با نفوذ و گسترش سرطانی تحجر و خرافات هر لحظه سرعت بیشتری گرفت تا امروز که کار پرداختن به موضوع اپیلاسیون زنان به صحن مجلس کشیده شده است! حکومت خودکامهای که به امر خمینی میتوانست با تعطیل نماز بر سر پا بایستد٬ امروز حتی تحمل اپیلاسیون زنان را هم ندارد و آن را خطری برای اضمحلال خود میبیند!
کوهنوردان می دانند که صعود٬ همیشه دشوار است و سقوط آسان؛ آن ها همچنین می دانند که صعود با زحمت و مهارت و صبر صورت می گیرد و سقوط در لحظه ای کوتاه٬ با شتابی باور نکردنی.
کوهنوردی که سقوط می کند٬ لحظه به لحظه شتاب می گیرد؛ هر چه سرعت سقوط بیشتر شود٬ جلوگیری از سقوط دشوارتر می شود؛ از حدی معین هم که بگذرد٬ جلوگیری از سقوط غیر ممکن می شود.
در کوهنوردی گروهی٬ کسی که رهبری گروه را برعهده دارد٬ و به عنوان نفر اول و راهنمای گروه حرکت می کند٬ اگر سقوط کند٬ دیگران را هم به دنبال خود می کشد و جان آن ها را به خطر می اندازد. اگر نفرات دوم و سوم نیز اتکایشان به نفر اول باشد٬ آن ها هم به دنبال او کشیده می شوند و بقیه را هم به دنبال خود می کشند. در چنین حالتی به سختی می توان مانع از سقوط تمام افراد گروه شد.
نحوه ی عمل حکومت اسلامی ایران را می توان با عملکرد گروه کوهنوردی مقایسه کرد؛ گروهی که به دنبال رهبری بی لیاقت٬ در حال سقوط به قعر ابتذال است؛ ابتذال از هر نظر: ابتذال سیاسی٬ ابتذال اخلاقی٬ ابتذال علمی٬ ابتذال ادبی٬ و هر ابتذال قابل تصور دیگر.
سقوط جامعه٬ با رهبری خامنه ای٬ لحظه به لحظه شتاب بیشتر می گیرد و به جرات می توان گفت٬ امروز سرعت سقوط به حدی رسیده است که دیگر نمی توان مانع از ادامه ی آن شد.
زمانی که کل این گروه اجتماعی٬ به قعر دره ابتذال رسید٬ آن گاه لحظه ی سکون فرا می رسد. شاید فرق افراد جامعه با کوهنوردان در این باشد که آن ها به طور فیزیکی نمی میرند٬ و می توانند دوباره از نو٬ صعود خود را به رهبری کس دیگر آغاز کنند٬ ولی زمانی که باید صرف این صعود -که موفقیت آن هم تضمین شده نیست- گردد٬ زمانی بس طولانی است.
با شنیدن خبر مقابله ی حزب الله قزوین با اپیلاسیون خانم ها٬ و کشیده شدن این بحث توسط نماینده ی قزوین به مجلس شورای اسلامی٬ سرعت سقوط حکومت به دره ابتذال به خوبی آشکار می گردد. حتی می توان مشاهده کرد این سقوط تا چه عمقی از دره صورت گرفته است.
این تنها نمونه ی به ابتذال کشیده شدن جامعه و سیاست نیست؛ وقتی رییس بی یال و کوپال جمهور٬ در سخنرانی خود خطاب به نیروی انتظامی می گوید که وظیفه ی آن ها اعمال قانون است و نه اعمال قوانین اسلام٬ آیات عظام٬ فریاد وااسلاما سر می دهند و او را از چنین گفتاری نهی می کنند! تو گویی آن ها فرق قوانین مشخص و مکتوبی که توسط ماموران حکومت باید اعمال شود٬ با قوانین اسلامی که باید و نباید و واجب و مستحبات بسیار دارد و امر و نهی ها در آن از دید فقها هر یک به صورتی است٬ نمی دانند٬ و بلبشوی اجتماعی که این نادانی به وجود خواهد آورد به ذهن فرسودهشان هرگز راه نمی یابد.
فرق خمینی با خامنه ای٬ نه در استفاده از قدرت سرکوب و خونریزی در برابر مخالفان و منتقدان٬ بلکه در درک تفاوت های حفظ اسلام با حفظ قدرت سیاسی و اجتماعی است. خمینی به محض قبضه کردن قدرت و به دست گرفتن سکان کشتی جمهوری اسلامی٬ متوجه شد که رهبری یک کشور٬ با رهبری یک عده ی محدود آدم متشرع٬ که شامل خود او و خانواده اش نیز می شد٬ فرق دارد. به همین دلیل٬ تعصبی را که پیش از انقلاب نسبت به همسر سالخورده اش داشت٬ بعد از انقلاب٬ نسبت به دختران جوان خانواده اش نداشت.
در اجتهاد دینی نیز کار را به جایی رساند که حتی می شد برای حفظ قدرت و حکومت٬ پایه ی دین٬ یعنی نماز را تعطیل کرد. به موارد سیاسی و اجتماعی و هنری که هرگز به آن ها معتقد نبود٬ مثل حضور زنان در انتخابات (هر چند فرمایشی و نمایشی)٬ مثل کار کردن زنان در خارج از خانه٬ مثل استفاده از آلات موسیقی٬ مثل سینما٬ مثل مجسمه سازی و نقاشی٬ مثل خوردن خاویار و بازی شطرنج٬ تن در داد و هر کسی را که بر سر راهش ایستاد -حتی اگر عالم دین و آیت الله بود-٬ با اخم هایی در هم و قیافه ای عبوس کنار زد. کسانی را که٬ وی را متصل به امام زمان می دانستند٬ با تمسخر از خود دور کرد٬ و اشخاصی را که می خواستند به دور سر او هاله ای نورانی بگذارند به نزدیکی خود راه نداد.
با مرگ او٬ راه برای کسانی که او متحجر می نامید باز شد و آنان مثل آبی که پشت سد جمع شده باشد٬ در اثر شکستن سد٬ سیل آسا به بدنه حکومت و جامعه کوبیدند. تلاش نافرجام خاتمی و اصلاح طلبان و نواندیشان دینی برای دوباره ساختن سد منطق حکومتی٬ در برابرِ سیلِ حکومتْ بر اندازِ تحجر و خرافات دینی ناکام ماند و سیل٬ خود آن ها را نیز با خود برد. خامنه ای٬ عنصری ضعیف و ترسو در برابر غول های تحجر مذهبی و اراذل مسلح حکومتی بود٬ و توانایی مقابله با آن ها را نداشت.
سقوط سیاسی و اجتماعی که از سال ۵۷ آغاز شد٬ با نفوذ و گسترش سرطانی تحجر و خرافات هر لحظه سرعت بیشتری گرفت تا امروز که کار پرداختن به موضوع اپیلاسیون زنان به صحن مجلس کشیده شده است! حکومت خودکامه ای که به امر خمینی می توانست با تعطیل نماز بر سر پا بایستد٬ امروز حتی تحمل اپیلاسیون زنان را هم ندارد و آن را خطری برای اضمحلال خود می بیند!
باید منتظر بمانیم و صدای شکستن استخوان های حکومت و جامعه را در اثر برخورد با تخته سنگ های کف دره بشنویم؛ شکستنی که به شدت دردناک خواهد بود.
از: گویا