باز میایم به سویت با دو چشم تار و گریان آی آذربایجانم ،آتشت افتاده بر جان
ای سپند سربلندم ،سرزمین نور و ایمان بیقرار و سوکوارم، در غمت بنشسته نالان
خشم کور آسمانها، هستی ات را کرده ویران روی خا کت گرد ماتم، سینه ات آماج توفان
کو به کو افتا ده هر سو پیکری در هم شکسته اشک گرمی آه سردی سینه ای از غم پریشان
ای دلیر آذری ای خونبهای ملک ایران ای گذشته از سر و جان در رهش همواره آسان
من به هر جا از تو گویم با تو گریم با تو مویم تا جهان باشد به جا ،من با تو دارم عهد وپیمان
بیست وسوم امرداد هزار و سیصد ونود و یک
هما ارژنگی