به هرکجای این کشور نگاه کنید ویرانگری زیست محیطی بیداد می کند. بحران آب، آلودگی هوا، ریزگردها، خشک شدن دریاچه ارومیه، قطع آب زاینده رود، تخریب جنگل ها، گسترش مناطق خشگ و کویری، آلودگی آب رودخانه ها، نابودی بخش بزرگی از منابع آبی زیر زمینی، افزایش بیماری و سرطان ناشی از آلودگی هوا و کودهای شیمیائی و مسمومیت های غذایی، کشتار جانوران، آلودگی های دریای خزر و خلیج فارس، ورود فاضلاب های صنعتی و خانگی به آب ها و کشت کشاورزی، آلودگی های نفتی، فرسایش خاک، آلودگی های اتمی، فاجعه سدهای کشور، از جمله ویرانگری های این سرزمین است. جامعه ایران با یک خودکشی محیط زیستی روبرو می باشد.
فقدان بررسی های لازم
فاجعه زیستبومی، اجتماعی و فرهنگی سد گتوند و هزینه سرسام آور آن و در آخر احتمال تخریب این سد جز ایجاد خشم و اعتراض بی پایان نسبت به مسئولان سیاسی و نظامی و اداری، حاصل دیگری ندارد. سد گتوند علیا که در نزدیکی شهر گتوند در استان خوزستان قرار دارد با ارتفاع ۱۸۲ متری از پایه، پس از کرخه یکی از بزرگترین سدهای ایران است که بر روی رودخانه کارون در جنوب غربی ایران ساخته شده است. این سد که فاقد مطالعات مقدماتی جدی در زمینه تکنیکی و محیط زیستی و اجتماعی و باستان شناسانه و اقتصادی بود، عملیات اجرایی اش در سال ۱۳۷۶ آغاز شد و در سال ۱۳۹۰ توسط احمدی نژاد افتتاح گشت.
در سال ۱۳۵۰ خورشیدی متخصصان آمریکایی برای ایجاد این سد محلی را بفاصله ۱۴.۵ کیلومتر بالاتر از مکان فعلی پیشنهاد نمودند. اما در زمان جمهوری اسلامی، مسئولان جدید دولتی، آمریکایی ها را «خائن» معرفی نمودند، زیرا آنها مخزن سد را ۲.۲ میلیارد مترمکعب در نظر گرفته بودند. دولت با سپاه پاسداران بهمراه پیمانکاران، تصمیم می گیرند تا محل سد تغییر کند و مخزن به ۴.۷ میلیارد افزایش یابد تا بدین ترتیب تولید برق و ذخیره سازی آب تضمین شود. امروز با گذشت زمان و آبگیری سد متوجه نتایج اسفبار این تغییر مکان می باشیم. احتمال نابودی بخش مهمی از رودکارون و جلگه خوزستان و آسیب های بی سابقه فرهنگی و اکولوژیکی جبران ناپذیر و تخریب احتمالی سد گتوند از نتایج این تصمیم ایدئولوژیک و نادانی و فساد مسئولان است.
مخالفت با طرح پیشین، بیشتر از زاویه ایدئولوژیک بود و این طرح جدید فاقد تحقیقات کافی بود. حال آنکه از نظر علمی با بررسی کیفیت توپوگرافیک و مشخصات ژئولوژیکی مصالح ترکیبی خاک و مواد معدنی موجود می توان به شناخت زمین شناسی فیزیکی پی برد. با اطلاعات بدست آمده از مطالعات ژئوفیزیکی و چینه شناسی و غیره می توان کمک بسیار شایانی در اکتشافات معدنی و نفت نمود. تشخیص وجود گنبدهای نمکی در نزدیکی مکان کنونی و اندازه گیری نمک از نظر علمی دشوار نبود، مشکل مدیریت سد بود. مسئله مرکزی مدیریت علمی و عقلانی پروژه و مقابله کردن با لابی های سیاسی اقتصادی است که پنهان و آشکار عمل می کنند و از تحقیقات لازم که چه بسا طولانی باشد و حتا پروژه را زیرسئوال ببرد جلوگیری می کنند. سد گتوند نتیجه ساخت و پاخت محافل قدرت و بی توجهی سازشکارانه مسئولان اداری پروژه می باشد.
خطاکاران فاجعه زیست محیطی
وزارت نیرو، سپاسد، مهاب قدس، استانداری خوزستان، دیگر سازمانهای دولتی، سپاه پاسداران، مهندسان مشاور آنان و نیز دولت های محمد خاتمی و احمدی نژاد و خانم ابتکار در سطوح مختلف در ایجاد این وضع مقصر می باشند. نیروهای مالی سپاه و تکنوکراتهای حامی ایجاد سد، نقش اصلی را در این طرح داشته اند ولی فراموش نشود که خانم ابتکار، معاون رییس جمهور در۱۰ سال پیش مجوز احداث سد گتوند را صادر کرده است. این طرح از همان ابتدا توسط بسیاری از طرفداران محیط زیست و آثار باستانی و متخصصان، مورد انتقاد و اعتراض قرار گرفت. ولی دولت کوچکترین توجهی به انتقادها و خواستها ننمود. همزمان با بالا آمدن آب پشت سد، خطرات بیش از هرزمان دیگر ملموس گشت و بارها شخص احمدی نژاد و سازمانهای دولتی و رسانه ها مورد خطاب شهروند ان و انجمن ها و برخی روزنامه نگاران قرار گرفتند. متاسفانه گوش شنوایی نبود.
اگر قوه قضائیه مستقل می بود و احساس مسئولیت میکرد، به عنوان مدعیالعموم وارد میشد، همه کسانی که نقشی در نابسامانی امروز دارند را مجبور به پاسخگویی می کرد. برای بررسی، باید از وزرای نیرو از سال ۱۳۶۸ تا کنون پرسید که منطق این سدسازی بیرویه چیست؟ مبلغ ۳ میلیارد دلار که تا کنون مصرف شده چگونه تقسیم شده است؟ چرا گزارشها در بایگانی ها خاک میخورند و چرا در اختیار روزنامه نگاران و انجمن ها و شهروندان نیستند تا ببینند کارشناسانی بودهاند که نسبت به خطر ساخت سد گتوند در این محل، از سال ها پیش هشدار دادهاند. چرا مطالعات اولیه و نهایی سطحی بوده و کیفیت خاک مورد بررسی علمی قرار نگرفته است؟ چرا اثرات منفی سدسازی در زمینه آثار باستانی نادیده انگاشته شده است؟ در طول این پروژه مرز منافع عمومی و منافع شخصی در چه نقطه ای قابل ترسیم است؟
از مهمترین بحث ها و چالشهای ایجاد شده پیرامون این سد، بحث وجود گنبدهای متعدد و رگههای نمکی در ۵ کیلومتری آبگیری سد است که پس از آبگیری سد به زیر آب رفته و منجر به شوری بیش از حد آب در پاییندست این سد شده است. عیسی کلانتری، وزیر اسبق کشاورزی میگوید: «مهندس مشاور وقتی که وابسته به وزارت نیرو بود در پاسخ به اعتراض به اینکه اینجا گنبدهای نمکی هست، گفت که ما با کشیدن پتوی رسی روی گنبدهای نمکی این را جبران میکنیم و ۱۳۰ میلیارد تومان هم همزمان با احداث سد روی گنبدهای نمکی پتوی رسی کشیدند اما با اولین آبگیری از سد شهید عباسپور به سد گتوند تمام این پتوها از بین رفت.».
بنابراین خطر انتقال نمک انبوه به آب سد حس می شد ولی مسئولان چشم خود را بستند و علیرغم ماله کشی رسی، فاجعه بوقوع پیوست. بر اساس تحقیقات دکتر مهدی قمشی عضو هیأت علمی دانشکده علوم آب دانشگاه شهید چمران اهواز و مشاور استاندار خوزستان در امور آب، تجمع نمک در مخزن سد گتوند، حدود هفت میلیون تن است. بر اساس معیار اندازه گیری نمک آب قسمت بالای سد ۵۰۰ میکروموس بر سانتیمتر مربع است حال آنکه شوری آب قسمت پائینی سد میزان ۱۵۰ هزار میکروموس می باشد و این میزان سه برابر شوری آب خلیج فارس می باشد. در واقع سد گتوند به یک کارخانه عظیم شورابه سازی تبدیل شده است و این تولید عظیم آب شور نه تنها زمین ها را خشکتر می کند، نه تنها کارون را بحرانی تر و آب آلوده آن را شورتر می کند ، بلکه شوری آب خلیج فارس را نیز بشدت افزایش خواهد داد.
بنابر نظر برخی کارشناسان وجود سد گتوند تا ده سال دیگر منجر به نابودی کشاورزی در استان خوزستان و به هم خوردن اکوسیستم خلیج فارس به خصوص در قسمت غربی آن خواهدشد. از آنجا که ترکیب معدن نمک با آب سد روبه افزایش است برخی برآنند که تنها راه برون رفت از این مشکل تخریب سد می باشد. زنگ هشدار نابودی کشاورزی در این منطقه به صدا درآمده است. تا کنون بیش از ۱۰۰ هکتار از زمین های مرغوب کشاورزی زیر آب رفته است. میزان بسیار زیادی از درختان و گیاهان و گونه های جانوری و بیش از دهها روستا و آثار باستانی متعلق به دوران اشکانی زیر آب قرار گرفته است. اکوسیستم منطقه بشدت ضربه خورده است. گفته می شود بیش از ۴۰ هزار روستائی بیکار شده اند. سد گتوند به منشا فاجعه های دیگر تبدیل شده است. در کشوری که بحران اکولوژیکی بیداد می کند سیاست سدسازی فقط در خدمت تشدید بحران اقلیمی و بحران آب است.
چاره کار چیست؟
با توجه به این فاجعه زیست محیطی، پرسش در اینجاست که چه راه حلی باید در دستور کار قرار گیرد. با گذشت زمان وضع بحرانی تر می گردد. کارشناسان و کنشگران اکولوژیک و روزنامه نگاران و شهروندان آگاه برآنند که باید اقدام جدی نمود. در حال حاضر بطور عمده سه راه حل مطرح شده است.
یکم، ایجاد حوضچه های تبخیری برای انتقال آب شورشده به این مخزنها در ۳۵ کیلومتری. این شیوه اجازه میدهد تا نمک نشست کند و سپس جمع آوری شود. آیا این راه حل عقلانی است؟ با تولید انبوه مدام و انباشت بیسابقه نمک ها چه باید کرد؟ میزان هزینه اجرائی و اداری چقدر است؟ دشواری های تکنیکی و زیست محیطی و اقتصادی در آینده کدامند؟
دوم، انتقال آب شور سد با لوله به خلیج فارس. فاصله ۲۰۰ کیلومتری سد گتوند تا خلیج فارس هزینه بسیار سنگین تولید می کند و بعلاوه تامین آب لازم برای کشت ها و کارون چه خواهد شد؟ خلیج فارس دریای نیمه بسته است و در شرایط کنونی میزان آلودگی خلیج فارس چهل برابر بیشتر از آلودگی آبهای بین المللی است. ورود آب شور زیاد و مدام، بعداز یک دوران، نابسامانی های خطرناکی برای آب ها و اکوسیستم خلیج فارس بوجود خواهد آورد.
سوم، رها سازی تدریجی آب و تخریب سد گتوند. برای جلوگیری از افزایش خطرات غیر قابل پیش بینی، شاید تخریب سد عقلانه ترین راه حل باشد. ولی این راه حل نیاز به کارشناسی همه جانبه بسیار ژرف دارد و این امر باید در شفافیت لازم با اتکا به متخصصان ایرانی و بین المللی و نهادهای مستقل زیست محیطی و اقتصادی و علمی صورت پذیرد. نهادهای مدیریتی و تکنیکی که تا کنون عمل کرده اند قابل اعتماد نیستند و بعلاوه آنها در برابر دادگاه و رسانه ها و شخصیت های مستقل باید جواب بدهند تا وجود فساد و عملکرد لابی ها مشخص گردد. آیا تخریب سد گتوند باید در دستور کار قرار گیرد؟ با احتیاط می توان گفت شاید این پیشنهاد عقلانی ترین روش باشد، ولی همه باید نظر بدهند و کارشناسی علمی باید این امر را مشخص کند.
شگفت انگیز است. سد گتوند پس از ۴۰ سال مطالعه و ساخت، امروز باید در دستور تخریب قرار گیرد. این راه حل در جهان بیسابقه است. وقتی که انسان به قوانین طبیعت بی توجه است و زمانی که منافع اقتصادی افراد خاص و معیارهای غیر علمی و ایدئولوژیکی بر پروژه ای غلبه دارد، نتیجه آن فاجعه زیست محیطی و انسانی و نابودی ثروت یک ملت است.
از: گویا