این برگ تاریخ معاصر، در پی مقاله چند روز قبل، که به گفته های گستاخانه و بی دلیل شهردار در دیدار تعدادی از دانشجویان بی خبر دانشگاه تهران پرداخته بود تقدیم، تا نهایت کوشش خود را با بکارگیری همه امکانات، بفرمایید تا به رویت اقای قالیباف برسد.
به این امید که دیگر کتمان حقیقت که شایسته پست شهرداری نیست نکند، و حرفهای قبلی خود را با پوزش خواهی تکذیب نماید.
این روش میتواند ایشان را از غضب آگاهان برهاند، البته اگر نظر روشنفکران برای فرصت طلبان جایگاهی داشته باشد.
تهیه کننده: ضیا مصباح
Iran Review: After 63 Years: Mosaddegh’s Speech at The Hague (June 1951)
http://www.iranreview.org/content/Documents/Mosaddegh-s-Speech-at-The-Hague-June-1951-.htm
بخشی از بیانات دکتر مصدق در دادگاه لاهه به شرح زیر است:
آقای رئیس، آقایان قضات
بشریت مدتی است به فکر افتاده به جای توسل به زور و فشار اختلافات خود را از طریق حق و عدالت حل و فصل کند , . . .
رشد عقلی و فکری بشر حکم میکند که اختلافات خود را منحصرا به وسایل مسالمت آمیز تصفیه نماید . . . در جایی که دول بزرگی چون کشور های متحده آمریکا و فرانسه، احتیاط را به پایه ای برسانند که تعیین حدود صلاحیت ملی را موکول به تشخیص خود کرده باشند، بر ملت ایران چه بحثی خواهد بود اگر صلاحیت دیوان را در حدود منشور ملل متفق و اعلامیه ی خود محدود نموده، اجازه ندهد به هیچ عنوان به آن حدود تخطی شود.
نباید از آقایان این حقیقت را پنهان کنم که در نزد ما ایرانیان , تشویش جلوگیری از هرگونه عملی که در حکم مداخله در صلاحیت ملی باشد شدید تر از سایر ملل است و علت هم این است که ما ملل شرق سالیان دراز مزه ی تلخ موسسات اختصاصی و استثنایی را که صرفا به منظور تامین بیگانگان بوجود آمده بود چشیده و به چشم خود دیده ایم که کشور ما میدان رقابت سیاست های استعماری بوده و ضمنا پی برده ایم که متاسفانه علی رغم آنهمه امید و آرزو، جامعه ملل و سازمان ملل متحد نتوانسته اند به این وضع اسفناک که شرکت سابق نفت ایران و انگلیس در پنجاه سال اخیر مظهر برجسته آن بود خاتمه دهند. ملت ایران که از این وضع به ستوه آمده بود در یک جنبش مردانه، با ملی ساختن صنایع نفت و قبول اصل پرداخت غرامت یکباره به سلطه بیگانگان خاتمه داد.
در آن موقع دولت انگلیس به یک سلسله عملیات تهدید و ارعاب متوسل شد . چتر بازان خود را به مجاورت سرحدات ایران و ناوهای جنگی را به نزدیکی آبهای ساحلی ما فرستاد. سپس دست به کار محاصره اقتصادی شد و خواست این منظور را با فشار اقتصادی و توقیف ارزهایی که در انگلستان داشتیم عملی سازد .در داخل ایران به کمک عمال و ایادی خود دسایسی علیه دولت و نهضت ملی بر پا نمود و در امور مالی و اقتصادی و صنعتی ما کار شکنی را تشویق کرد. در خارج تبلیغاتی به راه انداخت تا در کشورهای دیگر و محافل بین المللی موجبات بدنامی ما را فراهم سازد.
در پایان چون از این فعالیتهای شوم نتیجه ای بدست نیاورد، قیافه ای مظلومانه به خود گرفت و به دستگاههای ملل متحد از قبیل دیوان بین المللی دادگستری و شورای امنیت شکایت نمود. شاید عدول دولت انگلستان از رویه ی سابق و توسل به موسسات بین المللی به صورت ظاهر پیشرفتی به نظر آید، ولی با سوابق ناگواری که از سیاست انگلیس در ایران وجود داشت، تاثیر این تغییر رویه در اذهان ملت ایران چنین شد که منظور انگلستان از عمل مزبور آنست که با حیله توسل به مراکز قضایی و مسالمت آمیز دوباره همان رقیت سیاسی و اقتصادی را که به آن خاتمه داده بودیم ( ملت ایران ) ، بر ما تحمیل کند و حال آنکه ملت ایران به احیای وضع سابق دیگر هرگز تن نمیدهد . . . . تاریخچه ی روابط ایران و انگلیس طولانی تر از آن است که بخواهم در اینجا آنرا به تفضیل بیان کنم. همین قدر باید بگویم که در قرن نوزدهم ایران میدان رقابت روس و انگلیس بود.
چندی بعد دو حریف باهم کنار آمدند و در ۱۹۰۷ کشور مارا به دو منطقه ی نفوذ تقسیم کردند. پس از اینکه روسیه تزاری دچار انقلاب داخلی شد ,انگلستان که از میدان جنگ فاتح بیرون آمده و در خاور میانه بی رقیب بود از فرصت استفاده کرد و خواست با عقد قرارداد ۱۹۱۹ که عنان امور کشوری و لشکری را منحصرا به دست افسران و کارشناسان انگلیسی می سپرد، ایران را منحصرا در تحت اختیار و تسلط سیاسی و اقتصادی خود قرار دهد. بالاخره چون این قرارداد هم با مقاومت شدید آزادی خواهان و وطن پرستان مواجه گردید، دیپلماسی انگلیس برای اینکه نیات خود را به صورت دیگری عملی سازد، رژیم دیکتاتوری را که بیست سال از آن حمایت نمود بر سر کار آورد . منظور اقتصادی سیاست انگلیس از تمهید این وسایل این بود که بالانحصار نفت کشور مارا تصاحب نماید.
به این ترتیب آنچه که میبایست موجب ثروت ملی ما بشود منشا بلیّات گوناگون و مصائب طاقت فرسای ما گردید. این سلطه به وسیله ی کمپانی صاحب امتیاز عملی میگردید. یعنی علاوه بر اینکه نفت مارا به سوی انگلستان میکشاند، به زیان ایران فواید مالی بسیار عاید انگلستان میساخت.
میزان این استفاده ها را نمیتوان به طور تحقیق معلوم ساخت، چه ایران هیچ وقت نتوانست به اقلامی که در ترازنامه شرکت منظور شده بود، بررسی کند و نه از میزان و قیمت نفتی که به ثمن بخس و یا حتا به رایگان به انگلیس فروخته میشد اطلاع حاصل نماید و همچنین منافعی را که از راه انحصار حمل و نقل دریایی و معاف ساختن کالاهای وارده به ایران از پرداخت حقوق گمرکی به انگلیس رسیده بود، نمی توانست تشخیص دهد. چنانچه ارقام ترازنامه ی شرکت را حجت بدانیم، باز ملاحظه میکنیم که مثلا در طی سال ۱۹۴۸ از ۶۱ میلیون لیره عواید خالص شرکت، دولت ایران فقط ۹ میلیون لیره دریافت کرده، درصورتیکه تنها از بابت مالیات بر درآمد ۲۸ میلیون لیره عاید خزانه ی انگلستان شده است.
علاوه بر خسارات مزبور کارگران و مستخدمین ایرانی همیشه در مقابل کارمندان خارجی در وضع نا مساعدی بودند. دهها هزار کارگر ایرانی را در مساکنی که بیشتر به آغل حیوانات شبیه بود جا میدادند و ایرانیان را همواره از ترس آنکه مبادا روزی برای اداره ی آن دستگاه آماده شوند از کلیه کارهای فنی برکنار نگاه میداشتند . از طرف دیگر شرکت به بهانه حفظ امنیت پلیس مخفی به وجود آورده بود که به کمک ((اینتلجنتس سرویس)) در کلیه نقاط کشور نفوذ کند.
ضمنا عملیات خود را در تمام شئون اجتماعی توسعه میداد . مطبوعات و افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داده و عمال انگلیسی را به دخالت در امور داخلی ایران تشویق میکرد. به این ترتیب بدون اینکه از جانب مجلسی که نمایندگان آن بر اثر اعمال نفوذ سیاسی بریتانیا و دسایس خود شرکت انتخاب شده و دولتی که افراد آنرا نیز خودشان تعیین کرده بودند مقاومتی ببیند، شرکت نفت ایران و انگلیس که در حقیقت دولتی در داخل دولت تشکیل داده بود، مقدرات مملکت را در دست داشت و مدت سی سال کشور ما را در مقابل وطن پرستان که محکوم به سکوت بودند، گرفتار رقیت و فساد نموده و هیچ اعتنایی به آمال ملت ایران که شیفته ی آزادی است نداشتند.
در ۱۹۵۱ با ملی ساختن صنایع نفت یکباره به این وضع اسفناک خاتمه داده شد …
امروز میخواهند آن عمل را به قضاوت و بررسی شما واگذار کنند، به چه حق؟ اصل ملی کردن از حقوق مسلم هر ملتی است که تا کنون بسیاری از ملل شرق و غرب از آن استفاده نموده اند … برای من جای تردید نیست که مقصود از مراجعه به شورای امنیت و دیوان بین المللی، آن است که باز از ما تعهدات مشابه تحصیل کنند و حال آنکه یادگار های تلخ و اجحاف امتیاز ۱۹۳۳ هنوز از خاطره ها محو نشده و اگر بنا بود اداره ی صنایع ملی شده را دوباره تسلیم بیگانگان کنیم، اساسا چه حاجتی به ملی کردن صنعت نفت داشتیم؟
… برای من درک این نکته دشوار است که چرا موضوع ادعای اشخاص راجع به خسارات ناشی از ملی شدن صنایع در مورد کشور ایران اینهمه محل گفتگو قرار گرفته و حال آنکه در بسیاری از کشورهای دیگر از جمله انگلستان که صنایع خود را ملی ساخته اند , چنین اشکالی پیش نیامده است . ما اینطور منصفانه عمل کرده ایم، مع ذلک با کمال تاسف ملاحظه میکنیم که تراست های بین المللی مارا مورد حمله و بایکوت قرار داده و از این راه خسارات بزرگی به کشور ما وارد میاورند … تصمیم ملی شدن صنعت نفت، نتیجه ی اراده ی سیاسی یک ملت مستقل و آزاد است.
تمنا دارم به این نکته توجه بفرمایید که درخواست ما از شما این است که به اتکای مقررات منشور ملل متحد، از دخالت در موضوع خودداری فرمایید … عرایض خود را به همین جا خاتمه میدهم و اگر نتوانستم حقانیت و مظلومیت ملت ایران راکاملا به معرض افکار عمومی دنیا بگذارم، امیدوارم که لااقل حقانیت ما به دیوان ثابت شده باشد.”
Iran Review: After 63 Years: Mosaddegh’s Speech at The Hague (June 1951)
On 28 April 1951, the Majlis (Parliament of Iran) named Mosaddegh as new prime minister by a vote of
79–۱۲. Aware of Mosaddegh’s rising popularity and political power, the young Shah appointed Mosaddegh to the Premiership.The new administration introduced a wide range of social reforms: Unemployment compensation was introduced, factory owners were ordered to pay benefits to sick and injured workers, and peasants were freed from forced labor in their landlords’ estates.
The confrontation between Iran and Britain escalated as Mosaddegh’s government refused to allow the British any involvement in Iran’s oil industry, and Britain made sure Iran could sell no oil. In July, Mosaddegh broke off negotiations with AIOC after it threatened “to pull out its employees”, and told owners of oil tanker ships that “receipts from the Iranian government would not be accepted on the world market. Two months later the AIOC evacuated its technicians and closed down the oil installations. Under nationalized management many refineries lacked the trained technicians that were needed to continue production. The British government announced a de facto blockade, reinforced its naval force in the Persian Gulf and lodged complaints against Iran before the United Nations Security
Council.
In September 1951, Britain froze Iran’s sterling assets and banned export of goods to Iran. It challenged the legality of the oil nationalization and took its case against Iran to the International Court of Justice at The Hague. The court found in Iran’s favor, but the dispute between Iran and the AIOC remained unsettled. Under United States pressure, the AIOC improved its offer to Iran.
:Mosaddegh explained his nationalization policy in a speech
“…Our long years of negotiations with foreign countries… have yielded no results this far. With the oil revenues we could meet our entire budget and combat poverty, disease, and backwardness among our people. Another important consideration is that by the elimination of the power of the British company, we would also eliminate corruption and intrigue, by means of which the internal affairs of our country have been influenced. Once this tutelage has ceased, Iran will have achieved its economic and political
.independence
The Iranian state prefers to take over the production of petroleum itself. The company should do nothing else but return its property to the rightful owners. The nationalization law provide that 25% of the net profits on oil be set aside to meet all the legitimate claims of the company for compensation…
It has been asserted abroad that Iran intends to expel the foreign oil experts from the country and then
shut down oil installations. Not only is this allegation absurd; it is utter invention…”