در هنگامه های تاریک و شرایط دشوار جوامع، «نق زدن»ها و «نفرین کردن به تاریکی»ها فراوان میشود و همگان از وضع موجود ناراضی و منزجر و گلایه مندند. اینجا و آنجا، از فقر، گرانی، تورم، بیماری، بیکاری، آسیبهای اجتماعی، وضعیت محیط زیست و… شکوا و ناله میکنند؛ ولیکن گاه با محافظه کاری تمام و با بیان اینکه «سیاست پدر و مادر ندارد!» با «امیدی به اصلاح وضع موجود نیست!»، تأکید وافر بر دوری از سیاست و پرهیز از بیان عمومی¬ترِ انتقادات، برای حفظ موقعیت و آسایش خود دارند، و یا بعضا نیز به فعالیتهای سیاسی کور و رادیکال روی آورده و در نقد و اعتراض به سیاستهای حکومتی، بسیار تند و بی پروا هستند؛ اما با این حال، هر این دو دسته، فقط می¬دانند که «چه نمی¬خواهند!» و هیچ گونه راهکار و برنامه عملی و مدوّن و واقع بینانه و قابل اجرا جهت دگرگون ساختن وضع موجود، ندارند. و «عشق بازانِ چنین، مستحق هجرانند…!»
در اینجا، سخن گهربار «کنفسیوس حکیم» می¬بایست که مورد توجه و تأمل قرار گیرد: «به جای اینکه بر تاریکی-ها نفرین کنیم، بهتر است شمعی برافروزیم!» این جمله، بیانگر ویژگی بارز یک روشنفکر آینده نگر است. روشنفکر آینده نگر، دارای نگرش واقع بینانه و خردمحور، و امید به آینده و حرکت در آن جهت، و همزمان تردید در واقعیات و حرکت جهت اصلاح آنهاست.
اغلب، روشنفکر بیرون از سیاست است، و جهت هرچه بهتر دفاع کردن از آرمانها و شناساندن آنها، معمولا در هیچ حزبی عضویت ندارد و فعالیتش در راستای به کسب قدرت حکومتی نیست، بلکه به تأثیر گذاری بر اذهان می-اندیشد. اما این بدان معنا نیست که روشنفکر، «تحلیل سیاسی» ندارد و وضعیت سیاسی جامعه، دغدغه ذهنی او نیست. او تحولات سیاسی را از دریچه خرد و عقلانیت و بینش علمی خود و با دیدی روشن، می¬نگرد و آنها را آنالیز می¬کند، و گاه مسئولیت اخلاقی و انسانی خود می¬داند که در نقد یا تأیید این یا آن دولت یا حزب سیاسی یا ائتلاف انتخاباتی، سخن بگوید و بنویسد. و با توجه به خصلت آزاداندیشی و ترقیخواهی در روشنفکر، وی گاه و در شرایطی خاص، از جریانات سیاسی که بیش از دیگران به آزادی و عدالت و ترقی و رشد و توسعه جامعه باورمندند و پایبندند، قولا و قلما حمایت می¬کند.
اغلب، این کار برای روشنفکر، یک ایثار و فداکاری شمرده می¬شود. سپهر سیاست، واجد درجه¬ای نازلتر از سپهر دانش و اندیشه است و روشنفکری که به دلیل احساس مسئولیت و رنج بردن از ناآگاهی جامعه، جریانی سیاسی را به نقد کشیده یا تأیید می¬کند، در حقیقت شأن و منزلت و موقعیت اجتماعی خود را به خطر انداخته و خود را در معرض انواع اتهامها، چه از سوی دولت و چه از سوی مردم قرار داده است؛ و گاه محبوبیت اجتماعی¬اش دچار خدشه می¬شود و «مفتی انتخاباتی» لقب می¬گیرد. در حالی که می¬توانست عافیت طلبانه، در این عرصه وارد نشود و جایگاه و محبوبیت خود را حفظ کند. اما شرایط دشوار و تعدد مشکلات و تلخکامی¬های مردم در برخی جوامع بشری به ویژه کشورهای جهان سوم به گونه¬ای است که روشنفکرانِ از خودگذشته، خویشتن را ناگزیر می¬بینند که از اعتبار و آبروی خود هزینه کنند، تا جریانات سیاسیِ ارتجاعی و ضد آزادی و عدالت، به حاشیه رانده شوند و صندلی¬های قدرت بجای آنکه متعلق به جناح¬های معارض ارزشهای انسانی و روشنفکری باشند، به کسانی تعلق گیرد که بیش از دیگران به این ارزشها ارج می¬نهند.
و کرسی¬های حکومت و اداره جامعه، بجای غارتگران سرمایه¬های ملی، به نیروهای امین¬تر و پاکدست¬تر سپرده شود.
البته این جانبداری¬ها از مواضع برخی جریانات سیاسی، برای روشنفکر، تا جایی ایثار و فداکاری به شمار می¬آید و مطلوب تلقی می¬شود، که وی استقلال همه جانبه خود را از قدرت، احزاب و حکومتها حفظ کند و اصطلاحا «قلم به مزد» نباشد، هر جا موضع و عملکرد صحیحی از دولت یا سیاسیون دید، آنها را تشویق و تأیید و تقویت کند، و هر آنگاه آنان بر خلاف ارزشهای روشنفکری و به سوی ارتجاع گام برداشتند، آنان را به نقد و چالش بکشد. کاری که «لسان الغیب حافظ» بزرگترین روشنفکر ایرانی قرن هشتم، در قبال حاکمان روزگار خود می¬نمود.
روشنفکران دردمند و دلسوز و صاحبِ دغدغه¬های انسانی، هر چند نجات جامعه را در تقویت نهادهای مدنی و ارتقاء سرمایه اجتماعی (social capital) می¬دانند، اما معقتدند باید دولتی باشد که به مفهوم جامعه مدنی و اهمیت نهادهای جامعه مدنی باور داشته و آزادی و امنیت فعالیتهای سازمانهای غیردولتی و مردم نهاد و شوراها و احزاب و تشکلهای صنفی و سندیکاها و تشکلهای کارگری و دانش آموزی و دانشجویی و… را تأمین کند، تا از رهگذر فعالیت امن و آزاد این نهادها، هویت مدنی تعمیق و تحکیم شود و مدنیت، به خوبی قوام گیرد. بنابراین یک روشنفکرِ «بیخیال دموکرات!» هرگز یک روشنفکر کامل نیست. آن هم در جوامعی که جریانات سیاسی آزادیخواه، عدالت طلب و توسعه گرا، دچار محدودیت و آسیب پذیری و بی¬پناهی هستند و به حمایت معنوی روشنفکرانِ بانفوذ در دلهای مردم، نیاز مبرم دارند. روشنفکر مسئول، به این جریانات یاری و کمک می¬نماید تا اهداف ترقیخواهانه خود را به پیش ببرند، و خود را در معرض هزینه¬های این کار نیز قرار می¬دهد؛ اما این کار را بدون چشمداشت به مال و مقام انجام می¬دهد، و تنها توقع وی از کاندیداهای اصلاح گر در صورت پیروزی، وفادار بودن به آرمانهای روشنفکری و شعارهای انتخاباتی خود آنان است. و در غیر اینصورت، از نقد و به چالش کشیدن آنان فروگذار نخواهد کرد. و در هر حال، استقلال و ناوابستگی خود را نسبت به هر حزب و دولتی، حفظ می¬کند.
بسیاری روشنفکران متعهد و مسئول, هرچند عضو هیچ حزبی نیستند و اولویت و علاقه اصلی¬شان، فعالیت مدنیِ غیر سیاسی و پژوهش و آموزش مسائل فکری و علمی به توده¬ های جامعه، و ترویج ارزشهای انسانی، اخلاقی و زیست محیطی و نظایر آن است، در کنار این فعالیتها، نسبت به تحولات سیاسی کشور و جهان بی¬ تفاوت و بی¬ دغدغه نیستند؛ و در مواقع لازم -به ویژه دوره¬های انتخابات- که سیاسیون آزادیخواه و اصلاح طلب نیازمند حمایت و پشتیبانی مردم بوده¬ اند، بدون توقع و انتظار هیچ پست و امتیازی، تلاش و اهتمام زبانی و قلمی و قدمی بر حمایت و تقویت آنها داشته¬ اند. و به رهنمایی قرآن مبین، از «لومۀ لائم» (سرزنش سرزنش کنندگان) باکی به خود راه نداده¬ اند.
جامعه ما به فعالیت فرهنگی و اجتماعی نیاز مبرم دارد، اما جریانات افراطی و واپس¬گرا و دلواپس مآب، هر چند مدتهاست از سوی مردم رد به سینه¬شان خورده است، اما همچنان با تکیه بر زر و زور و تزویر خود در تکاپوی بازگشت مجدد به قدرت هستند، و چنانچه بار دیگر بر این امر توفیق یابند، باز هم بسیاری از دستاوردهای جریان روشنفکری پایمال می¬شود و معیارهای توسعه انسانی به عقب بازمی¬گردد. علیرغم اینکه دولت فعلی، تا حدود زیادی همسو با آرمانهای روشنفکری است، بازگشت متحجران به قدرت، در صورت ناآگاهی مردم، دور از ذهن نیست. امروز حرکت اصلاح طلبی روند مطلوبی را طی می¬کند، اما چنانچه آگاهی¬های عمومی نسبت به مسائل عمیق فلسفی و سیاسی و اجتماعیِ مرتبط با خط مشی اصلاح طلبی و اعتدال گرایی، و ضرورت و لوازم و موانع آن شکل نگیرد، و به هر دلیل حمایت عمومیِ مطلوبِ فعلی از اعتدال و اصلاحات، فروکش کند، امکان پایدار نبودن این جریان و تکرار شدن رویدادهای سالهای پیشین، منتفی نیست. تنها هنگامی می¬توانیم به پایدار بودن دستاوردهای اصلاحات در دولت فعلی چشم امید بدوزیم، که مشارکت مردمی در حمایت از آن، تداوم یابد. و این، نیازمند افزایش سطح بینش اجتماعی و فهم و درک سیاسی ملت ایران است.
آرمان و آرزوی روشنفکران واقعی، نیل به جامعه¬ای سالم، پویا و پر از مهر و مدنیت است؛ که راهکار آن، فرهنگسازی¬های گسترده از یک سو، و قوام گرفتن نهادهای مدنی توانمند از سوی دیگر است. و اغلب روشنفکران دوره فعلی, اصلاح طلبان و اعتدال گرایان را در حمایت از این دو آیتم و فراهم ساختن بستری آزاد برای تحقق آنها، صادق می¬دانند و از مشی اصلاح طلبی، در برابر دو مشی محافظه کاری و براندازی، قویا دفاع می¬کنند. خود را «فعال سیاسی» (با تعریف علمی آن) نمی¬دانند، بلکه مایلند صرفا «تحلیلگر سیاسی – اجتماعی» شمرده شوم. فعالیت سیاسی در تعریف علمی آن، عبارتست از «مبارزه برای کسب قدرت»، که عمدتا از طریق عضویت در احزاب پیگیری می¬شود. ولی هر آن کس که بینش سیاسی دارد و در خصوص رویدادهای سیاسی اظهار نظر می¬کند، الزاما فعال سیاسی نیست. کما اینکه یک دانشجو یا استاد علوم سیاسی دانشگاه که همه سخنش درباره سیاست است، چنانچه تلاش حزبی یا فردی برای نیل به قدرت حکومتی نداشته باشد، فعال سیاسی -به تعبیر صحیح آن- به شمار نمی¬آید. وآنگهی، حتی یک فعال سیاسی و عضو احزاب نیز، الزاما «ممنوع الفعالیت فرهنگی» نیست؛ و طبیعتا عضو یک NGO یا فعال فرهنگی یا امور خیریه نیز در خارج از تشکل خود «ممنوع الفعالیت سیاسی» تلقی نمی¬شود، و می¬باید میان هویتهای گوناگون و ابعاد شخصیتی مختلف هر کنشگری، و عرصه¬های متنوعی که هر شهروند، محق است بدانها وارد شود، تمایز قائل شد. اما آنچه مسلّم است این است که NGOها و اصناف و انجمنهای فرهنگی و خیریه و… نمی¬باید پیاده نظام احزاب سیاسی باشند.
درود بر همه روشنفکران مستقل، متعهد، مسئول و ایثارگر، که آبروی این نسلند…